eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 معجزه امام حسین(ع)... 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 معجزه امام حسین(ع)... 🎀@delbrak1🎀
سال 91 توی محرم خیلی دلم شکست گریه کردم گفتم آقا میشه عاشورا منم کربلا باشم همینجوری این حرف را زدم بعدم میگفتم من .... من و کربلا اونم عاشورا خلاصه سال 92یه هفته موند به محرم به همسرم گفتم کاش هفته دیگه بین الحرمین بودیم اونم خندید گفت به بنر حضرت عباس و امام حسین میزنم توی خونه توهم این وسط کن بین الحرمین و گفت چه حرفایی میزنی نمیدونم چی شد فردا که شد چندجا دفتر های زیارتی استان و شهرستانها زنگ زدم همشون میگفتن نه بابا برای هفته دیگه نه ما نداریم یه جا یه آقا گفت خانم بیلط مشهد هم گیرت نمیاد میخوایی عاشورا کربلا باشی خلاصه تا یه دفتر توی شهرستان گرفتم گفت ما که نداریم به این آژانس زنگ بزن زنگ زد گفت چند نفرید گفتم دو نفر گفت پریروز یه خانواده 3 نفری انصراف دادن همین الان پاسوردت بردار بیار خدا شاهده 300 تومان بیشتر توی حسابم نبود زنگ دوستم زدم 2 میلیون داری قرضم بدی گفت آره سرکار بودم سریع رفتم خونه پاسوردا را برداشتم بدون اینکه به همسرم بگم و رفتم ثبت نام کردم بعد روز دوم محرم گفتم راستی امسال عاشورا کربلایم باورش نمیشد که بیلط ها نشون دادم داد میزد چه جوری از کجا خلاصه ظهر عاشورا وسط بین الحرمین بود باورت نمیشه چه حس و حال خوبی بود قابل توصیف نیست انشالله قسمت همه باشه من این رو یه مجعزه واقعا میدونم 🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🎀 @delbrak1 🎀
هدایت شده از  🏡🍔 هُنرِ خانه داری 🍹
پوشاک شیک و پیک❤️ یه کانال براتون آوردم پر از لباسای خوشگل، متنوع👘👚👕👗 و از همه مهم تر ارزون قیمت مطمئن باش از اینجا ارزون تر پیدا نمیکنی👌 ارسالامونم که رایگانه🇮🇷✈️📬💌 همکاری داریم با پورسانت😍😍 ثبت سفارش وهمکاری👇https://eitaa.com/saraadmin1 لینک کانالمون❤️ https://eitaa.com/joinchat/2761359667Cd485941303
درجواب دوستت دارم، خدا لعنت ڪند هرڪہ یادت دادہ این ممنون و مرسے گفتنت 😉😒 ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀 @delbrak1 🎀
به تنها چیزی که فکر نمیکردیم و در موردش حتی با شوخی صحبت هم نمیکردیم پسر بود . روزها و روزها میگذشت و وقتی من دیدم کیارش دائم حواسش پی درس منو همتاست تمام سعیمو میکردم که بهترین نمرات رو بگیرم. شاید اون روزها تنها راهی که به نظرم میرسید که خودمو یه جوری تو چشم کیارش عزیز کنم همین بود. دو سال گذشت و موقع کنکور بود من بدون اینکه به کسی بگم رشته ی پزشکی رو انتخاب کردم رشته ای که کیارش میخوند. روزی 19 ساعت درس خوندم همه فکر میکردن من حقوق و انتخاب کردم چون از بچگی دوست داشتم که وکیل بشم هر چند که دانشگاه آزاد همون رشته حقوق رو شرکت کردم ولی برای سراسری پزشکی شرکت کردم. فکر میکردم اگر همون رشته ای رو بخونم که کیارش میخونه بهش نزدیک تر میشم. یه مشت کتابهای علوم انسانی رو ریخته بودم تو اتاق وکتابهای تجربی رو قایم کرده بودم تو کمد حتی همتا هم نمیدونست من پزشکی شرکت کردم فکر کردم اگر قبول بشم که همه سورپرایزمیشن اگر هم قبول نشم کسی چیزی نداره بگه چون اصلا خبر نداشتن . شب و روز درس میخوندم تمام همتمو گذاشته بودم روی پزشکی حتی برای یک بار هم برای دانشگاه آزاد درس نخوندم. روزی که کنکور داشتم تا صبح از اضطراب نخوابیدم به همه گفته بودم میرم خونه ی دوستم درس بخونم چون روز امتحان بچه های پزشکی با بقیه فرق میکرد و من نمیتونستم بگم کنکور دارم. وقتی از خواب بلند شدم دیدم کیارش روی مبل تو هال نشسته معلوم بود تا صبح نخوابیده -: سلام ، صبح بخیر کیارش: سلام صبح شما هم بخیر خانوم. رفتم تو آشپزخونه و سریع صبحانه رو آماده کردم و کیارش و صدا کردم کیارش: جانم؟ -: بیا صبحونه بخور کیارش: ای به چشم نشستیم و صبحونه رو سریع خورد . کیارش به حرکات عجولانه من نگاه میکرد. کیارش: نترس دیرت نمیشه به من من افتادم -: من عجله ندارم فقط قول دادم صبح زود برم. کیارش: خودم میرسونمت -: نه نه، خونه ی بهانه همین کوچه پایینیه خودم میرم. کیارش: باشه خانومی فقط مراقب خودت باش و سعی کن اضطراب و از خودت دور کنی کنکور اون غولی که فکر کردی نیست. -: باشه. سریع لباسهامو پوشیدن وقتی داشتم از در میومدم بیرون کیارش دستمو گرفت، برای لحظه ای حس کردم تمام تنم داغ شد برای بار اول غیر از عیدها پیشونی منو بوسید و بدون اینکه حرفی بزنه درو برام باز کرد و گفت : -: خداحافظ. بدون اینکه بتونم جواب خداحافظیشو بدم از در اومدم بیرون و تا خود سر خیابون دویدم. نمیدونستم این تن گر گرفته این تپش قلب مال اضطراب کنکوره یا دستها و لبهای داغ کیارش. برعکس اون چیزی که فکر میکردم امتحانمو خیلی خوب دادم. ساعت 30/1 بود که رسیدم خونه. داشتم ناهار میخوردم که کیارش و کاوه با هم رسیدن. یادم رفت بگم کاوه معماری میخوند، دانشگاهش با کیارش یه جا بود فقط دانشکده شون فرق میکردم روزهایی که با هم کلاس داشتن با هم میرفتن و میومدن منو همتا هم چند باری رفته بودیم دانشگاهشون و من شبایی که روزش میرفتم دانشگاه کیارش خوابم نمیبرد انقدر دختر قشنگ دور و بر کیارش بود که فکر نمیکنم اصلا متوجه حضور من شده باشه. منم به اندازه خودم قشنگی داشتم ولی قشنگی من یه قشنگی ساده بود. چشمای درشت مشکی با بینی معمولی نه دشت نه قلمی با لبهای قلوه ای و صورت گندمی اجزای صورتم قشنگ بود ولی ترکیب صورتم یک صورت معمولی رو تشکیل میداد که نمیشد بهش بگی زیبا یه قشنگی متوسط تنها چیزی که تو صورتم واقعا گیرا بود معصومیت چشمام بود که همه بهم گفته بودن چشمات مثل چشم بچه ها معصومه ولی من به خاطر همین معصومیت هم که شده فکر میکردم کیارش فکر میکنه من بچه ام و بهم توجه نمیکنه. 🎀 @delbrak1 🎀
"دعوا با همسر؛ این موارد را جدی نگیرید!" 5⃣ رفتارهای عجیبی از همسرتان می‌بینید: در زندگی مشترک، طبیعی هست که بعضی از رفتارهای شریک زندگیتان از نظر شما عجیب باشد. شما جای او نیستید و دنیا را از زاویه دید خودتان می‌بینید. درست است که زندگی مشترکی را آغاز کرده‌اید اما دلیل نمی‌شود که نگاهتان به زندگی نیز یک شکل باشد. اصلا همین تفاوت‌هاست که موجب رشد شما می‌شود. بنابراین بهتر است که این تفاوت‌ها را بپذیرید و نسبت به آنها عکس‌العمل منفی نشان دهید. این مشکل شریک زندگی شما نیست، شما تا آخر عمرتان هم نمی‌توانید نه همسرتان و نه هر فرد دیگری را به طور کامل بشناسید. 💑 همسرشناسی 💑 🎀 @delbrak1 🎀
⭕️"کـوری عاطفـی چیسـت؟!!!" 👈 کوری عاطفی یعنی اینکه؛ زن و مرد در زندگی زناشویی حرفی برای گفتن ندارند و هرکدام از آنها در عین اینکه در خانه هستند اما هرکدام در اتاق خودشان و یا مشغول کار خودشان هستند.... 👈 اما به محض رسیدن به دوست و قوم خویش زبان باز می‌کنند و کلی حرف نگفته دارند؛ حتی در باره‌ی همسرشان....! 👈 اگر به این مرحله رسیدید؛ دچار کوری عاطفی شدید و خیلی زود باید به فکر چاره باشید. 👈اگر چاره ای نکردید وارد مرحله طلاق عاطفی میشوید که فقط دارید زندگی رو سر میکنید مراقب زندگیتون باشید !👌 💑 همسرشناسی 🎀 @delbrak1 🎀
💬 وقتی شوهرم خرید میکنه مدام هزینه‌هایی که کرده رو تکرار میکنه، و میگه: میدونی اینا چند شده؟ میدونی چقدر گرون شده؟ یعنی همش منت میذاره! 🔻این موضوع رو با مادرم درمیون گذاشتم. مامانم بهم گفت: وقتی شوهرت زیاد منت میذاره، «تو بزن تو پَرش»..! یکی دوبار که این کار رو کردی دیگه منت نمیذاره. به نظر شما این راه درسته ⁉️ ☑️ حقیقت اینه که اگه تو پر مرد بزنی اونم تو سرت میزنه. نمیشه که تو پر مرد زد. ⁉️شاید بپرسی پس چیکار باید بکنم؟ 🔰دفعه بعد که شوهرت میگه: چیزا گرونه، میدونی چند شده؟ دیگه نمیتونم بخرم! 💡به شوهرت بگو: 🔸هر چی میخواد گرون باشه، من به تو ایمان دارم. إن شاءالله تو زنده باشی و سایه‌ت بالای سرم! 🔺اگه نداشتیم کمتر میخوریم؛ برای اینجور چیزا اینقدر خودتو ناراحت نکن؛ برم یه چایی☕️ واسه‌ت بیارم. ❣❣❣❣❣❣ ♥️ | اینجور جوابا چون مرد رو تقویت میکنه، شدیداً بهش احساس خوبی میده و احتمال منت گذاری شو کم میکنه. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 🎀 @delbrak1 🎀
2.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترفند مادرشوهرپسند😊 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 🎀 @delbrak1 🎀
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح را شادی را🌸🍃 و رنگ‌ها را به زندگی دعوت کن که می‌گذرد مثلِ باد این بهارِ عمر... صبح بخیر زندگی🌸🍃 🎀 @delbrak1 🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 اگر دعایی بلدید .. 🌿🌿🌿 سلام من یه مشکلی دارم ممنون میشم در کانالت بذاری تا دوستان اگه کسی ذکری یا دعایی میدونه بهم بگه ما در روستا هستیم و دوسال پیش پدرم شروع به ساخت طبقه ی بالا خونمون و دو تا مغازه ی جلوی خونمون کردن از همون اول ما به مشکل خوردیم تا چند ماه پدرم دنبال مجوز ساخت بودند خیلی سختی کشیدم تا بلاخره مجوز گرفتیم بعد از گرفتن مجوز دوباره برای ساختن مغازه ها هرکسی یه بهانه ای اورد و نمیومد و کار پیش نمی رفت. چند ماه پیش هم پدرم از ارتفاع افتاد چند تا مهره های کمرش اسیب دید کلی دنبال دوا و دکتر بودیم به هیچ طریقی کارمون پیش نمیره...دائم داره یه مشکلی برامون اتفاق می افته مادرم بعضی وقتا گریه مکنه میگه تا چهار، پنج سال دیگه هم اینا ساخته نمیشه در روستامون خیلی ها بعد از ما شروع به ساخت کردن الان تموم شده ولی ما نه اگه کسی ذکر، دعا، ختم چیزی میدونه برای پیش رفتن کار بهم بگه لطفا 🙏🏻🙏🏻 ممنون 🎀 @delbrak1 🎀