هدایت شده از هادیانه ها
🎙✍ گزارش جلسه استاد #هادیزاده در موضوع #نماز
(با کمی دخل و تصرف)
امام صادق از قول رسول خدا ص :
لیس منی من استخف بالصلاه لا یرد علی الحوض لا والله (علل الشرایع)
نماز چیست ؟ نمی دانیم غالب ما
ابوبصیر : دخلت علی حمیده...
لو شهدته حین حضره الموت
ادعوا الی قرابتی
***ان شفاعتنا لن تنال مستخفا بالصلاه***
🔹روایت»» سه نوع استخفاف
به صلاه _ حدود آن _ مواقیت آن
🔹ریشه استخفاف عدم فهم آن
(نماز چیست شهید بهشتی)
حالت ما به نماز چیست؟
مشتاق وقت آن هستیم یا ....
🔹فهم نماز در قالب عناوین آن
#ذکر
کسی که چیزهایی آموخته نیاز به یادآوری دارد آنچه را باید بفهمیم را نفهمیدیم یا فراموش کردیم
باید چیزی فهمیده باشم
بیماری غفلت را فهمیده باشم
نیاز به ذکر دارد
ذکر #جریان_معرفتی که هر مومنی باید داشته باشد نماز مطهر است
صبح ظهر ... ۵ وعده
از اذان تا ذکرها
#الله_اکبر ...
در مقایسه _
آلله خیر اما یشرکون
هواهای دل ، دنیا ، مردم ، شیطان
(۴الله اکبر برای 4 شریک)
#قربان
چه کسی نیاز به نزدیک شدن دارد؟ کسی که محبوبی و مطلوبی دارد و می خواهد نزدیک شود و دور است و هدیه می خواهد
من یا مطلوب ندارم یا فکر می کنم دم دستمه _ آب و غذا
#میزان
وسیله سنجش
نیازی به سنجیدن ندارم
عملی ندارم یا در کلاس دنیاست
در محیط کار بالا رفتم
#عمود
دعامه برای جلوگیری از کج شدن
عمود ستون وسط
کسی که خیمه ندارد و دینش دنیا است
ذکر دنیا را می خواهد و #خیمه_دنیا را حفظ می کند
»»» باید ذیل #خیمه_دین باشیم تا به نماز به عنوان عمود نیاز داشته باشیم...
آن هم دین الله الخالص
معمولا دین ما خدا و دنیا است به صورت ترکیبی
ستون این خیمه نماز است
مثال خیمه عشق مادر :
بچه ای که مادرش مریض است _ در اتاق دعا می کند ، بیرون سبزی می خرد ، آشپزخانه سوپ می پزد ...
(مثال سرمایه و چک کردن قیمت ارز و طلا و بورس و بیت کوین و ... )
(مثال آخرین لباس ها و اجناس و ...)
🔹جمع بندی
کسی که نیاز به نماز پیدا کرد آن را سبک نمی شمارد مثل وسیله سفر
کلید اهمیت »» #نیاز
اگر نیاز را را بفهمی عقب نمی اندازی
اگر بدون درک نیاز نماز بخواند توجهی ندارد یا توجه الکی است
✅ چطور متربی را برای نماز تربیت کنیم :
نوجوان و سوال درباره نماز؟؟؟
من مادر و پدر و مربی و طلبه اگر خودم اینطور نباشم نسبت به نماز (فهم نیاز + حال)
#اشهد ...
معنا ندارد
شهود یگانگی خدا را نداشتم
#حی
بشتاب وقتی جریان زندگی من بذری است که نیازی به رویش دارد
مثل کیک پزی دورش بچرخ
با همسرت درباره حال نماز حرف بزن
عظمتی میبینید در آن حال بگویی الله اکبر این شهود عظمت است
#سبحان_ربی
هرگوشه زندگی عیبی نیست
#الحمدلله
گیر کردی __ آبی که می خوری حال شکر داشته باشی نه لقلقه زبان
#حال باشد و #نیاز
🔹کلام آخر
برای فهمیدن منتظر نمانیم
دنبال کنیم تا اتفاقی بیافتد
خواسته هایمان عوض شود
کم خواستن می دهند ولی ...
پیش وزیری بروی بگویی شیر خانه ما پوسیده ...!
🆔 https://eitaa.com/hadianeha/1439
هدایت شده از هادیانه ها
اقا هادی زاده مشهد ۴۰۳.mp3
39.5M
🎙بحث ناب استاد #هادیزاده درباره #نماز
👈یک منبر پر مغز
خودم چندبار گوش کردم
پیشنهاد می کنم👌
🔹معنای نماز ( از عناوین نماز در روایات)
🔹و راه رسیدن به نماز خوب (فهم نیاز)
🔹روش تربیت متربی برای نماز
پ ن:
۱_متن گزارش این جلسه با کمی دخل و تصرف در پست بعدی تقدیم می شود
۲_از این محتوا می توان درسنامه های خوبی در قالب متناسب برای بحث نماز تولید کرد (البته ابتدا شاید برای مربیان و والدین)
https://eitaa.com/hadianeha/1438
هدایت شده از طرح «عریف»
استاد هادی زاده -جلسه هم اندیشی فعالین تربیتی شهر کرمان.mp3
28.33M
#استاد_هادیزاده
🔺جلسه هم اندیشی #فعالین_تربیتی کرمان
مکان سازمان تبلیغات اسلامی استان کرمان
اولین جلسه از سلسله جلسات #مرشد
#همافزایی
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از محتوای تربیت دینی 🇵🇸 کودک و نوجوان
✨معرفی یک مقاله خوب 👌
🔺 گونهشناسی هجمههای محیطی در تربیت و چگونگی مقاومسازی متربی در برابر آنها بر اساس دیدگاه علی صفایی حائری
👇
https://www.jgfs.ir/article_214093.html
🔺چکیده:
محیط تربیت یکی از مؤلفههای اثرگذار بر راهبرد (کلانروش) تربیت است؛ ازاینرو در اتخاذ راهبرد تربیت، توجه به اوضاع محیطی و حفظ تناسب با آن ضرورت دارد. این در حالی است که در دانش تربیت اسلامی، تاکنون کمتر از این «نسبت» و چگونگی رسیدن به «تناسب» میان محیط با راهبرد تربیت بهویژه در محیط های ناهمسو بحث شده است. در میان اندیشمندان تربیت اسلامی، علی صفایی حائری از معدود کسانی است که به این موضوع توجه داشته است. در این راستا پژوهش حاضر در صدد است با واکاوی آثار ایشان به روش توصیفی تحلیلی بهطورمشخص به دو پرسش مهم پاسخ دهد:
1⃣ اول اینکه هجمه های محیطی کداماند و چه دسته بندی مؤثری از حیث تأثیرگذاری بر راهبرد تربیت میتوان از آنها پیشنهاد داد؟
2⃣ دوم اینکه با چه راهبرد تربیتی میتوان متربی را در برابر هجمه های شناساییشده مصونیت بخشید؟
🌷📗🌷
هدایت شده از سید علی مرعشی
سوال وارده 👇
سلام هرم مزلو آیا با مبانی اسلامی منطبق هست یا خیر؟
همانطور که در درسنامه توضیح دادهام برآورد من این است که چیزی بیش از ۸۰ درصد آموزههای روانشناسی متعارف تضاد آشکاری با آموزههای دینی ما ندارند. مواردی مانند جبرگرایی روانکاوان، خرافاتی مانند ناخودآگاه جمعی یونگ، تئوری انتخاب گلسر و امثال اینها در اکثریت نیستند.
نیازهایی که مزلو برای انسان برشمرده بیگمان جزو نیازهای انسانی هستند اما این ادعا که تمام نیازها در همانها خلاصه شود ادعای گزافی است. همچنین ترتیبی که مزلو گفته لزوما همیشه صدق نمیکند. زیرا گاهی انسان بخاطر نیاز به خودشکوفایی گرسنگی میکشد و گاه برای نیاز به تعلق اجتماعی که با فرزندش دارد امنیت خود را فدا میکند. همچنین حجم نیازها که در پایین هرم، بزرگ و در بالای هرم، کوچک کشیده میشوند فقط در افراد فاقد بلوغ روانشناختی صدق میکند اما در افراد بالغتر بجای هرم، استوانه و در افراد کاملا بالغ، هرم معکوس داریم. یعنی هرچه انسان بالغتر شود نیازهای طبقات بالاتر غالب میشوند.
البته مزلو بعدها در نظریهاش اصلاحاتی انجام داد که دیگر مشهور نشدند. او اذعان کرد که این ترتیب میان نیازها شمول عام ندارد. همچنین دو طبقه نیاز به بالای هرم افزود یکی نیاز به دانستن و دیگری نیاز به زیبایی که نیاز به زیبایی با نیاز به پرستش در سلسله نیازهای هندرسون تطبیق دارد.
اما یک نکته مهم را نباید غفلت کرد. پیشتر عرض شد که روانشناسی تنها وقتی اسلامی است که پارادایم آن اسلامی باشد. در روانشناسی متعارف حتی وقتی آموزهها با دین ما زاویه ندارند باز هم پارادایمشان با دین ما زاویه دارد. یعنی بر مبانی عقیدتی و ارزشی دیگری استوار هستند.
ما لازم است همواره آموزههای سازگار با دین خود را در روانشناسی متعارف بر مبنای پارادایم دینی بازتعریف کنیم.
مثلا هم در روانشناسی متعارف و هم در آموزههای دین ما عزت نفس پایین عامل سوءرفتار است و از این جهت اختلاف نظری نیست. اما مبانی عقیدتی و ارزشی که ما برآن اساس عزت نفس و سوءرفتار را تعریف و تبیین میکنیم با مبانی عقیدتی و ارزشی که در روانشناسی متعارف مبنای تبیین و تعریف این دو سازه قرار میگیرد متفاوت است.
بنابراین مثلا نیاز به خودشکوفایی یا نیاز به امنیت برای یک فرد مسلمان و یک فرد مثلا ماتریالیست مرزهای متفاوتی دارند.
✍ دکتر مرعشی، پزشک و دانشیار روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز
https://eitaa.com/SAmarashi
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
سوال وارده 👇 سلام هرم مزلو آیا با مبانی اسلامی منطبق هست یا خیر؟ همانطور که در درسنامه توضیح دادها
✍️ يادنامه زنده ياد على صفايى حايرى، ص: ۵۱ 👇
💢 . . . تفاوتها فقط در #مجموعهها مشخص مىشوند، چون #نقاط_مشترك گمراه مى كنند. يك #مجموعهى_فكرى از #نقطهىشروع تا #پايان و #مراحلى كه نشان مى دهد و #ارتباطهايى كه تحليل مىكند، شناخته مىشود، وگرنه هر مكتبى در قسمت هايى با مكتب ديگر اشتراك دارد. و همين اشتراكها باعث مىشود كه بگوييم اسلام هم همان را مىگويد، در حالى كه اسلام همان را ولى نه در همان #مجموعه و نه در آن #جايگاه مى گويد؛ كه آنچه اسلام مىگويد بايد با #پايهها و #بارهايى كه بر دوش دارد مقايسه شود و فهم شود و چه بسا كه همان گفته، آثارى كاملًا متفاوت را بدنبال بياورد.
🔻 اگر مى بينيم كه اسلام از #انسان مى گويد، نبايد آن را با اومانيسم مقايسه كنيم، كه اومانيسم بازگشت به انسان است و اسلام آغازى از قدر و عظمت انسان دارد و انسان را نه به انسان كه به خداى خويش باز مى گرداند ...
🔻اگر اسلام از #آزادى مىگويد، نبايد با آزادى ماركسيسم و يا اگزيستانسياليزم و يا دموكراسى غربى مقايسه شود كه آزادى اسلام در #ابعادى ديگر و در #زمينهاى ديگر مطرح شده اند. آزادى انسانى ما مربوط به تركيب ماست و آزادى از جبرهاى علمى و اسارت هاى روحى و حتى آزادى از خودآزادى، در جايگاهى مستقل مطرح شده اند. و اين است كه اين آزادى هاى موجود در #جمهورىاسلامى زيادتر از آزادىهاى سياسى اسلام هستند، گرچه خيلى باور نمىكنند.
🔻اگر اسلام از #تاريخ مىگويد، ولى تاريخ را رابطهى انسان با ابزار و رابطه ى ابزار با شرايط توليد نمى شناسد؛ كه تاريخ رابطهى انسان با مجموعه ى نظام هستى است و انسان آزاد در اين ارتباطهاى قانونمند، يا حركت مى كند و يا به بُن بست مىرسد و ديگران جايگزين او مىشوند ... و او بايد عبرت بگيرد. و رسم رفتن را بياموزد.
🔻و همينطور #فكرى كه اسلام مىگويد در آن #نظامتربيتى است
◼️و همينطور #حقوقى كه مىگويد و يا #جزايى كه مطرح مىنمايد و يا #جهادى كه عرضه مى شود. اينها را نبايد به #تنهايى با نمونههاى مشابهش در مكتبهاى ديگر مقايسه كرد كه در مجموعه ها بايد مجموعه ها را در نظر گرفت و اصالت را به تركيب داد نه اجزاء؛ كه در تركيب، اجزاء وضعيت ديگر و وضعيت تابعى دارند. https://eitaa.com/Mtarbiatdini/11702
🌷🇮🇷🌷
✨زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد )
آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخته، عارف شیدا و نویسنده و شاعر بىآرام، در شهر قم به دنیا آمد و دورهى کودکى و نوجوانى را در این شهر سپرى نمود.
پس از آشنایى با ادبیات کودکان در سطح مجلّههاى کودک آن روزگار و دستیابى به ادبیات نوجوان در سطحى گستردهتر، در چهارده سالگى به تاریخ ادبیات ایران و ادبیات معاصر جهان روى آورد و با شاهکارهاى ادبى، در هر دوره آشنا شد..
شاید مهمترین پدیده در این دوره از حیاتش، «تجربهى شهود»ى است که در پانزده سالگى داشته است. و همین تجربهى شگفت، سرآغاز پیدایش دگرگونى و تحوّل شگرفى در سراسر زندگیش گردید. البته او، پیرامون این پدیده – جز به اشاره، در چند سطر کوتاه از کتابى – یادکردى نداشته است.
در شانزده سالگى، با زنى فداکار و نمونه، پیمان همسرى بست و در نوزده سالگى، نخستین فرزندش تولّد یافت. و با این تولّد – به تعبیر خودش – زندگى آرام و سادهاش، دستخوش بلاءها و شورها ولطفهایى شد.
در هیجده سالگى، نخستین کتابش را با عنوان « مسؤولیت و سازندگى» به نگارش درآورد؛ که به واقع، شالوده و ساختار تفکّرش، بر این پایه استوار گشت. در این کتاب، «تربیت و سازندگى» را نخستین نیاز انسان و زیربناى حرکت او برمىشمرد
صفایى با نبوغ سرشارى که از پدرانش به میراث مىبرد ،در عنفوان جوانى به درجهى اجتهاد در فقه نایل آمد.
او به قرآن و نهجالبلاغه، عاشقانه انس مىورزید و مبانى و روشهاى تربیت و سازندگى را، در این سرچشمهها مىکاوید. بیش از سى اثر مکتوبى که از او در زمینههاى دینى، تربیتى، نقد و شعر بر جاى مانده، از گستردگى و عمق مطالعات و تتبّعاتش حکایت مىکند.
غالب کتابهایش با نام «عین. صاد» منتشر مىشد؛ که مخفّفى از نام و نام خانوادگىاش بود
در سفر و حضر، همواره به تربیت و سازندگى نیروهاى کارآمد مىپرداخت. و اگر در دورترین منطقهى کشور، زمینهى تربیتى مىیافت، رنج سفر را بر خویش هموار مىساخت و به سوى آن مىشتافت. و در این راه، شب و روز را نمىشناخت. به ویژه، براى جوانان بیشترین ارج و برترین ارزش را قایل بود. همین بود که پیرامونش نیز، از حضور و همراهى جوانان، هیچگاه خالى نشد.
درِ خانهاش و آغوش مهربانش، چه روز و چه شب، همواره به روى همگان باز بود. بسیار اتّفاق مىافتاد که در نیمههاى شب – که تاریکى و خواب و سکوت بر سر شهر و ساکنان آن سایه مىافکند – پذیراى جوانان محروم و بىپناه مىگشت.
سرانجام آیت الله علی صفایی حایری در روز ۲۲ تیرماه ۷۸ در سانحه رانندگی در مسیر زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام به محبوب خود پیوست.
🌷🇮🇷🌷
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
✨زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد ) آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخ
چند خاطره 👇
مفت خور
چنان که مرسوم است برخى اشکال مى گیرند که چرا طلبه ها کار یدى نمى کنند و حال آن که على(علیه السلام) کار مى کرد; یادم نیست که کسى همین مطالب را به صورت پرسش مطرح کرد یا خود ایشان فرمود:
على(علیه السلام) که روى زمین کار مى کرد، به این خاطر بود که او را از کار کردن روى استعدادها محروم کرده بودند و گرنه هرگز آدم ها را رها نمى کرد.یکى از برادران طلبه که گویا دل آزردگى زیادى از برخورد برخى بى انصاف ها داشت پرسید: راستى به نظر شما مفت خور کیست؟فرمود: مفت خور کسى است که مشغول انجام تکلیف نباشد. اگر پزشکى بتواند پزشک تربیت کند، ولى تعلیم را رها کرده و مطب باز کند که خود را تأمین مالى کند، بر مسند وظیفه ننشسته است.
***********
ادامه داستان ها در ادامه نوشته
توصیه به ازدواج
به یکى از بچه ها گفت: چرا ازدواج نمى کنى؟ او گفت: هنوز زود است.فرمود:
اگر کسى لباس گرم زمستانى یا نفت چراغش را زودتر تهیه کند، بهتر نیست؟
به دیگرى همین توصیه را کرده بود، اما جوان گفته بود: آخر کى به ما زن مى دهد؟ فرمود:
وقتى تو خودت روى خودت حساب باز نمى کنى، چه طور دیگران روى تو حساب باز کنند.
***********
هدایت، پاسخ فحش رکیک
یک روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در کوچه و خیابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگیزه هاى گوناگون دارند; یا نمى دانند یا از نفرت هایى انباشته اند یا بدبین اند. من یا مى گذرم «مرّوا کراما» یا با آن ها حرف مى زنم. و تعریف کرد:
روزى در خیابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترک، اشاره اى کردند که فهمیدم مى خواهند زیر عمامه ام بزنند.
براى همین به پیاده رو رفتم. وقتى به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهى کردند و یکى از آن دو حرفى گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.
دستى به عمامه ام کشیده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روى جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید. کلام مظلومانه و از سر خیرخواهى چنین اثر مى گذارد.
با آن دو صحبت هایى شد…
بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: یکى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و یکى به جبهه رفت و میان بر زد.
چه نفسى و چه نفوذ کلامى که از فحاشان، طلبه و شهید بیرون مى کشید.
***********
در دنیا روزه ایم
یک مرتبه دخترى آمد و اظهار علاقه کرد که: کتاب هایتان را خوانده ام و مى خواهم با شما گفتگو کنم و در ضمن پیشنهاد ازدواج داد. که استاد عذر آورد و گفت: شما بى اذن پدر نمى توانید تصمیم بگیرید.
دختر اصرار نمود و راه هاى دیگر از جمله ازدواج موقت را (آن هم فقط براى محرمیت) مطرح کرد. اما استاد فرمود: این براى تو بد است. و او دوباره گفت: یک محرمیت در غیاب من بخوانید که روز قیامت محرم باشیم. فرمود: برو، شاید خواندم.
او رفت و یکى از دوستان که پشت در حرف ها را شنیده بود پرسید: استاد! چرا شما چنین کردید… مردم از حرام نمى گذرند، آن وقت شما حلال را نمى پذیرید؟!
فرمود: ما در این دنیا صائم هستیم. روزه ها را آن دنیا افطار مى کنیم! که این مطلب اوج ورع و یقین به قیامت را نشان مى دهد
***********
قصه پنکه در نیمه شب
طلبه اى از شاگردان خوب و قدیمى استاد تعریف کرد. یکى از شب هاى تابستان که از نیمه گذشته بود، یکى از طلبه ها به من زنگ زد و گفت فلانى با این هواى گرم قم یک پنکه نداریم و دیگر طاقت زنم تمام شده و خلاصه کلافه ایم.
با آن که پاسى از شب گذشته بود و همه خواب بودند، هر چه فکر کردم کسى جز آقاى صفایى به ذهنم نیامد که بى منت و ملالت کارگشا باشد. با کمى وسواس و تامل شماره شیخ را گرفتم خودش گوشى را برداشت و راحت احوال پرسید. موضوع را گفتم. بى تامل گفت: آره! آره!
پنکه هست کجا بیاورم؟!
گفتم: نه! نیایید.
خودم مى آیم و بیرون زدم. هنگامى که نزدیکى هاى خانه رسیدم دیدم سرخیابان ایستاده و پنکه در دست اوست.
***********
چرا ماشین نمى خرید؟
کسى از ایشان پرسید: چرا با این همه مسافرت ماشین نمى خرید؟
پاسخ داد: اگر من ماشین بخرم، باید عهده دار کلى مخارج و استهلاک و مسائل جانبى آن باشم. اما حالا هم بى ماشین نیستم. چون دوستان با محبت خویش همان کارهاى ماشین را انجام مى دهند.
این حرف به معنى بزرگى اشاره دارد که آدم باید فارغ از مالکیت ماشین و… بوده باشد و فقط به چشم ابزار نگاه کند.
به همین خاطر وقتى یکى از دوستان در نزد شیخ، دستکشى که هنگام موتور سوارى استفاده مى کردم مسخره کرد. با جدیت به او گفت:
مقصود و وقایه و حفظ از سرماست و شکل و قیافه اش مهم نیست.
همیشه مى گفت: وسایل زندگى براى توست و با تو نیست. (باقى نمى ماند.)
***********
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
✨زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد ) آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخ
درس را تعطیل نمی کرد ؛ حتی روز شهادت فرزندش
گاهی مسائلی پیش می آمد و می رفت که درس تعطیل شود. اما ایشان می گفت: بنشینید یک خط هم که شده بخوانیم و می فرمود: درس تعطیل نشود. در روز شهادت فرزندش محمد نیز همین قصد را داشت، ولی شاگردان ممانعت کردند.
همچنین هنگامی که محمد شهید شد، آقای قرائتی برای تبریک و تسلیت آمد. حاج شیخ تبسمی کرد و گفت: آقای قرائتی! ما اگر میخواستیم خیلی محبت به محمد کنیم، دو کار می کردیم: از غذاها بهترینش، یعنی کباب را میدادیم و یک زن هم برایش می گرفتیم ولی آن جا به عالیترین شکل برایش تهیه دیدهاند. «زوجنا هم بحورالعین» و «لحم طیر مما یشتهون». پس این مرگها سرقفلی دارد.
***********
آزادگی و زهد را در عمل می آموخت
برای کسانی که چیزی را از دست داده و خیلی آزرده بودند، به گونه ای که تبعات آن ضربه میتوانست به جای باریک بکشد، می گفت: این از دست دادن در خیلی مواقع شکر هم دارد. چنان که امام سجاد(علیه السلام) فرموده اند: خدایا سپاسگزاری مرا در آن چه از من می ستانی بیشتر از آن قرار بده که به من می بخشی!
و مثال زیبایی از خودش می زد که:
روزی عبایی نو به تن کرده بودم که بسیار مشغولم کرده بود که کجا بیاویزم تا کثیف و چروک نشود و… به هر حال ذهنم را مشغول کرده بود. ناگهام هنگام عبور از جایی به میخی گرفت و یک جر حسابی خورد. آن وقت راحت شدم.!
***********
ارزش عمر
یک طلبه شیرازی، از مریدان حاج شیخ تعریف کرد:
از وقتی شیخ در حادثۀ کوچکی هشدار به موقع داد به ارزش عمر و وقت پی بردم.
روزی در باغ، مرغی را به سیخ کشیده، کباب کردم و بر سر سفره آوردم. اصولاً در این جور کارها زیاد وقت می گذاشتم و به اصطلاح اهل عیش و بزم مباح بودیم.
و در حالی که از کار خودم بسیار راضی و خشنود بودم ناگهان شیخ فرمود: پول دادی مرغ گرفتی، عمر می دهی چه می گیری؟
آن جمله بر دیوار غفلت روحم کوفته شد. امام سجادمی فرماید: «الهی نبهنی لِذکرک فی اوقات الغفله و استعملنی بطاعتک فی ایام المهله»؛ خدایا! مرا در اوقات غفلت برای ذکر خود بیدار کن و در ایام مهلت در طاعت خود به کار گیر.
***********
بهره بردن از فرصت های کوچک برای هدایت
هنر زیادی در بهره بردن از فرصت های کوچک برای هدایت داشت. این بهره گیری را با تیزهوشی انجام میداد و پیام میداد.
دوستی می گفت: برای بازی فوتبال به بیرون شهر میرفتیم. یک بار ظاهراً زمین بازی عوض شده بود و ایشان احتیاج به راهنمایی داشت. من سر دو راهی ایستاده بودم و بچهها را راهنمایی میکردم که از کدام طرف بروند.
ناگاه حاج شیخ سوار بر ترک موتوری از راه رسید و توقف کرد. گفتم: از این طرف. تأملی کرد و فرمود:
چه خوب است انسان بر سر دو راهی بایستد و آدمها را راهنمایی و هدایت کند!
***********
از خاطرات زیارت امام رضا(علیه السلام)
بخش زیبایی از حیات طیبه او به سفر های مشهد تعلق دارد. چرا که پایان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد می رساند.
می گفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو می گیرد، روح با یک نیت بد سیاه و کدر می شود. به همین خاطر به امام رضا پناه می برد. که در زیارت یکشنبه حضرت زهرا آمده است: «انا قد طهرنا بولایتهم»؛ ما با ولایت آنان تطهیر میشویم. میگفت: زیارت امام رضا مثل حمام است و با این نیاز به درگاه امام میشتافت.
روزی یکی از مریدان مشهدی گفته بود: بیایید منزل ما خالی است. ایشان از آدرس خانه آن جوان پرسید و پاسخ شنید که مثلاً: نخریسی! فرمود: دور است. من جایی دور و بر حرم میخواهم. پرسیدند: چرا این قدر نزدیک؟ فرمود: آخر آلودهها لب حوض مینشینند!
آن قدر یقین به رافت و دست گشایش گر آقا داشت که وقتی گدایی در نزدیکی حرم امام رضا از او چیزی خواست، با آن همه دست و دل بازی محل نگذاشت و اعتنایی به او نکرد… و وقتی اصرار فقیر را دید، فرمود: بیسلیقهای! آدم در کنار دریا از یک پیت حلبی آب نمیخواهد!
***********
آخرین کلام در شب آخر
شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند. ایشان میگفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که: «خدایا تا ما را نیامرزیدهای از دنیا مبر» دعای خوبی نیست.
همه پرسش شدیم که چرا؟
فرمود: چون بویی از دل بستگی به دنیا و فریب شیطان دارد.
و ادامه داد: باید چنین گفت: «خدایا ما را بیامرز و ببر!»
سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر.
بعد از سکوتی نیم خیز شده گفت: مرگ شیرین است بچه ها!
و راستی که مرگ نزد او چنین بود. بارها می گفت: من سالهاست که منتظرم. تشبیه زیبایی می کرد که: در جادۀ کمربندی دیده ای که بعضی با ساک دنبال اتوبوس می دوند و میگویند: «روی بوفه هم سوار می شوم»؟ من این طور با ساک دنبال مرگم.
***********
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
✨زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد ) آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخ
قصارها
فرزند یکی از دوستان از ایشان پرسید چه غذایی را دوست ندارد؟
فرمود: غذایی که در آن ذلّت باشد.
وقتی کسی او را با وسیله به جایی میرسند تشکرهای معمول و جاری را نمیگفت و چنین دعا میکرد: « راه دور ما را نزدیک کردی، خدا راههای دورت را نزدیک کند »
و گاهی میفرمود:
« ما را به مقصد رساندی خدا تو را به مقاصدت برساند. »
***********
شوق خیر در نیمههای شب
برادری میگفت: شب از نیمه گذشته بود و از مهمانی میآمدم. استاد را دیدم که لحافی بر دوش گرفته، در کوچهها میرود.
جلوی پایش ایستادم. بیدرنگ لحاف را داخل ماشین انداخت و گفت: دیر آمدی؟!
با شوخی و خنده شروع کردیم و پرسید: کرسی داری؟ گفتم: بله.
بلافاصله گفت: منقل چی؟ از همان چیزها که به کرسی میچسبانند نداری؟ گفتم: بله. در خانه هست.
خدا را شکر کرد. بچهها را به خانه رساندم و کرسی و منقل را برداشتیم و رفتیم.
در یکی از کوچههای حاج زینل، خودش آنها را برداشت و به خانۀ مرد مریض و فقیری برد. خودش کرسی را روبراه کرد. در راه پلهها میشنیدم که میگفت: بروید زیر کرسی و از گرمایش کیف کنید. از شادی دیگران خوش بود!
***********
قطرهای تا غرور
با آن که فقیه بود و بارها شاگردان در درس خارج وی نظرات دقیق وی را در اصول و فقه دیده بودند، اما یک بار که یکی از دوستان و شاگردان، که کتاب صحافی میکرد و روی مجموعه آثار ایشان عنوان آیتالله علی صفایی را چاپ کرده بود، متغیر شد و به او فرمود:
چرا چنین کردی؟! و مثال شگفتی زد. فرمود: گاهی دیدهای که لیوان چنان آماده لبریزی است که کافیست یک قطره در آن چکانده شود؟ تو چه میدانی وضع روحی یک انسان چگونه است… و همین حرکت و اشاره تو با او چه میکند؟ شاید این نوشتن تو حکم همان قطره را برای لبریزی او داشته باشد. پس از این القاب به جا استفاده کنید!
***********
برای دشمن هم دل میسوزاند
یکی از کسانی که منبع شایعات علیه استاد بود و در پست دولتی مهمی هم قرار داشت، خود به اتهام همان تهمتهایی که زده بود، از کار بر کنار شد و حال آنکه ظاهراً جهات شرعی موضوع را هم روبه راه کرده بود.
وقتی خبر برکناریاش را با شتاب برای استاد آوردند، آن عزیز فقط چند قطره اشک ریخت و این روایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواند که: «من حَفِر بئراً لا خیه وقع فیه»؛ کسی که چاهی را برای برادرش بکند خود در آن خواهد افتاد
و فرمود: ما که در کوبیده شدن مان آرام بودیم، اما آنها در کوفتنشان نا آرام، «و العاقبه للمتقین». او ثواب برخی زیارتهای مشهد را هم برای همین افراد هدیه کرده بود.
***********
پاسخی عجیب به گِلِه ی یک توبه کار
مؤمنی نالیده بود و با صمیمیت و صداقت هم شکایت داشت که:
من زمانی گرایش چپ و مارکسیستی داشتم و بچهها را به کوه میبردم. آن جا دختران هم همراه ما بودند و حتی برخی از آنها موقع لغزیدن و افتادن به وسیلۀ ما دستگیری میشدند. شبها در پناهگاه مختلط میخوابیدیم و هیچ وقت احساس و وسوسهای نداشتم. اما حالا که توبه کرده و مذهبی هستم و متأهل هم شدهام با کمترین برخوردها وسوسه میشوم. و کلافه بود که آخر این حالت چیست؟
استاد خندید و با آن آرامش خاص فرمود: آن وقت، تو ریشهای نداشتی، پس میوههایت (عمل) در دست شیطان و تبلیغ حزب او بود و خوبیهایت هم به سود او بود. اصلاً شیطان میگفت: تو از خود مایی، پس چه وسوسهای؟ اما حالا که ریشهای یافتهای (اعتقاد به خدا) او میخواهد ریشهها را بزند، اما نمیتواند. پس به میوهها میپردازد، تا از این راه کم کم به ریشهها برسد. تو حالا قیمت یافتهای و باید خرات کند. این است که در حج بعد از مشعرالحرام که شعور به حرمتها مییابی، بلافاصله رمی جمرات شروع میشود.
پس تا شعور به حرمتها نیافتهای، وسوسهای نیست. اما به محض شناخت و ادراک است که باید شیطان را رمی کنی آن هم دو بار و…
***********
دیدی رفیع از اهل بیت(علیهم السلام) می داد
روزی در اثر سیره رسیدگی اش به افراد و اهتمامش نسبت به حل مشکلات دیگران دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت.
بعضی از دوستان گفتند که ایشان گفتهاند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را میفروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد، ولی وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم.
استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. یکی از بچه ها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه.
پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟
حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر سر قبر مادرم (قبرستان شیخان) رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت(ع) نمی خواهم. از آن ها باید خودشان (یعنی هدایت و توجه شان) را خواست.
***********
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
✨زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد ) آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخ
بر طلبهها سخت میگیرند
از یکی از دوستانی که زیاد معاشر استاد بود پرسیدم: جدیداً خوابی ندیدهای؟ با چشمی اشکبار گفت: دیدم.
و ازاستاد پرسیدم: چه خبر؟ حرفی بزن!
فقط گفت:
بر طلبهها سخت میگیرند و رفت…
خدایا! به ما طلبهها کمک کن!
📗برگرفته از کتاب « مشهور در آسمان»
🌷🇮🇷🌷