چندوقت پیش توی درمانگاه بیمه چشمم به یه مادر و دختر افتاد، پیش خودم گفتم آخرش که چی باید از یجایی شروع کنم🤨،آخه بار اولم بود میخواستم خواستگاری کنم برای پسرم😌😎
رفتم جلو و کم کم سر حرف رو باز کردم🤓
هر چیزی که فکر کنید درمورد ازدواج رو گفتیم😊
ولی فراموش کردم آدرس و فامیلشونو بپرسم😢
بنظرتون بعنوان مادر داماد امیدی بهم هست؟😅
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا مجردی بدبخت و آسو پاسی 🧐
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
هدایت شده از ناشناس های ازدواجی
خداروشکر بقیه فکر میکنن سخت گیرم که ازدواج نمیکنم نمیدونن خواستگار ندارم😂
#مخاطب
@nashenas_ezdevaji
جلسه اول که اومده بودن خواستگاری من و آقای خواستگار سر یه موضوع خیلی مهم شغلی و اعتقادی که برای هردومون اساسی بود تقریبا به این نتیجه رسیدیم که نمیتونیم باهم آیندهای داشته باشیم😢 ولی چون اخلاق خیلی خوبی داشتن و بجز اون مورد تقریبا همون چیزی بودن که من سالها منتظرش بودم و اون موقع هم ۳۱ سالم بود، و تا اون روز از هیچ خواستگاری انقد خوشم نیومده بود وسط حرفا گفتم خیلی دلم میسوزه از اینکه این ازدواج سر نمیگیره🙁، ایشون فاز روانشناسی برداشتن و گفتن نه هیچ وقت هیچ خواستگاری رو بخاطر دلسوزی نپذیرید🤓، گفتم نه بابا دلم برای شما نمیسوزه برای خودم میسوزه که دیگه همچین مردی پیدا نمیکنم😒😟، هیچی دیگه الان نزدیک ۴ساله زن و شوهریم😃.
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منطق دخترا درمورد عاشقی ودوست داشتن: 😅😍
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
یه روز خبر ازدواج دوستم رو شنیدم.
تو مسجد یکی از دوستای مشترکمون اومد پیشم گفت دیگه تنها موندی و از این حرفها😕😶از قضا منم خواستگار خواهرزاده همین دوست مشترکمون بودم😅
گفتم بیا کنار،کشیدمش یه گوشه با شک و دودلی اومد گفتم اگه خیلی ناراحتی دختر خواهرتو برام بگیر...😒😐
هاج و واج موند و زبانش بند اومده بود😂
بعد چندلحظه گفت..م م م من که کاره ای نیستم.باباش هست و ...
الان ۱۵ ساله ازدواج کردیم و دوستم، دایی مون هست.😅
ازهمه سخت گیرتر هم ایشون بودند برای ازدواج ما.😁
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه لحظاتی بود وقتی این خبر رو شندیم 😭
از بچگی پدرم تحقیرم میکرد که زشتی، سیاهی... دیگه بقیه خواهر و برادرامم یاد گرفته بودن و مدام بخاطر زشتی تحقیرم میکردن.. فقط اینا نبود
خیلی روزای سختی گذروندم
یه روز دستمو گذاشتم به زانو... تلاش پشت تلاش
الحمدلله نتیجه زحماتم این شد که پزشک شدم یه شهر دور از خونمون، بعدش تخصص گرفتم
حسابی به پوست و مو و زیبایی و سلامتی بدنم رسیدگی کردم
رو اعتماد بنفس و روحیه و ارتباطات خودم کار کردم
خداروشکر تا حد زیادی خودمو ارتقا دادم
خدا قسمت کرد با یه پسر خیلی خوب ازدواج کردم
طوری که اونایی که تحقیرم میکردن آرزوی شرایط الان منو دارن😌
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
فقط اونجا که زنش پشت خط میگه بگو میو😂
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
15.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای رهبری برای مجردا😅
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
با ۲۷ سال سن رفتم خواستگاری یه بنده خدایی. بهشون گفتم تو این چند سال، بدون حمایت مالی والدینم، تمام وقت و انرژیم رو گذاشتم روی کسبوکارم. فوقلیسانسم رو گرفتم و الان تو یه شرکت خصوصی مدیر شدم، با حقوق ۶۰-۷۰ میلیون و آینده خیلی روشن. یه ماشین دارم، یه مقدار پسانداز هم که البته بیشترش تو کارمه. شاید پول نقد بیشتر از ۲۰۰ میلیون نداشته باشم، ولی خب، اینم نتیجه تلاش شبانهروزیمه.
۷۰ درصد سوالاتشون درباره وضعیت مالی بود. آخرش گفتن شرایطشون چشممون رو نگرفت، چون پسانداز مشخص و آینده مالی درخشانی ندارن و باید بیشتر به فکر آینده شغلی و درآمدشون باشن من نظرم منفیه!
حالا سوالم اینه: دقیقاً از یه پسر ۲۷ ساله که از صفر شروع کرده، چه انتظاری دارن؟
#پسر_سخت_نگیر
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi