🔹غیبــــت
مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آمادهی آمادهس.
توی یکی از همین مهمونیها، منم مثل بقیه شــــروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها.
وقتی از مجلس برمیگشتیم، مـــــحمد گفت: «میدونی #غیــــــبت کردی! حالا باید بریم درِ خــونهشون تا بگی پـــــشتِ سرش چی گفتی».😢
گفتم: « اینطوری که پاک آبــــروم میره».
با خنده گفت: «تو که از بنــــــــدهی خـــــدا اینقدر میترسی، چرا از خــــــودِ خــــــدا نمیترسی؟!» 😔
همین یه جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنوندهی غیبت.
#شهیدمحمدگرامی
#غیبت
📚کتــاب دل دریایی، ص70
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹تــــــو هیـــــچی نیــــستی❗️❗️
چشمشان که به مــــهدی افتاد، از خوشحالی😇 بال درآوردند.
دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانــــده آزاده، آمـــــادهایم آمـــــاده!»💪
هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوســــیدن. 😘
مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بســـــــیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشـــــک 😭 به خودش نهیب میزد: «مــــهدی! خیال نکنی کســــی شدی که اینا اینقدر بهت اهمـــیت میدن، #توهـــــیچینـــیستی؛ تو خاک پای این بسیــــــجیهایی...».
#شهیدمهدیزینالدین
#تواضع
📚کتــاب 14 سردار، ص30-29
🔶امــام صـادق (علـــيه الســلام)
در آسمان دو #فرشته بر بندگان گماشته شدهاند. پس هر كس براى خدا #تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
الکـــافی، ج2، ص122
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹🔹لیست موضوع خاطرات شهدا🌷
همسنگران عزیز برای دسترسی سریعتر به هر خاطره روی موضوع مورد نظر بزنید و استفاده کنید😍
#نمازاولوقت
#کربلا
#نمازشب
#تواضع
#شهدازندههستند
#شبجمعه
#نمازشب
#غیبت
#احترامبهپدرومادر
#دوریازدنیا
#بیتالمال
#رضایخدا
#محاسبهنفس
#نمازصبح
#محرم
#نماز
🔹🔹اگه دنبال خاطره از هر کدوم از این شهدای عزیز هم هستید روی اسم مبارکشون بزنید و خودتون رو با خاطرشون مزین کنید🌷
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#شهیدمحمدگرامی
#شهیدسیدمجتبیعلمدار
#شهیدحاجاحمدمتوسلیان
#شهیدعلیماهانی
#شهیدصیادشیرازی
#شهیدمهدیزینالدین
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
#شهیدمصطفیردانیپور
#شهیدمحمدرضاایستان
#شهیدجهادمغنیه
#شهیدمحمودرضابیضایی
#شهیدحامدجوانی
#شهیدشاهرخضرغام
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_جواد_اللهکرم
#شهید_علی_چیتسازیان
#شهید_نوید_صفری
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
May 11
🔹دفترچه سفید
دفترچهی کوچکی همیشه همراهش بود. خبعضی وقتها با عجله از جیبش در میآورد و علامتی در یکی از صفحات میگذاشت.
میگفت: «اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت میزنم».
برایم عجیب بود که #محمدرضا – اسوهی تقوا و اخلاق بچهها– آنقدر #گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد.
چند روز قبل از #شهادتش به طور اتفاقی دفترچهاش را نگاه کردم. خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر، مثل قلبِ محمدرضا سفیدِ سفید است.
#شهیدمحمدرضاایستان
#محاسبهنفس
📚مجموعه رسم خوبان، کتــاب مبارزه با نفس، ص 36
🔶رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
از خود حساب بكشيد پيش از آن كه به حساب شما برسند واعمال خود را وزن كنيد پيش از آنكه آنها را بسنجند و براى روز قيامت خويشتن را آماده سازيد.📋
وســـائل الشــیعه، ج16، ص 99
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹به نقل از مادربزرگ شهید
دو هفته بعد از شهادت #جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد و میآمد پیشم.
گفتم: جهاد، عزیز دلم🌸، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسیها طول کشید، برای همین دیر آمدم.
در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟
گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی #نماز ایستادم.
با تعجب گفتم بازرسی چی⁉️
گفت: بازرسی نماز
و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از #نمازصبح سؤال می شود.
نماز صبح.
تازه یادم آمد جهادم #شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی❓ گفت: #شهداحسابقبرندارند . حسابی در کار نیست.
ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم...❤️
#نمازصبح
#شهیدجهادمغنیه
⭕️تلنگر ،حواسمون به نمازهامون هست❓❓
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
سلام
دوست داری #قــــــرآن رو حفظ کنی اما فکر میکنی خیلی ســـــخته؟😖
فکر میکنی حافظت نمــــــیکشه؟😰
چجوریه که اگه بخوای، اینهمه مــــداحی و آهــــنگ رو حفظ میکنی و از بر میخونی
حالا که به #قـــــــــرآن میرسه .....😔😔
شنیدی آقا میگن حاضـــــــرم هر چی دارم رو بدم و حـــــــفظ قــــــرآن رو به دست بیارم 🌸
میدونســــــــــتی چقددد چیز با ارزشیه
شیوه حفظ موضـــــــــوعی شیوه ای که باهاش میتونی خیلی از آیات رو با موضوعش خیلی راحت حفظ کنی😍
پس یاعلـــــــــی بگو و عضــــــو شو😊
http://eitaa.com/joinchat/3133276173Cac04e72134
شهید #محمودرضابیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت 💕که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره #کوثر
بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت.🌸
شب یکی از عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثــــــر کوچولوت رو بشنوی؟؟؟
گفت: از کوثـــــــــــــــرم گــــــــــذشتم....❤️
#دوریازدنیا
#شهیدمحمودرضابیضایی
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
برای تهیه مهمات عملیات باید #حاجاحمد رو می دیدیم،
رفتیم اتاقش اما حاجی اونجا نبود.
یکی ازبچه ها گفت:فکرکنم بدونم کجاست.
ماروبُرد سمت دستشویی ها و دیدیم حاج احمد اونجاست.
داشت درنهایت #تواضع دستشویی هاروتمیزمیکرد.
خواستیم سطل اب رو ازش بگیرم که نگذاشت و گفت:
#فرمانده زمان جنگ برادرِ بزرگتره و دربقیه مواقع کوچیک ترازهمه.🌸
#شهیدحاجاحمدمتوسلیان
#تواضع
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از 2_3 ماه مانده به #محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه☕️ راه اندازی میکرد.
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،🔹
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده 😓نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.🌹
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.
#شهیدامیرسیاوشی
#محرم
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام #محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه❤️ خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی #عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید #شکسته شوی تا بزرگ بشی"😔
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"🌸
که بالاخره این طور هم شد.
#شهیدحامدجوانی
#محرم
🌷کانال خاطرات موضوعی شهدا👇
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
در وصیت نامش نوشته بود
( آرزو دارم همچون #حضرتعباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان #شهید بشوم. )
همه به نام #شهیدابوالفضلی میشناختنش
هم از ناحیه دوچشم و هم دودست مجروح شده بود و به علت ترکش های فراوان در بدنش ۴۵روز در کما بود و دراخر ارباب هم خریدارش شد🌷
👆نقاشی شهید از ارزوی خود
#شهیدحامدجوانی
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28