#سخن_ناب
براےِ شهــید شدن
هُـنَر لازم است...
هُـنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس..
هُـنَرِ بِه خُدا رسیدن...
هُـنَرِ تَهذیب...
تا هُنَرمَند نشے،شهــید نِمیشی!!
#سخن_ناب
همونجاڪهنشد...
همونجاڪه،سختشد...
همونجاڪهکمآوردے...
یادتبیوفتهخُــدایمارحیمهومہربون
رفیق!(:🌱
رمان مستند داستانی #آغوش_یک_رویا
قسمت دوم
به نام خدای شهید
چون پیشنهاد از سمت من بود، قرار شد هماهنگی با خانواده شهید برای ضبط مستند رو خودم پیگیری کنم.
اما همون شب، تیکه های پازلی که کنار هم چیده بودم برای تولید این کار، برچیده شدن اونم توسط یه خواب!!
خوابی که سرآغاز شروع مسیری پر هیاهو و پر از حکمت شد.
من از قبل هم به شهید قاسمی دانا ارادت ویژه ای داشتم چرا که اولین شهید مدافع حرم مشهد بودند و یه کلیپ هم مختص ایشون زده بودم ولی تا به حال همچین تجربه ای برام رخ نداده بود!
اون شب وقتی خوابیدم، رویای واقعی دیدم که از هر زمان دیگه ای واقعی تر بود؛حتی از بیداری!
خوابی که دیدم بدین شرح بود: در منزل پدری شهید بودم و درحال گرفتن مصاحبه از مادرشون. یکدفعه زنگ خونه به صدا دراومد و من رفتم در رو باز کنم. وقتی در رو باز کردم خود حسن آقا رو دیدم؛ یعنی خود شهید رو! با همون لباس رزم سبزرنگ و چهره ای بسیار نورانی؛ با احترام سلام کردند و وارد شدند. من همون لحظه تو خواب در حالت ابهام بسر می بردم که اگر شهید زنده اند، من از چه کسی دارم مستند می سازم؟؟!
این سوال رو تو دلم و درخواب از خودم پرسیدم و در همین حین، خیلی آروم و مِن مِن کنان،جوابِ سلام شهید رو هم دادم.
مادر حسن آقا با اسپند اومدن به استقبال و گفتند:«سلام حسن جان! مادر به فدات،خوش اومدی پسرم»
وصال عشقِ مادر به فرزند رو اونجا دیدم و وقتی در آغوش هم قرار گرفتند،کاملا حسش کردم. یک صحنه ناب و زیبایی بود و واقعا از صمیم قلب خوشحال بودم اما سردرگم!!!
آخه من به منزل شهید رفته بودم که ازشون مستند بسازم اما شهید خودشون اومدن تو لوکیشن فیلمبرداری و ساخت این مستند دیگه هیچ معنایی نداشت! و تنها اضافی جمع در اون لحظه خودِ خودِ من بودم!!
در همین افکار و احوالات، شهید قاسمی دانا به سمت من اومدن و با یک جمله منو از ابهام درآوردند.با خوشرویی و لطافت درکلام گفتند:«بروید سراغ شهید دیگری، از من مستند ساخته شده!»
خیلی متعجب شدم از این جمله و بلافاصله پرسیدم:پس برای کی مستند بسازم؟!
.
.
متاسفانه همونجا از خواب پریدم و نشد پایانش رو ببینم که کدوم شهید؟ و برای چه کسی؟
دقیقا مثل فیلم های پایان باز تموم شد!
حالا من مونده بودم با یه خواب و یه عالمه سوال بی جواب که ذهنم رو درگیر کرده بود.
ادامه دارد...
✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇
🆔 @khateratenaaaab
#سخن_ناب
یه فرمول بهتون یاد میدم که صددرصد جواب میده
هروقت یه چیزی گم کردید کافیه ۳ تا صلوات برای شهدا بفرستید، بی شک پیدا میشه
البته بعضی اوقات نیازه بیشتر صلوات بفرستید ولی حتما یقین داشته باشید و اعتماد کنید به شهدا، انصافا شهدا بی توقع اند، خیلی سریع کار تون رو راه میاندازند.
ما هم سعی کنیم کار راه انداز باشیم تو این دنیا برای خلق الله، نه کار راه نینداز!
✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇
🆔 @khateratenaaaab
دلنوشته های یه مستندساز شهدا
رمان مستند داستانی #آغوش_یک_رویا قسمت دوم به نام خدای شهید چون پیشنهاد از سمت من بود، قرار شد هماه
#ویژه
شهید حسن آقا قاسمی دانا تو خوابم، با این لباس و چهره بودن
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم