چشمهایت حکایتی دارند
که زهیر و حبیب میدانند
شاعران حس ِ ناب شعرت را
اثر عطر سیب میدانند
حضرت عشق، ای مسیح وهب
من مسلمان معجزات توأم
به صلیبم بکش، بسوزانم
خضر میخانۀ فرات توأم
از نگاهت بهشتیان سیراب
احتیاجی به سلسبیل که نیست
از لبانت شراب میریزد
مستی عون بی دلیل که نیست
خون عابس به گردن زلفت
ذکرحُب الحسین گویا بود
دلفریبی زلف افشانت
هنر شانههای زهرا بود
چقدر کشته مرده داری تو
وحدت عشق و عقل لازم شد
موی آشفتۀ شما این بار
قاتل جان حُر و مُسلم شد
صوت داوودی تو باعث شد
پیکری غرق خون به رقص آمد
همه دیدند یک غلام سیاه
زیر تیغ جنون به رقص آمد
هو نکش، آسمان تنش لرزید
وَ إذا زُلزلت، قمر خندید
مرگ در راه تو چه شیرین است!
لب قاسم به نیشکر خندید
خندههایت بُریر میسازد
خندهات را ز ما دریغ نکن
یوسفی؛ ما ندیده میدانیم
امتحان ترنج و تیغ نکن
#وحید_قاسمی
🔺خط انقلاب تا ظهور🔻
📲 @khat_enghelab1357 🇮🇷