شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد ...
#برقعی
#شاعرانہ🌱
#میلاد_پیامبر_اکرم✨
هدایت شده از خــطِدوسـٺ♡
#شاعرانه
چيست اين باران كه دلخواه من است؟
زير چتر او روانم روشن است.
چشم دل وا مے كنم
قصهے يک قطره باران را تماشا مے كنم:
در فضا،
همچو من در چاه تنهائے رها،
مے زند در موج حيرت دست و پا،
خود نمے داند كه مے افتد كجا!
در زمين،
همزبانانے ظريف و نازنين،
مے دهند از مهربانے جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم!
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جان ها، بے غم اند.
هر حبابـے، ديدهاے در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد:( دوست! دوست...!)
مے كنند از عشق هم قالب تهے اے خوشا با مهر ورزان همرهے!
با تب تنهائے جانكاه خويش،
زير باران مے سپارم راه خويش.
سيل غم در سينه غوغا مے كند،
قطره دل ميل دريا مے كند،
قطره تنها كجا، دريا كجا،
دور ماندم از رفيقان تا كجا!
همدلے كو؟ تا شوم همراه او،
سر نهم هر جاكه خاطرخواه او!
شايد از اين تيرگے ها بگذريم.
ره به سوے روشنائے ها بريم.
مے روم، شايد كسے پيدا شود،
بے تو، كے اين قطره دل، دريا شود؟
#فريدون_مشيری
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
❤️@khatdoost❤️
دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله مۍپیچید بر گرد بهار
خون دل مۍخورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بۍسپر
یک طرف دیوار بود و میخ در ! 🥀
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مَرو
غنچه دارد، سوے پهلویش مرو !
حمله طوفان سوے دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیرهے شب را گرفت
مجتبۍ چشمان زینب را گرفت
پاے لیلی چشم مجنون مۍگریست
میخ بر سر مۍزد و خون مۍگریست
جوے خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود 💔:)
#شاعرانه🥀
#فاطمیه
-@khatdoost
خــطِدوسـٺ♡
دیگران فردوس خواهند و ما دیدار یار...(:
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی !
چه باک آید زکس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی!
#شاعرانه
@khatdoost 🌱☁️خط دوست
گر دست به من زنند،
میریزد اشک،
مانند درختهای باراندیده!
خون گشته مرا ز هجر یاران،
دیده زین غم شده چون
ابر بهاران دیده
#شاعرانه
@KHATDOOST