شکستنِ دل، مثلِ شکستنِ استخونِ دندهست؛
از بیرون همه چی خوبه ولی هر نفَسی که میکِشی، کلِ بدنت از درون درد میگیره.
آدما یه روزایی رو پشتِ سر میذارن که وقتی بعدها یادشون میاد چه سختیهایی رو گذروندن، از صبور بودنِ خودشون تعجب میکنن.
نمیدونم قصه زندگیم چطوری تموم میشه
ولی هیچ کجایِ این داستان نمیخونی که من جا زدم.
من تحتِ هر شرایطی ادامه میدم؛ حتی قویتر از قبل.
سکوتِ آدمها رو جدی بگیرید؛
مثلاً اون دوستی که دیگه ازت ناراحت نمیشه،
یا اون آدمی که دیگه باهات درباره چیزهای چرت و پرت با ذوق حرف نمیزنه،
مراقب باشید!
اینا دارن شما رو ترک میکنن.
یکی تعریف میکرد:
من معلمِ نقاشی ام.
بعضی وقتا به شاگردام میگم انگشتاتونو بزنید به رنگ، نقاشی کنید. یا خودم رنگ رو میریزم رو کاغذ که یه اثرِ هنری خلق کنم.
امروز مامانِ یکی از شاگردام قبل از شروع کلاس پرسید: ببخشید امروز کثافتکاری دارین یا نقاشی معمولی؟؛]