eitaa logo
*خط به خط...
147 دنبال‌کننده
628 عکس
34 ویدیو
9 فایل
#کتاب ها خدای خطوط اند... و خطوط خدای کلمات.. و این میان... چه خبر از خدای من؟!
مشاهده در ایتا
دانلود
قفسه 📚کتاب📚 در اتوبوس کشور خودمان #ایران🇮🇷 #kettabkhanha
#تصویر_صفحه #kettabkhanha
مطالعه 📚کتاب📚ذهن ‌تان را از گرد و غبار افکار نادرست #پاک خواهد کرد ... 📚 @Academic_Library
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفیر انگلیس: ما سیصد ساله تو این مملکتیم و نرفتیم میدونی چندتا از مسئولین این کشور خودشون یا فرزندانشون تو دانشگاه های بریتانیا تربیت شدن؟ آینده این کشور دست بچه هایی است که ما تربیت میکنیم. سریال قلاده های طلا همراه با ناگفته های ابوالقاسم طالبی برای اولین بار از #شبکه_افق جمعه ۷ دی ساعت ۱۸:۳۰ 🆔 @voinews
❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️ 💫 #معرفی_کتاب 💫 #تاب_طناب_دار رمانی عاشقانه در فضای اتفاقات سال ۸۸ به قلم :مهدی پناهیان به همت: انتشارات عهد مانا @kettabkhanha ❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️
‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️ 👇👇👇👇👇 همه چیز از یک آتش سوزی شروع شد. یک آتش سوزی به ظاهر ساده که یک نمایشگاه سیاسی رو که در یکی از دانشگاه های برپا شده بود سوزاند. یکی از دانشجوها که از عوامل نمایشگاه بود به کما رفت. این اتفاق ممکن است در هر آتش سوزی دیگری هم رخ دهد‌. اما این بار فرق می کرد. فرق می کرد چون به کما رفتن یکی از دانشجویان، شد یک نماد برای مظلوم نمایی برپاکنندگان نمایشگاه و کلا گروه و حزب سیاسی آن ها. طرفداران نمایشگاه حسابی از این اتفاق به نفع خودشون استفاده می کردند اما یکی از دانشجویان این جمع که اتفاقا از دوستان دانشجویی بود که به کما رفته بود، مثل بقیه نبود.. تاب طناب دار یک رمان خیلی قشنگ در حال و هوای اتفاقات سال هشتاد و هشت است. در این رمان خیلی راحت دست های پنهانی را که فتنه را رهبری می کردند می بینید و پیچیدگی این اتفاقات مهم را حس می کنید. @kettabkhanha ‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #تاب_طناب_دار #عکس_نوشت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #تاب_طناب_دار #عکس_نوشت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
یک بار توی اتاق،‌ روی موکت نشسته بودم که مهتاب درِ اتاق را باز کرد و آمد روبرویم نشست. صورتش گل انداخته بود. توی پوستش نمی گنجید. فهمیدم باید راهی پیدا کرده باشد. وقتی ازم خواست تا کاری برایش بکنم که مربوط به فرار کردنش می شد، به چشمانش نگاه تیزی کردم و گفتم:«نمی ترسی؟» نیشخندی گوشه ی لبش نشست و بی خیال گفت:«ترس؟! از چی باید بترسم؟!» گفتم:«از اینکه لوت بدم، مهتاب.» از خنده دندان هایش معلوم شد، درست مثل عکسی که باهم انداختیم. موهایش را کرد توی روسری اش و گفت:«اگر می ترسیدم،‌ هیچ وقت باهات رفیق نمی شدم.» @kettabkhanha
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #تاب_طناب_دار #عکس_نوشت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #تاب_طناب_دار #عکس_نوشت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃