eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹گل بانوی عزیز همین امروز این وسایل رودور بنداز 🍃🌸 گل های خشک؛ باور کنید اصلا قشنگ نیستن و اونهارو بعد خشک کردن دور بندازین پر از انرژی منفی هستن 🍃🌸 کسیه های پلاستیکی؛ اکثر ما تو خونمون یه مشما بزرگ داریم که توش پر از مشماهای میوه و .. هستند خوباشونو جدا کنید و بیرون بندازید 🍃🌸 حیوانات تاکسیدر شده؛ میدونم بعضیا علاقه وافری به حیوانات خشک شده دارن اما بدونید سراسر اضطراب برای خونه شما میاره 🍃🌸 رخت آویز پشت در؛ رخت اویز اجازه باز شدن کامل در اتاق رو نمیده برا همین هوا در اتاق خیلی جریان نداره اگه لازم هم دارید فقط یک الی دو لباس اویزون کنید ازش 🍃🌸 دکوری های قدیمی؛ بوفتونو خلوت کنید دکوری هارو میتونید هر فصل عوض کنید و به نوبت جلو دید بزارید اما تجمیع بیش از حد دکوری باعث کلافگی میشه 🍃🌸 تجمیع بیش از حد گل و گیاه؛ گلهاتونو توی هم توی هم یه گوشه نچینید فاصله رو رعایت کنید. تو خرید گل هم دقت کنید بیش از حد گل داشتن هم قشنگ نیستا😕 👈دیدی گاهی وارد یه خونه میشیم یه بوی زننده و تندی به مشام میرسه؟؟ میدونین مهمترین علت این بو، تلمبار شدن وسایل روی همه🧐🤷‍♀ مراقب انرژی خونه هامون باشیم تا خونه محلی برای آروم شدن باشه نه صرفا خوابگاه👏👏👌🌹🍃 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به رسم ادب روزمونو با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم اَلسلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الـحسین وعلی اصحاب الحسین 🎀@delbrak1🎀
تنها خواستگارم قصاب محله بود،اما چون قیافه خشنی داشت جواب رد بهش دادم و... ‌👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خواستگارِ_قصاب قسمت7 دو ماه گذشت و زهرا همچنان معتقد بود که داره کار درست انجام میده و حاضر نبو
قسمت 8 اون روز تا شب مامانم گریه کرد و زهرا رو نفرین میکرد، همون شب برادرم اومد خونه همه چیز رو برای بابام تعریف کرد و گفت که سراغ سینا رفته و اونم کتک زده بابام و برادر دیگه مم زهرا رو کتک زدن بعد از اون زهرا از مدرسه و همه جا محروم شد دو هفته گذشت کار هر روز زهرا گریه بود و می‌گفت پشیمونه و دوست داره که درسش رو ادامه بده حاضر بود هر کاری بکنه فقط بره مدرسه شبا یواشکی گریه میکرد و میگفت دلتنگ سینا هستم. هر چقدر مامانم به بابام التماس کرد که زهرا بره مدرسه بابام بهش اجازه نداد و کوتاه بیا نبود ی روز ی خانومی اومد خونمون گفت که مادر سیناست و از وقتی که رابطه سینا و زهرا لو رفته سینا توی خونه داد و بیداد کرده و مادرش رو مجبور کرده که بیاد خواستگاری زهرا، میگفت که سینا خواسته خودکشی کنه از ظاهر مادر سینا که خودشو کبری خانم معرفی کرد چیزی نمی‌شد تشخیص داد اما خیلی واضح بود که با ازدواج این دوتا مخالفه و بخاطر پسرش اومده، مامانم با اون خانم صحبت کرد و قرار شد بعد از اینکه به بابام گفت جواب رو بهشون اعلام کنه زهرا خیلی خوشحال بود می‌گفت سینا سر حرفش مونده و به قولی که بهش داده رو داره اجرا می‌کنه ... 🎀@delbrak1🎀
⭕ یکی از حقایق تلخ عالَم جذابیت اینه که اکثرا مردان بدجنس شاخصه های جذابیت رو دارند و خانم ها جذب این مردان شده و شکست عاطفی میخورن😟 شما قرار نیست یک مرد بد باشید تا جذاب باشید ، اما به درد زندگی مشترک نخورید! و خانمتان از شما ضربه ببیند. مردان بد در عین حال که جذاب هم هستند اما بخاطر بدی هایی که دارند هیچ وقت یک مرد آلفا و واقعی که زنان آرزوشو دارند نیستند اینها مناسب زندگی مشترک هم نیستند. ✅ اما از بعض خصوصیات مردان بد برای جذابیت الهام میگیرید😉 بعض خصوصیات مردان بد که برای جذابیت یک مرد واقعی لازم و در عین حال آسیبی به شریک زندگیتان وارد نکند بلکه بیشتر جذبتان شود با توضیحات کامل ذکر خواهد شد. 🎀@delbrak1🎀
❌پیامدهای طلاق 🔖اضطراب و ترس از آینده فردی که طلاق می‌گیرد، احتمال اینکه از زندگی و آینده‌اش ناامید شود و یا بترسد بسیار زیاد است. افرادی که جدا می‌شوند دچار ترس از آینده می‌شوند و بسیار زیاد مضطرب هستند چون فکر می‌کنند:«من کجا قراره زندگی کنم؟»، «از لحاظ مالی چقدر اُفت می‌کنم؟»، «چیکار باید بکنم که دوباره زندگی‌ام سر و سامان بگیرد؟»، «نکنه دیگه کسی منو نخواد؟»، «نکنه جامعه منو به عنوان یک فرد مطلقه تحقیر کنه و با چشم بد بهم نگاه کنه؟» و… این اضطراب‌ها و ترس از آینده، بسیار آزاردهنده است و سلامت روانی و عملکرد اجتماعی فرد را به شدت تضعیف می‌کند. 🔖افسردگی برخی از افراد بعد از جدایی دچار افسردگی می‌شوند، مخصوصا زمانی که احساس کنند دوستان‌شان را از دست داده‌اند یا جامعه با آنها برخورد بدی دارد. 🔖بی‌اعتمادی نسبت به جنس مخالف برخی از افرادی که از زندگی مشترک سخت و پرتنش خارج می‌شوند، نسبت به جنس مخالف به شدت بی‌اعتماد می‌شوند و دیگر حس بدبینی و ناامنی نسبت به جهان اطراف خود دارند. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‍‌‎‎‌‌🎀@delbrak1🎀
❗️یه مادرشوهر دارم که... مادرشوهرم مدام حرف میزند. او مدام اعتراض میکند و گلایه دارد. 🌀هیچ حرف مرا قبول نمیکند و فقط منتظر است من یک کلمه بگویم تا مخالفت کند. توی تصمیماتم دخالت میکند و شوهرم را علیه من پر میکند. موقع دعوا چادرش را گره میزند دور کمرش و شروع میکند داد و بیداد. من هم یک کلمه نمیتوانم بگویم. ترفند مقابله با اینطور مادرشوهر ها سلاح سکوت 🤐 است.  🌀جلوی انها هیچ چیز نباید گفت. باید سکوت کرد. حرفی اگر داشتی و تصمیمی باید به شوهرت بگویی. باید از زبان او بشنوند و تو در سایه باشی. برای مقابله با انها باید سکوت را تمرین کرد. بیشتر و بیشتر. انوقت می بینید که زندگیتان میشود بهتر و بهتر. ‍‌🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و چهارم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 دو هفته گذشته بود و احسان بیشتر مریمو اذیت میکرد. مریم اص
قسمت چهل و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 به اتاق رسیدم و زیر بغل احسانو گرفتم. احسان دست دیگشو به دیوار گرفت خواستم بلندش کنم که پسم زد و گفت برو اون طرف. دستشو روی زمین گذاشت و اونجا بود که تازه فهمیدم بدبختی چیه.احسان دستشو دقیقا روی یه دسته از پول ها گذاشته بود توی حال خودش نبود ولی اونقدر هم حالش بد نبود که چیزی متوجه نشه.دستشو روی پول ها کشید و مثل برق گرفته ها با دست دیگش لامپ اتاقو روشن کرد.چشم هاش که معلوم بود درست جلوشو نمیبینه باز تر از حد معمول کرد و بعد ناگهانی فرشو کنار زد و همهی پول هایی که زیر فرش چیده بودمو دید. با چشم های به خون نشسته نگاهی به من کرد و داد زد اینا چیه؟ چه غلطی میخواستی بکنی؟ چند قدم عقب رفتم و به دیوار اتاق خوردم. احسان دستشو به دیوار اتاق گرفت و بلند شد قبل از این که از اتاق بیرون برم موهامو توی دستش گرفت و شروع به کتک زدنم کرد. بچه ها از صدای داد احسان بیدار شده بودن و گریه میکردن. احسان همونطور که موهامو دور دستش پیچیده بود منو از اتاق بیرون کشید و به سمت سالن رفت. مریم هم گریه میکرد و هی توی سرش میزد و میگفت اقا توروخدا ولش کنین ولی احسان اهمیت نمیداد و همچنیان منو کتک میزد.مریم نتونست طاقت بیاره و جلو اومد و دست احسانو گرفت و خواست اونو عقب بکشه که احسان با شتاب به سمت عقب پرتش کرد. مریم قبل از این که روی زمین بیوفته سرش لب میز خورد و با جیغی که کشید احسان اروم گرفت. دست از کتک زدن من کشید و به مریم خیره شد. مریم روی زمین افتاده بود و چشم هاش بسته بود و خونی که کم کم از زیر سرش بیرون می اومد لرز به تنم انداخت. احسان دو دستی توی سرش زد و گفت مرد. کشتمش به خاطر تو کشتمش قاتل شدم و بعد از این حرف از سر جاش بلند شد و تلوتلوخوران از خونه بیرون رفت. ادامه👇🏻 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 به اتاق رسیدم و زیر بغل احسانو گرفتم. احسان دست دیگشو به دیو
قسمت چهل و ششم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹  دست و پام میلرزید ولی زود از جام بلند شدم و تنها کسی که به ذهنم رسید عمه بود. شمارشو گرفتم و گفتم عمه توروخدا زود بیا احسان مریمو کشت.بالای سر مریم رفتم و چند بار تکونش دادم ولی چشم هاشو باز نمیکرد و خون بود که از سرش میرفت. به اتاق بچه ها رفتم و چشمم به پول ها افتاد. نمیتونستم ازشون بگذرم تند تند پول هارو جمع کردم و توی کیفم گذاشتم بچه هارو بغل کردم و دم در منتظر ایستادم.چیزی طول نکشید که : عمه با رانندش اومد. راننده از پله ها بالا اومد و مریمو بغل کرد و توی ماشین گذاشت. ما هم سوار شدیم و به سمت بیمارستان راه افتاد. بچه ها کل مسیرو گریه میکردن و منم پا به پای اونا اشک میریختم. راننده مدام تکرار میکرد زندست خانم نمرده فقط سرش شکسته ولی من باور نمیکردم و باز هم گریه میکردم .بلاخره به بیمارستان رسیدیم و دوباره راننده مریمو از توی ماشین بلند کرد و داخل برد خواستم از ماشین پیاده بشم که عمه گفت تو بشین پیش بچه ها باش من همراهش میرم.قبول کردم و توی ماشین کنار بچه ها موندم. هر دو بد خواب شده بودن و بهونه میگرفتن ک حسابی کلافم کرده بودن. حدودا یک ساعت بعد عمه به سمت ماشین اومد و گفت به هوش اومد چیزیش نشده فقط سرش شکسته حالش خوبه.اگه میخوای برو ببینش من پیش بچه ها میمونم از ماشین پیاده شدم و بسمت بیمارستان راه افتادم وارد اورژانس شدم و بالای سر مریم رفتم. هر دومون با دیدن هم دیگه زیر گریه زدیم.جلو رفتمو بغلش کردم گفتم تقصیر منه نباید پولارو اونجا میذاشتم. مریم هم گریه میکرد و می گفت نه خانم تقصیر شما نیست توی این چند سال این اولین باری بود که آقا به اتاق بچه ها رفتن اینا همش به خاطر بد شانسی ماس.یکم بالای سر مریم نشستم و وقتی مطمئن شدم حالش خوبه گفتم من میرم یه سر به بچه ها بزنم. 🎀@delbrak1🎀
صرفا خاطره 🌸🍃🍃 دیشب ساعت 2 ی شماره ناشناس بهم زنگ زد من: بله؟ سلام منزل آقای پفک نمکی؟ من: بله بفرمایید! ببخشید بروسلی خونه ست؟ من: بله خودم هستم بفرمایید یهو قطع کرد.... خب برادر من بلد نیستی نکن! 😂😂😂😂 🎀@delbrak1🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 سختی های اول زندگی .. 👇👇👇👇