#سخن_ناب
هیچ راه سومی وجود ندارد!
یا بندگی خدا،
یا بردگی دیگران...
#سخن_ناب
کارتان را برای خدا نکنید؛ برای خدا کار کنید!
تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین(ع) در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضایت خدا ...!
شهید سید مرتضی آوینی
Hossein Taheri - Ah Az Doori Studio (128).mp3
4.02M
#شنیدنی
این مداحی یکی از خاطراتم در مستند #آغوش_یک_رویا ست...💔
شبتون خوش
دلنوشته های یه مستندساز شهدا
#خاطرات_مترویی
دیروز تو ایستگاه مترو بودم، منتظر یکی از دوستان که یه امانتی رو بدستشون برسونم.
۲تا خانم وارد شدن که زن، زندگی، آزادی شون گل کرده بود و مأمور مترو هم بی تفاوت رد نشد از این قضیه و اونا هم شروع کردن به سرو صدا بپا کردن!
بااینکه باهاشون فاصله داشتم ولی صدا تو کل سالن می پیچید.
دقیقا چند ثانیه بعد از آروم شدن جو حاکم، یه خانمی اومد و ازم پرسید: آزادی کجاست؟
حالا منم قشنگ هنگ کرده بودم که این خانوم چی داره میگه؟
کدوم آزادی؟/:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خدایا خودت ما رو آپدیت نگه دار و اینجوری ضایع مون نکن پیش خلق الله:)
حالا بماند که اشتباه هم آدرس دادم👀
از ایستگاه امام خمینی و سمت حرم در اومد بنده خدا !! آخه خودمم میخواستم برم سمت آزادی و پارک ملت ولی وقتی با یه حرکت امین حیایی طور در قلاده های طلا و همانند موشک سجیل بسرعت پریدم داخل مترو در یه ثانیه قبل از بسته شدن درش، نگاه چپ چپ خانوما به من و اون لحظه خیلی هیجانی شده بود و چقدر به خودم و سرعت عمل بالیدم!!
هرچند این حس چند ثانیه بیشتر دوام نداشت و یهو ایستگاه بعد دیدم که رسیدم به ایستگاه امام خمینی(ره) و قطار داره اون سمتی میره نه این سمتی!!
دوباره زدم بیرون و....
پ.ن: حالا که دارم نگاه میکنم به این قضیه بنظرم آزادی واقعی سمت امام خمینی بوده، که آخرین ایستگاه هم به حرم امام رضا میرسه، یعنی ته آزادی خود علی بن موسی الرضاست، جایی که همه کبوترهای آقا آزادن و در هر کجای صحن و سرای این بارگاه پرواز میکنند❤️
✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇
🆔 @khateratenaaaab
دلنوشته های یه مستندساز شهدا
#خاطرات_مترویی دیروز تو ایستگاه مترو بودم، منتظر یکی از دوستان که یه امانتی رو بدستشون برسونم. ۲تا
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دیدنی
حالا اگر نوشته بالا رو خوندید، اینو حتما ببینید.
واقعا قابل تامله
✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇
🆔 @khateratenaaaab
#سخن_ناب
ما آدم ها خوب بلدیم
بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران
در دلمان بگوییم:
اگر من بودم هرگز این کار را نمی کردم!
اما بی برو برگرد روزی خواهد رسید که آن «هرگز با اطمینان» ما را وسط همان داستان پرت می کند و مشغول همان عمل نکوهش شده...
کاش می دانستیم
قصه های زندگی تکراری اند
فقط جای شخصیت ها عوض می شوند...
بیایید به راحتی قضاوت نکنیم!
✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇
🆔 @khateratenaaaab
رمان مستند داستانی #آغوش_یک_رویا
قسمت سوم
به نام خدای شهید
محتوای خواب مثل روز روشن بود برام اما چون به دوستام قول داده بودم که هماهنگی های ضبط این مستند رو من انجام میدم و از همه بیشتر خودم کنجکاو شده بودم برای این خواب،گوشیم رو برداشتم تا به مادر شهید زنگ بزنم برای هماهنگی تاریخ ضبط مصاحبه!
شماره حاج خانم رو که با نام « مادر شهید قاسمی دانا » سیو کرده بودم رو از گوشیم پیدا کردم و تماس گرفتم.
خیلی بوق آزاد خورد اما کسی بر نداشت.
منم که ماشاءالله پیگیییییر و ول کنِ این قضیه نبودم، بعد یک ساعت مجددا زنگ زدم.
چهار،پنج تا بوق خورد و بالاخره صدایی از پشت گوشی اومد، انگار درحال راه رفتن بودن و از سر ناچاری گوشی رو برداشتن!
سلامی گفتم و خودمو بهشون معرفی کردم(چون قبلا بخاطر برنامه دهه فجر در دبیرستان، من رو میشناختند)، ایشون هم درحالی که خیلی سراسیمه بودن و کاملا میشد حدس زد وقت صحبت کردن رو ندارند، جواب سلامم رو دادن و من هم در این لحظه، سریع رفتم سر اصل مطلب که همون ضبط مصاحبه برای مستند بود.
تنها جمله ای که ازشون بخاطر دارم اینه: «برای تولد حسن آقا درگیر برنامه های بهشت رضا هستیم، این هفته کاملا سرمون شلوغه»
باید بگم این هفته نه، بلکه کل هفته ها!!
به خیال خودم یه هفته بود، اما کاملا وضعیت برگشت به همون خواب. اصلا یادم نیست که چی شد بعد اون همه پیگیری، باز هم به در بسته خوردم.
نکته اخلاقی برای مستندسازای شهدا: هیییچ وقت اصرار الکی نکنید، اونم وقتی شهید اومده مستقیم گفته بیخیال مستند من بشید؛ چون زمین بیاد آسمون، آسمون بیاد زمین هیچ وقت درست نمیشه!
این خط___
این نشون /
بالاخره جلسه هفتگی مون هم برگزار شد و همونجا به دوستام خیلی صریح و شفاف اعلام کردم که:برای شهید قاسمی دانا نمیتونیم مستند بسازیم.
همه با تعجب نگام کردند گفتند:چرا؟؟!
چون خوابم رو برای کسی توضیح نداده بودم دوباره به برنامه «ملازمان حرم» متوسل شدم و گفتم:«برا اینکه از ایشون مستند ساخته شده!»
کسی مخالفتی نکرد و منم دیگه پیشنهادی ندادم.
روزها گذشت و درحال و هوای شهدای مدافع حرم بودم و براشون کلیپ میزدم.
یه روز تو خونه مامانم یه فایل صوتی رو از گوشی شون پلی کردند. مداحی«هوای این روزای من هوای سنگره» رضا نریمانی بود اما با صدای یه شخص دیگه!
ازشون پرسیدم با صدای کی هست؟مامانم گفتند:صدای یکی از شهدای مدافع حرم!
باتعجب پرسیدم: از کجا بدست شما رسیده؟؟!
گفتند:«از مادر شهید؛امروز ایشون مهمان جلسه بسیج دانشگاه بودن و این فایل رو برامون فرستادند»
خیلی صوت دلنشینی بود.
مداحی که شهید تو سوریه واسه بچه هاشون خونده بودن تا صدای باباشونو بشنوند و کمتر دلتنگی کنند، بعد از شهادت، این نغمه به عنوان یه یادگاری از پدر بجا می مونه...
کنجکاوانه از مامانم پرسیدم که اسم این شهید بزرگوار چی هست؟
مامانم گفتند: #شهید_میرزا_محمود_تقی_پور !
ادامه دارد...
✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇
🆔 @khateratenaaaab