eitaa logo
🌷خاطرات موضوعی شهدا🌷
481 دنبال‌کننده
217 عکس
19 ویدیو
0 فایل
گاهی وقتا در سخنرانی ها و حلقه های صالحین و ... احساس میشه واقعا جای شهدا خالیه و خاطراتشون کمرنگ شده. برای همین ما تصمیم گرفتیم خاطرات شهدا را موضوع بندی کرده و تقدیم شما دوستان کنیم. @Aseman2411 کپی خاطرات ⬅ با ذکر صلوات نشر مطالب ⬅صدقه جاریه
مشاهده در ایتا
دانلود
💎✨شهدا زنده اند ونزد خداوند روزی می خورند وبر احوال ما واقفند 👇 ✅خاطره ای از زبان همسر شهید 🔹 اولین سال بعد از #شهادت شوهرم زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست. یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی نا آرام گفت: عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ گفتم: نه، هیچی 🌷✨ 🔸خیلی اصرار کرد. آخرش دید که من کوتاه نمی‌آیم، گفت: بهت قول داده زمستون که میاد اولین برف که رو زمین می‌شینه چی برات بخره؟چشمهایم پر از اشک شد، گریه‌ام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟ 🔹گفتم: شوخی می‌کرد و می‌گفت بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه می‌خرم. این دفعه آقا جون گریه‌اش گرفت، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می‌کرد؛ گفت: دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به خانومم قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم. حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش...🌷✨ #شهیدناصرکاظمی #شهدازنده‌اند 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹امانت الهي از پسرم خيلي راضي بودم . مهربان و انقلابي بود و هميشه به من روحيه مي داد . روزي تلفن زد و گفت :«سلام مادر مجاهد .انشاءالله كه زينب وار باشي . يك وقت براي من ناراحت نشوي😊 .» و بعد پرسيد :«مادر ، مرا داري ؟» گفتم:«آدم چيزي را كه دوست💕 دارد ، در راه مي دهد ، آيا تو حاضري چنين كاري را انجام دهي؟» در جواب گفتم :« هر چه از خدا آيد ، خوش آيد .🙂 تو پيش من امانت هستي و هر وقتي خدا بخواهد ، اين امانت را از من مي گيرد . من تو را به مي سپارم💜.» (مادر شهيد ) 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸فرمانده سپاه كردستان سادگي او براي من لذت بخش💕 بود . در سپاه بانه بوديم . او مي آمد و من نمي دانستم كه فرمانده است . مثل همه بسيجي ها در نماز جماعت شركت مي كرد . مي آمد مي ايستاد . هيچ كس فكر نمي كرد كه او فرمانده است و مسئوليتي دارد . يك بار مي خواست در سخنراني كند . خواستم به عنوان فرمانده سپاه ناحيه كردستان معرفيش كنم . راضي نبود كه او را به اين عنوان معرفي كنيم .  مي گفت : «فقط بگو يكي از برادران سپاه مي خواهد صحبت كند .»😊 هر چه گفتم :«بگذار معرفي شوي ، بهتر است . اگر معرفي بشوي صحبتهايت جذابيت بيشتري دارد و بيشتر روي مردم اثر مي گذارد .» مي گفت :«نه ، اگر صحبت جذابيت داشته باشد و به عنوان يك ساده صحبت كند ، اثر دارد . نمي خواهد عنوان فرماندهي مرا مطرح كني . فرمانده ، ما نيستيم ، فرمانده است . » اين روحيه اي بود كه اين انسان والا داشت .  (برادر رحيمي) 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
در جايي كه مشكلی مطرح مي شد، همیشه مي گفت :«با باش ، همه مشكلات حل مي شود . اعتقاد و ايمان به داشته باش❤️ و براي خدا كار كن ، در كار پشيمان نمي شوي و بي نتيجه هم نخواهي ماند .»  (برادر صافي پور) 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
♦️وقتي دلش مي گرفت هر وقت دلش مي گرفت ، به بهشت زهرا(س) ❤️مي رفت . روزي گروهي از مسئولين براي بازديد به منطقه آمده بودند . شهيد بروجردي گفت :«بهتر است پياده برويم .» يكي از مسئولين اعتراض كرد و گفت :«مگر مي خواهيد ما را به كشتن بدهيد كه مي گوييد پياده برويد❗️ اين حتماً يك توطئه است ❗️» ناصر كاظمي از حركت آن مسئول ناراحت شد . به شدت جواب او را داد و گفت :«چطور است كه جان شما با ارزش است ولي جان بچه هاي مردم هيچ ارزشي ندارد ⁉️» بعد از اين قضيه ، آمد و گفت:«بايد بروم تهران . مي خواهم سري به (س) بزنم .» يادم مي آيد از اين رفتار دلش گرفته بود .  (راوی:رضا افروز) 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28