#خاطره_آشنایی_عشاق
سلام ماری جون عزیزم
نگاه اول ما از طرف همسری بوده یه شب که از باغمون توی دماوند میومدیم تهران تو مسیر نگه داشتیم تا یه جعبه گیلاس بدیم به کارگرای مدرسه بابام اینا
دست بر قضا همسرم اونجا منو میبینه به قول خودش عاشق میشه و همونجا سرشو میگیره بالا میگه خدایا میشه مال من بشه که خدا هم میگه چرا نمیشه 😂
بیا مال تو 😂
اتفاقا خودش امروز یادش افتاده بودو می گفت اینه که میگن هر چی می خوای از ته دلت از خدا بخواه❤️دوستون دارم عشقاتون پایدار و ماندنی
⛱️@delbrak