eitaa logo
خاطرات آمرین
190 دنبال‌کننده
74 عکس
46 ویدیو
8 فایل
سلام همراهان خوب کانال انتقادات، پیشنهادات، خاطرات و تجربیات خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Yavarane_Zohoor خاطرات و تجربیات شما در کانال درج خواهد شد. ❌استفاده از مطالب کانال بدون لینک مجاز نمی باشد.❌ سپاس از همراهی شما💐
مشاهده در ایتا
دانلود
رفته بودم خرید. خانم فروشنده یه بلوز حریر ساده پوشیده بود که بدن نما بود! بهش تذکر دادم! اولش خیلی بهش برخورد😢 ولی دیدم نمیشه ازش گذشت هم همکار مرد داشت هم مشتری مرد😭😭 بهش گفتم اخه شما خوشگلی نیاز نیست انقدر خودتو سبک کنی😒 یک کارت حجاب هم بهش دادم و گفتم اینم آیه حجاب بخون💌💌 رفتم تو پرو ببینم لباس همراهم چطوره☺️ وقتی برگشتم دیدم چادر مشکی عربیشو روی بلوزش که حریر بود پوشیده😃😃😃 منم لبخند زدم و خداروشکر کردم😇 سریع گفت امروز هول هولی اومدم سرکار توجهی به لباسم نکردم🤓 منم گفتم آره میدونم معلوم محجبه هستید انشالله همیشه توجه کنید😘 همراهم از پرو اومد بیرون تقریبا مخالف امربه معروف !! با تعجب گفت جدی قبول کرد؟؟🤔 منم یه لبخند رضایت زدم و گفتم شیطون بیخودی ادم میترسونه👹👹 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
حیفِ بهت نگم! یه خانمی رو از پشت سر دیدم که پاچه های شلوارش خیلی کوتاه بود!! تقریبا دویدم طرفش... وقتی بهش رسیدم بنده خدا ترسید🙈😁 منم گفتم ببخشید عزیزم!! دیدم حیف بهت نگم، از پشت چقدر پاهات پیداست!!!😢 با اینکه فوق العاده فشن بود و من یک لحظه از دیدن صورتش پشیمون شدم که تذکر دادم و شیطون 👹 ترس به جونم انداخت... ولی باور کنید دولا شد!! پاچه هاشو کشید پایین تر!! گفت: ببخشید شلوارم کشیه، رفته بالا! منم کم نیاوردم و گفتم: نه عزیزم! کلا شلوارت کوتاهه😊😉 بعد با لبخند خداحافظی کردم☺️ ای لعنت خدا بر شیطون که اگه من صورتشو قبل تذکر دیده بودم عمرا نمیذاشت تذکر بدم... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
برای اولین بار ولی پر بار!!😍 من برای اولین بار بعد از خوندن خاطرات کانال؛ به خودم جرات دادم که امربه معروف و نهی از منکر کنم!😍😍 🔸توی مترو بودم که خانومی با ظاهر نامناسب اومدن روبروی من نشستن... هندزفری داشتن و همینطور که نشستن شالشون افتاد!!! بی خیال نشسته بودن!! مثلا متوجه نشدن شالشون افتاده!!😐 اول خواستم برم جلو و بهشون بگم؛ ولی ترسیدم شر بشه...😨 هی توی دلم خدا خدا میکردم که یه راهی برای تذکر دادن پیدا کنم؛ که هم وظیفمو انجام بدم هم مشکلی پیش نیاد...🤔🤔 تو همین فکر بودم که دیدم دارن منو نگاه میکنن👀 سریع از فرصت استفاده کردم و با خنده اشاره کردم که شالتون افتاده درستش کنید!!☺️ خداروشکر ایشون هم باخنده شالش رو سر کرد و موهاشو پوشوند...😍 چون مسیرم طولانی بود تا آخرین ایستگاه بودم... 🔸ایشون که رفت دوباره دوتا خانوم همین مدلی اومدن!!!😐 این دفعه اینا عمدا روسری و شالشون رو انداختن پشت گردن😑 منم دوباره همون مدلی اشاره کردم! یکیشون اخم کرد و گوش نداد و روشو برگردوند!!😏 اون یکیم اصلا توجه نکرد!😟 منم دیگه چیزی نگفتم و از خیرش گذشتم! ولی بهشون چشم دوخته بودم!👁 دیدن زیاد زوم کردم روشون؛ بنده خدا دومیه فکر کنم ترسید!! از رو رفت و شالشو سر کرد....😍 این موارد یکی دوتا هم نبودن!! خیلی خیلی وضع حجاب بد شده😞😞 جالب اینجاست که خانومای چادری هم بودن؛ ولی هیچ کس تذکر نمیداد! انگار براشون اهمیتی نداشت! 🔸به خانومای چادری هم گفتم: اگر ما چادریها تذکر بدیم؛ بالاخره اون ها در روز چندتا تذکر میشنون و سعی میکنن دیگه اینطور بیرون نیان... ولی خانوما میگفتن: مگه دنبال شر می‌گردیم!! بریم تذکر بدیم حرف های نامربوط بشنویم!😒 افسوس خوردم به حال اونا و خودم؛ که می ترسیم از اعتقاداتمون دفاع کنیم و به واجباتمون عمل کنیم...😔😔😔 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin
🔸 دختران کنگ‌فوکار!!!😎 رفته بودیم هیئت و در حال بازگشت به منزل بودیم... جوونا کنار خیابون ایستگاه صلواتی برپا کرده بودند و چای نبات توزیع می‌کردند و ما هم ماشین رو پارک کردیم تا دهانی تازه کنیم!☕️ همسرم پیاده شدن و رفتن ایستگاه... من داشتم با گوشی صحبت می‌کردم که دیدم چند تا دختر با لباس‌های نامناسب و رفتار بسیار زننده و خنده‌های بلند که در شأن یک خانوم نیست از کنار ماشین رد شدند... تو اون ساعت شب با اون رفتار و وضعیت ظاهری خیلی جلب توجه می‌کردن و همه نگاهشون می‌کردن ولی کسی چیزی نمی‌گفت...😔 خیلی ناراحت شدم و دلم می‌خواست برم تذکر بدم اما؛ هم تلفنم تموم نشده بود هم حقیقتش یه کم ازشون ترسیدم، چون ظاهرشون مناسب نبود و تعدادشون هم زیاد بود، برا همین پیاده نشدم!😢 همسرم که از ایستگاه صلواتی اومد انقدر ناراحت بود که گفت: اگر می‌ترسی خودم میرم تذکر میدم!! من که کمی روحیه گرفته بودم عزمم رو جزم کردم، ولی تو همین فاصله رفتند اون طرف خیابون و ما تا اومدیم دوربرگردون دور بزنیم گمشون‌ کردیم و نفهمیدیم کجا رفتند... من هر چی با خودم فکر کردم که بی‌خیال بشم دیدم درست نیست. این رفتارها اگر در شهر ما شروع بشه (که تا حدی هم شده) دیگه نمیشه جلوشو گرفت. خلاصه یه دوری تو همین خیابون‌های اطراف زدیم که یکدفعه دیدیم از یه سوپرمارکت بیرون اومدند اما تا من اومدم پیاده بشم دوباره رفتند اون طرف خیابون!😄 دوباره دوربرگردون رو دور زدیم دیدیم رفتند ایستگاه صلواتی برای صرف چای نبات!! و اتفاقا چه جای خوبی بود برای کار من! - رفتم پیششون، دور هم ایستاده بودن و چایی دستشون بود. دستامو گذاشتم رو شونه های دوتاشون و گفتم: سلام خانوما، شما اهل این شهرید؟ - سلام کردند و یکی‌شون گفت: نه! - گفتم: اهل کجایید؟ - شهرشون رو گفت و گفت: ما برای مسابقات ورزشی اومدیم اینجا! - گفتم: چه خوب؛ از لباس‌هاتون حدس زدم که ورزشکار باشید! چه مسابقه‌ای هست؟ - گفت: ما کنگ‌فوکاریم!!!😱 - گفتم: حیف شماست که اینطور بیرون بیاید. در عرف این شهر نیست که پوشش یه خانوم اینطور باشه. به احترام این ماه و این شبا یه خورده رعایت کنید و خودتون رو بپوشونید. یکی دوتاشون دست بردن سمت شالشون... - یکی شون گفت: چشم الان میریم خوابگاه! با لبخند خداحافظی کردم و اومدم سمت ماشین... من خیلی وقتا غصه می‌خوردم و دلم می‌خواست تذکر بدم اما همیشه از تذکر دادن می‌ترسیدم... امشب به لطف امام حسین(ع) به چندتا دختر خانوم که اوضاع بدی داشتن و حتی احتمال می‌دادم باهام درگیر بشن، تذکر دادم و راحت پذیرفتن... درسته ظاهرشون تغییر چندانی نکرد اما حتما یه تلنگری براشون بوده و ان‌شاالله با تذکرات بعدی حواسشون رو بیشتر جمع می‌کنن... 💠 چندتا نکته: - هیچ‌وقت از ظاهر آدما نباید قضاوت کرد. من احتمال درگیری هم می‌دادم اما راحت پذیرفتن و برخلاف ظاهرشون و رفتار نامناسبشون در خیابون؛ وقتی باهاشون صحبت کردم خیلی باوقار جواب دادند و لودگی در جوابشون نبود. - با اینکه خیلی ناراحت بودم و عصبانی اما خودمو کنترل کردم و با مهربونی و نرمی باهاشون صحبت کردم. لحن بیان خیلی مهمه! - مستقیم درباره پوشش صحبت نکردم و سر صحبت رو با اینکه اهل کدوم شهرید و... باز کردم و این باعث شد که جبهه نگیرن. - هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم امر به معروف و نهی از منکر اینقدر شیرین باشه؛ تجربه‌ی خوبی بود برای من که همیشه می‌ترسیدم. پیشنهاد می‌دم حتما انجام این فریضه رو تجربه کنید.😊 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
🔸 حال خوب! از کلاس برمیگشتم... توی راه مادری رو دیدم که داره کلاه بچش رو محکم میکنه. موهاش بیرون بود.... گفتم: دوست عزیز! سلام! موهاتون بیرون اومده؛ درستش کنید! اونم یه نگاهی بهم کرد و دست برد سمت روسریش ولی موهاش باز بیرون بود!!! (فقط خیلی تعجب کرده بود!) یه بار دیگه هم همین طور پیش اومد که به خانمی که موهاش بیرون بود تذکر دادم گفت باشه! ولی هیچ کاری نکرد!😢 🌀 میخواستم به اعضای کانال بگم که: با خوندن تجربه های شما بود که دل و جرات تذکر دادن پیدا کردم؛ درسته که واکنش مطلوبی ندیدم ولی همین که گفتم تا چند وقت حالم خوب بود!😍 من چون وظیفه ی خودم رو انجام داده بودم خوشحال بودم و تا خونه پرواز کردم... چون فعلا بنای خوشحالیم رو بر روی غلبه بر ترسم گذاشتم...💪 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻 🔻 @khaterate_aamerin ارسال خاطرات و ارتباط با ادمین 🔻 @yavarane_zohoor