حدود ۱۰ آذر ۱۳۶۵ و در حالی که وزش ملایم باران شروع شده و هنوز هوا روشن نشده بود ( حدود ۶ صبح) و ما زیر پتو بصورت خواب و بیدار دراز کشیده بودیم( حدود ۲۰ رزمنده ) که ناآگاه پتوی ورودی سوله کنار زده شد و چهره در هم رفته شهید خرازی نمایان و گویی برق ۳ فاز همه مارا گرفت و طی یک ثانیه همه نشتیم و منتظر عکس العمل حاج حسین بودیم که اینگونه شروع به صحبت کرد : چراخوابیده اید ؟
یکی از مسئولین گفت حاجی باران می آید شهید خرازی گفت در هر شرایطی باید اورژانس زودتر آماده شود و تاکید فروان داشت .
نکته دوم را با جدیت بیشتر گفت ؛ و فرمودند:
شما در ۵۰۰ متری عراقیها قرار دارید و چرا شبانه نگهبان نگذاشته اید ؟؟
از شدت کار و فعالیت بدنی بعد از نماز و شام اول وقت از حال می رفتیم ، این شامل من می شد و شاید عزیزانی زمانی هم به نماز شب مشغول می شدند ، و شهید خرازی فرمودند :
غواصان عراقی از طریق نهر عرایض ۲ نیروی اطلاعات تیپ قمر بنی هاشم را به اسارت برده اند .و نشاندهنده مکان ناامن ما و بی توجهی به نگهبانی شبانه نیروها بود ،،، پس از این سخنان فرمودند برویم و کارهای انجام شده را گزارش کنیم ، و همه پشت سر شهید خرازی حرکت کردیم و پس از بازدید از اورژانس و آسایشگاه هائی که در زیر سقف خانه بزرگ روستا در حال اتمام بود بازدید و سپس به آخرین مکان توالت هایی که با مهندسی من و استفاده از تخته جعبه های مهمات بصورت طرح سرامیک در داخل آن کارشده بود و شیک شده بود .پشت اورژانس کربلای ۴ بازدید کرد و با خنده گفت :
شما فقط به درد توالت ساختن می خورید !! و ضمن تشکر از نیروها با ما خدا حافظی کرد و به ماموریت خود ادامه داد و ما شروع به کار روزانه کردیم .
چند روز قبل هم شهید خرازی با توجه به پرواز مرتب هواپیماهای عراقی بر آسمان منطقه .و ارتفاع بلند سقف اورژانس دستور دادند که شاخه های نخل را ببریم و مثل کاشتن روی سقف اورژانس قرار دهیم تا قابل شناسایی نباشد و انجام وظیفه نمودیم ( این وقایع صبح ۹ آذر و پس از اعزام ۱۰۰ هزار نفری سپاهیان حضرت محمد صلوات الله رخ می داد ) و چون نیروها حدود ۲۰ تا ۲۲ نفر بودند و تدارکات درب و بوم درستی نداشت ، بنده یک کارتن یا صندوق انار تک زدم و برای اینکه شب عملیات آنها را به رزمنده گان بدهم نزدیک خروجی فاضلاب توالت ها زیر خاک جاسازی کردم که با مجروحیت بنده و زنده یاد صالحان و برادر علی بیگی در ۱۴ آذر و عدم اطلاع دوستان از محل انارها ؛ در آن آتش سنگین شب عملیات خمپاره ای به
نزدیک انارهای اثابت و انار ها پخش و پلا می شود و حاج منصور سلیمانی و آقای امیرانی می گویند که این کار عباسی بوده ؟! از چمع آن عزیزان تعدادی بعدا شهید و یا آسمانی شدند (شهید دیانی .شهید امانالله. شهید اسماعیلی و ۰۰۰۰و حاج آقا مردانی . حاج آقا سادات و مرحوم شکیبا فر و زنده یاد صالحان آسمانی شدند و من با حاج منصور و آقای پور بلورچیان و .... هنوز عمرمان پا برجا ست و خدا رحمت کند حاج آقا مردانی که زحمت زیادی می کشید.
راوی:رزمنده دلاور اصغر عباسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سردار_شهید_حاج_حسین_خرازی
#شهید_دیانی
#شهید_امان_الله
#شهید_اسماعیلی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan