eitaa logo
خط آتش
408 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
25.7هزار ویدیو
99 فایل
این‌کانال با رویکرد انتشار اخبار و تحلیل های سیاسی و بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی کشور ایجاد شده است نقد و پیشنهادی دارید با شماره ۰۹۳۸۳۶۱۲۳۷۲ در خدمت هستم
مشاهده در ایتا
دانلود
فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا بس بود جمعیتم کز خویش می‌دانی مرا در بساط وصل، چشم و لب ندارند اختلاف گر بگریانی دلم را یا بخندانی مرا خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست کاش ای بابا نمی‌بردی به مهمانی مرا چند شب بی‌بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد نیستی دختر مرنج از من نمی‌دانی مرا دختران شام می‌گردند همراه پدر کاش می‌شد تا تو هم با خود بگردانی مرا دخترت نازک‌تر از گل هیچ گه نشنیده بود گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش کاش می‌شد باز بر زانوت بنشانی مرا انتظاری مانده روی گونه‌ای پژمرده‌ام می‌توان برداشت با بوسی به آسانی مرا شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم ارتباطی نیست هرگز با گرانجانی مرا چشم تو هستم، ز غیر من بیا بگذر پدر چشم‌پوشی کن کفن باید بپوشانی مرا @khate_atash
🥀 ▪️ نیمه شب با گریه‌ای بی‌امان از خواب بیدار شد. خواب بابا را دیده بود و حالا بهانه او را می‌گرفت. این اولین بار نبود که او سراغ بابا را می‌گرفت ، اما این‌بار با همیشه فرق داشت. غوغایی در خرابه به پا شده بود این‌بار نه آغوش عمه زینب ، نه دلداری‌های مادرانه رباب و نه نوازش‌های برادرانه امام سجاد ، هیچ کدام آرامش نمی‌کرد. ️ آنقدر بی‌تابی کرد تا بالاخره خود امام حسین برای آرام کردنش آمد ، امام حسین با سر به خرابه آمد و پای درد دل او نشست رقیه همه چیز را به پدر گفت و آرام شد آرامشی که داغی تازه بر قلب اهل خرابه گذاشت و زینب را پیرتر کرد. ▪️ رسالت دختر سه ساله‌ی امام حسین ، رساندن این پیام به شیعیان بود: « اگر امام زمانتان را مضطرّانه بخوانید و سراغ او را بگیرید ، او با عجله به سراغتان می‌آید.»‌ 🏴 @khate_atash
*■ماجرای نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242* ◆ ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند : ◆ جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد ◆می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. *🔲 اما حکایت :* قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم. حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است. سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت. آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: *«فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»* « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند. 📚 منابع روایت؛ منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸. اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦. مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸. تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳ @khate_atash
سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی @khate_atash
12.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دارد مُهیا می شود...الشام...الشام...😔 سلام الله علیها @khate_atash
پدری که مهربانانه دخترش را برد... علیه_السلام @khate_atash
صدای سلام‌الله‌علیها چطوری از خرابه به گوش یزید رسید؟! بعضیا شبهه کردن که اصلا جریان خرابه شام از اساس دروغه! اصلاً چه معنایی داره که خرابه و کاخ کنار هم باشن! پاسخ: معاویه می‌خواست کاخی بسازه به نام کاخ خضرا. برا همین خانه‌هایی رو خرید تا اونا رو بکوبه و تبدیل کنه ‏به کاخ. یکی از خانه‌ها مال پیرزنی بود. پیرزن راضی به فروش خانه‌ش نمی‌شد و می‌گفت می‌خوام تا آخر عمر اینجا زندگی کنم و بعد از مرگم هم قبرم تو همین خونه‌م باشه. معاویه دستور داد خونه رو خراب کنن، اما عمروعاص مخالفت کرد و گفت: «عرب همیشه در آرزوی حاکمی عادل بوده. تو می‌تونی از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنی؛ یعنین بیای قصر رو بسازی و این خونه رو خراب نکنی! اون وقت هرکی وارد قصر شد اولین سوالی که براش پیش میاد اینه که این خونه خرابه وسط قصر چه می‌کنه و ما می‌گیم عدالت ما اجازه نداد خونه این پیرزن رو خراب کنیم.» همین طور هم شد. پیرزن هم ‏که از دنیا رفت باز هم معاویه خانه را که به خرابه‌ای تبدیل شده بود خراب نکرد. یزید هم این نیرنگ را ادامه داد و زمانی هم که اسرای اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام به شام آورده شدن، اونا رو اونجا جا داد؛ یعنی خرابه‌ای در حیاط کاخ! صفریه، ج۲، ص۴۲ @khate_atash
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در شب شهادت ‎ سلام الله علیها بشنوید روضه ای بسیار زیبا از حجت الاسلام ‎ 🇵🇸@khate_atash