eitaa logo
🌷خاطرات موضوعی شهدا🌷
494 دنبال‌کننده
217 عکس
19 ویدیو
0 فایل
گاهی وقتا در سخنرانی ها و حلقه های صالحین و ... احساس میشه واقعا جای شهدا خالیه و خاطراتشون کمرنگ شده. برای همین ما تصمیم گرفتیم خاطرات شهدا را موضوع بندی کرده و تقدیم شما دوستان کنیم. @Aseman2411 کپی خاطرات ⬅ با ذکر صلوات نشر مطالب ⬅صدقه جاریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹عنایت امام رضا(ع) به شهید «غلامرضا خدایاری» و زنده شدن دوباره شهید😳 بنا بر روایت ، چند ماهی از عمر غلامرضا سپری نشده بود که به علت بیماری و تب شدید در یکی از شب های سرد فصل زمستان و عدم دسترسی به درمانگاه و بیمارستان غلامرضا جان به جان آفرین تسلیم کرد.😔 والدین شهید پس از اطمینان به فرزند خود، وی را در پارچه ای سفیدی پیچیدند تا صبح او را به خاک بسپارند. پدر شهید همان لحظه با حالت تضرع و شکوه به حضرت (ع) متوسل شد و گفت؛«یا امام رضا(ع) اینگونه از غلام خود محافظت می کنی؟»😭 در حالت رویا، سیدی جلیل القدر به پدر شهید گفت؛ «برو فرزندت را بیاور و در زیر کرسی گرم کن». پدر شهید عرض می کند که؛« فرزندم فوت کرده است و می خواهم فردا او را به خاک بسپارم». دوباره آن سید به پدر شهید می گوید؛«برو فرزندت را بیاور و او را گرم کن». پدر شهید، همسرش را صدا می کند و پارچه را از روی پیکر نوزاد برداشته و با کمال تعجب😳 متوجه می شوند که نوزاد زنده است و نفس می کشد، او را به زیر کرسی آورده و گرمش می کنند و به لطف خدا «غلامرضا خدایاری» عمری دوباره پیدا می کند تا به عنوان (ع) به جامعه خدمت کند. پس از رفتن به جبهه ،در یکی از عملیات ها شهید «غلامرضا خدایاری» توانست ۷ سرباز عراقی را از پای درآورد و به این دلیل مورد تشویق فرمانده قرار گرفت و به عنوان تشویقی به پابوسی امام رضا(ع) مشرف شد.😊 در آخرین مرحله ای که این شهید بزرگوار به دیدار خانواده آمده بود برای حلالیت و خداحافظی گفت؛ « این آخرین دیداری است که با شما داشتم و در بازگشت به مناطق عملیاتی شهادت نصیبم می شود». شهید بزرگوار، سرانجام در ۲۲ دی‌ماه سال ۶۳ در منطقه عملیاتی سومار روحش ملکوتی شد و به خیل عاشوراییان پیوست.🌸 پیکر پاک و مطهر شهید پس از ۱۴ سال دوری از وطن شناسايی و در جوار ديگر شهدای روستای کودزر فراهان به خاک سپرده شد. ❤️اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا👇 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹شهیدی که با توسل به امام رضا(ع) پیدا شد  اوایل سال 72 بود و گرماى . در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، مشغول کار بودیم. چند روزى مى‌شد که پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. اما ان روزا مطمئن بودیم در توسل‌هایمان اشکالى وجود دارد. یک روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى‌خواند، توسلى پیدا کرد به (علیه السلام). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى‌خواند و همه زار زار گریه مى کردیم.😭 در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهش‌مان فقط بازگردان این به آغوش خانواده‌هایشان است و... هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى‌شدیم. آخرین بیل‌ها که در زمین فرو رفت، تکه‌اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست شهید را از خاک درآوردیم. روزى‌ای بود که آن روز نصیبمان شده بود. یکى از جیب‌هاى پیراهن نظامى‌اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال (علیه السلام) نقش بسته به چشم مى‌خورد. از آن آینه‌هایى که در مشهد، اطراف ضریع مطهر مى‌فروشند. گریه‌مان درآمد. 😔همه اشک مى‌ریختند. جالب‌تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى‌اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است.همه فقط اشک می ریختند😭 شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه‌ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به (علیه السلام) داشت...»❤️ راوی: سید احمد میرطاهری 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28