eitaa logo
*خط به خط...
140 دنبال‌کننده
629 عکس
34 ویدیو
9 فایل
#کتاب ها خدای خطوط اند... و خطوط خدای کلمات.. و این میان... چه خبر از خدای من؟!
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀برگی از یک کتاب: شنیده می‌شود از آسمان صدایی که... کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ... نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که... نوشت نام تو را، نام آشنایی که - پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درک خاک مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خانه بهشت معطری دارد پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را که گرد چادر تو آسمان طواف کند و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند که این شکوه جهان را پر از عفاف کند کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است به حکم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشک علی ساختی، به جان علی از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم- به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری کن و این بار هم اجازه بده به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست "کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست" خط به خط, همراه ما باشید🖤https://eitaa.com/joinchat/3071082506Cce1e021776
به شوق امام جعفر صادق (علیه السلام) به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمهء اسلام بردارید مبادا از قلم ها جابیفتد واژه ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می گوید غلام خسته ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفن باید به جای جامه احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می خواند، می فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله ها آیات ابراهیم می سوزد میان گریه ختم سوره انعام بردارید @hamidreza_borghei
شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش می‌رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می‌رقصید مرد آن است که تا لحظه آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی «و محمد خود او بود و نفهمید کسی!» @hamidreza_borghei
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند واژه در واژه نوشتند و قیامت کردند صاحبان نفس اینگونه روایت کردند  گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را پسر ام بنین و پسر فاطمه را پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند شانه در شانه دوتا کوهِ سراسر محشر حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر  شانه در شانه دوتا کوه، خودت می‌دانی در دلِ لشکرِ انبوه، خودت می‌دانی  که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده‌ست اتفاقی است که یکبار فقط افتاده‌ست ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان "شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان" رود، از بس که شعف داشت تلاطم می‌کرد رود، با خاک کفِ پاش تیمم می‌کرد رود را تا به ابد، تشنۀ مهتاب گذاشت داغ لب‌های خودش را به دل آب گذاشت ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده می‌توانست به آنی همه را سنگ کند نشد آنگونه که می‌خواست دلش، جنگ کند  دستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟ ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد بنویسید که در علقمه سقا افتاد قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد  آسمان‌ها همه یکپارچه بارانیِ توست من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست  داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد رفتنت حرمله را حرمله‌تر خواهد کرد عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همۀ اهل حرم می‌دانند  بعد عباس دگر آب سراب است، سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب @hamidreza_borghei
*خط به خط...
که با این درد، اگر دربند درمانی، در مانی.
کنون نهاده علی سر، به روی شانه‌ی در و روی گونه‌ی او، خاطرات می‌لرزد