eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.7هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 سلام خوبین من ۱۶سالمع با پسر داییم که یه ازدواج ناموفق و یه بچه مریض داشته ازدواج کردم الان نامزدم ازش خیلی راضیم ولی بچش که از بدو متولد مریض بود تا الان دکتر گفته احتمال فلج بودن هس قرارع بچه رو ببرن دکتر تا یه نتیجه نهایتی بگن که فلجه یا نه بعد از ازدواجم تا وقتی مادرشوهرم زندس اون نگه داری می‌کنه بعد فوتش من خوانوادم میگن یه قطعی حرف بزنیم. اگه بچه فلج شد بعد مادر شوهرت میخای بچه رو چیکار کنی چون من اول زندگی گفتم اگه سالم باشه نگهداریش با من چند بار بحثمون شد شوهرم گفت من نمی‌تونم ازش جداشم ببرم بهزیستی یا فلان پرستار میگیرم تا ظهر اون نگهداری می‌کنه بعدش من هر چه قانع میکنم که بعد از پرستار این دختر بچه قرارع بزرگ شه پریود شه میخای چیکار میگه خدا بزرگه الان خانوادم تصمیم رو گذاشتن به من که چیکار کنم چرا باید بیماری یا جزای یه بچه رو من تقاص بدم نامزدمو هم خیلی دوست دارم خیلی چیکار کنمممممم‌؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🍃🍃🍃☕️🍃🍃🍃 🍀سلام.هر وقت ک ب اون شب فک میکنم خندم میگیره😂.اونشب پدر و مادرشوهرم و شوهرم اومده بودن من ک اصلا استرس نداشتم مامانم بهم گف بیا چای ببر من خیلی خونسرد گفتم باشه 😏 اول طرف پدر شوهر و مادر شوهرم سینی رو بردم برداشتن.بد طرف شوهرم ک گرفتم همه استکانا چای سر خوردن رفتن طرف شوهرم میخاست بریزه روش.همه ک متوجه شدن خندیدن😂منم خیلی خجالت کشیدم بعدش رفتم تو اتاق تا اخر مجلس درنیومدم😅 هنوزم میگم تقصیر سینی بود کمی چای ریخته بود تهش سر شده بود تقصیر من نبود والا😏... https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b 👇👇 @saraadmin1
. بزرگترین لطفی که شما به عنوان یه پدر میتونی در حق بچت👼 بکنی ، اینه که؛ عاشق من باشی🙈😜 اینو روانشناسا گفتنااا ❤ • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
12 راز زنانی که شوهرشان عاشقشان است 💏 زن زندگي باشيد تا حسش را به شما بگويد ❣ صادقانه بشنويد 💏 پرونده‌سازي‌ نكنيد ❣رفتارهايش را تحليل كنيد 💏 به او حس امنيت دهيد ❣احساسات‌تان را بدون مقصر دانستن او نشان دهيد 💏 حرف‌هايش را باور كنيد ❣رفتار‌هايش را در جمع ببينيد 💏 زيادي از احساسات‌تان حرف نزنيد ❣ به راز‌هایش نزدیک نشوید 💏 رازدار باشيد ❣بگذارید مرموز بماند • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
میخوام رفتارهای بد شوهرم از بین بره ... رفتارهای خوبش بیشتر بشه ... وای چه کنم آخ چه کنم ... یکی از مواردی که آقایون تشنه اون هستند تایید شدنه ... تایید ... تحسین .... البته نه واسه همه چیز ها ... بلکه فقط و فقط برای موارد مثبت ... 👈🏻 مثلا نون خریده؛ وااای دستت درد نکنه لطف کردی،چه حالی میده نون تازه. 👈🏻 مثلا استکان چای رو که نوش جان کرده گذاشته تو ظرفشویی؛ عزیزم دستت درد نکنه لطف کردی 👈🏻 گاهی بعد خرید دستشو ببوسید 👈🏻 گاهی وقتی خونه میاد حتی اگه دیر؛ بپرید هوا بگید آخ جون شوهرم اوووومد شوهرم اوووومد 👈🏻 از طرز صحبت کردنش، از خوش برخوردیش با بقیه، از خنده هاش 👈🏻 از قد و بالاش، از شونه زدن هاش، اگه هدیه میخره از هدیه دادن هاش 👈🏻 وقتی ازتون تشکر میکنه تاییدش کنید، وقتی خوشحالتون میکنه تشکر کنید، وقتی ناهار یا شام میاد خونه ☑️ بعد از دو سه هفته اجرای این کار متوجه میشید که خودش کارهای مثبتش رو بیشتر میکنه و کارهای منفی رو کمرنگ میکنه ... بدون اینکه مستقیم چیزی بهش گفته باشید ❌❌ https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
پیامی برای امروز : ای روشنی چشمانم🌸 ای توان و قدرت ِ قدم هایم تو تسکین ِ دردهایِ منی تو نور و امیدواری ِ جان منی. پیش رویم راهی ست ناپیدا... در این مسیر 🍃🌸 دستانم را بگیر و با من قدم بردار همچون راه های رفته ی دیروزها... که سرنوشت هر چه باشد عشق و نگاه ِ تو نیاز است، چون هوا...❤️❤️ روزتون بخیر ✨🕊
👌اینو میدونیم که توی همه زندگی‌ها دعوا و بحث هست 🌷 اما اومدم بگم کشش ندید، لجبازی نکنید، خلاصه که باهم بسازید. 👈❌اگه بذارید بعد دعوا بینتون فاصله بیوفته، ‼️یواش یواش اون مشکل میشه گره کور که هیچ جوره نمیشه بازش کرد! 👈❌مثل کلاف کاموا که اگه گره بخوره و بپیچه بهم و هی بکشیش بد و بدتر میشه تا جایی که فقط راهش بریدن اونه! 👌 اومدم بگم اگه اگه 👈 به این فکر نکن تقصیر تو بود یا اون، 👈❌کشش نده! 🙏زودی برو بگو ببخشید و تمومش کن 👌فکر نکن همسرت متوجه نمیشه مقصر کی بوده 👌 و این رو هم میفهمه که تو چقدر بزرگواری ❤️ وقتی میبینه برای بهتر شدن زندگیتون تلاش میکنی... • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 دلخوشم از اینکه کنارمی، از اینکه عشقم تویی از اینکه زندگیم تویی...🥰❤️‍🔥💞🍃💋 • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
با زن و شوهر هایی که با هم مشکل دارن کمتر رفت و آمد کنین!!! چرا؟ چون گاهی مشکلات ناخودآگاه به همدیگه منتقل میشه مثلا ممکنه با خودتون فکر کنین،نکنه شوهر منم همچین مشکلی رو داشته باشه؟ یا نکنه ما هم اینجوری بشیم؟ رفت و آمد با زوج های موفق و خوشبخت و واقعا عاشق تاثیرات خیلی مثبتی روی روابط دونفرتون میذاره... مساله رفت و امد نکردن نیستا مساله اینه که اگر ضرورتی نداره پای صحبت این و اونی که مشکل دارن نشینیم. گاهی خودتونو بکشین بیرون از درد و دل های پر از درد دیگران. گوش شنوا بودن خوبه ولی وقتی خود ادم و اسیب ببینه و بدبین بشه اصلا ضرورتی نداره. در رفت و امد با اینجور افراد اگر فامیلن؛ حد تعادل رو رعایت کنین اگر غریبه ترن که بیشتر سخت بگیرین. در عوض تا میتونین برین سمت زوج های شاد و خوشبخت و خوش سلیقه و هم جهت با خودتون. https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
براے ٺو مینویسم ڪہ جانِ دلِ منے و لازم ٺر از نفس عزیزِ دلم عزیزِ دوسٺ داشٺنے عزیز بوسیدنے عزیز قلــبم براے ٺو مینویسم ڪہ میخواهم ٺورا در آغوش بڪشم براے ٺو مینویسم ڪه بوسیدنٺ هر لحظہ آرزوسٺ براے ٺو مینویسم ڪه ٺمامِ دنیامے مینویسم براے ٺو ڪہ ٺمام روزهاے عمر را میخواهم ڪنار ٺو باشم ڪہ میخواهم بدانے و بدانند ڪه ٺورا خیلے دوسٺ دارم • · · · · · • ✢ • · · · · · • https://eitaa.com/joinchat/118751253Cd696d8820f
🖐عزیزان دلم خانمای گل😍 سارا هستم😍ادمین کانال ❣دلبرک❣میتونید سوالات خودتون رو از طریق ایدی زیر برای من ارسال کنید تا از تجربه و راهنمایی دیگران استفاده کنید🤗 🔴 سوالات و پاسخ‌هاتون رو به این آیدی بفرستید و با تجربه‌های خود به دوستان کمک کنید😍👇👇👇 @saraadmin1 منتظریمااااا😍
😍 سلام ببخشید من الان یه سال هست که عقدم بعد از انروز تاحالا ک متاهل شدم مامانم خیلی اذیتم میکنه خیلی اخلاقش باهام بد شده تا یه جایی با شوهرم میرم بیرون یا میرم خونه مادر شوهرم صد بار فقط زنگ میزنه اخه من پدرم هم شبا خونه نیست ب خاطر همین وقتی ام ک میام خونه فرداش همه چیو از تو چشمم در میاره الان چندروزی هست یه اختلاف کوچیکی بین خواهرم و شوهرم پیش اومدع شوهرم میگ قید خواهرت باید بزنی ولی از ته دلش نمیگه اینجا مامانم جلو شوهرم هعی طرفداری خواهرم میکنه و به من چیز میگ میشه کمکم کنید🙂🥺 ❌نظراتتون رو اینجا بگین👇👇👇 @saraadmin1
🌹نیایش صبحگاهی🌹 خدایا دستمان رابگیرتایادمان باشدکه‌بایددستی رابگیریم …. خدایا نگاه مهربانت راازمادریغ مکن‌تایادمان باشدکه بایدبه تمامی نگاهی باشیم ازسر مهروعشق به‌انسانها .. آمــیـــن"🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺صبحتون بخیر 💐بهشت را می‌توان 🌸روی زمین احساس کرد 💐همین که حال دوستانم 🌸خوب باشد و لبخند شادی 💐بر لبانشان برایم کافیست 🌸در کنار لبخند زیبایتان 💐صبحانه عاشقانہ را 🌸بر پا میکنیم نوش جانتان ❤️https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀 ‍ اگر می‌خواهی در زندگی‌ات معجزه شود اگر می‌خواهی روی زیبای زندگی را ببینی و طعم رسیدن به رویاهایت را بچشی معجزه زندگی دیگران باش بی‌قرار باش برای شادی ساختن در زندگی انسان‌ها "دست‌های خدا باش" برای برآوردن رویای انسانی دیگر جز خودت خنثی نباش بی‌تفاوت نباش اگر دیدی کسی گره‌ای دارد و تو راهش را می‌دانی سکوت نکن اگر دستت به جایی می‌رسد دریغ نکن معجزه زندگی دیگران باش تا زندگی معجزه‌اش را به تو نشان دهد. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا 😍 سلام ببخشید من الان یه سال هست که عقدم بعد از انروز تاحالا ک متاهل شدم مامانم خیلی اذیت
😍 سلام ساراجان در جواب ب خانمی ک مادرشون روشون حساسه ... عزیزم مامان منم اینجوری بود روی همه خواهرا ،بعدا خوب میشه اشکال نداره ،و اینکه همسرتون میگه قید خواهرت رو بزن ک نمیشه بهش بگین شما دوتا با هم مشکل دارین با هم قهر باشین پای من رو وسط نیارین ،بگین ک من نمیتونم از تو بگذرم یا از خواهرم ،،، طرف هیچکدوم رو هم نگیرین ،فقط نزارین بی احترامی بشه بینشون ک بعدا بد بشه براشون ،ب مامانتون هم بگید ک بزاره خودشون مشکلشون رو حل کنن وقتی طرف خواهرتون رو بگیره همسرشما هم از خواهرتون دلخورمیشه هم مادرتون ... شما هم سعی کنید زودتر کاراتونو درست کنید برید سر زندگیتون ک برای با هم بودنتون مادرتون اذیتتون نکنه😍ان شاءالله خوشبخت بشی 😍... https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🍃🎈🍃🍃🍃🎈🍃🍃🍃🎈🍃 عزیزم از سینی چای خواستگاری گفتین بگیم باید بگم من خواستگاری نداشتم😂شوهرم پسرعممه و منم اصلا تو حال و هوای ازدواج نبودم بابامم میگف فقط درستو بخون عمم به بابام گفته بود بابامم برای اینکه خواهریش ناراحت نشه گفته بود باشه از خودش بپرسم . بابامم اومد داشت برای مامانم میگفت بعدم به من گفت فردا جمعس برین پارکی جایی با پسرعمم و بهش بگو نمیخوای عروس شی. منم شبش خونه مادربزرگم بودم و پسرعمم هی پیام میداد خلاصه صبح ساعت ده گفتم میام سرکوچتون که بریم . با خواهرم از خونه مادربزرگم رفتیم سرکوچشون اونم اومد گفت اگه موافقی بریم خونه ما . بیرون خوب نیس مارو باهم ببینن منم گفتم باشه. رفتیم خونشون تو یه اتاق صحبت کردیم ساعت یک رفتیم چهاراومدیم بیرون . خواهرمم فحشم میداد که با برادرشوهرام تنهاش گذاشتم خجالت میکشیده . خلاصه شب رفتم خونه بابام گفت بهش گفتی منم گفتم بهش جواب دادم😂بابام😳 گف چیکارکردی نه فکرکردی نه مشورت . باز شب پیام دادم بزار فکر کنم بیشتر و این حرفا بعدشم جواب دادم . خواستگاری هم نداشتیم😂😂😂 فقط یه شب اومدن بزرگترا برا مهریه و مراسم و... صحبت کردند https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
اعضا 🍃🎈🍃🎈🍃🎈🍃 روش پاک کردن انواع لکه از لباس: لکه لاک: تافت مو لکه خودکار: الکل لکه عطر: آبلمیو لکه میوه: اب سرد + آبلیمو لکه لوازم آرایشی: الکل لکه شکلات: آب گرم + سرکه + مایع ظرفشویی لکه آدامس: یخ لکه رنگ مو: آب + سرکه لکه روغن: پودر صابون 🍃🎈🍃🎈🍃🎈🍃🎈 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🌸🍃صبح یعنے 💗✨یک بغل حس خوب 🌸🍃صبح یعنے 💗✨شادے و صلح و صفا 🌸🍃صبح یعنے 💗✨بلبلان در باغ عشق 🌸🍃نغمه خوانِ شادے و از غم جدا درود صبحتـون بخیر 🌸🍃☕️
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا🙏 درآخرین روز هفته 🌺🍃 حال خوب رزق بسیار برکت زیاد موفقیت ، سلامتی 🌺🍃 وآرامش رابه همه ما عطا فرما 🌺🙏 آمیـــن ای فرمانروای حق و آشکار 🙏
نوازش‌کردن همسر شاید یک عمل ساده و در نگاه اول کودکانه به‌نظر برسد، اما برطرف‌کننده بسیاری از نیازهای روحی زوجین است. https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️بیاید یه لیست بنویسیم طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شه: "چقدرخوبه که"... مثل این: چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم... چقدر خوبه که سالمم... چقدر خوبه که خانوادم رو دارم... چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی آسمون رو ببینم.. چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم.. چقدر خوبه که..هستی و دارمت😘😘 بیاین برای یه بار هم که شده،داشته هامون رو به یاد بیاریم نه نداشته هامون رو... https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت هفتم نوید گفت: سارا لطفا به حرفام تا آخر گوش کن ...! ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، _ از بچگی اسم منو گذاشته بودن روی دختر عموم! دختر عمویی که از من یه سال کوچیکتر بود! ولی ما از همون بچگی، اصلا باهم خوب نبودیم و مثل کارد و پنیر بودیم! همیشه با هم دعوامون میشد و اصلا آبمون تو یه جوی نمیرفت! تا اینکه بزرگتر شدیم و سالهای بعد، من میخواستم برم خدمت سربازی! خدابیامرز مادربزرگم به بابام گفته بود باید انگشتر بیارید و برای پروین نشون بزارین! منم از همه جا بی خبر! یه شب مادرم گفت شام دعوتیم خونه عموت! وقتی رفتیم در کمال تعجب دیدم مادربزرگم یه انگشتر دست پروین کرد و ما دو تا رو نامزد اعلام کرد! من اصلا از پروین خوشم نمیومد!،یه دختر لوس و ازخود راضی بود که اصلا علاقه ای بهش نداشتم! اونشب وقتی برگشتیم خونه کلی با پدر و مادرم دعوا کردم و گفتم من اصلا نمیتونم با پروین کنار بیام،اون یه دختر خودخواه و بداخلاقه! اصلا خوشم ازش نمیاد انگار از دماغ فیل افتاده! بابام گفت تا تو خدمتت تموم بشه پروین هم بزرگتر و عاقل تر میشه ! انشاالله تا اون موقع اخلاقش هم بهتر میشه! شما از بچگی اسمتون رو هم بوده! الان ما نمیتونیم زیر حرفمون بزنیم! توی فامیل زشته و آبروریزی میشه و اینجور حرفا.... رفتم سربازی و توی مدت دو سال سربازی که مثلا با پروین نامزد بودیم،خیلی سعی کردم از پروین خوشم بیاد ولی خب هربار که باهام بیرون میرفتیم و میخواستیم باهم حرف بزنیم، محال بود به دعوا و ناراحتی ختم نشه! اصلا انگار حرف همدیگه رو نمی فهمیدیم! دوران خدمت تموم شد و هنوز از راه نرسیده، خانواده هامون گیر دادن که باید زودتر عقد کنید و برید سر خونه زندگیتون! به عمو و زن عموم که اصلا روم نمی شد چیزی بگم! اونا واقعا منو مثل پسر خودشون میدونستن و دوستم داشتن. ولی هرچی به پدر و مادرم التماس کردم که من و پروین از هیچ نظر به هم نمی خوریم و تفاهم نداریم، فایده‌ای نداشت. رفتم با پدربزرگم صحبت کردم و قانعش کردم. پدربزرگم قرار شد اول با پروین صحبت کنه و بعد با پدر و مادرامون. ولی در کمال تعجب پروین به پدربزرگم گفته بود که منو دوست داره! گفته بود اگه نوید منو پس بزنه و باهام عروسی نکنه خودمو میکشم! پدربزرگم کلی باهام حرف زد و راضیم کرد تا بالاخره با پروین رفتیم زیر یه سقف! ولی خیلی زود، بعد از ازدواجمون فهمیدم پروین اصلا هیچ عشق و علاقه ای نسبت به من نداره و فقط به خاطر ترس از حرف مردم و اقوام که نگن دختره حتما ایرادی داشته که پسر عموش نخواستش، به پدربزرگم اون حرفا رو زده بود...! در واقع ، پروین به خاطر غرور و خودخواهی احمقانه اش هم منو بدبخت کرد، هم خودشو! پروین تک فرزند بود و بیش از حد لوس و خودخواه بود ، منم که دلم باهاش نبود و هیچوقت تو بحثهامون کوتاه نمی اومدم. سه ماه از زندگی مشترکمون گذشته بود و شاید فقط ۱۰ روزش رو باهم تو خونه خودمون بودیم! پروین همش دنبال بهانه بود و قهر میکرد و میرفت خونه پدرش! هردفعه پدر و مادرم میرفتن دنبالش و برش میگردوندن. یه شب بدجوری دعوامون شد و کارمون به کتک کاری کشید.اونشب کیفش رو برداشت و رفت خونه پدرش ! عموم که دخترش رو تو اون وضع دیده بود و قهرهای مکرر پروین رو میدید، پیغام داد که میخواد طلاق دخترش رو بگیره...! دو هفته‌ای از اون اتفاق گذشته بود و من خودم رو بدبخت و شکست خورده میدیم دیگه دوست نداشتم برم خونه خودم ، شبها که از سرکار می اومدم، میرفتم خونه بابام. تا اینکه خبر رسید پروین بارداره!!! هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی از شنیدن خبر پدر شدنم ناراحت بشم...! ،،،،،،،،،،،،،،، وقتی صحبتهای نوید به اینجا رسید، یهو بغضش ترکید و اشکاش جاری شد! من که کاملا گیج و بهت زده بودم، فقط نگاش میکردم و نمیدونستم چی بایدبگم یا چه عکس العملی داشته باشم ! اشکاشو تند تند پاک کرد و سرشو رو به آسمون گرفت و نفس عمیقی کشید و گفت:سارا به قرآن قسم من دوستت دارم! فقط گناهم اینه که دیر پیدات کردم...! سارا ، تو رو خدا کمکم کن ! تنهام نزار! خواهش میکنم ازت ... منکه توقع شنیدن هر چیزی رو داشتم ، بجز حرفایی که نوید زده بود، بی اختیار اشکام جاری شد و نتونستم کلمه ای حرف بزنم! بدنم کرخت شده بود و زانوهام یاری حرکت نداشت! حس میکردم فشارم افتاده و حالت طبیعی ندارم! حالم حسابی خراب شده بود و نمیدونستم چکار باید کنم! به سختی بلندشدم و از نوید خداحافظی کردم و با پاهایی بی جون ، آروم آروم رفتم سمت آرایشگاه...! ادامه دارد... پایان قسمت هفتم ✍سمیه https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ ⁣ ‌هر روز با فکر داشتن همسر زیبا و خانواده دوست داشتنیم از خواب بیدار میشم.  از خدا ممنونم که بیشتر از آنچه که خواستم را به من داده، همسرم، داشتنت را تو دنیا با هیچی عوض نمیکنم. ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🦩🌿*-* ✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. ✿ بایدهای قبل از عقد یک دختر مجرد با یک مرد مطلقه ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ  وقتی می فهمید مردی که به خواستگاری تان آمده قبلاً زن و زندگی داشته و طلاق گرفته است، چه سوالاتی در ذهن شما ردیف می شوند؟ در بین این سوالات به چه نکته هایی باید بیشتر توجه کنید؟   پیشنهاد ما به شما چهار مورد زیر است:  👠1. چه مدت از طلاق او گذشته است؟ یادتان باشد که طلاق در بهترین حالت یکی از تلخ ترین اتفاقات زندگی برای هر انسانی است.خواستگار شما هم از این قاعده مستثنی نیست و مثل همه آدم ها برای عبور از فرآیند سوگ مربوط به طلاقش نیاز به زمان دارد. نمی شود برای همه افراد مدت زمان مشخصی را تعیین کرد ولی معمولاً  می شود که دست کم بین یک تا دو سال بین طلاق با ازدواج مجدد فاصله باشد تا فرد بتواند  در طی این مدت خودش را بازسازی کند و تکلیفش را با زندگی قبلیش یکسره کند. اگر خواستگارتان به تازگی طلاق گرفته لازم است شما با حواس جمع تری با این قضیه برخورد کنید چون او احتمالاً هنوز از التهابات هیجانی سوگواری طلاقش بیرون نیامده است و این به نفع شما و زندگی تان نخواهد بود. 👠 2.علت طلاق را بپرسید؟ مهم است که از زبان خود آن فرد علت طلاق را بشنوید و البته از بیشتر هم غفلت نکنید. به خاطر بسپارید که به سراغ همسر قبلی او رفتن، پیش پا افتاده ترین راه تحقیق است که البته همیشه هم راه درستی نیست. یکی از بهترین راه های تحقیق، مراجعه به یک مشاور ازدواج خبره است. یادتان باشد کس در هیچ سنی بی نیاز از مشاوره نیست.   👠.3خانواده تان را وارد قضیه کنید. خانواده باید در جریان مسائل مهم زندگی شما باشند. اگر خواستگارتان به طور فردی از شما درخواست ازدواج کرده است و برای علنی کردن آن دست دست می کند، با تعیین کردن یک محدوده زمانی تکلیف خودتان را مشخص کنید مثلاً با قاطعیت بگویید  اگر شما تا پایان هفته این مسئله را با خانواده من مطرح نکنید، از نظر من خواستگاری منتفی خواهد بود. 👠.4چه چیزهایی از زندگی قبلی به گردنش است؟ تحقیق کنید آیا بچه هم دارد؟ قرار است بچه ها را پیش خودش نگه دارد؟ اگر بچه ها پیش مادرشان هستند هر چند وقت یکبار با او خواهند بود؟ آیا او ملزم به پرداخت مهریه به همسر قبلی است یا خیر؟ چقدر از درآمدش را باید صرف فرزند و پرداخت مهریه کند؟ پرسیدن این سوالات به شما کمک می کند تا تصور واقعی تری از زندگی مشترک احتمالی تان پیدا کنید ✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. .•.❀.•.✿ -❁ ‎https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا سلام ماری جون ب کمک احتیاج کردم شدیدن من ساراهستم یک ساله عروسی گرفتم ۲۲سالمه وضع مالی
😍 با سلام خدمت سارا خانم و دوستان عزیزم میخواستم درباره اون خانم عزیزی که می‌گفت برادرشوهر مجرد هست و به من خیلی محبت میکنه برام شارژ میخره وقتی تنهاست میگه بیا رو دستم بخواب و موهام نوازش میکنه بگم خواهر عزیزم داری اشتباه میکنی بخدا من هم دقیق مثل شما بودم ولی من خودم نمیخواستم اون میومد طرفم تا یه روز که تنها بودم اومد و کاری که نباید می‌شود شد و تا الان که هشت سال از این قضیه میگذره داره ازهم باج میگیره تو رو خدا تا چیزی نشده ازش فاصله بگیر نزار بازیچه دستش بشی اینها همش وسوسه شیطان هست شرمنده دیر جواب دادم چون بلد نبودم چطور باید پیام بدم امیدوارم شما تو این راه سر بلند بیرون بیایی تشکر بابت گروه خوبتون https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
قسمت هشتم وای خدای من! نمیتونستم باور کنم! نمیدونم خوابم یا بیدار! ای کاش همه‌ی حرفهای نوید فقط یه کابوس بوده باشه! ای کاش دروغ باشه...! حال آدمی رو داشتم که زیر آوار مونده! تمام رویاهایی رو که برای خودم و نوید ساخته بودم با اون حرفهای نوید خراب و آوار شد رو سرم! راه نفسم بند اومده بود! انگار یه نفر قلبم رو گرفته تو مشتش و محکم فشار میداد ...! اصلا حال و روز خوبی نداشتم ! دیگه نمی دونستم شب و روزم چطور میگذره ! هر لحظه ساعتی میگذشت و هر روز ماه....! همش با خودم میگفتم آخه چطور ممکنه نوید با این سن و سال زن و بچه داشته باشه !!! احساس حقارت و پوچی میکردم! حس یه آدم بازنده ! گاهی خودم رو سرزنش میکردم و گاهی نوید رو! آخه چرا باید یه مرد متاهل عاشق یه دختر جوان بشه و احساساتش رو به بازی بگیره! اصلا نوید چطور تونسته بود به خودش اجازه بده اینطوری با روح و روان من بازی کنه...!؟ ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، یه هفته از مهر ماه و بازگشایی مدارس گذشته بود و من تو مدرسه جدید ثبت نام کرده بودم. چون مسیر مدرسه تا خونه دور بود هر روز صبح بابا منو میرسوند و ظهر برمیگشت دنبالم. روبه روی خونمون یه ابراز فروشی بود که نوید با صاحبش دوست بود. هر روز ظهر که از مدرسه برمیگشتم، نوید رو میدیدم که جلوی مغازه نشسته. تا ماشین بابا وارد کوچه میشد، سریع از جاش بلند میشد! میدونستم که به انتظار دیدن من اونجا میشینه! از دیدنش طپش قلب میگرفتم، ولی از ماشین که پیاده میشدم جوری رفتار میکردم که انگار اصلا متوجه حضورش نشدم! هنوز دوسش داشتم و دلم پر میکشید برای دیدنش ولی اصلا نگاهش نمیکردم و سریع میرفتم تو خونه! میدونستم که دیگه وصالی در کار نیست! میدونستم که من و نوید دیگه هیچوقت ما نمیشیم! بعضی وقتا که حالم بد میشد دلم میخواست بهش ناسزا بگم ونفرینش کنم! اما هر دفعه میون گریه هام فقط براش از خدا سلامتی و خوشبختی میخواستم!!! دیگه کم کم عقلم داشت به قلبم حاکم میشد. میدونستم که هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم. ولی تمام سعی و تلاشم رو میکردم که کمتر بهش فکر کنم. مقطع پیش دانشگاهی بودم و خودم رو سرگرم درس خوندن کرده بودم، همه‌ی فکرم رو میبردم سمت قبولی برای دانشگاه...! تو مدرسه با دختری دوست شده بودم که بعدا فهمیدم ازدواج کرده و تازه عروسی کرده ، ولی توی مدرسه کسی نمیدونست. نگار دختر مهربون و خونگرمی بود. یه روز قرار شد بعد مدرسه بریم خونشون و من براش موهاش رو رنگ کنم. خونشون نزدیک مدرسه بود و از بابا خواهش کرده بودم تا بعد از ظهر بیاد دنبالم. رنگ موی نگار رو که گذاشتم، ساعت دو بود که یکی زنگ خونشون رو زد. نگار آیفون رو برداشت و رو به من گفت:همسرمه، با دوستش اومده از حیاط یه سری وسیله ببرن، خیالت راحت داخل نمیان! اینو گفت و خودش هم رفت تو حیاط! چند دقیقه ای گذشت و دیدم نگار نیومد، کنجکاو شدم و رفتم جلوی پنجره! از دیدن کسی که تو حیاط بود به چشمام شَک کردم!!!! نوید بود!!! داشت چند تا جعبه رو میگذاشت پشت وانت! نگار و یه آقایی هم که ظاهرا همسرش بود، گوشه حیاط داشتن صحبت میکردن! قلبم داشت از جا کنده میشد!!! خدای من! داشتم درست میدیم!؟ نوید بود!!! از پشت پنجره کنار اومدم و روی نزدیکترین مبل نشستم …! برام خیلی عجیب بود! چند لحظه ای گذشت و صدای بسته شدن در حیاط اومد و همزمان نگار وارد اتاق شد … از نگار پرسیدم مگه همسرت چیکاره اس؟ گفت:نجاره و با این آقایی که الان اومده بودن شریک هستن. +محل کارش نزدیکه ؟ - آره تقریبا با ماشین ده دقیقه راهه! + خب پس حتما هر روز ناهار میاد خونه ؟ - آره ، معمولا ناهار میاد خونه ، امروز براش ناهار گذاشتم و گفتم دوستم میاد … _اتفاقا از پشت پنجره داشتم نگاه میکردم، گفتی اون آقا که با همسرت بود شریکشه؟ - آره ، اسمش نویده ، محسن و نوید از بچگی باهم دوست بودن و الان سه ساله باهم یه جایی رو اجاره کردن و کار میکنن. آقا نوید خیلی آدم خوبیه، تو عروسیمون خیلی کمکمون کرد. + انشاء الله شما هم عروسیش جبران میکنین! نگار خندید و گفت:نوید ازدواج کرده و یه دختر دو ساله داره ، انشاء الله تو عروسی دخترش باید جبران کنیم! + شوخی میکنی ؟ اصلا بهش نمیاد! - آره ، بنده خدا سنی نداره که از محسن سه سال کوچیکتره … به قول خودش قربانی شده! +چطور ؟ - به اجبار خانواده ازدواج کرده و اصلا با خانمش تفاهم ندارن، محسن میگفت قرار بوده جدا بشن که میفهمن خانمش بارداره و با پادرمیونی خانواده‌ها شون از طلاق منصرف میشن … ادامه دارد. پایان قسمت هشتم ✍سمیه https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنان به شدت به نگاه های مردانشان حساس هستند. و شاید در ظاهر چیزی نگویند ولی ممکن است جایی دیگر این خشم را بروز دهند ‎ ‎https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b