eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#پل #قسمت _11 ولی وقتی من میگم فردا کار دارم متهم میشم به اینکه بچه ام به اینکه قهر کردم. این من نیس
من از الان وقت دارم تا هر وقت که شما بگید سرکار. یک دفعه همه با هم زدن زیر خنده. کیارش هم برای بار اول تو جمع خودمون با صدای بلند خندید دلم براش ضعف میرفت. دلم نمیخواست روزی عذر خواهیشو بشنوم انگار همه چیز از دلم پاک شد فقط به خاطر خندیدنش. زیر لب گفتم دوستت دارم مرد من . دوستت دارم. فرداش موقع برگشت از دانشگاه کیارش جلوی یک کافی شاپ نگه داشت و با هم رفتیم تو. بعد از سفارش قهوه کیارش یک کم من من کرد و بعد گفت: اصلا صلاحه جریان رو به تو بگم یا نه اما ترجیح میدم هر دومون کاملا هوشیار باشیم. دلم به شور افتاد. -: چی شده؟ کیارش: تو متوجه رفتار همتا و کاوه شدی؟ خیالم راحت شد . هر چند که این هم واسه خودش مسئله ای بود. -: تقریبا. کیارش: من وقتی شک کردم چند باری تعقیبشون کردم دیدم چند بار با هم قرار گذاشتن بیرون و وقتی میان خونه به فاصله ی یک ربع میان خونه. رفتارشون هم بیش از اندازه صمیمیه والا منو تو هم با هم قرار میذاریم بیرون ولی اینطور نیستیم. میخواستم بگم کاش بودیم. -: خوب اصلا شاید این دو تا با هم دوست شدن یا قصد ازدواج داشته باشن به نظرت ایرادی داره؟ چون با شناختی که من از همتا و کاوه دارم آدمهایی نیستن که همینجوری و از سر هوس به هم نزدیک شده باشن. کیارش: من قبول دارم ولی هم همتا بچه است هم کاوه من میترسم انقدر به هم نزدیک بشن که تا بخوان با هم ازدواج کنن یه کاری دست همدیگه داده باشن و تو عروسیشون بچه شون مدرسه ای باشه. یک دفعه صورتم از خجالت سرخ شد. کیارش زد زیر خنده : حالا تو چرا سرخ شدی؟ خنده ام گرفت -: خوب حالا میگی چیکار کنیم؟ کیارش: تا میتونی همتا رو تنها نذار بیرون هم که کاری نمیتونن بکنن. سعی کن از همتا هم حرف بکشی ببینی جریان چیه. -: باشه . پس بلند شو بریم. پیش به سوی ماموریت. تو راه از تصور کاوه و همتا در کنار هم خنده ام گرفته بود و هی میخندیدم. کیارش از خنده ی من خنده اش گرفته بود. کیارش: چرا میخندی دختر؟ -: باورم نمیشه این دو تا بچه با هم باشن. کیارش: ما فکر میکنیم بچه ان . همش دو سال از ما کوچکترن. ولی خودمونیم این دو تا کی با هم جور شدن که ما نفهمیدیم؟ یاد خودم افتادم که عشق کیارش یک لحظه تو وجودم جرقه زد و منو سوزوند. -: شاید هیچ وقت خودشون هم نفهمیدن کی عاشق شدن فقط شدن. نفهمیدن کی به هم نزدیک شدن فقط انقدر نزدیک شدن که دیدن دیگه نمیتونن جلوی چشم ما بشینن و فیلم بازی کنن که هیچ حسی به هم ندارن. میخواستن تو وجود هم حل بشن. میخواستن با هم تنها باشن . وقتی چشمم به کیارش افتاد دیدم مات و مبهوت به من نگاه میکنه. خنده ام گرفت. -: چیه؟ کیارش: آنچنان پر سوز و گداز حرف میزنی انگار ده ساله عاشقی. بغضم نمیذاشت حرف بزنم. کاش من جرات همتا رو داشتم کاش کیارش هم مثل کاوه که همتا رو دوست داره منو دوست داشت. کاش میتونستم فریاد بزنم عاشقتم اما به لبخند قناعت کردم. کیارش: چرا میخندی جواب منو بده ، عاشقی؟ به مسخره گفتم: اووووووه چه جورم پسر خاله. یک دفعه کیارش ماشین و زد کنار و روشو کرد به من و به در تکیه داد. من موندم چی بگم. -: چی شده؟ کیارش: تا نگی نمیریم خونه. -: امروز اومدی زیر پا کشی من یا ماجرای همتا و کاوه رو بگی؟ کیارش: جون کیارش اذیت نکن. -: چرا قسم میدی مرد حسابی. من اصلا با کسی نشست و برخاست دارم که بخوام عاشقش بشم؟ همین الان اگر بهت بگم عاشقم حتی یک درصد میتونی حدس بزنی عاشق کی میتونم باشم؟ کیارش: آره میتونم. -: کی؟ کیارش: فکر کردم نکنه تو هم مثل خواهرت دلت برای کاوه رفته. دهنم از تعجب باز موند. واقعا که چقدر این بچه خنگ بود https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b