eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
83.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
471 ویدیو
8 فایل
🖐️خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید 👈ادمین @admin_khastegarybazi کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
چندوقت پیش توی درمانگاه بیمه چشمم به یه مادر و دختر افتاد، پیش خودم گفتم آخرش که چی باید از یجایی شروع کنم🤨،آخه بار اولم بود میخواستم خواستگاری کنم برای پسرم😌😎 رفتم جلو و کم کم سر حرف رو باز کردم🤓 هر چیزی که فکر کنید درمورد ازدواج رو گفتیم😊 ولی فراموش کردم آدرس و فامیلشونو بپرسم😢 بنظرتون بعنوان مادر داماد امیدی بهم هست؟😅 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
هدایت شده از ناشناس های ازدواجی
خداروشکر بقیه فکر میکنن سخت گیرم که ازدواج نمیکنم نمیدونن خواستگار ندارم😂 @nashenas_ezdevaji
جلسه اول که اومده بودن خواستگاری من و آقای خواستگار سر یه موضوع خیلی مهم شغلی و اعتقادی که برای هردومون اساسی بود تقریبا به این نتیجه رسیدیم که نمیتونیم باهم آینده‌ای داشته باشیم😢 ولی چون اخلاق خیلی خوبی داشتن و بجز اون مورد تقریبا همون چیزی بودن که من سالها منتظرش بودم و اون موقع هم ۳۱ سالم بود، و تا اون روز از هیچ خواستگاری انقد خوشم نیومده بود وسط حرفا گفتم خیلی دلم میسوزه از اینکه این ازدواج سر نمیگیره🙁، ایشون فاز روانشناسی برداشتن و گفتن نه هیچ وقت هیچ خواستگاری رو بخاطر دلسوزی نپذیرید🤓، گفتم نه بابا دلم برای شما نمی‌سوزه برای خودم میسوزه که دیگه همچین مردی پیدا نمیکنم😒😟، هیچی دیگه الان نزدیک ۴ساله زن و شوهریم😃. کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه روز خبر ازدواج دوستم رو شنیدم. تو مسجد یکی از دوستای مشترکمون اومد پیشم گفت دیگه تنها موندی و از این حرفها😕😶از قضا منم خواستگار خواهرزاده همین دوست مشترکمون بودم😅 گفتم بیا کنار،کشیدمش یه گوشه با شک و دودلی اومد گفتم اگه خیلی ناراحتی دختر خواهرتو برام بگیر...😒😐 هاج و واج موند و زبانش بند اومده بود😂 بعد چندلحظه گفت..م م م من که کاره ای نیستم.باباش هست و ... الان ۱۵ ساله ازدواج کردیم و دوستم، دایی مون هست.😅 ازهمه سخت گیرتر هم ایشون بودند برای ازدواج ما.😁 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
“اشهد ان ” شما زنده‌تر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی…
از بچگی پدرم تحقیرم میکرد که زشتی، سیاهی... دیگه بقیه خواهر و برادرامم یاد گرفته بودن و مدام بخاطر زشتی تحقیرم میکردن.. فقط اینا نبود خیلی روزای سختی گذروندم یه روز دستمو گذاشتم به زانو... تلاش پشت تلاش الحمدلله نتیجه زحماتم این شد که پزشک شدم یه شهر دور از خونمون، بعدش تخصص گرفتم حسابی به پوست و مو و زیبایی و سلامتی بدنم رسیدگی کردم رو اعتماد بنفس و روحیه و ارتباطات خودم کار کردم خداروشکر تا حد زیادی خودمو ارتقا دادم خدا قسمت کرد با یه پسر خیلی خوب ازدواج کردم طوری که اونایی که تحقیرم میکردن آرزوی شرایط الان منو دارن😌 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
فقط اونجا که زنش پشت خط میگه بگو میو😂 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
با ۲۷ سال سن رفتم خواستگاری یه بنده خدایی. بهشون گفتم تو این چند سال، بدون حمایت مالی والدینم، تمام وقت و انرژیم رو گذاشتم روی کسب‌وکارم. فوق‌لیسانسم رو گرفتم و الان تو یه شرکت خصوصی مدیر شدم، با حقوق ۶۰-۷۰ میلیون و آینده خیلی روشن. یه ماشین دارم، یه مقدار پس‌انداز هم که البته بیشترش تو کارمه. شاید پول نقد بیشتر از ۲۰۰ میلیون نداشته باشم، ولی خب، اینم نتیجه تلاش شبانه‌روزیمه. ۷۰ درصد سوالاتشون درباره وضعیت مالی بود. آخرش گفتن شرایطشون چشممون رو نگرفت، چون پس‌انداز مشخص و آینده مالی درخشانی ندارن و باید بیشتر به فکر آینده شغلی و درآمدشون باشن من نظرم منفیه! حالا سوالم اینه: دقیقاً از یه پسر ۲۷ ساله که از صفر شروع کرده، چه انتظاری دارن؟ کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi