eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🍀🍀 هیچ وقت یک "تشکر" خشک و خالی تحویل شنونده ات نده. همیشه آن را تبدیل کن به " ممنونم به خاطر..." آدم ها اغلب آنقدر از عبارات خشک و خالی " ممنون" استفاده می کنند که دیگر حتی به زحمت آن را می شنوی. وقتی که روزنامه ی صبح را می خریم. یک " ممنونم" خشک و خالی به فروشنده که بقیه ی پولمان را پس می دهد، می گوییم. آیا این همان "ممنونی" است که به عزیزی می گویی که شام خوشمزه ای برایت پخته است؟ پس در موقعیت مناسب ، همراه با عبارت "ممنونم" خود، دلیل تشکرت را هم ذکر کن. - ممنونم که صبر کردی - ممنونم که انقدر مهربونی - ممنونم که منو تنها نذاشتی - ممنونم که به فکر زندگیمون هستی - ممنونم به خاطر اینکه اومدی - ممنونم که درک میکنی .                                     🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و ششم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹  دست و پام میلرزید ولی زود از جام بلند شدم و تنها کسی که
قسمت چهل و هفتم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹  مریم دستمو گرفت و گفت خانم میتونیم از این فرصت استفاده کنیم و یه جوری اقارو بترسونیم بلکه دست از سرمون برداره.گفتم اخه اون مردک دیوانه رو چجوری میشه ترسوند. گفت به عمه خانم بگین مریم گفته ازش شکایت میکنم و میندارمش زندان اینطوری شاید کاری به کارمون نداشته باشه.خنده ای کردم و گفتم انگار به سرت ضربه خورده فکرت بهتر از قبل کار میکنه چرا این به ذهن خودم نرسید. مریم گفت فکر خوبی کردم؟ پس همین الان به عمه خانم بگین هرچی زودتر از دست آقا راحت بشیم بهتره.از سر جام بلند ، ز بیمارستان بیرون رفتم. عین حرفای مریمو به عمه گفتم و گفتم حرفامو به احسان بگه. عمه ناراحت بود و مدام میگفت دخترم تو باهاش حرف بزن کوتاه بیاد. کلافم کردو گفتم عمه ما بهت چی گفتیم؟تو گفتی باور نمیکنم شماها دیوونه شدین .حالا دیدی کی دیوونه شده؟ اون پسرت دیوونس فقط آدم نکشته بود که امشب داشت قاتلم میشد دیگه. عمه حرفی برای زدن نداشت و سکوت کرده بود ولی بعد از چند دقیقه دهن باز کرد و گفت میخوای پیشش بمونی؟ گفتم اره اون که کسیو نداره من باید اینجا بمونم. عمه گفت پس من بچه هارو میبرم مریم که مرخص شد خودم میارمشون. تشکر کردم و گفتم همینجا نگهشون میدارم.ولی عمه گفت بیمارستان اجازه نمیده بچه هارو ببری داخل. به ناچار قبول کردم و بعد از رفتن عمه و محو شدن ماشینش از دیدم به سمت بیمارستان راه افتادم.تا صبح بالای سر مریم نشسته بودم و گاهی همونطور نشسته خوابم میبرد. صبح روز بعد حال مریم بهتر شده بود و دکتر گفت تا ظهر مرخص میشه. ظهر بعد از مرخص شدن مریم با تاکسی به خونه برگشتیم. همین که رسیدیم به عمه زنگ زدم و گفتم بچه هارو بفرسته ولی عمه با صدای گرفته گفت راننده رو میفرستم بیارتتون اینجا باید با هم حرف بزنیم. 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و هفتم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹  مریم دستمو گرفت و گفت خانم میتونیم از این فرصت استفاده
قسمت چهل و هشتم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 اول فکر کردم در مورد شکایت مریم میخواد حرف بزنه ولی بعد با یادآوری بچه ها نگران شدم. سریع لباس پوشیدم و به مریم گفتم تو استراحت کن من میرم بچه هارو برمیدارم و میام.به سمت خونه ی عمه راه افتادیم. کل مسیر دلشوره ی بدی گرفته بودم و همش فکر میکردم اتفاق بدی افتاده ولی بعد با خودم میگفتم اخه چی قراره بشه مگه. بلاخره رسیدیم و همین که وارد خونه شدم از قیافه ی ماتم زده ی عمه متوجه شدم که اوضاع خوب نیست.سلام کردم و سراغ بچه هارو گرفتم ولی عمه حرفی نزد. دوباره پرسیدم عمه بچه ها کجان اومدم ببرمشون مریم تنهاس باید زود برگردم. عمه به مبل کناریش اشاره کرد و گفت بیا بشین میگم.کنارش نشستم و منتظر به لب هاش خیره شدم بعد از مکث کوتاهی عمه دهن باز کرد و گفت احسان بچه هارو برده. از جا پریدم و گفتم برده؟ کجا برده؟ احسان چیکار با بچه ها داره اخه؟ عمه گفت نمیدونم کجا برده.دیشب بعد از این که از خونه بیرون اومده بود به اینجا اومده و توی یکی از اتاق ها خوابیده بود. من وقتی به خونه برگشتم متوجه نشدم اون اینجاست. بچه هارو توی اتاق کناری خودمون ان ها این کاری شد خابوندم و برای خواب آماده شدم. صبح که بیدار شدم وقتی در اتاقو باز کردم دیدم بچه ها نیستن.به طبقه ی پایین اومدم و با خودم گفتم حتما بچه ها زودتر بیدار شدن و پیش خدمتکاران ولی اونا گفتن احسان صبح زود از خونه بیرون رفته و بچه هارو هم با خودش برده.دو دستی توی سرم زدم و گفتم اخه اون بچه های منو کجا برده. احسانی که حتی یه بار هم اون دوتا بچه رو بغل نکرده از صبح تا حالا چه جوری مراقب بچه هام بوده.گریه میکردم و خودمو میزدم. عمه سعی میکرد جلومو بگیره ولی موفق نمیشد. جیغ میکشیدم و عالم و آدمو نفرین میکردم و می گفتم همتون بدبختم کردین یه روز خوش تو این زندگی ندیدم خاک بر سر من. 🎀@delbrak1🎀
آرامش از درون خودت میاد، بیرون دنبالش نگرد همچی از خودت شروع میشه پس ارامشتو وابسته به رفتار کسی نکن 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خواستگارِ_قصاب قسمت 8 اون روز تا شب مامانم گریه کرد و زهرا رو نفرین میکرد، همون شب برادرم اومد خ
قسمت ۹ همون شب مامانم برای بابام جریان خواستگاری رو تعریف کرد دوباره بابام شروع کرد به زهرا بد و بیراه گفتن و برادرامونم بهش چشم غره‌ های عمیق می‌رفتن بعد از اون شب دقیقاً سه روز کشید که بابام جواب مثبتش رو اعلام کنه و بهشون اجازه خواستگاری بده زهرا بی‌نهایت خوشحال بود از همون شب اول خواستگاری متوجه شدم که برادرام اصلاً از سینا خوششون نمیاد یه جورایی به خاطر شرایط پیش اومده دارن تحملش می‌کنن خانواده سینا گفتن که بعد از عقدشون خودشون برای پسرشون هم کار جور می‌کنند هم یه خونه برای زندگی بهشون میدن دروغ چرا ولی ته دلم به زهرا حسودیم شد حداقل اون تونست از این شرایط فرار کنه و بره به یه خونه دیگه 🎀@delbrak1🎀 ...
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.😍👊 مادرم مرا بوسید.😘 و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم 💥مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی . نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم . ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم . معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم ! بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم . ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛ کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود . همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی ! من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ، او با آمدنش سلطان قلب من شده بود . من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .😔 💥آخر من خودم مادر شده بودم ... 🎀@delbrak1🎀
✳️ عزیز "این یک ساعت ؛ آقایان را قضاوت نکنید 👇 درب منزل باز می‌شود و همسر گرامی از سر کار تشریف می‌آورد. دیر آمده است، اخموست، شاید هم کمی جورابش بو بدهد، شُل سلام می‌کند، خرید یادش رفته؛ سراغ قابلمه می‌رود... ❌ واکنش غلط رفتاری و فکری شما 👇 👈 با خود فکر می‌کنید او بی ملاحضه است. (بدتر از آن میگویید کجا بودی؟!) 👈 یا چه بد عُنُق است. (بدتر از آن شما نیز اخم می‌کنید) 👈 یا چرا بهداشتش را رعایت نمی‌کند؟! (بدتر از آن می‌گویید؛ حمام...!) 👈 یا زورش می آید سلام کند. (بدتر از آن شما نیز شُل سلام می‌کنید یا جواب سلام نمی‌دهید) 👈 یا او نسبت به درخواست‌های شما بی‌توجه است. (بدتر از آن می‌گویید؛ همین الان برگرد، بخر) 👈 یا به جای این که شما را ببیند به غذا توجه می‌کند. ( بدتر از آن بگویید شکمو!) ‌ ✅ این جاست که باید به خودت بگویی: خسته‌ست می‌فهمی؟! خسته! 👈 این "یک ساعت" ساعتی طلایی است که اگر شما بانوی ظریف رفتار، بدون قضاوت زبانی و رفتاری، با پیشواز، گرفتن کیف، گفتن خسته نباشید و از همه مهم‌تر "لبخند و روی گشاده" آن را فارغ از هر نوع رفتار همسرتان، با موفقیت پشت سر بگذارید ، یک مدال فوق العاده طلایی از جانب همسر خود دریافت خواهید کرد. آن وقت درخشش این "مدال طلایی" را در کل زندگی خود خواهید دید. 🎀@delbrak1🎀
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 🌀وقتی که از یک طرف انتقاد می شود یا کسی را سرزنش کنند، او هم ساکت نمی ماند. در معمول ترین حالت او هم جبهه گیری می کند و سرزنش را با سرزنش جواب می دهد. جبهه گیری واقعا می تواند یک زندگی زناشویی را فلج کند. 🌀مشاجره که بالا می گیرد، واقعا دیگر کسی روی منطق حرف نمی زند و فقط خرد کردن طرف مقابل اهمیت دارد. 🤷‍♀زن: بازم یادت رفت قسط این ماه رو بدی. حالا باز هم باید جریمه تاخیر رو بدیم. 🤷‍♂مرد: نوبت تو بود که قسط این ماه رو یادت باشه بدی. 🤷‍♀زن: جا نوبت من بود دروغگو! 🤷‍♂مرد: تو دروغگو هستی. مگه ماه قبل درموردش حرف نزده بودیم؟ 🤷‍♀زن: بی مسئولیتی خودت رو توجیه نکن با این چرت و پرتا. ❗️شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، بهانه آوردن برای توجیه رفتار، مخالفت با تمام حدس های همسر و تکرار حرف های گذشته انواع و اقسام جبهه گیری هستند. 🎀@delbrak1🎀
۰آداب زناشویی💏: 💢وقتی همسرتان اشتباه میکند به او نگویید « دیدي گفتم » اگر همسرتان از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شك نكنيد به تدريج از شما دور تر ميشود. علائم عفونت های واژن علائم عفونت‌های قارچی واژن ⇠ احساس خارش شدید ⇠ رابطه جنسی دردناک ⇠ ترشحات سفید و شبیه به پنیر خامه‌ای ⇠ ورم و احساس درد در ناحیه بیرونی دستگاه تناسلی   علائم عفونت باکتریایی واژن ⇠ سوزش یا خارش واژن ⇠ قرمزی کم رنگ و ملتهب شدن واژن یا فرج ⇠ ترشحات سفید، خاکستری یا زرد رنگ واژن ⇠ بویی شبیه به بوی ماهی که بعد از رابطه جنسی یا شستن با صابون شدیدتر احساس میشود   علائم عفونت انگلی واژن ⇠ بوی نامطبوع و ناخوشایند ⇠ احساس درد و خارش به هنگام دفع ادرار ⇠ ترشحات آبکی و حباب‌دار به رنگ زرد یا سبز 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴 🔖داستان کوتاه جوانی، به خواستگاری دختری رفت و در اثنای دیدار شرعی، دختر از جوان سوال کرد: چقدر از قرآن کريم را حفظ کردی؟ جوان جواب داد: چندان زیاد حفظ نکردم؛ و لكن شوق و علاقه دارم که‌ يک بنده‌ی نیک و صالح باشم‌. بعدأ جوان از دختر پرسید: تو چقدر قرآن کريم را حفظ کردی؟ دختر گفت: ﺟﺰﺀ ﻋﻢ را حفظ کردم. از اینکه دختر فهمید، جوان واقعا صادق است؛ به ازدواج با آن موافقت کرد و بعد از عقد ازدواج، از جوان خواست که طبق وعده به حفظ قرآن کریم شروع کند. جوان گفت: اشکالی ندارد؛ به کمک هم، حفظ می کنیم. بناءً از سوره‌ی مريم حفظ را شروع کردند و به همین ترتیب، سوره های قرآن کريم را یکی پس از دیگری حفظ کردند؛ تا اینکه بعد از گذشت مدتی، تمام قرآن کریم را حفظ نموده، از امتحان استاد، موفق بدر آمدند و شهادت نامه‌ و سلسله‌ی اجازه در حفظ را، هردو حاصل کردند. اما جالب این است که در یکی از روزها زمانی که جوان به زیارت پدر خانم‌ اش رفت و به آن مژده داده گفت: الحمدلله دختر تان قرآن کریم را حفظ کرد. پدر از شنیدن سخنان شوهر دخترش متعجب شده، به اتاق خود داخل شد و شهادت نامه و تقدیر نامه های زیادی از دخترش در حفظ قرآن کريم را با خود آورده پيش روي دامادش گذاشت. داماد از دیدن آنها حیران و شگفت زده شد و دانست که خانم اش قبل از ازدواج اش حافظ قرآن کريم بوده؛ و لکن بخاطر تشويق شوهرش، به وی نگفته است تا با هم یکجا حفظ کنند. الله متعال به هر مرد مومن همسر خدا دوست و صالحه نصیب فرماید آرامش زندگی در تقوا است .👌 🎀@delbrak1🎀
"چگونه مادر شوهر یا مادر زن خوبی باشم؟!" 🔹 پس از انتخاب فرزند برای ازدواج عضو جدیدی وارد خانواده می‌شود که ممکن است فرهنگ متفاوتی داشته باشد. همین عامل، باعث بروز مشکلاتی در روابط با خانواده همسر به خصوص مادر همسر می‌شود. زیرا مادرها دل نگرانی‌های بیشتری برای فرزند خود داشته و بیشتر آن را ابراز می‌کنند. 🔸 در بسیاری از مواقع مادرها قصدشان راهنمایی و هدایت زندگی فرزندش به سمت خوشبختی است اما عروس یا داماد او برداشتی دیگری از این رفتار دارد و آن را دخالت بی‌جا، احساس بی‌اعتمادی و دوست نداشتن او و به هم زدن زنگی مشترکشان می‌دانند. پس برای داشتن روابط خوب با عروس یا داماد باید سیاست‌های یک مادر شوهر یا مادر زن خوب بودن را یاد بگیرید و به بایدها و نبایدهای رفتارتان به عنوان مادر شوهر یا مادر زن توجه کنید. 🎀@delbrak1🎀