eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.7هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️تفاوت های زنان و مردان 🧕 زن‌ها وقتے احساسے درون‌شان فوران ڪند باید حرف بزنند 🔅حالا فرقے ندارد فوران غم باشد یا شادی؛ خوشے یا ناخوشی... 🔅آنها باید آنقدر از تمام جزییات ریز تا ڪلیات را بگویند تا حس ڪنند آرام گرفته اند! 👨🏻 مردها اما... چه در اوج شادے باشند چه اوج غم ترجیح‌شان این است ڪه در گوشه‌اے خلوت به اتفاقاتے ڪه افتاد فڪر ڪنند و نهایتا لبخندے بزنند ✍لبخندے گاه تلخ و گاه شیرین... تفاوت‌های همدیگر را بفهمیم تا رنجش و تنش بی‌جا پیش نیاید. ‎‎‌‌‎‎‌@delbrak💞
عذرخواهی کردن را عیب ندانید!" 🍃 از هر خانم متاهلی بپرسید که موقع جروبحث کردن با همسرش چه چیزی بیشتر از همه آزارش می‌دهد، اکثرشان جواب می‌دهند که قبول نکردن و شانه خالی کردن شوهرشان از اشتباهاتش آزاردهنده‌ترین چیزی‌ست که در طول دعواها و سوتفاهم‌ها پیش می‌آید. 👈 این یک واقعیت انکارنشدنی‌ست که اغلب مردان تمایل چندانی به ابراز پشیمانی و عذرخواهی کردن ندارند. عذرخواهی صمیمانه‌ای که از ته قلب باشد، بهترین و سریع‌ترین راه حل برای ترمیم روابط است. ✅ باید قبول کنیم که در هر کدورتی دو طرف مقصر هستند و باید هرکسی به نوبه خودش و به اندازه سهمی که در آن دلخوری داشته، عذرخواهی کند. از ادای جملاتی چون «متاسفم!»، «ببخشید»، «جبران می‌کنم» و… نترسید و آن را راحت در جای مناسب خود به‌کار ببرید‎.‎ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @delbrak💞
🌸 عادات آزار دهنده آقایان 😣 ⇠بد دهانی ⇠اولویت دادن به دوستانشان ⇠قسم دروغ ⇠سلطه گری ⇠مدام بحث کردن ⇠متعهد نشدن ⇠رمانتیک نبودن ⇠نرسیدن به خود ⇠دید زدن خانمهای دیگر جلو چشم آنها •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @delbrak💞
🔵خیلی وقت‌ها مردهایی کاملاً وفادار را دیده‌ام که فقط بخاطر اینکه همسرشان بی‌اندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، دست به خیانت زده‌اند. 🔵آنها به نقطه‌ای رسیده‌اند که فکر کرده‌اند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکرده‌اند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. در چنین مواردی خیلی ناراحت‌کننده است که ببینیم ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود. 🔵وقتی اعتمادی شکسته می‌شود، دوباره اعتماد کردن خیلی سخت است. همه چیز به گرفتن یک تصمیم هوشیارانه از اعتماد به کسی برمی‌گردد. باید از خودتان بپرسید، شفافیت در یک رابطه به چه معناست؟ 🔵 آیا چک کردن گوشی‌های همدیگر نشانه شفافیت است یا عدم امنیت؟ این چک کردن‌های مضطربانه  هیچ جایی در یک رابطه شفاف ندارد. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 💕@delbrak
❣ظریف و رفتار کنید، در حین غذا خوردن تمیز و غذا بخورید. ❣از عینک آفتابی و کرم های ضد آفتاب استفاده کنید. البته منظور این نیست که همه ی کارهایتان را آنقدر با های بی جا همراه کنید که از اصل قضیه جا بمانید ولی به هرحال توصیه می کنم خودتون را حفظ کنید. ❌یک مرد وقتی این درجات ظرافت را نسبت به خودش در شما می بیند نا خودآگاه به این نتیجه می رسد که شما موجودی و زیبا هستید و این در او حس احترام می آفریند. در یک کلام، خود را حفظ کنید که سلاح شماست. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @delbrak💞
🔴 را حفظ کنید 🔴 بعضی از خانوم ها متاسفانه از این ور بوم فاصله میگیرن و از اون ور بوم میفتن❗ اصلا بعضی ها انقدر افراط میکنن که "فرصت" رو از شوهرشون میگیرن مثلا انقدر هرروز صبح پیام صبح بخیر به شوهرش میده که اصلا به شوهرش فرصت نمیده که یه بارم اون یه پیام واسش بفرسته یا هرروز غذاهاش تزئین های آنچنانی دارن یا تندتند کادو میخره واسه شوهرش یا هرثانیه قربون صدقه ی شوهرش میره (درسته اینا از دوست داشتن زیاده) امااا خانوم گلم مواظب باش هرچیزی باید در حد تعادل باشه کاری نکن که این اینکارا دل شوهرتو بزنن... یا براش عادی بشن ، یا فرصت رو از اون بگیری... زن باید یه مدت پایه ی زندگیش رو با محبت بدون چشم داشت شروع کنه بعدش به شوهرش هم اجازه ی پارو زدن بده...✅     •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @delbrak💞
📌معشوقه شوهرت باش  ▲هیچ چیز و هیچ کس را به شوهرتون ترجیح ندین برای چی ؟ چون مردها خیلی حساسند این تو ذهنشون میمونه. به خاطر بچه ها زندگیتون رو تلخ نکنین. ▲ امار نشون داده بیشترین دلایل طلاق به خاطر بچه هاست .مردها میتونن زنی میخوان قبل از بچه داری و خونه داری معشوقه بی نقصی واسشون باشن تا الان  به زنان زشت یا زنان چاقی برخورد کردید که شوهراشون عاشقشونن .بعد خانمی هم دیدین که اعتراف کنه سالیان سال داره بیرون خونه کار میکنه توخونه داری و بچه داری چیزی کم نذاشت اما شوهرش بهش خیانت کرده؟! ▲باید بدونه که چقدر عاطفه و وقت و جسمش رو خرج شوهرش کرده؟! معشوقه شوهراتون باشین .از جسم و زبان و عقلتون کمک بگیرین @delbrak💞
توی‌‌ کلمه‌ی‌«غیرممکن» هم یه‌ «ممکن»‌ وجود داره😉 @delbrak💞
❌ممنون از صبوریتون دوستای گلم 😍 ❌❌شبتون بخیر 😘
به شکل تازه ای دوستت دارم ... به شکل صبح باران و بوی گل ... روزگاااارتون دوست داشتنی💛♥️💚 @delbrak💞
☃️ســــــــــــلام 🌷صبحتون به شادی ☃️سه‌شنبه تون عالـی 🌷الهی بهترینها نصیبتان 🌷روزتون_قشنگ 🌷🍃 @delbrak💞
ادما هیچ وقت اولین اتفاقای زندگیشون رو یادشون نمیره قبول داری !؟ هیچ کس عشق اولش رو یادش نمیره اولین معلمش... اولین باری که دست یک نفر رو عاشقانه گرفت اولین بوسه ... اولین رفیق... اولین قرار ... اولین جدایی اولین ... اولین ... اولین این اولینا تا آخرین روز زندگی باهاتن. حواست باشه که چیو، میخوای واسه خودت برای اولین بار خاطره کنی... اولین خاطره ها، تاریخ انقضاء ندارند... @delbrak💞
😍 در مورد چایی خواستگاری اول اینو بگم که بعد از 23 سال دیگه یادم رفته بود خاطره بازی خوبی شد من واسه خواستگاری چایی نبردم اما وقتی بزرگترا صحبت کردن شوهرم اومد آشپز خونه اولین یا دومین بار بود میدیدمش اومد گفت یه چایی برام میریزی منم ریختم ولی از ترس بابام نشد بخوره زودی رفت همه یکی یکی میومدن می گفتن زود باشید الان بابات میاد هر دومون از ترس نفهمیدیم چی گفتیم چند دقیقه بیشتر طول نکشید همسرم یه وقتایی بهم میگه چرا اونطوری کردید البته خودشم از بابام حساب میبردا😄..👇👇👇 @saraadmin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀سلام سارا خانم عزیزم😍 . میخواستم راجع به چالش سینی چای خواستگاری بگم که همسرم فامیل پدرم بود بعد کلی خواستگار از هفت خان بابام رد شده بود ولی فقط بابا ها مذاکره کرده بودن. نه من راضی بودم نه همسرم. بابام منو راضی کرد پدرشوهرم همسرم رو. گفته بود برو ببین بعد نظرت رو بگو. شب خواستگاری تعداد زیادی اومده بودن شام چون راه دور بود. بعد از شام گفتن چا یی بیار گفتم نمیتونم تعداد زیاده عمه ام برد. منم رفتم نشستم همه بدون هماهنگی بلند شدن رفتن 😳 که ما حرف بزنیم. همسرم همون اول عاشقم شده بود اما من همون جا جواب رد دادم. دو سه هفته پدرشوهر رفت اومد تا به حرف پدرم رفتم ازدواج کردیم یک سال بعد از ازدواج کم کم عاشقش شدم الان بعد از 17 سال هنوز عاشقشم. برای پایداری و عاقبت بخیری همه صلوات.😍👇👇 @saraadmin1
قسمت ششم اون سال تعطیلات تابستون، به پیشنهاد مادرم،تو آرایشگاه یکی از دوستاش برای کارآموزی، هر روز ظهر تا عصر میرفتم. یه روز که داشتم میرفتم آرایشگاه از پشت سرم صدایی شنیدم که سلام کرد،برگشتم دیدم نوید بود! جا خوردم! با هزار زحمت زبونم رو تو دهنم چرخوندم و جواب سلامش رو دادم. گفت داشته میرفته مغازه چیزی بخره که اتفاقی منو دیده و...! از اون به بعد هر روز ظهر تو مسیر آرایشگاه همراهم میشد و با هم حرف میزدیم. از خودش و علاقه ش نسبت به من میگفت و اینکه قصدش ازدواجه... من هم یواش یواش بهش دلبسته میشدم! دلم قنج میرفت برای حرف زدنش،راه رفتنش، برای خنده هاش! از طرفی هم میدونستم جزء محالاته که بابا ، با ازدواج من با یه قریبه موافقت کنه. کلا تو فامیل ما رسم نیست با غریبه وصلت کنن.بابای منم شدیدا با وصلت با غریبه مخالفِ! از طرفی هم تا وقتی خواستگاری مثل مجید باشه بابا عمرا دختر به غریبه بده!. سه ماهی از آشنایی من و نوید گذشته بود.شهریور ماه بود و طبق هرسال باید میرفتیم روستا،اونجا باغ انگور و بادوم داریم و هر سال خودمون برای جمع کردن محصول میریم. من که هر سال روز شماری می کردم برای رفتن به روستا،امسال عزا گرفته بودم! نمیدونستم چطوری باید بیست روز دوری نوید رو تحمل کنم!هنوز نرفته دلم براش تنگ میشد! دو سه روزی بود که رسیده بودیم روستا،خونه پدربزرگم نشسته بودم که پدر و مادر مجید اومدن. به احترامشون بلند شدم و با مادر مجید که زن عموی مامان میشه،روبوسی کردم.با ذوق بغلم کرد و گفت:قربونت برم عروس گلم!!! تا این حرف رو زد ترس افتاد به جونم! یخ کردم! سریع از اتاق زدم بیرون. از خاله ام شنیدم که قراره تو همین یکی دو روز نشون بیارن! خودشون بریده و خودشون دوخته بودن...! انگار نه انگار که من راضی نیستم! خاله ام تا حال منو دید گفت یه بار دیگه خودم با مجید صحبت کنم و بگم راضی به ازدواج باهاش نیستم.میگفت اگه نشون بیارن دیگه نمیشه هیچ کاری کرد.! بابابزرگم بزرگ فامیل بود و براشون خیلی بد میشد! خاله ام به مجید پیغام داده بود که من میخوام باهاش حرف بزنم. مجید اومد خونه بابابزرگم رفتیم تو حیاط، من هر دلیلی می آوردم، مجید حرف خودش رو میزد. می گفت فقط نشون بزاریم که من خیالم راحت بشه،بعد دو سال دیگه عقد میکنیم... فایده ای نداشت، انگار کَر شده بود و حرفای منو نمی شنید...! به مامانم هم که اعتراض کردم،فقط با حرفاش میخواست منو راضی کنه...! گیج و سردرگم مونده بودم که چیکار کنم! از خاله ام شنیدم که مجید به خیال خودش میخواد نشون بزاره که خیالش راحت باشه که کسی برای خواستگاری من نیاد! به مامانم گفته بود برای راضی کردنم هر کاری از دستش بیاد انجام میده تا من با رضایت سر سفره عقد بشینم! داشتم دیوونه میشدم. هیچکاری از دستم بر نمی اومد! فردا شب قرار بود خانواده مجید بیان خونه بابابزرگم و نشون بزارن! دیگه هیچ راهی برام نمونده بود. وضو گرفتم و تا صبح سر سجاده با خدا حرف زدم و درد دل کردم.از خدا خواستم خودش کمکم کنه...! خاله ام صبح اومد بیدارم کرد،لباس مشکی پوشیده بود،فهمیدم عمه مامانم به رحمت خدا رفته! ناراحت شدم برای از دادن عمه مهربونی که جای خالی مادربزرگم رو پر کرده بود. از طرفی اما خوشحال بودم که دیگه فعلا خانواده مجید نمیتونن بیان برا نشون گذاشتن. وقتی برگشتیم تهران،اولین روزی که نوید رو دیدم،جریان مجید رو براش تعریف کردم و گفتم اگه واقعا منو میخواد باید زودتر بیاد خواستگاری ... چهره نوید از شنیدن حرفام تو هم رفت! بعد مکثی کوتاه گفت:چند ماهی فرصت میخواد تا با خانواده اش صحبت کنه. روزهای بعد هم که همدیگه رو میدیدیم ناراحت و گرفته بود. هردفعه مشخص بود میخواد چیزی بگه ولی منصرف میشدو نمیگفت... یه روز ازم خواست بریم تو پارک بشینیم و حرف بزنیم! از اولین روزی که منو دیده بود و از احساسی که به من داشت شروع کرد.گفت که چقدر دوستم داره و حاضره هر کاری برای رسیدن بهم انجام بده. گفت تو اولین کسی هستی که عاشقش شدم و از ته قلبم دوستت دارم! از آینده میگفت،از اینکه میتونه خوشبختم کنه! بغض کرده بود،رنگ چهره اش قرمز شده بود... میفهمیدم یه چیزی هست که داره تلاش میکنه بگه و خیلی سختشه! با صدایی نالان و لرزان گفتم:نکنه خانواده ات مخالفن!؟ سرش رو انداخت پایین و گفت:سارا میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم که باید همون اول میگفتم ولی فرصتش پیش نیومد! فقط خواهش میکنم حرفهام رو تا آخر گوش کن... ادامه دارد... پایان قسمت ششم ✍سمیه @delbrak💞
🍀سلام من شب خواستگاریم به همه گفتم خودم میخام چایی ببرم ولی وقتی بردم انقد دور تادورم ادم بود که هل شدم فقط همه رو یه نگاه کردم با تعجب ( آقایی بنده خدامم ک سرش پایین بود )چایی رو همون وسط هال گذاشتم و خودم زدم به چاک ابروم رفت بس که خجالت کشیدم😂بعد خودم پریدم تو بالکن و از اونجا داشتم نگاه میکردم واااای خدا یادش بخیر ۲ سال از عروسیم رد میشه ولی هنوز ک هنوزه شوهرمو خواهر شوهرام میگن که خیلی باحال بود اون حرکتت ک همه رو نگاه کردی😍 @delbrak💞 👇👇 @saraadmin1
😍 سلام خوبین من ۱۶سالمع با پسر داییم که یه ازدواج ناموفق و یه بچه مریض داشته ازدواج کردم الان نامزدم ازش خیلی راضیم ولی بچش که از بدو متولد مریض بود تا الان دکتر گفته احتمال فلج بودن هس قرارع بچه رو ببرن دکتر تا یه نتیجه نهایتی بگن که فلجه یا نه بعد از ازدواجم تا وقتی مادرشوهرم زندس اون نگه داری می‌کنه بعد فوتش من خوانوادم میگن یه قطعی حرف بزنیم. اگه بچه فلج شد بعد مادر شوهرت میخای بچه رو چیکار کنی چون من اول زندگی گفتم اگه سالم باشه نگهداریش با من چند بار بحثمون شد شوهرم گفت من نمی‌تونم ازش جداشم ببرم بهزیستی یا فلان پرستار میگیرم تا ظهر اون نگهداری می‌کنه بعدش من هر چه قانع میکنم که بعد از پرستار این دختر بچه قرارع بزرگ شه پریود شه میخای چیکار میگه خدا بزرگه الان خانوادم تصمیم رو گذاشتن به من که چیکار کنم چرا باید بیماری یا جزای یه بچه رو من تقاص بدم نامزدمو هم خیلی دوست دارم خیلی چیکار کنمممممم‌؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🍃🍃🍃☕️🍃🍃🍃 🍀سلام.هر وقت ک ب اون شب فک میکنم خندم میگیره😂.اونشب پدر و مادرشوهرم و شوهرم اومده بودن من ک اصلا استرس نداشتم مامانم بهم گف بیا چای ببر من خیلی خونسرد گفتم باشه 😏 اول طرف پدر شوهر و مادر شوهرم سینی رو بردم برداشتن.بد طرف شوهرم ک گرفتم همه استکانا چای سر خوردن رفتن طرف شوهرم میخاست بریزه روش.همه ک متوجه شدن خندیدن😂منم خیلی خجالت کشیدم بعدش رفتم تو اتاق تا اخر مجلس درنیومدم😅 هنوزم میگم تقصیر سینی بود کمی چای ریخته بود تهش سر شده بود تقصیر من نبود والا😏... https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b 👇👇 @saraadmin1
. بزرگترین لطفی که شما به عنوان یه پدر میتونی در حق بچت👼 بکنی ، اینه که؛ عاشق من باشی🙈😜 اینو روانشناسا گفتنااا ❤ • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
12 راز زنانی که شوهرشان عاشقشان است 💏 زن زندگي باشيد تا حسش را به شما بگويد ❣ صادقانه بشنويد 💏 پرونده‌سازي‌ نكنيد ❣رفتارهايش را تحليل كنيد 💏 به او حس امنيت دهيد ❣احساسات‌تان را بدون مقصر دانستن او نشان دهيد 💏 حرف‌هايش را باور كنيد ❣رفتار‌هايش را در جمع ببينيد 💏 زيادي از احساسات‌تان حرف نزنيد ❣ به راز‌هایش نزدیک نشوید 💏 رازدار باشيد ❣بگذارید مرموز بماند • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
میخوام رفتارهای بد شوهرم از بین بره ... رفتارهای خوبش بیشتر بشه ... وای چه کنم آخ چه کنم ... یکی از مواردی که آقایون تشنه اون هستند تایید شدنه ... تایید ... تحسین .... البته نه واسه همه چیز ها ... بلکه فقط و فقط برای موارد مثبت ... 👈🏻 مثلا نون خریده؛ وااای دستت درد نکنه لطف کردی،چه حالی میده نون تازه. 👈🏻 مثلا استکان چای رو که نوش جان کرده گذاشته تو ظرفشویی؛ عزیزم دستت درد نکنه لطف کردی 👈🏻 گاهی بعد خرید دستشو ببوسید 👈🏻 گاهی وقتی خونه میاد حتی اگه دیر؛ بپرید هوا بگید آخ جون شوهرم اوووومد شوهرم اوووومد 👈🏻 از طرز صحبت کردنش، از خوش برخوردیش با بقیه، از خنده هاش 👈🏻 از قد و بالاش، از شونه زدن هاش، اگه هدیه میخره از هدیه دادن هاش 👈🏻 وقتی ازتون تشکر میکنه تاییدش کنید، وقتی خوشحالتون میکنه تشکر کنید، وقتی ناهار یا شام میاد خونه ☑️ بعد از دو سه هفته اجرای این کار متوجه میشید که خودش کارهای مثبتش رو بیشتر میکنه و کارهای منفی رو کمرنگ میکنه ... بدون اینکه مستقیم چیزی بهش گفته باشید ❌❌ https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
پیامی برای امروز : ای روشنی چشمانم🌸 ای توان و قدرت ِ قدم هایم تو تسکین ِ دردهایِ منی تو نور و امیدواری ِ جان منی. پیش رویم راهی ست ناپیدا... در این مسیر 🍃🌸 دستانم را بگیر و با من قدم بردار همچون راه های رفته ی دیروزها... که سرنوشت هر چه باشد عشق و نگاه ِ تو نیاز است، چون هوا...❤️❤️ روزتون بخیر ✨🕊