eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
651 دنبال‌کننده
565 عکس
324 ویدیو
102 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه عاشورا از منظر عین صاد رونمایی از کتاب زلال ولایت انتشارات جمکران
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📚 | «وارثان عاشورا» 🔹ما نیازمند این هستیم که واقعه عاشورا را فراتر از خون‌های مقدسِ به خاک ریخته شده و آه‌های سینه‌های سوخته ببینیم. نگاهی چون نگاه یک میراث‌دار که حالا می‌خواهد دارایی‌اش را بسنجد برای دارا تر شدن! 🔹ما برای دارا تر شدن روح و زندگی‌مان نیازمند این هستیم که میراث‌خواه عاشورا شویم؛ که هر سال، به قول استاد عین صاد، ببینیم از محرم امسال چه ارثی گرفته‌ایم. 🔹وگرنه اشک را، حتی آن مردکِ لامذهبی که گوشواره از گوش دخترک یتیم عاشورا کشید را هم بر مظلومیت اهل بیت علیهم السلام از چشم‌هایش چکاند! و اشک، معیار رستگاری در راه امام حسین علیه السلام نیست. 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/57311
«نگاه تاجرانه به زندگی»، طرحی معرفتی ـ تربیتی براساس اندیشه علی صفایی‌حائری https://islamicedu.rihu.ac.ir/article_2184.html نوع مقاله: پژوهشی نویسندگان: محمدتقی هادیزاده مجتبی وافی محمدجواد درودی چکیده: هدف: تربیت اعتقادی به «فرایند آموزش معارف (دین) با هدف شکل‌دهی به شناخت‌های اساسی زندگی انسان» توجه دارد. با توجه به اتکای این ساحت از تربیت به معارف دین اسلام، به نظر می‌رسد عمده تلاش‌های معرفتی شکل‌گرفته در اندیشه اسلامی با وجود برخورداری از یکسری قوت‌ها، اما از دو منظر نیازمند بازنگری‌اند؛ اول این که در چارچوب اندیشه محدود مانده و در درگیر کردن احساسات و عاطفه مخاطب ناتوان‌اند و در نتیجه، به تحول در رفتار منتهی نمی‌شوند؛ دوم اینکه صبغه وحیانی قابل توجهی ندارند و استناد آنها به متن وحی دشوار است. در این میان، استاد علی صفایی‌حائری در زمره اندیشمندانی است که به این مهم توجه داشته است. یکی از اقدامات وی، استفاده از نگاه قرآن به «زندگی تاجرانه انسان در دنیا» برای تبیین معارف بنیادی دین است. در این راستا هدف از این پژوهش، واکاوی آثار ایشان برای دستیابی به تصویر منسجم و یکپارچه‌ای از معارف اساسی دین، در پاسخ به دو نیاز یادشده است. روش: روش استفاده شده در این پژوهش، روش توصیفی ـ تحلیلی است. یافته‌ها: برای این منظور، در طیّ ده گام، معارف اساسی از جمله «شناخت انسان و عظمت او»، «شناخت الله و عظمت و رحمت او»، «شناخت نقش انسان در هستی»، «شناخت ادامه حیات انسان (معاد)»، «شناخت وجود رسول و امام و جایگاه آنها در هدایت انسان» در قالب ادبیات تجارت تبیین شده است. 🌷🇮🇷🌷
بر قلّهٔ اخلاص _ حاج شیخ عباس اسکندری ویرایش شده.pdf
757.2K
مقالهٔ تبیینی با تحلیل تربیتی از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران امروز _ مرداد ماه 1403 به قلم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عباس اسکندری _ قم المقدسه پ.ن: جهت اطلاع و ملاحظه و مطالعه متولیان، مبلغان و مدرسین اندیشه تربیتی مرحوم استاد علی صفایی ره لطفاً در صورت تمایل نقد و نظر خود را با آیدی زیر در میان بگذارید: @JuyeshGar
EDU_Volume 19_Issue 48_Pages 143-166.pdf
1.36M
«نگاه تاجرانه به زندگی»، طرحی معرفتی ـ تربیتی براساس اندیشه علی صفایی‌حائری https://islamicedu.rihu.ac.ir/article_2184.html نوع مقاله: پژوهشی نویسندگان: محمدتقی هادیزاده مجتبی وافی محمدجواد درودی چکیده: هدف: تربیت اعتقادی به «فرایند آموزش معارف (دین) با هدف شکل‌دهی به شناخت‌های اساسی زندگی انسان» توجه دارد. با توجه به اتکای این ساحت از تربیت به معارف دین اسلام، به نظر می‌رسد عمده تلاش‌های معرفتی شکل‌گرفته در اندیشه اسلامی با وجود برخورداری از یکسری قوت‌ها، اما از دو منظر نیازمند بازنگری‌اند؛ اول این که در چارچوب اندیشه محدود مانده و در درگیر کردن احساسات و عاطفه مخاطب ناتوان‌اند و در نتیجه، به تحول در رفتار منتهی نمی‌شوند؛ دوم اینکه صبغه وحیانی قابل توجهی ندارند و استناد آنها به متن وحی دشوار است. در این میان، استاد علی صفایی‌حائری در زمره اندیشمندانی است که به این مهم توجه داشته است. یکی از اقدامات وی، استفاده از نگاه قرآن به «زندگی تاجرانه انسان در دنیا» برای تبیین معارف بنیادی دین است. در این راستا هدف از این پژوهش، واکاوی آثار ایشان برای دستیابی به تصویر منسجم و یکپارچه‌ای از معارف اساسی دین، در پاسخ به دو نیاز یادشده است. روش: روش استفاده شده در این پژوهش، روش توصیفی ـ تحلیلی است. یافته‌ها: برای این منظور، در طیّ ده گام، معارف اساسی از جمله «شناخت انسان و عظمت او»، «شناخت الله و عظمت و رحمت او»، «شناخت نقش انسان در هستی»، «شناخت ادامه حیات انسان (معاد)»، «شناخت وجود رسول و امام و جایگاه آنها در هدایت انسان» در قالب ادبیات تجارت تبیین شده است. زندگی تاجرانه انسان   🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از حرف حساب
✳️ پیامبر پیش از هر چیز به دل‌ها مى‌رسيد و به روح‌ها مى‌انديشيد 🔻 در سيرهٔ پيامبر صلى الله عليه و آله و طريقهٔ عملى او مى‌بينيم كه آن رسول بزرگ صلى الله عليه و آله، پيش‌تر به دل‌ها مى‌رسيد و به روح‌ها مى‌انديشيد تا اينكه از گمراهى‌ها نجات بيابند و از خسارت‌ها برهند؛ چون هر دلى كه به غير حق بسته شود، به خسارت رسيده؛ و هر استعدادى كه در راه هوس‌ها و بت‌ها و طاغوت‌ها و شيطان‌ها، در راه نفس و دنيا و هوس و شيطان صرف شود، اسراف شده و از دست رفته است. 🔸 او انسان را عظيم مى‌دانست و استعدادهاى او را مى‌شناخت كه مى‌گفت: «براى شكوفايى و اتمام استعدادهايش برانگيخته شده‌ام» و عظمت انسان را مى‌دانست و لذا نمى‌خواست كه انسان اسير حقارت‌ها شود و در گنداب‌ها بپوسد و فقط به مردارها بينديشد. 👤 📚 از کتاب «امامت؛ طرح حکومتی شیعه» 📖 ص ۲۸ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
.. را به ارمغان آورده است . این ترکیب خاص، این امکان را به وجود می آورد که آدمی با آن که در ابتدای تولد، در پایین تربن سطح توانایی است، گوی سبقت از سایر حیوانات برباید و سر از افلاک بیرون کشد .[محمدرضا شرفی، سیدمهدی سجادی، محمد قربانعلی، ، فصلنامه علوم تربیتی در اسلام، زمستان1394.] بیش از پنجاه وپنج اثر مکتوبی که از او در زمینه‌های دینی، تربیتی، نقد و شعر بر جای مانده، از گستردگی و عمق مطالعات و تتبعاتش حکایت میکند. غالب کتاب هایش با نام «عین-صاد» که مخففی از نام و نام خانوادگیاش بود و هم،به معنای «چشم جلوگیر»!منتشر شده اند. سه عنوان دیگر نیز در دست زیر چاپ است . برای رعایت اختصار فقط به دو سه عنوان از این آثار اشاره می شود. این آثار در ذیل عناوینی چون: "روش ها "،" دیداری تازه با قرآن"،"تفسیر قرآن"،"مباحث عاشورایی"؛"مباحث کلامی"،"مباحث اجتماعی"،"مباحث حکومت دینی"،"مباحث حوزوی"،"مسائل اسلامی"،"اخلاق و سیر و سلوک"،"دعا"،"امامت و ولایت"،"نهج البلاغه"،"درس هایی از انقلاب"، "تاریخ معاصر" : مسؤلیت و سازندگی: دغدغه اصلی این کتاب، روش تربیتی اسلام است و در آن از مسئولیت و زیربناها، تربیت و مفهوم آن، مربی و ویژگی هایش، روش تربیتی و شناخت، جهان بینی اسلامی، استعدادها، انواع روحیه و روش برخورد با هر یک از آنها گفت وگو شده است. صفایی، بر تفاوت‌های عرفان و سیر و سلوک اسلامی با تصوف خانقاهی و خراباتی تأکید می کند؛ تفاوت‌هایی که در مبانی و اهداف سلوک عارفانه و صوفیانه وجود دارد و به اختلاف در شیوه‌ها و روش‌ها می انجامد. سلوک با سکوت و تأمل آغاز می شود. این درنگ و تأمل برای بیرون آمدن از جریان حرکت غریزی و برای زمینه‌سازی انتخاب آگاهانه انسان است. این، نقطهٔ شروع سیر و نطفهٔ حدوث تولدی تازه است. تأمل در خود و مسیری که تحت حاکمیت نفس و شیطان و خلق و دنیا طی می کنیم، زمینه‌ساز سنجش میان اهداف و راه‌ها و انتخاب است. با انتخاب هدف و راه، تلاش برای هجرت از وضع موجود به وضع مطلوب و درگیری و جهاد برای رفع موانع، آغاز می شود و این اولِ راه عشق است. با قوت‌گرفتن عشق و اشتیاق سالک، ابتلاءِ او سنگین‌تر می شود؛ تا آدمی را متوجه کند که دنیا معبر است؛ نه مقصد؛ تا دل نبندد و با شهودِ ضعف و عجز خویش، به توکل و توسل به او محتاج شود و با او پیوندی نزدیک‌تر برقرار کند. انسان در دو فصل: این کتاب به تربیت انسان در دو مرحلهٔ پیش از بلوغ و پس از بلوغ نظر دارد. در فصل اول به محیط‌های تربیتی، شکل‌های تربیت، عوامل تربیت و وسایل تربیت توجه دارد. در فصل دوم هم، انسان را در چهار حوزه معرفت، احساس، عمل و علوم ارزیابی می کند. استاد و درس ؛ ادبیات و هنر :در این کتاب ، علاوه بر بررسی و نقد کتاب های هنرچیست ؟تولستوی، و جامعه شناسی هنر ،امیرحسین آریانپور به چگونگی شکل گیر هنر در هنرمند اشاره می شود و تأکید می شود. و در بخش هایی از کتاب به توضیح و تفسیر اجمالی سبک و دیدگاه نویسندگانی چون داستایوسکی و... پرداخته شده است . [این کتاب بسیار مهجور مانده است ولی در نوع خود بی بدیل است] ذهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی: در این کتاب ، نویسنده ضمن توضیح نظرات خود :«از چند نویسنده مذهبی که بگذریم [اشاره به ویکتورهوگو ، و ایگنا تسیو سیلونه در دانه زیر برف و ماجرای پیشوای شهید]به طور کلی نویسندگان غربی و شرقی ضد مذهب و یا لامذهب بودند و در آزادی الحادی زندگی می کردند و طندگی را طرح می ریختند ،و یا به نوعی عدالت انسانی و حتی عرفان آزاد و اخلاق عقلی روی می آوردند و از مذهب بودائی و ودائی الهام می گرفتند( مثل نیکوس کازانتزاکیس، هرمان هسه، و کارلوس کاستاندا) در ایران هم همین خصلت بی دینی و یاضد دینی تمام فضای ادبیات تقریبا صد ساله ما را پوشانده است ، از آخوند زاده و مراغه ای و طالبوف گرفته تا میرزاآقاخان و محمد قلی زاده و دشتی و جمال زاده ، و نیما ، و صادق هدایت، بزرگ علوی تا ب] آذین و طبری ، و صادق چوبک و جلال آل احمد تا بهرام صادقی و فریدون تنکابنی، و غلامحین ساعدی و تقی مدرسی و درویش و احمد محمود و نیر محمدی و گا آرا تا عباس پهلوان، میرصادقی، و دانشور و اسماعیل فصیح و دولت آبادی و افغانی، و براهنی ، و شاملو و نصرت رحمانی و نادر پور تا صمد بهرنگی و نادر ابراهیمی و گلشیری و بیژن مفید و نسیم خاکسار، و سیاوش کسرائی و قدسی قاضی نور و اصغر الهی ...من در این نوشته به دنبال آن فلسفه و بینش مشهد و منظر و معیار هستم..».(ر.ک:ذهنیت و زاویه دید درنقد و نقد ادبیات داستانی ،صص5-10 ) به بررسی و نقد آثاری چون صد سال داستان نویسی در ایران (حسن میرعابدینی)، سووشون(سیمین دانشور)، ، کلیدر (محمود دولت آبادی )[ نسخه مورد بررسی ایشان چاپ چهاردهم کتاب بود ، که بعد از تأکید آن مرحوم بر نشر مستقیم الحاد و بی خدایی از طرف دولت آبادی از زبان قهرمانان کتابش، دولت آبادی کتاب خود را در چاپ پا
هدایت شده از مرتضی دانشمند
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام سخنی کلیدی از استاد به خاطر دارم که ناظر به تفاوت روش علم، هنر و روانشناسی است. نمی‌دانم آیا این سخن در آثار مکتوب استاد منعکس شده یا نه. آن چه بنده به خاطر دارم این است. "کار دانشمند تعلیل است کار روان‌شناس تحلیل و کار هنرمند تصویر." حدود سی سال پیش بنده در جمعی تحصیل‌کرده با توجه به همین نگاه شیخ به بررسی سوره زلزال پرداختم و این‌گونه گفتم که سوره زلزال از دو روش تصویر و تحلیل بهره گرفته است. بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ إِذٰا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا (۱) وَ أَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ أَثْقٰالَهٰا (۲) تا اینحا از شیوه تصویر استفاده شده در آیه سوم علاوه بر این که حیرت و سرگردانی انسان را با طرح یک پرسش تعجیبی به تصویر می‌کشد در عین حال به تحلیل روانی نیز روی آورده و دلیل واماندگی و حیرت انسان را در برابر پدیده زلزله به تصویر می‌کشد. وَ قٰالَ اَلْإِنْسٰانُ مٰا لَهٰا (۳) طرح پرسش می‌کند. یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا (۴) بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحیٰ لَهٰا (۵) یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ اَلنّٰاسُ أَشْتٰاتاً لِیُرَوْا أَعْمٰالَهُمْ (۶) فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (۷) وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (۸)  
جایگاه هنر و زیبایی درا ندیشه صفایی نویسنده: نصرت الله تابش زبان: فارسی انتشار در: ماهنامه خیمه، پیاپی ۱۳۱ (تیر ۱۳۹۸) صفحه: ۳۴ لینک کوتاه: magiran.com/p1997918
کد خبر 1184258 تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۵ زوایای پنهان زندگی استاد علی صفایی حائری علی صفائی حائری[بخشی از مصاحبه با بنده (پورطباطبایی ) که سایت مشرق نقل کرده است.) اینکه هنرمندان مختلف به استاد صفائی جذب می‌شوند، به این خاطر است که غیر از سلوک شخصی و رفتاری، ایشان را در قالب یک روحانی می‌بینند که نسبت به فرضیه‌های هنری حرف دارد و حتی ناقد فرضیه‌های هنری است. به گزارش مشرق؛ ورود مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین علی صفایی حائری (عین. صاد)، نویسنده، عارف و اندیشمند معاصر به حوزه‌های مختلف هنری از جمله سینما و نیز نقد فیلمنامه‌ها ارتباطی عمیق بین او و اصحاب هنر، رسانه و سینما ایجاد کرده بود و همچنین تسلط ایشان بر شاهکارهای ادبی جهان و نیز ادبیات داستانی، ما را بر آن داشت تا با کسانی که از نزدیک با وی آشنا بودند و شاهد ارتباطات وی با هنرمندان، شاعران و نویسندگان بوده و یا حلقه‌ی وصل این ارتباط بوده‌اند، سخن بگوییم تا ابعاد ناشناخته‌تری از وجوه شخصیتی این عالم وارسته برایمان روشن شود. حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمجید پورطباطبایی که عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است، یکی از کسانی بود که توانست ما را در این مهم یاری کند. برای آشنایی با زوایای پنهان زندگی مرحوم صفایی حائری، با ایشان به گفتگو نشسته‌ایم. آشنایی شما با استاد صفایی به چه صورت بود و رابطه‌ی شما با ایشان چگونه عمق گرفت؟ بخشی از آشنایی بنده با مرحوم صفایی به رابطه‌ی خویشاوندی دوری که با هم داشتیم، بازمی‌گردد. پدر مرحوم صفایی، آیت‌الله حاج شیخ عباس صفایی حائری، از ۵۰ سالگی تا آخر عمر، یعنی مدت ۲۶ سال، پشت سر هم به سفر حج مشرف می‌شدند و در سال‌های ۵۱ تا ۵۴، زمانی‌که به همین منظور به تهران می‌آمدند، سالی یک‌بار به منزل ما تشریف می‌آوردند. یکی از آن سال‌ها، آقازاده‌ی ایشان، مرحوم آقای حاج شیخ علی صفایی هم آمدند و آشنایی ما با ایشان از این‌جا شروع شد؛ آن‌هم در برهه‌ای که بنده مشغول تحصیل در دانشگاه و با بحران‌های فکری خاصی روبه‌رو بودم. آشنایی من با ایشان باعث شد که بسیاری از مشکلات و مسائلم برطرف شود. آن آشنایی فامیلی در ادامه منجر به ارتباط فکری شد. استاد صفایی فرد خاصی بودند. با توجه به همراهی شما با ایشان می‌توانید وجوهی از شخصیتشان را که کمتر بیان شده، تشریح کنید؟ چند ویژگی در استاد بود که موجب می‌شد کسی که با ایشان آشنا می‌شود، نتواند او را رها کند. یکی از این ویژگی‌ها این بودکه ایشان، به خودش دعوت نمی‌کرد. یعنی اگر کسی با ایشان آشنا می‌شد، استاد تلاش می‌کرد آموزه‌های دینی در چشم آن فرد بزرگ شود، نه شخصیت خودش و این یک عامل جذب بود. عامل دیگر این بود که در ارتباطات، بسیار ساده و راحت بود. برای مثال، بنده با دو تن از دوستان دانشجو که یکی از آن‌ها مارکسیست بود، به قم رفتم تا با ایشان صحبت کنند. صبح به منزل ایشان رسیدیم. صبحانه را با ما خورد و سپس خانه‌اش را در اختیار ما گذاشت. همسرشان هم به منزل پدر ایشان رفته بود. تا حدود ساعت ۶ بعداز ظهر ما در خانه‌ی ایشان بودیم، در حالی که ایشان فقط بنده را می‌شناخت نه دوستانم را. در ارتباطاتش با دیگران نقش بازی نمی‌کرد، یعنی تلاش نمی‌کرد غیر از آن چیزی که واقعیت خودش هست، چیز دیگری را نشان دهد. به تعبیر دیگر، چهره‌ی واقعی زندگی روزمره‌ی خود را نشان می‌داد. فکر نمی‌کرد باید در مقابل دانشجوها به‌عنوان یک روحانی که باید آنان را نصیحت و موعظه کند و این‌ها آدم‌های خارج از دینی هستند که نیاز به ارشاد دارند، برخورد کند. عنصر دیگر، احساس تکلیف ایشان در برابر دیگران بود. برای مثال یکی از دوستان نقل می‌کرد که در یکی از شب‌های زمستان، مرحوم صفایی برای رفتن به منزل پیرمردی که حتی او را نمی‌شناخت و فقط به او خبر داده بودند که پس از فوت همسرش نیاز به رسیدگی دارد، درخواست کرده بود وی را به منزل آن پیرمرد برساند. سرانجام پس از گذراندن ساعاتی در کنار آن پیرمردِ نیازمند، از خانه‌ی او می‌رود.
مورد دیگر، درباره‌ی یکی از نویسندگان ادبیات داستانی بود که مرحوم صفایی در سال ۶۸ ایشان را شناخته بود. در سال ۷۴، زمانی که در اداره‌ی کتاب ارشاد بودم، کتابی از این نویسنده برای اخذ مجوز نشر آمد و من کتاب را به قم برده و مرحوم صفایی پس از مطالعه‌ی آن گفتند که این نویسنده در زمینه‌ی ادبیات داستانی فرد موفق و مؤثری می‌شود، لذا با او رفت و آمد داشته باش و ببین اگر مشکلات مالی دارد، من از سهم امام زندگی او را تأمین کنم؛ به‌گونه‌ای که خودش هم متوجه نشود، تا او این سبک نوشتن را به‌واسطه مشکلات از دست ندهد. ویژگی دیگر، احاطه‌ی ایشان به مکاتب فکری فلسفی و هنری روز جهان بود. برای مثال ایشان نظریه‌ی ابطال‌پذیری کارل پوپر را در سال ۱۳۵۶ در کتاب مسئولیت و سازندگی مورد نقد قرار داده است، در حالی که ترجمه‌ی این فرضیه در سال ۱۳۶۷ برای اولین بار توسط آقای سروش در فصلنامه‌ای با عنوان فرهنگ، آن هم به صورتی محدود منتشر شده بود. همچنین ایشان نظریه‌ی وجود و زمان هایدگر را زمانی در آثار خود مورد بررسی و نقد قرار داده بود که هنوز این اثر به فارسی چاپ نشده بود و اولین ترجمه‌ی آن در سال ۱۳۸۹ یعنی یازده سال پس از وفات مرحوم عین-صاد منتشر شد؛ این در حالی بود که ایشان زبان انگلیسی نمی‌دانست. این ویژگی‌ها و مواردی، چون احساس تکلیف برای حمایت از هنرمندان و نویسندگان متعهد و متدین در اشاعه‌ی هنر دینی، به طوری که برای اشاعه‌ی ادبیات داستانی اسلامی حتی حاضر بود از سهم امام هزینه کند که در کمتر کسی از بزرگانی در سطح ایشان این ویژگی دیده می‌شد، از جمله مواردی بود که در مخاطب آثار و افکار ایشان جذابیت ایجاد می‌کرد. در زمینه‌ی دفاع تمام‌قد ایشان از انقلاب، نظام و رهبری، دو مورد قابل ذکر است. یکی این‌که در جلسه‌ی مناظره‌ی ایشان در سال ۶۲ با برخی بزرگان جامعه‌ی مدرسین ـ که اکنون در کسوت مرجعیت هستند ـ خطاب به مرحوم صفایی مطرح می‌شود که شما متهم به مخالفت با انقلاب هستید. ایشان جمله‌ی مشهوری دارند با این مضمون که: من معتقدم تضعیف این نظام، جنایت، توجیه رفتارهای نامناسب افراد و کارگزاران این نظام، حماقت و تکمیل کمبودها و کاستی‌ها، رسالت است. مورد دیگر در این زمینه، این است که خود بنده پس از رحلت امام (ره) با اذن مرحوم آیت‌الله اراکی از امام (ره) تقلید می‌کردم. بعد از آیت‌الله اراکی تصمیم گرفتم به یک مرجع زنده رجوع کنم. در آن زمان، جامعه‌ی محترم مدرسین، هفت نفر را به‌عنوان مرجع معرفی کرده بود. من از مرحوم صفایی پرسیدم از بین این هفت نفر کدام یک اعلم است؟ ایشان فرموند که هیچ کدام بر دیگری رجحان ندارند و همه در یک سطح هستند. ایشان سه نفر را به ترتیب نام بردند: اول آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی)، دوم آیت‌الله مؤمن (حفظه الله تعالی) ـ که البته جامعه‌ی مدرسین ایشان را معرفی نکرده بود ـ و سوم آیت‌الله شبیری زنجانی (ادام الله ظله). سپس گفتند حالا که هم‌سطح هستند، تقلید از رهبری و حمایت ایشان و تقویت ایشان با فراهم کردن زمینه‌ی رسیدن وجوهات به ایشان، رجحان دارد؛ زیرا ایشان کشور را اداره می‌کند و اگر امکانات مالی ایشان تقویت شود، در تقویت پایه‌های انقلاب مفیدتر خواهد بود. شاید کمتر کسی بداند که پسر بزرگ ایشان، در سال ۶۷ و هنگام ورود رزمندگان اسلام به حلبچه، شهید شده و در حال حاضر در گلزار شهدای قم دفن است. همچنین قبل و بعد از شهادت فرزندشان خودم بارها شاهد بودم که هنگام تشییع شهدای دفاع مقدس، ایشان در گوشه‌ی جمعیت با خیل مشایعین در حال حرکت است. زمانی که اتهام‌های فراوانی مبنی بر همراه نبودن با انقلاب به ایشان وارد می‌کردند (سال‌های ۶۴ و ۶۵)، نهضت آزادی تصور کرده بود ایشان طعمه‌ی خوبی برای بهره‌برداری است. به همین منظور نامه‌ای به امضای مرحوم مهندس بازرگان و آقای صباغیان در انتقاد از امام (ره)، نظام، جنگ و ... با مضمون صلح ایران و عراق، از طریق عبدالعلی بازرگان، پسر مهندس بازرگان برای ایشان فرستادند؛ نامه‌ای که برای بسیاری فرستاده بودند. مرحوم صفایی در پاسخی بسیار محکم و قوی، دلایل نهضت آزادی را در ضدیت با نظام مورد نقد قرار داده و به آن‌ها توصیه کردند که آب در آسیاب دشمن نریزند و بی جهت دفاع از نظام در برابر عراق را مورد خدشه قرار ندهند. مرحوم صفایی ارتباط وسیعی با هنرمندان در رشته‌های مختلف هنری داشتند و شما نیز به‌خاطر مسئولیت‌هایی که داشتید، واسطه‌ی این ارتباطات بودید. در این باره صحبت می‌کنید؟
مرحوم صفایی در صفحات ۲۴ و ۲۵ همین کتاب، بعد از طرح جریان هنر در تاریخ، می‌فرماید: هنر راهی در بن‌بست دارد، نه همچون ابزاری در دنیای موجود و به همین خاطر همیشه جادو، علم، فلسفه و هنر در کنار هم بوده‌اند، نه ادامه‌ی یکدیگر. جادوگر و دانشمند هر دو تسخیر می‌کنند، اما هنرمند از تسخیرها و تکرارهای خسته فرار می‌کند و با هنر، طرحی نو در می‌اندازد و نقبی به نور می‌زند و دریچه‌ای به سوی کوچه‌ی محبوب و روزنه‌ای به سوی دنیای بزرگ‌تر از امروز. تداوم جریان هنر تا امروز نشان می‌دهد که هنر در دست انسان همچون ابزار نبوده، بل پناهگاهی بوده برای انسان بزرگ‌تر از امروز و عظیم‌تر از تکرار. در بخش دیگری از این کتاب در صفحه‌ی ۵۶ آورده است: آنچه که هنر را به وجود آورده و آن را تنوع بخشیده و برای آن سبک‌های گوناگون آفریده، زندگی و جریان تولید نیست، چون خود زندگی و تولید از این‌جا مایه می‌گیرند. آنچه که زندگی و تولید را به جریان انداخته، همان عامل مستقیم در خلقت هنر و تنوع هنرها و سبک‌های گوناگون هنریست. آنچه هنر را به‌وجود آورده، زندگی نیست که آرمان‌های بزرگ‌تر از زندگی است و این آرمان‌ها از ترکیب انسان مایه می‌گیرد و این ترکیب است که آزادی و انتخاب و بینش انسان را توضیح می‌دهد. در این دید، آزادی نتیجه‌ی شناخت نیست که شناخت و آگاهی عالی در انسان، نتیجه‌ی آزادی اوست؛ گرچه شناخت‌های تجربی و ادراکات حسی با همان رفلکس‌های شرطی توضیح می‌یابند. همین است که هنر همیشه جلودار زندگی است وگرنه به محافظه‌کاری و ابتذال کشیده می‌شود و شاید (این حرف اصلی‌شان است) سرّ عقب‌رفت هنر در زمینه‌ی مذهب‌های اصیل همین باشد. در اسلام، همراه جریان اصیل اسلام، هنر وسعتی ندارد، ولی در دایره‌ی جریان اشرافیت اعراب و همراه خستگی از تکرار، هنرهای معماری و مجسمه‌سازی و کنده‌کاری و موسیقی و رقص و شعر و داستان جلوه می‌کنند. در جریان اصیل مذهب، خود مذهب طراح است و همراه طرح و تقدیر آرزوهای بزرگ می‌تواند تحقق یابد و این است که تحرک جای هنر را می‌گیرد و تحرکات، تنوع‌ها را کنار می‌زند. در یک جمله، هنر در دست مذهب اصیل، طرح است و بدون آن، خود، طراح و جلودار عمل. آخرین نکته درباره‌ی نقد داستان؛ ایشان در صفحه‌ی ۱۶ کتاب ذهنیت و زاویه‌ی دید، در نقد ادبیات می‌گویند: آنچه تا به حال آفریده‌ایم و عرضه کرده‌ایم، در همه‌ی عرصه‌ها نارساست. ادبیات کودکان با تمام خوبی‌ها هنوز فلسفه و نگاه مناسب خودش را ندارد. هنوز می‌خواهد به بچه‌های ما ایثار، فداکاری، تعاون، همدلی و اجتماعی بودن و در جمع فنا شدن را بیاموزد. هنوز می‌خواهد خوبی‌ها را غیرمستقیم به آن‌ها تحمیل کند، در صورتی که بچه‌ها تا به حرّیت، شخصیت و تفکر نرسیده باشند، در خوبی‌هایشان کور هستند و نمی‌دانند کجا و برای چه کسانی مایه بگذارند و نمی‌توانند از همت و نیروهایشان با حساب و کتاب خرج کنند و بی‌حساب خوبی‌کردن، خوب نیست که ارزش کارها به اندازه‌ی بینش و پشتوانه‌ی آن است، اما ادبیات بزرگسالان هم هنوز پس از صد سال بالغ نشده؛ هنوز ادبیات اسلامی و غیراسلامی ما همراه تئوری جامع و اندیشه و فلسفه‌ی اصیلی نگردیده؛ هنوز زیبایی هستی و زیبایی برخوردها و زیبایی دستگیری‌ها و مبارزه‌ها را نمی‌شناسد؛ هنوز نمی‌داند چه کسی را باید سرزنش کند و چه کسی را باید محکوم کند؛ مجرم یا محیط یا خانواده یا فرهنگ یا آسمان یا سرنوشت را؛ هنوز نمی‌داند که چگونه بدی‌ها را با چه ترکیبی تبدیل کند و با چه برخورد مناسبی موقعیت‌های نامناسب را بارور سازد. هنوز نمی‌داند که چگونه درگیری و مبارزه را از بن‌بست نجات دهد و مبارزان را فقط با اشک یا تشویق و تعظیم تاریخی پاداش ندهد. هنوز هنرمند ما چشمی ندارد که بتواند زیبایی و جمال را در تمام هستی حتی همراه درد و رنج بشناسد و بتواند زیبایی برخورد را در هر موقعیت مطلوب و نامطلوب در موضع‌گیری مناسب نشان دهد و بتواند زیبایی درگیری و مبارزه را با آمادگی و انتظار در خویش و نفوذ و پراکنده‌سازی دشمن و قیام و استقامت سبز و خون سرخش شهادت دهد؛ همین زمینه‌های نیازمند و کمبودهای گسترده است که دارد تمام آن‌هایی را که دردی و احساسی و شعوری و شهودی دارند به خود می‌خواند که مگر در سرزمین دست‌هایشان چیزی بکارند و از دست‌های سبزشان یاری بگیرند وگرنه دست‌های خالی حتی در هنگام اضطرار و با تمامی سوز و اشتیاق، حاصلی جز همین صد سال پراکنده جمع نمی‌کند.
ایشان در این یک صفحه از کتاب که برای شما قرائت کردم، به صراحت دلیل روی‌آوردن به ادبیات را مشخص می‌کند. در واقع از سر ذوق‌زدگی و تفنن به مطالعه‌ی ادبیات و نقد ادبیات، به این حوزه روی نیاورده است. انگیزه‌ی اصلی ایشان را می‌توان مبارزه با نفی کلی آموزه‌های مذهبی و دینی در ادبیات کشورهای مختلف جهان که از طریق ترجمه‌ی آن‌ها به جامعه منتقل می‌شد، دانست. در واقع شاید برای تسلط بر این شبهه‌افکنی‌ها و مخالفت‌ها با دین، ضروری می‌دید که این ادبیات را مطالعه کرده و تسلط پیدا کند تا هم بتواند پاسخگو باشد و هم به نوعی به دغدغه‌های ذهن خویش، پاسخ گوید. در بخش دیگری از این کتاب، ایشان می‌گوید: شاید سیزده ساله بودم که داستان‌های صادق هدایت را تمام کردم؛ داستان‌هایی که درد و رنج انسان را مشخص می‌ساخت و پوچی و بن‌بست او را نشان می‌داد که چگونه این سگ ولگرد به‌دنبال شهوت‌های وسوسه‌انگیز به حیرت‌های مرگ‌آور و ذلت‌های مستمر می‌رسد و چگونه این انسانی که جز شهوت، مایه‌ای ندارد، ناتوان می‌شود (اشاره به بوف کور) و به مشروب و مخدر روی می‌آورد و دچار کابوس‌ها می‌شود و چگونه این انسان در شب عروسی خواهر کوچک‌ترش با زخم زبان مادرش به‌دنبال مرگ در زیر حوض‌های روبسته‌ی قدیمی می‌رود و حتی پس از سه چهار روز کسی از احوالش نمی‌پرسد و چگونه این انسان در کنار امانت‌داری و لوطی‌گری خودش (اشاره به داش آکُل) همراه عشق سوزان مریم با دشنه‌ی کاکا رستمی مجازات می‌شود. شاید برای تو تعجب‌آور باشد که این فکرهای مهاجم چگونه مهار شده بود و تنها این طرح‌ها و تصورها در دل من مشکلی ایجاد نمی‌کرد که حتی راه حل‌های اخلاق عقلی و منهای مذهب هدایت که در همین داش آکُل و شب‌های ورامین آمده بود چنگی به دل نمی‌زد و نه اشکال و نه جواب، هیچ‌کدام رنگی نداشت که انسان همراه بینش دیگری بود و با چشم دیگری که می‌دید درد و رنج عامل حرکت است و ظلم و ستم علامت آزادی و زمینه‌ی مبارزه و تفاوت‌ها ملاک افتخار نیست و این اخلاق عقلی و منهای خدا، آیینه‌داریست در شهر کوران. به گفته‌ی حافظ، آن‌جا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی. آن‌جا که نور خدا نیست و دنیا تاریک است، در تاریکی خوبی و بدی چه تفاوتی دارد و شعار خوبی کن، چون خوبی خوب است چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ این حرف‌ها دروغ‌های مقدسی هستند که پس از عصیان بر مقدسات، روشنفکر آن روزگار را به انضباط زنجیر می‌کردند و معطل می‌ساختند. این دلیل عمده‌ی رویکرد ایشان به ادبیات است وگرنه تعلق خاطر به معنای تفنن و گذران وقت در رویکرد ایشان نبوده و حتی در مقدمه‌ی کتاب ذهنیت و زاویه‌ی دید، در صفحه ۹ ایشان اشاره می‌کند که با هجوم علم و صنعت و ظهور انقلاب‌ها، مبارزه‌ای که آغاز شده بود و مذهب آن را آغاز کرده بود، علیه مذهب به‌طور گسترده جا افتاد و این‌بار مبارزه به محکمه‌ها و سخنرانی‌ها و نوشته‌های علمی و فلسفی و کلامی محدود نشد؛ به ادبیات کشید تا بتواند زنجیر مذهب و خرافه و ارتجاع را از دست و پای توده‌ی مردم باز کند. از چند نویسنده‌ی مذهبی که بگذریم (که ایشان اشاره می‌کند به ویکتور هوگو در آثارش و اینیاتسیو سیلونه در کتاب دانه‌ی زیر برف و ماجرای پیشوای شهید) به‌طور کلی نویسندگان غربی و شرقی ضد مذهب و یا لامذهب بودند و در آزادی الحادی زندگی می‌کردند و زندگی‌ای را طرح می‌ریختند و یا به نوعی عدالت انسانی و حتی عرفان آزاد و اخلاق عقلی روی می‌آوردند و از مذهب بودایی و ودایی الهام می‌گرفتند که به‌عنوان نمونه ایشان به آثار نیکوس کازانتزاکیس و هرمان هسه و کارلوس کاستاندا اشاره می‌کنند. با این رویکرد است که ایشان به ادبیات و نقد و بررسی ادبیات روی می‌آورد، یعنی بررسی ادبیات و ورود ایشان در نقد هنر دقیقاً در راستای آن طرح کلی‌ای که ایشان از دین دارد، هست؛ که اگر به این بخش نمی‌پرداخت، به‌گونه‌ای شاید آن طرح کلی ناقص می‌ماند. ایشان که خود سالک بودند، نظرات تربیتی جدی و عمیقی دارند که در بسیاری از کتاب‌هایشان به آن‌ها پرداخته‌اند. رابطه‌ی بین هنر و تربیت در نظر ایشان چگونه بود؟ آیا هنر را به این منظور که نقش تربیتی در هنرمند و هنردوست دارد، بررسی می‌کردند؟
شاید این‌که هنرمندان مختلف در زمینه‌های مختلف از شاعر، نویسنده، فیلمساز، فیلمنامه‌نویس و ... به ایشان جذب می‌شوند، به‌خاطر این است که غیر از سلوک شخصی و رفتاری که از ایشان دیدند، در قالب یک روحانی فردی را می‌بینند که نسبت به فرضیه‌های هنری حرف دارد و حتی ناقد فرضیه‌های هنری امثال تولستوی در «هنر چیست؟» و دکتر امیرحسین آریان‌پور در «جامعه‌شناسی هنر» است و نه‌تنها آن‌ها را نقد می‌کند بلکه برای آن فرضیه‌ها جایگزینی هم دارد و آرمانی را هم برای آن تصور می‌کند؛ چه در زمان حیاتش و چه حال که با آثار ایشان روبه‌رو می‌شوند، نمی‌توانند به‌راحتی از این نوشته‌ها و گفته‌ها دست بردارند و خودشان را کنار بکشند. منبع: فرهنگ سدید