اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود.
در ارتفاعات گیلان غرب بودیم.
با حسرت😔 به ابراهیم گفتم : یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟
#ابراهیمهادی گفت : چی میگی❗️ روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به #کربلا سفر می کنند❗️❤️
#کربلا
#اربعین
🌷کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹سردار پاسدار شهید حاج محمود قلی پور
حال که سعادت زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در دنیا نصیبم نشد 😔 امیدوارم که افرادی در روز پیروزی به #کربلا می روند #یادشهدا را بنمایند و از طرف آنها #نائبالزیاره باشند زیرا که این خونها باعث رسیدن آنها به کربلا شد .❤️
#کربلا
#اربعین
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
جوانی خدمت امام جـــــــــواد علیه السلام رسید وعرض کرد:
حالـــــــم خوب نیـست،😔
از مردم خســــته شدم،
تهمت،غیبت و… چه کنم؟
بریــــــــــــــــده ام،😭
نفـــسم در این بلاد بالا نمی آید
امام جــواد(علیه السلام) فرمود:
به سمت حــــــــــــسین فـــــرار کن.❤️
#کربلا
#فرالیالحسین
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
پدرم را نشناختم هر وقت در شیراز تشییع #شهدا بود عکس پدرم را با خود میبردم.
یک روز پیرزنی با قد خمیده جلو آمد. مرتب دست بر روی عکس میکشید و آن را میبوسید و سر و صورت خود را تبرک میکرد.
گفتم: مادر! مگر این #شهید را میشناسید❓😳گفت: آره مادر، این بندهٔ خدا همیشه به ما #کمک میکرد، مدتی بود ازش خبر نداشتم، پس شهید شده؟ گفتم: آره، خیلی وقته.
بغض غریبی در گلویم نشست، تازه داشتم پدرم را میشناختم.
راوی: فرزند شهید
#شهیدشیرعلیسلطانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#عاشق_شهیدابراهیم🌹
عاشق شهید #ابراهیمهادی بود💞
به هرکسی از دوستان میرسید یک جلد #کتابابراهیم رو میداد میگفت بخون بعد بهم بده
چند جلدشو تو ماشین داشت همین طور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها...
گاها خواننده #کتاب از بس عاشق کتاب میشد❤️ که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو #هدیه میداد بهش...
#شهید_سجاد_طاهرنیا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹هر وقت اسلحه ژ-۳، روی دوشش میانداخت، نوک اسلحه روی زمین ساییده میشد.😔 شبها که روی پشتبام میخوابیدم از من درباره شهادت و بهشت میپرسید. باز فکر میکنم مگر نوجوان ۱۳- ۱۲ساله از مرگ و #شهادت چه تصویری دارد که آرزوی آن را دارد.❓
🔸هر بار او را به بهانهای از خرمشهر بیرون میبردیم تا سالم بماند، باز غافل که میشدیم میدیدیم به خرمشهر برگشته و در #مسجد جامع مشغول کمک است.
🔹شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که یا کمین کرده بودند و یا داشتند استراحت میکردند. خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان😭 میگشت. خانههایی را که پر از عراقی بود، به خاطر میسپرد. عراقیها هم با یک بچه خاکی نقنقو کاری نداشتند. او ان خانه ها را شناسایی میکرد.
🔸گاهی میرفت درون خانه پیش عراقیها مینشست، مثل کر و لالها و از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و حتی کنسرو برمیداشت و برمیگشت😬. همیشه یک کاغذ و مداد هم داشت که نتیجه شناسایی را یادداشت میکرد پیش فرمانده که میرسید، اول یک نارنجک، سهم خودش را از غنایم برمیداشت، بعد بقیه را به فرمانده میداد.😊
#شهیدبهناممحمدی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷تنها شــــهیدی که بدنش در دو شهر مدفون شد😳
🔶جوان ترین استاد خلبان و سرلشکر نیروی هوایی😲
🔷شهیدی که بدنش به دستور صدام دونیم شد😔
🔶نابــــــغه پرواز ایـــــــران
#شهیدسیدعلیاقبالی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از خلبانان دوران دفاع مقدس
سوار بر جنگنده به سمت عراق
و شهر استراتژیک بغداد حرکت کرد.
بسیاری از مناطق نظامی ارتش عراق را به آتش کشید.
خوشحال از اینکه سیلی محکمی به صدام زده است.
مسیر هوایی موصل را برای ورود به ایران انتخاب کرد
ولی در مسیر هوایی برگشت
هواپیمایش هدف اصابت موشک دشمن قرار گرفت و سقوط کرد. خودش را از جنگنده به بیرون پرتاب کرد ولی زنده به دست نیروهای بعثی افتاد.😔 او را به اسارت گرفتند. صدام که از او و خلبانهای ما کینه سختی داشت دستور داد سید علی اکبر را به طرز فجیعی به #شهادت برسانند.
نیروهای بعثی هر دو پای او را به تانک بستند.
او را از وسط به دو نیم کردند.😭😭
دژخیمان بعثی به همین هم اکتفا نکردند.
صدام دستور داد
نصف بدن او را در دروازه #نینوا
و نصف دیگر آن را در #موصل دفن کنند.
دو سال پس از جنگ نیمی از پیکر او را در موصل پیدا میکنند و از مرز قصر شیرین با تجلیل و به آغوش وطن باز میگردانند
پیکر مطهرش در جوار
#شهید_صیاد_شیرازی آرام میگیرد. 🍁
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹عنایت امام رضا(ع) به شهید «غلامرضا خدایاری» و زنده شدن دوباره شهید😳
بنا بر روایت #مادرشهید،
چند ماهی از عمر غلامرضا سپری نشده بود که به علت بیماری و تب شدید در یکی از شب های سرد فصل زمستان و عدم دسترسی به درمانگاه و بیمارستان غلامرضا جان به جان آفرین تسلیم کرد.😔
والدین شهید پس از اطمینان به #مرگ فرزند خود، وی را در پارچه ای سفیدی پیچیدند تا صبح او را به خاک بسپارند.
پدر شهید همان لحظه با حالت تضرع و شکوه به حضرت #امامرضا(ع) متوسل شد و گفت؛«یا امام رضا(ع) اینگونه از غلام خود محافظت می کنی؟»😭
در حالت رویا، سیدی جلیل القدر به پدر شهید گفت؛ «برو فرزندت را بیاور و در زیر کرسی گرم کن».
پدر شهید عرض می کند که؛« فرزندم فوت کرده است و می خواهم فردا او را به خاک بسپارم».
دوباره آن سید به پدر شهید می گوید؛«برو فرزندت را بیاور و او را گرم کن».
پدر شهید، همسرش را صدا می کند و پارچه را از روی پیکر نوزاد برداشته و با کمال تعجب😳 متوجه می شوند که نوزاد زنده است و نفس می کشد، او را به زیر کرسی آورده و گرمش می کنند و به لطف خدا «غلامرضا خدایاری» عمری دوباره پیدا می کند تا به عنوان #خادمامامرضا(ع) به جامعه خدمت کند.
پس از رفتن به جبهه ،در یکی از عملیات ها شهید «غلامرضا خدایاری» توانست ۷ سرباز عراقی را از پای درآورد و به این دلیل مورد تشویق فرمانده قرار گرفت و به عنوان تشویقی به پابوسی امام رضا(ع) مشرف شد.😊
در آخرین مرحله ای که این شهید بزرگوار به دیدار خانواده آمده بود برای حلالیت و خداحافظی گفت؛ « این آخرین دیداری است که با شما داشتم و در بازگشت به مناطق عملیاتی شهادت نصیبم می شود».
شهید بزرگوار، سرانجام در ۲۲ دیماه سال ۶۳ در منطقه عملیاتی سومار روحش ملکوتی شد و به خیل عاشوراییان پیوست.🌸
پیکر پاک و مطهر شهید پس از ۱۴ سال دوری از وطن شناسايی و در جوار ديگر شهدای روستای کودزر فراهان به خاک سپرده شد.
#توسلبهامامرضا
❤️اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا👇
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹شهیدی که با توسل به امام رضا(ع) پیدا شد
اوایل سال 72 بود و گرماى #فکه. در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، مشغول کار بودیم. چند روزى مىشد که #شهید پیدا نکرده بودیم.
هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. اما ان روزا مطمئن بودیم در توسلهایمان اشکالى وجود دارد.
یک روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مىخواند، توسلى پیدا کرد به #امامرضا(علیه السلام). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مىخواند و همه زار زار گریه مى کردیم.😭 در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط بازگردان این #شهدا به آغوش خانوادههایشان است و...
هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مىشدیم.
آخرین بیلها که در زمین فرو رفت، تکهاى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست شهید را از خاک درآوردیم. روزىای بود که آن روز نصیبمان شده بود.
یکى از جیبهاى پیراهن نظامىاش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال #امامرضا(علیه السلام) نقش بسته به چشم مىخورد. از آن آینههایى که در مشهد، اطراف ضریع مطهر مىفروشند. گریهمان درآمد. 😔همه اشک مىریختند. جالبتر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایىاش فهمیدیم نامش «سید رضا» است.همه فقط اشک می ریختند😭
شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچهها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به #حضرتامامرضا(علیه السلام) داشت...»❤️
راوی: سید احمد میرطاهری
#توسلبهامامرضا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28