6⃣1⃣ مىبينم كه در تحول هستم و در چهار راه فصول ايستادهام و اسير بهار و پاييزم ، نه هميشه بهار و نه هميشه پاييز.
📗 روش نقد / ج۵ / ۹۰
🌷🇮🇷🌷
7⃣1⃣ هدهد، به دنياى مرغها و پرندهها نگاه مىكند؛ مىبيند هر يك اسير نان و دانه و دل بستهى به بهارهاى پاييز و سبزهاى زرد و غنچههاى پرپر و گلهاى خار هستند.
📗روش نقد / ج۳ / ۴۶
🌷🇮🇷🌷
8⃣1⃣ آنها كه فقط بهار را مىبينند شيفته مىشوند و آنها كه فقط پاييز را مىبينند مأيوس از دارايىها، باد مىكنند و در ندارىها پلاسيده مىشوند،
🔺اما آنها كه چهار فصل را مىبينند و تدبيرهاى گوناگون را مىبينند كه چگونه جانشين يكديگرند و بهار و پاييز و زمستان،
🔺در سر چهار راه فصول و در جادهى زمان و در راه هستى سنگ نمىشوند و نمىمانند،
🔺اينها نه در دارايىها آرام مىگيرند و نه در ندارىها مىپوسند، كه امام حسین ❤️ مىگويد:
🔺«الهى انَّ اخْتِلافَ تَدبيرِكَ وَ سُرعَةَ طَواءِ مَقادِيرِكَ مَنَعا عِبادَكَ العارِفِينَ بِكَ عَن السُكُونِ الى عَطاءٍ وَ الْيأسِ مِنكَ فى بلاءٍ».
🔺دو چيز بندههاى عارف و آگاه را كه با تو به آگاهى رسيدهاند و به وسيلهى تو به شناختها رسيدهاند، از آرامش در دارايىها و يأس و رنجش در ندارىها، باز مىدارد:
يك: تدبيرهاى گوناگون تو،
دو: سرعت پيچش اندازهها و تقديرهاى تو.
🔺اين تدبيرهاى گوناگون و چهار فصل و اين اندازههاى سريع و متحرك، ديگر نه دلخوشى و آرامشى مىگذارد كه بگويى به به و نه يأس و دلگيرى مىگذارد كه بنالى واى واى، بل كوششى مىآفريند كه در بهار و تابستان، براى وسعت خسيس زمستان گام بردارى و توشه بگيرى و كام بستانى.
🔺آنها كه حركتها را ديدهاند، نه اميدوارند و نه مأيوس، كه فقط متحركند و رهرو ...
📗 روش نقد ؛ ج۲ ؛ ص۴۸
🌷🇮🇷🌷
9⃣1⃣ در كنار يك تاكستان در فصل پاييز و يا در ميان يك قبرستان هنگام غروب، زمينههای تحول آمادهتر است.
📗روش برداشت از قرآن. ۱۲۴
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از از عشق تا بهشت با روابط متکامل
در محبت يا گفت و گو، حدّ نگه دار، تا آنجا كه هنوز به جملههايى از تو مشتاق هستند، خاموشى تو شيرين است. دلزدگى، حتى از محبت، نفرت انگيز است. به همان اندازهاى محبت و اقبال داشته باش كه طرف تو نياز دارد، نه به اندازهاى كه تو دارى. هنگام راحتى و انس، در دل بهار زندگى، از پاييز هم يادى بكن. اين توجه، تعلق و دلبستگى را ضعيف مىكند و تو را آماده مىسازد و براى حوادث، مصونيّت مىبخشد. روابط متكامل زن و مرد / 22
0⃣2⃣ زندگى دنيا، افزون طلبى و بيشتر خواهى است.
چه در حوزهى ثروت و دارايىها و
چه در حوزهى فرزند و نورچشمىها، كه ادامهى تو هستند و سيل ثروت تو را، تحويل مىگيرند
و تو وجود خودت را در آينهى وجود آنها مىبينى و زيادى آنها را زيادتى خودت حساب مىكنى.
و در هنگام پيرى و محروميت از بازىها و سرگرمىها و زينتها و فخر فروشىها، به اين تكاثر و زيادهطلبى دلخوش مىنمايى. همچون طراوتهاى سبز و شاداب و باران ديده،
پس از بارورى و شادابى، به تشنگى و هيجان و پاييز و زردى و شكستگى و در نهايت رنج و عذاب و يا مغفرت و رضوان روى مىآورى.
راستى كه زندگى دنيا جز فريب در اندازهها و جز بهرههاى غرورآميز نيست.
📗 درسهايى از انقلاب (قيام) ؛ ص ۷۹
🌷🇮🇷🌷
1⃣2⃣ چرا زمانى كه در مسير حق حركت مىكنيم، اگر خارى در پاى ما برود، ناله ما در مىآيد،
ولى وقتى بچهمان مريض است، وقتى مىخواهيم شغلى بگيريم، مىخواهيم مدركى بگيريم،
حاضريم تا آن طرف دنيا برويم،
حاضريم هزار ذلت و بدبختى و بالا و پايين
شدن را تحمل كنيم، نه كسى به ما «بارك اللَّه» مىگويد و نه كسى از ما تشكر مىكند.
🔺چه شده در راهى كه خودمان آن را خواستهايم، اين همه پا بر جا هستيم، ولى در راهى كه آن را شناختهايم و احساس كردهايم كه بايد برايش بايستيم، اين قدر سست و از پا افتادهايم؟!
🔺حاضريم براى هيچ و پوچ، جان خود را بدهيم ولى براى آنچه كه ارزش دارد ...؟!
🔺بايد خودمان را محاكمه و بر خود سختگيرى كنيم كه اين همه رنج و پا بر جايى
براى رسيدن به يك عشق حقير،
براى گلهاى پرپر،
براى بهارهاى پاييز،
براى سبزهاى زرد؟!
🔺ثباتها و قدرتها، از همين مقايسهها به وجود مىآيد.
📗حركت، ص: ۱۷۴
🌷🇮🇷🌷
2⃣2⃣ اين مهم نيست كه دوباره فتنهها سر مىگيرد و شمشيرها فرق على را مىشكافد،
🔺كه بايد دوباره كوشيد و جوشيد و از ريشه روييد. به خصوص آنجا كه تو مىخواهى زمينهى انتخاب و امكان خوب شدن را فراهم كنى تا هر كسى از روى آگاهى به زندگى و يا هلاك برسد؛ «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ».
🔺با اين ديد ديگر مشكلى نيست. آنها كه مىخواهند آدمها خوب شوند و دنيا گلستان شود، بايد مأيوس شوند،
نه آنها كه مىخواهند زمينهى انتخاب و امكان خوب شدن را فراهم كنند و نجدين را پيش پاى آدمها بگذارند.
🔺با اين نگاه و با اين ديد مىتوان رنجهاى سنگين تاريخ را به دوش كشيد و از پا ننشست و با اين شناخت مىتوان استقامت على را فهميد و همراه او باقى ماند،
🔺وگرنه آنقدر حالت يأس و آيت يأس را از دوست و دشمن مىبينى و مىشنوى كه با شكست بنىاميه باز هم به دامان على باز نمىگردى و سنگينى بار ولايت را تحمل نمىكنى.
🔺و اين نكته را هم فراموش نكن كه تماميت و ناتمامى در رابطه با هدفها مشخص مىشود.
🔺 آنجا كه هدف تو گلستان شدن جهان و صالح شدن تمام آدمها باشد، هيچوقت موفق نخواهى بود و به نتيجه نخواهى رسيد؛
اما آنجا كه ايجاد امكان و فراهم شدن زمينه و امكان انتخاب آدمها را بخواهى، هيچگاه مأيوس نخواهى شد؛
چون در شكم دستگاه فرعون مىتوانى همچون موسى رشد كنى و در دل تاريكى مىتوانى همچون چراغ بدرخشى، كه سياهىها خود زمينهساز و خواستگاه نور هستند.
🔺 در بطن تاريكى چراغها بارور مىشوند.
🔺هميشه براى طرح دعوت و هدايت امكان هست. اگر به دنبال دعوت و هدايت، اجابت و همراهى شكل گرفت، باز به تعبير اميرالمؤمنين در خطبهى ششم، تو با مقبل به حق و آنها كه روى آوردهاند، با مدبر از حق و آنها كه پشت كردهاند، خواهى جنگيد، وگرنه صبر مىكنى با چشم تر و گلوى درد با خار چشم و استخوان گلو شكيبا خواهى بود تا همراهان را بسازى و بيابى و كار خود را دنبال كنى.
🔺با اين وضع، تو به تماميت خويش و به موفقيت و پيروزى رسيدهاى و دشمنِ درگير با اين چنين بينش و روشى ناتمام و ابتر و شكست خورده است؛
چون حتى با پيروزى و تسلط و قدرت به تماميت نمىرسد و هدف تو را سد نمىكند كه تو در دل او مىتوانى همراهانت را بيابى و مىتوانى مؤمن آل فرعون را داشته باشى.
📗 تطهير با جارى قرآن، ج۱، ص: ۳۸۹
🌷🇮🇷🌷
3⃣2⃣ مؤمن که میشوی
نيروى ديگرى در تو زنده میشود و
دیگر امرى عظيم با تو آميخته و مخلوط گرديده و همين باعث شده كه
تو از سرگرمىها و شادىها و رنجهاى آنها فاصله گرفتهاى، كه
تو را مقصدى ديگر مشغول كرده و رنجها و شادىهاى ديگرى طلوع كرده است.
تو شادى بهار و رنج پاييز ندارى كه
در هر فصل كارى هست و در برابر هر نعمت مسئوليتى و در كنار هر فراغت اشتغالى.
📗 تطهير با جارى قرآن، ج۱، ص: ۳۸۰
🌷🇮🇷🌷
4⃣2⃣ دنيا چهار فصل است،
هميشه بهار نيست.
همين كه به آن تكيه مىكنى تو را زمين مىزند
و همين كه به آن دل مىبندى، تو را به رنج مىنشاند،
🔺شايد اين تحول و درد و رنج براى ما كه پاهامان را بريدهايم و به دنبال مقصدى نيستيم، خيلى دردناك باشد،
🔺ولى براى آنها كه فرزند راه هستند و به دنبال دوست و در فكر مقصد، اين دردها و رنجها و تحولها، خود علامت بيدارى و عامل حركت و باعث قرب است.
🔺براى آنها رنجها نعمت است كه بر آن شاكر هستند، نه رنجى كه از آن جزع داشته باشند و عقده بگيرند و در نهايت بر آن صبر كنند، كه با اين ديد، شكر در دل تو خيمه مىزند.
📗 درسهايى از انقلاب (قيام) ؛ ص۱۲۷
🌷🇮🇷🌷
5⃣2⃣ «فَاْستَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمَّنْ خَلَقْنا انَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لَّازِبٍ» ؛
🔺از آنها بپرس كدام در خلقت محكمتر هستند، اينها ... يا آنچه ما آفريديم از آسمانها و و و؟ ما آنها را از گِل؛ آن هم گِل چسبنده آفريديم.
🔺گويا اين توصيف چسبندگى (لازِب)، هم سماجت را مىرساند و هم حقارت را. راستى چگونه اينها با اين حقارت يا سماجت به غرور چسبيدهاند؟!
🔺اين برگهايى كه بر سر شاخهاى اسير بهار و پاييزند، چرا خود را در جنگل هستى نمىبينند؟!
🔺چرا در اين وسعت به خود نگاه نمىكنند تا از غرورها آزاد شوند و راه خود را بيابند و حركت خود را آغاز كنند؟!
🔺برگ ☘هنگامى كه فقط خود را مىبيند و از جنگل غافل مىشود به غرور مىرسد و سرودِ «أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلى» سر مىدهد.
🔺اما با توجه به وسعت هستى و روابط اين برگ با شاخهها و تنهها و خاكها و جنگلها و ... ديگر غرورى نيست؛ چون همين برگ، محتاج اين همه است و اسير پاييز و چيزى نمىگذرد كه خوراك مورچهها مىشود و بازيچه نسيم؛
«فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأكُولٍ»
و «جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ» .
📗 حيات برتر، ع ص ص: ۱۷۱
🌷🇮🇷🌷
6⃣2⃣ در اين دنياى متحول چگونه اين انسان آگاه و مرگ انديش كه در بهار، پاييز را مىبيند و حدس مىزند مىتواند با همه نعمتها متنعم و راحت باشد؟
📗تطهير با جارى قرآن / ج۳ / ۳۶۱
🌷🇮🇷🌷
7⃣2⃣ ما غمها را در زرورق مىپيچيم و خود را فريب مىدهيم يا اسير بهار مىشويم يا شكستهى پاييز و در هر حال با خوشىمان ناخوشى همراه است.
🔺و هر چه تلقين كنند و بگويند، غمها تمام نمىشوند، كه شكل عوض مىكنند.
🔺اگر يكى برود، صدتا مىماند و در هر كدام صدتا مىزايد.
🔺اين واقعيت است، زندگى چهار فصل است. كسى كه مثل آندره ژيد فقط بهارش را ببيند، دروغگوست و كسى كه مثل صادق پاييزش را بشناسد و بوف كور و سگ ولگرد و ... او هم يك چشم است.
📗 تطهير با جارى قرآن، ج۲، ص: ۷۸
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
«فَاْستَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمَّنْ خَلَقْنا انَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لَّازِبٍ» ؛ از آنها بپرس كدام در خلقت محكمتر هستند، اينها ... يا آنچه ما آفريديم از آسمانها و و و؟ ما آنها را از گِل؛ آن هم گِل چسبنده آفريديم.
گويا اين توصيف چسبندگى (لازِب)، هم سماجت را مىرساند و هم حقارت را. راستى چگونه اينها با اين حقارت يا سماجت به غرور چسبيدهاند؟!
اين برگهايى كه بر سر شاخهاى اسير بهار و پاييزند، چرا خود را در جنگل هستى نمىبينند؟! چرا در اين وسعت به خود نگاه نمىكنند تا از غرورها آزاد شوند و راه خود را بيابند و حركت خود را آغاز كنند؟!
برگ هنگامى كه فقط خود را مىبيند و از جنگل غافل مىشود به غرور مىرسد و سرودِ «أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلى» سر مىدهد. اما با توجه به وسعت هستى و روابط اين برگ با شاخهها و تنهها و خاكها و جنگلها و ... ديگر غرورى نيست؛ چون همين برگ، محتاج اين همه است و اسير پاييز و چيزى نمىگذرد كه خوراك مورچهها مىشود و بازيچه نسيم؛ «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأكُولٍ» و «جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ» . حيات برتر، ع ص ص: 171
9⃣2⃣خدایا تو مىدانى
🔺 ما يك برگ نيم خوردهايم-
عصف مأكول-
آن هم برگى بر شاخهاى و آن هم شاخهاى در درختى به تنومندى تاريخ،
آن هم در جنگلى به وسعت هستى و
آن هم جنگلى اسير بهار و پاييز و همراه تغيير و تبديل ووو.
🔺تو ما را مىشناسى كه فقيريم و دست خالى و اين گونه مغرور و بىخبر.
🔺و باز به سوى تو آمدهايم؛
چون مىدانيم كه ما را محروم نمىكنى. تو به خاطر ما ندادهاى كه به خاطر ما دريغ كنى.
🔺ما مىدانيم چه كارهايم و چقدر زيان كردهايم، ليكن
آگاهى تو به ما و
آگاهى ما به اينكه ما را محروم نمىكنى
اين دو آگاهى ما را به سوى تو كشيده و با سختى به نزد تو آورده.
🔺هر چند سزاوار رحمت تو نيستيم ولى تو سزاوارى كه بر ما و بر مجرمها با وسعت فضل خويش ببخشى و مجرمها را مدارا كنى نه آن كه مجازات فرمايى.
🔺پس تو بر ما منت بگذار به آنچه كه تو سزاوارش هستى و تو ما را ببخش كه ما نيازمند رسيدن توييم. اى غفار!
📗بشنو از نى؛ شرح ابوحمزه ص۷۹
🌷🇮🇷🌷
🏴🏴🏴
0⃣3⃣اين روزها، روزهاى فاطمه (س) و اين شبها، شبهاى على (ع) است.
🔺اگر بيشتر گوش بدهيم مىتوانيم صداى حزن آلود على (ع) را از مدينهى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مىگويد:
«امَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ».
🔺 راستى اين فاطمه (س) در كجا ايستاده كه على (ع) اين گونه از او مىگويد؟
🔺 اين چه انس عميقى است كه اين گونه حزن سرمد مىآورد؟
🔺 اين چه خورشيد در خاك نشستهاى است كه اين گونه شام ديجور به دنبال مىكشد؟
🔺من از فرزندان فاطمه (س)، از آن كهكشانهاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانهى مبارك، حرفى نمىزنم.
🔺من فقط از فاطمه (س) مىپرسم؟
راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشمها و دلهاى ما نشسته است و راهها را نشانه مىزند.
📗 روزهاى فاطمه(س)، ص: ۱۴
🌷🏴🌷
اگر از آجیل و میوه کلام شیرین استاد لذت بردید شادی روح مرحوم صفایی فاتحه و صلوات یادتون نره
8⃣2⃣ درختى 🌳🌴 كه به لباسهايش پاى بند نبود و هنگامى كه زرد 🍁مى شدند رهايشان مى كرد و در نتيجه هر بهار به لباسهاى سبز مى رسيد.
👇👇
🔺مربى مىتواند به وسيله داستانها از در مخفى وارد شود و اين خصوصيات را در ناخود آگاه كودك وارد كند.
🔺داستان مرغى كه حرف هر كس را نمىشنيد
و يا
🔺ماهى سياهى كه خود به دنبال چيزى بود
و يا
🔺دانه گندمى كه در زير خاك آرام نمىگرفت
و
🔺يا جوجهاى كه در پوست نمىماند
و
🔺يا ستارهاى كه به دنبال عشقى مىدويد
و
🔺 يا درختى كه به لباسهايش پاى بند نبود و هنگامى كه زرد مىشدند رهايشان مىكرد
و در نتيجه هر بهار به لباسهاى سبز مىرسيد
و يا پلنگى كه آرام نمىگرفت
و
🔺يا موشى كه كند و كاو مىكرد و به گنج مىرسيد.
🔺اين داستانها كودك را كوك مىكنند و ناخود آگاه او را به چرخش مىاندازند.
🔺مربى مىتواند خواستهاش را اين گونه در كودك پياده كند و به او شخصيت و تفكر و حريت و يا هر گونه پستى و زبونى را بياموزد.
📗 تربيت كودك، ص: ۵۰
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از طرح رشد علمی 🇮🇷🇵🇸
🔺برای آموختن هنر تماشا و خوب دیدن یک راه دیدن دقتها و برداشتهای اهل #دقتورزی و #تدبر است.
زیاد خواندن و انس با چنین خوشهچینیهایی زاویه دید انسان را تیزتر خواهد کرد.
برای همین نتیجه پیمایش گذرا در آثار مرحوم #استاد_علی_صفایی در قاب 0⃣3⃣ تصویر مکتوب اما شگفت و قابل تآمل از تحول در طبیعت و جابجایی فصلها را در این پنجره ببینید: 👇
https://eitaa.com/khatereazalisafaee
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از طرح رشد علمی 🇮🇷🇵🇸
011015 استاد غنوی جلسه 1 حجیت روایات اخلاقی.mp3
39.15M
🔺نشست علمی
✨ بررسی روشهای #اثبات_صدور روایات در #فقه_معارف 👌
حجهالاسلاموالمسلمین دکتر #استاد_غنوی
📆 پنج شنبه ۱۴۰۱۱۰۱۵ ساعت ۱۰:۱۵ صبح
🔺 کمیته علمی هیات انصار المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
#تبویب_روایات
#فقه_معارف
#معارف_تربیتی
#معارف_اخلاقی
┏━━━🇮🇷🌷🇮🇷━━┓
🆔 @Roshdelmi
┗━━━🍃🕊━
هدایت شده از طرح رشد علمی 🇮🇷🇵🇸
تقریر نشست بررسی روش های اثبات صدور روایات در فقه معارف، استاد غنوی.docx
32.1K
🔺تقریر مکتوب نشست علمی
✨ بررسی روشهای #اثبات_صدور روایات در #فقه_معارف 👌
حجهالاسلاموالمسلمین دکتر #استاد_غنوی
تقریر: حجهالاسلام علی فاضل
📆 پنج شنبه ۱۴۰۱۱۰۱۵ ساعت ۱۰:۱۵ صبح
🔺 کمیته علمی هیات انصار المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
#تبویب_روایات
#فقه_معارف
#معارف_تربیتی
#معارف_اخلاقی
┏━━━🇮🇷🌷🇮🇷━━┓
🆔 @Roshdelmi
┗━━━🍃🕊━
🔷 ايمان چيست؟ چه مراحلى دارد؟ چه آثار و چه علائمى به دنبال مىآورد؟ و چه بارهايى و چه حقوقى را بر دوش مىگيرد؟
🔷 ايمان چيزى جز عشق و نفرت نيست. «هَلِ اْلايمانُ إلاّ الْحُبِّ وَ الْبُغْضُ». ايمان عشق در راه او و نفرت به خاطر اوست. ايمان رهبرى و جهت دادن به عشق و نفرت است.
🔷 ايمان حد قلبى مذهب است.«الَّذينَ آمَنُوا أَشَّدُ حُبّاً للَّهِ». آنها كه ايمان مىآورند از عشق بزرگترى براى خدا برخوردار مىشوند.«قالَتِ ألاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا، وَ لكِن قُولُوا أَسْلَمْنا فَلَمَّا يَدْخُلِ الايمانُ فى قُلُوبِكُم». اعراب مىگفتند ما ايمان آوردهايم، ما گرويدهايم. بگو شما ايمان نياوردهايد، بگوييد اسلام آوردهايم. هنوز ايمان در دل شما راهى نيافته است. هنوز اين عشق خدا در سينهها خرگاه نزده است. هنوز ديگران پاسدار دلها هستند.
🔷 اين عشق به تدريج شكل مىگيرد و پيچيده مىشود. اين گياه آهسته سربلند مىكند تا از تمامى وجود تو سرازير مىشود و از دست و پا و چشم و گوش و فكر و خيال تو، جوانه مىدهد و بار مىآورد.
🔷 «إنَّ الايمانَ مَبْثُوثٌ عَلَى الْجَوارِحِ». ايمان بر تمامى وجود تو پراكنده است. ممكن است دست تو ايمان آورده باشد، ولى هنوز چشم تو ايمان نياورده باشد و خالى مانده باشد. هر كدام از اعضا و جوارح تو كه از اين عشق زنده شدند، به ايمان مىرسند، تا آنجا كه روحُ الايمان در تمامى وجود تو سايه مىگستراند.
🔷 سرعت و شتاب و يا كندى و حتى خشكيدن اين گياه عشق به تو بستگى دارد كه چگونه سيرابش كنى و بارورش سازى. هر چه بيشتر شكر كنى و بيشتر گام بردارى، زودتر مىرسى و بيشتر بار مىگيرى.
🔷 ايمان عمل را مىزايد و عمل ايمان را بارور مىسازد. آنها كه پرشهاى آهويى دارند و همراه مقايسهها و ذكرها مدام با خودشان كار مىكنند و به خودشان نهيب مىزنند، زودتر مىرسند.
🔷 بارها گفته شده كه بذر فكر و گياه عشق، اگر همراه ذكر و يادآورى تو نباشد، هيچگاه از زير خاك سر بر نمىآورد. من كسانى را سراغ دارم كه سالهاست در جا زدهاند و گياه ايمانشان بىرنگ مانده و دارد مىخشكد. و كسانى را سراغ دارم كه هنوز ماهها نگذشته كه سربرآوردهاند، چون داستان حركت انسان، داستان كفر و شكر است.«لَئِنْ شَكَرتُم لأَزيدَنَّكُم».
🔷 مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نكنى، افت مىكنى و مدام پايين مىآيى و اگر اقدام كردى پيش مىروى و جلو مىافتى. تو كه فهميدى بايد از اين لقمهى چرب بگذرى. اگر توجيه كردى، تو در همين جا نمىمانى كه رفته رفته، بخل در تو سبز مىشود. با اينكه چند لقمه دارى، از بشقاب رفيقت برمىدارى تا آنجا كه يك انبار احتكار كردهاى و باز هم نگاهت به كاسهى ديگران است تا آنجا كه مجبور مىشوى با كسانى دوست شوى كه احتكار مىكنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا كه در بزمشان راه مىيابى و ... تا آنجا كه از دست مىروى.
🔷 و اگر در اين آخرين پله يك قدم برداشتى، يك حركت كردى، قدرت گام دوم را به تو مىدهند تا آنجا كه مىتوانى دو لقمه و بيشتر و بيشتر بدهى و از تمامى انبارهايت بگذرى.
🔷 داستان انسان، داستان شكر و كفر است، در هر لحظه پيش مىبرد و يا عقب مىافتد. اين طور نيست كه خيال كنى در يك جا ايستادن، در همانجا ماندن است، كه ايستادن عقب گرد است و پايين رفتن.
🔷 آن زنده دل گفته بود آنها كه در نينوا حسين را كشتند، همانهايى بودند كه از يك لقمه نگذشتند. از يك چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا كه نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا كه دستشان را هم با خون حسين شستند.
📚 صراط، ص ۹٠