eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. 🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین👇🏻👇🏻 @saraa137600 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
❌پیامدهای طلاق 🔖اضطراب و ترس از آینده فردی که طلاق می‌گیرد، احتمال اینکه از زندگی و آینده‌اش ناامید شود و یا بترسد بسیار زیاد است. افرادی که جدا می‌شوند دچار ترس از آینده می‌شوند و بسیار زیاد مضطرب هستند چون فکر می‌کنند:«من کجا قراره زندگی کنم؟»، «از لحاظ مالی چقدر اُفت می‌کنم؟»، «چیکار باید بکنم که دوباره زندگی‌ام سر و سامان بگیرد؟»، «نکنه دیگه کسی منو نخواد؟»، «نکنه جامعه منو به عنوان یک فرد مطلقه تحقیر کنه و با چشم بد بهم نگاه کنه؟» و… این اضطراب‌ها و ترس از آینده، بسیار آزاردهنده است و سلامت روانی و عملکرد اجتماعی فرد را به شدت تضعیف می‌کند. 🔖افسردگی برخی از افراد بعد از جدایی دچار افسردگی می‌شوند، مخصوصا زمانی که احساس کنند دوستان‌شان را از دست داده‌اند یا جامعه با آنها برخورد بدی دارد. 🔖بی‌اعتمادی نسبت به جنس مخالف برخی از افرادی که از زندگی مشترک سخت و پرتنش خارج می‌شوند، نسبت به جنس مخالف به شدت بی‌اعتماد می‌شوند و دیگر حس بدبینی و ناامنی نسبت به جهان اطراف خود دارند. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‍‌‎‎‌‌🎀@delbrak1🎀
❗️یه مادرشوهر دارم که... مادرشوهرم مدام حرف میزند. او مدام اعتراض میکند و گلایه دارد. 🌀هیچ حرف مرا قبول نمیکند و فقط منتظر است من یک کلمه بگویم تا مخالفت کند. توی تصمیماتم دخالت میکند و شوهرم را علیه من پر میکند. موقع دعوا چادرش را گره میزند دور کمرش و شروع میکند داد و بیداد. من هم یک کلمه نمیتوانم بگویم. ترفند مقابله با اینطور مادرشوهر ها سلاح سکوت 🤐 است.  🌀جلوی انها هیچ چیز نباید گفت. باید سکوت کرد. حرفی اگر داشتی و تصمیمی باید به شوهرت بگویی. باید از زبان او بشنوند و تو در سایه باشی. برای مقابله با انها باید سکوت را تمرین کرد. بیشتر و بیشتر. انوقت می بینید که زندگیتان میشود بهتر و بهتر. ‍‌🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و چهارم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 دو هفته گذشته بود و احسان بیشتر مریمو اذیت میکرد. مریم اص
قسمت چهل و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 به اتاق رسیدم و زیر بغل احسانو گرفتم. احسان دست دیگشو به دیوار گرفت خواستم بلندش کنم که پسم زد و گفت برو اون طرف. دستشو روی زمین گذاشت و اونجا بود که تازه فهمیدم بدبختی چیه.احسان دستشو دقیقا روی یه دسته از پول ها گذاشته بود توی حال خودش نبود ولی اونقدر هم حالش بد نبود که چیزی متوجه نشه.دستشو روی پول ها کشید و مثل برق گرفته ها با دست دیگش لامپ اتاقو روشن کرد.چشم هاش که معلوم بود درست جلوشو نمیبینه باز تر از حد معمول کرد و بعد ناگهانی فرشو کنار زد و همهی پول هایی که زیر فرش چیده بودمو دید. با چشم های به خون نشسته نگاهی به من کرد و داد زد اینا چیه؟ چه غلطی میخواستی بکنی؟ چند قدم عقب رفتم و به دیوار اتاق خوردم. احسان دستشو به دیوار اتاق گرفت و بلند شد قبل از این که از اتاق بیرون برم موهامو توی دستش گرفت و شروع به کتک زدنم کرد. بچه ها از صدای داد احسان بیدار شده بودن و گریه میکردن. احسان همونطور که موهامو دور دستش پیچیده بود منو از اتاق بیرون کشید و به سمت سالن رفت. مریم هم گریه میکرد و هی توی سرش میزد و میگفت اقا توروخدا ولش کنین ولی احسان اهمیت نمیداد و همچنیان منو کتک میزد.مریم نتونست طاقت بیاره و جلو اومد و دست احسانو گرفت و خواست اونو عقب بکشه که احسان با شتاب به سمت عقب پرتش کرد. مریم قبل از این که روی زمین بیوفته سرش لب میز خورد و با جیغی که کشید احسان اروم گرفت. دست از کتک زدن من کشید و به مریم خیره شد. مریم روی زمین افتاده بود و چشم هاش بسته بود و خونی که کم کم از زیر سرش بیرون می اومد لرز به تنم انداخت. احسان دو دستی توی سرش زد و گفت مرد. کشتمش به خاطر تو کشتمش قاتل شدم و بعد از این حرف از سر جاش بلند شد و تلوتلوخوران از خونه بیرون رفت. ادامه👇🏻 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 به اتاق رسیدم و زیر بغل احسانو گرفتم. احسان دست دیگشو به دیو
قسمت چهل و ششم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹  دست و پام میلرزید ولی زود از جام بلند شدم و تنها کسی که به ذهنم رسید عمه بود. شمارشو گرفتم و گفتم عمه توروخدا زود بیا احسان مریمو کشت.بالای سر مریم رفتم و چند بار تکونش دادم ولی چشم هاشو باز نمیکرد و خون بود که از سرش میرفت. به اتاق بچه ها رفتم و چشمم به پول ها افتاد. نمیتونستم ازشون بگذرم تند تند پول هارو جمع کردم و توی کیفم گذاشتم بچه هارو بغل کردم و دم در منتظر ایستادم.چیزی طول نکشید که : عمه با رانندش اومد. راننده از پله ها بالا اومد و مریمو بغل کرد و توی ماشین گذاشت. ما هم سوار شدیم و به سمت بیمارستان راه افتاد. بچه ها کل مسیرو گریه میکردن و منم پا به پای اونا اشک میریختم. راننده مدام تکرار میکرد زندست خانم نمرده فقط سرش شکسته ولی من باور نمیکردم و باز هم گریه میکردم .بلاخره به بیمارستان رسیدیم و دوباره راننده مریمو از توی ماشین بلند کرد و داخل برد خواستم از ماشین پیاده بشم که عمه گفت تو بشین پیش بچه ها باش من همراهش میرم.قبول کردم و توی ماشین کنار بچه ها موندم. هر دو بد خواب شده بودن و بهونه میگرفتن ک حسابی کلافم کرده بودن. حدودا یک ساعت بعد عمه به سمت ماشین اومد و گفت به هوش اومد چیزیش نشده فقط سرش شکسته حالش خوبه.اگه میخوای برو ببینش من پیش بچه ها میمونم از ماشین پیاده شدم و بسمت بیمارستان راه افتادم وارد اورژانس شدم و بالای سر مریم رفتم. هر دومون با دیدن هم دیگه زیر گریه زدیم.جلو رفتمو بغلش کردم گفتم تقصیر منه نباید پولارو اونجا میذاشتم. مریم هم گریه میکرد و می گفت نه خانم تقصیر شما نیست توی این چند سال این اولین باری بود که آقا به اتاق بچه ها رفتن اینا همش به خاطر بد شانسی ماس.یکم بالای سر مریم نشستم و وقتی مطمئن شدم حالش خوبه گفتم من میرم یه سر به بچه ها بزنم. 🎀@delbrak1🎀
صرفا خاطره 🌸🍃🍃 دیشب ساعت 2 ی شماره ناشناس بهم زنگ زد من: بله؟ سلام منزل آقای پفک نمکی؟ من: بله بفرمایید! ببخشید بروسلی خونه ست؟ من: بله خودم هستم بفرمایید یهو قطع کرد.... خب برادر من بلد نیستی نکن! 😂😂😂😂 🎀@delbrak1🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 سختی های اول زندگی .. 👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 سختی های اول زندگی .. 👇👇👇👇
من متولد ۶۶ هستم، توی خانواده ای پنج نفره بزرگ شدم، بزرگ شده خوزستان هستم و مثل اهالی خوزستان خونگرم و پر شر و شور، به خاطر چهره و قد بلندم از همون دوران راهنمایی خواستگار داشتم البته اون موقع تو خوزستان دخترا تقریبا زود ازدواج میکردن. خلاصه دوران راهنمایی و دبیرستان با دوستای خونگرم اهوازی گذشت، پیش دانشگاهی بودم، یکی از اقوام مادرم از من خواستگاری کرده بود. خانواده چیزی به من نگفتن، تو همون سال پدر و مادرم رفتن حج عمره، وقتی برگشتن مادرم کلی سوغاتی خریده بود، دوتا سوغات مخصوص هم برا خانواده ی خواستگار، بعد از کلی کلنجار، دایی و پدر بزرگ و مامانم، بابا رو راضی کردن که خواستگار بیاد تو خونه... آخرای زمستون بود که اومدن، من اصلا نمی دونستم وقتی با همسرم صحبت می کنم چی بگم، مامان من رو برد پیش یکی از خانم های همسایه که ظاهرا باتجربه بود تا بهم بگه چی بگم. ولی خیلی تجربه نداشت و خوب مشاوره نداد مثلا بهم گفت به شوهرت بگو من تو خونه بابام کمبودی نداشتم، اگر اومدم خونه شما تو هم برام همه چی رو فراهم کن .☺️🧐 خودم یه کم فکر کردم و بعد از حرف زدن در مورد صداقت و یه مقدار صحبت های حاشیه ای نمیدونم چی شد که اون حرف خانم همسایه رو هم گفتم. گفتن همانا و حک شدن این جمله تو ‌مغز شوهرم همانا 😬😍😂 تا همین تازگی ها، گاهی شوهرم جهت مزاح و یادآوری اون موقع گاهی میگه کمبودی نداری برات فراهم کنم 😅😅😂😂 بعد از مدتی چون شوهرم از یه استان دیگه می اومد به من سر بزنه و عید ما می رفتیم خونه پدربزرگ که نزدیک خونه ی آقای خواستگار بود، پدرم با دوستشون که حاج آقا بود صحبت کردن و یه صبح جمعه صیغه محرمیت بین ما خونده شد تا من و شوهرم توی روابط راحت تر باشیم. اردیبهشت ۸۴ همزمان با امتحان فیزیک ۲ عقد کردیم. شهریور ماه هم عروسی کردم از اهواز و خانواده با اون همه خاطرات جدا شدم رفتم به شهری که شوهرم و خانوادش اونجا بودن. البته با اون شهر هم غریبه نبودم، چون خانواده ی خودم اهل اونجا بودن فقط چون پدرم نظامی بود تو اهواز بزرگ شده بودم. بعد از عروسی، نتایج کنکور اومد رشته نرم افزار کامپیوتر دانشگاه دولتی قبول شدم ولی دختری که یه کارتون از جهازش کتاب های دبیرستانی بود تا برا کنکور درس بخونه به خاطر شوهرش که می گفت اول زندگی دوس دارم خونه باشی، ادامه تحصیل رو رها کرد. چند ماهی خونه پدر شوهر زندگی کردیم، بعد شوهرم سه میلیون از محل کارش وام گرفت تا بتونیم یه خونه اجاره کنیم و بریم سر خونه زندگی خودمون. یه خونه مناسب که یه اتاق خواب داشت و طبقه دوم هم بود اجاره کردیم، خدا رو شکر همه چی داشت خوب پیش می رفت اما یه سری مشکلات خانوادگی دامن گیر ما هم شد با مشورت یکی از دوستان تصمیم گرفتیم از مرکز استان بریم یه شهرستان دورتر تا یه کم از مشکلات خانواده ها دور باشیم، اونجا بهمون خونه ی سازمانی دادن. حالا تقریبا یک سالی از زندگی مشترک می گذشت، من و آقای زندگی دوست داشتیم بچه دار بشیم. اما بابا و مامان از من زرنگتر بودن😍 و به خاطر دلتنگی و دوری از من تصمیم گرفته بودن یه بچه ی دیگه داشته باشن، به امید اینکه یه دختر بیاد و جای خالی دختر یکی یه دونه رو پر کنه، اما خواست خدا یه چیز دیگه بود، آذر ۸۵ من دوباره صاحب یه داداش شدم. خبری از بارداری من نبود، چند باری دکتر رفتم، دکتر گفت چون یک سال جلوگیری داشتی یک سال طول میکشه تا اثر قرص های ضد بارداری از بدنت خارج بشه یه مقدار دارو مصرف کردم چندتا سنو دادم مشکلی نداشتم. بعد از مدتی بدون دارو و به صورت طبیعی باردار شدم، خدا یه دختر ناز نصیبم کرد، همونطوری که همیشه دوس داشتم بچه اولم دختر باشه. دختر جان آبان ۸۶ به صورت طبیعی تو اهواز به دنیا اومد و شد همبازی دایی کوچولو... قدمش خیر بود و پر برکت، یه ماشین خریدیم چند وقت بعد هم یه زمین. دخترم یک ساله شده بود دوباره برگشتیم به مرکز استان اما مشکلات خانوادگی هنوز پابرجا بود، ده سال به خاطر خانواده شوهرم و اون مشکلات رنگ خونه ی پدر بزرگ و خاله و اقوام مادری رو به چشم ندیدم. 🎀@delbrak1🎀
🌺نیت کن با نام مبارک امام جواد (ع) بزن روی چیزی بهت نشون میده که باورت نمیشه😱😍👇 ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ اگه دوست داری خودت و خانوادت بیمه امام جواد(ع) بشین پیشنهاد میدم عضو بشی☺️ همراه با هدایای ویژه ماه محرم😲
👇 🔵 از بین بردن گیردادنای طولانی روی یک موضوع قدیمی؛ دیدید که یکی از زوجین یک مسئله قدیمی رو بارها می کنه و گیر میده و دعوا راه میندازه و ول کن نیست!! شاید تعجب کنید که اگر بگیم در بیشتر موارد دلیلش این هست که هر وقت اون بحث رو مطرح میکنه شما فوراً جبهه میگیرید و انرژی لازم رو برای تداوم گیردادنهاش فراهم میکنید ✖مثال بد 1 👨🏻مرد: یادته پدرت چطور توی اون مهمونی آبروی من رو برد؟ 👩🏻زن: اعصابمو خورد کردی، این برای دو سال پیش بود، روزی صدبار تکرار می کنی. پدرم که اومد از دلت درآورد، بعدش هم با اون رفتار زشتت پدرم باید یه چیزی میگفت.... 💯نتیجه: مرد دو روز بعد هم همین موضوع رو مطرح خواهد کرد و ادامه گیردادن ها.... ✔مثال خوب 1 👨🏻مرد: یادته پدرت چطور توی اون مهمونی آبروی من را برد؟ 👩🏻زن: درسته، منم خیلی ناراحت شدم. 💯نتیجه: مرد دست از گیر دادن هاش روی این موضوع برخواهد داشت و احتمال بسیار کمی داره که دوباره این موضوع را مطرح نماید ... ✖مثال بد 2 👩🏻زن: خونه رو فروختی، پولش زدی قد کارت و ضرر کردی و ما رو آواره کردی. 👨🏻مرد: کردم که کردم، دلم خواست. کار خوبی کردم. تو هم روزی صدبار بزن توی سرم، تقصیر من که نبود، بازار نگرفت... 💯نتیجه: زن دو روز بعد هم همین موضوع رو مطرح خواهد کرد و ادامه گیردادن ها.... ✔مثال خوب 2 👩🏻زن: خونه رو فروختی، پولش زدی قد کارت و ضرر کردی و ما رو آواره کردی. 👨🏻مرد: خودم هم روزی صدبار غصه اش رو میخورم. 💯نتیجه: زن دست از گیر دادن هایش روی این موضوع برخواهد داشت و احتمال بسیار کمی دارد که این گیر دادن بیش از یکی دوبار دیگه تداوم داشته باشه و حتی ممکنه با همسرش نماید. 🔴 نکته: پس در اکثر موارد علت گیر دادن های کهنه و قدیمی همسرتان روی یک موضوع، جبهه گیری و مقابله فوری شما در برابر اوست. شما چند بار دست از مقابله و پاسخ دادن بردارید، یا بجای رد کردن تایید کنید، او نیز دست از گیر دادن های کهنه 🎀@delbrak1🎀 🎀
🔖احترام به نظر شما 🔖اگر مثلا مادر نامزدتون خودشون رفتن با سلیقه خودشون چیزی رو برای شما خریدن که جزو خریدهای عقد بوده و میبایست شما هم می بودین مثلا سرویس طلا 👈حواستون باشه که همون اول، توی ذوقشون نزنین، ولی بعدش به نامزدتون با آرامش و مهربونی بگین که: " منم دوست داشتم می بودم... می دونی اخه این چیزا سلیقه ایه ، خب منم دوست داشتم توی خرید سرویس طلای خودم می بودم ...." 🙄 💌چهرتون رو هم ناراحت کنین و یه جورایی برین توی خودتون .فایده این کار اینه که اولا ممکنه موقعیت فراهم بشه و بتونین سرویس طلا رو عوض کنین و اونی که دوست دارین رو بگیرین. ولی اگر نشد عیب نداره. 😒حداقلش اینه که حرفتون رو زدین و دفعه های بعدی یادشون هست که بدون نظر شما براتون خرید نکنن🙄 🏷یادتون باشه با دعوا این چیزا درست نمیشه، بهتره با آرامش و صبر حرفتون رو بزنین . چون اینجوری دیگه حق به جانب شماست ولی اگه دعوا کنین اصل حرف گم میشه و اون دعواهه بیشتر از حرفهاتون به چشم میاد و برچسب عصبی و .... هم 🎀@delbrak1🎀
آقایون این مطلب حرف دل خانومهاتونه پس لطفا جدی بگیرید🙏🏻 ❤️ همیشه سعی کنید نقش یه تعدیل کننده رو داشته باشید تا تحریک کننده،وقتی میبینید خانومتون روی مساله ای تعصب و حساسیت داره از بیان کردن اون مورد غیر ضروری اجتناب کنید،وقتی یه مساله ای رو مطرح نمیکنید به این معنی نیست که دارید دروغ میگید ❤️ همسرتونو همیشه کنار خودتون ببینید ،نه روبه روی خودتون یا پشت خودتون. ❤️خانومها از اینکه شوهرشون ازشون تعریف کنه خیلی خوشحال میشن. حس شنوايي يکي از فعال‌ترين حواس در خانم‌هاست. اونا دوست دارند علاقه شما رو حين اينکه در اعمالتون مي‌بينند، مکرراً از زبونتون بشنوند. ❤️ زبونی که زنها صحبت می‌کنند، بسیار متفاوت‌تر از زبونی هست که مردان با اون حرف می‌زنند. مثلاً وقتی خانمی میگه: « دیگر راجع به این مسئله حرف نزن، نمی‌خوام چیزی بشنوم »، در واقع منظورش چیزی غیر از گفته‌هاش هست. اون با زبون بی‌زبونی قصد داره شما رو متوجه کنه که این موضوع نه‌ تنها براش مهم بوده، بلکه به شدت باعث ناراحتیش هم شده؛ اما اگه یک مرد چنین حرفی بزنه، بی‌گمان قصدش همونیه که بیان کرده . این موضوع ساده، فقط نمونه‌ای از رازهای دنیای متفاوت زنان و مردان هست. چنین تفاوت‌های شخصیتی در تمام وجوه زندگی زنان و مردان مشهوده. بنابراین، روان‌شناسان معتقدند که شناخت و کشف هر یک از آن‌ها برای یک زندگی مشترک موفق، لازم و ضروری هست. ‌🎀@delbrak1🎀
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂 🌼🌿 🌺 زندگی شما یک اتفاق تصادفی نیست بلکه شما هر احساسی و افکاری که به کائنات میدهید انعکاس آن را دریافت میکنید شما زندگیتان را با افکار و احساساتتان خلق میکنید... 🎀@delbrak1🎀