کانال رسمی خط سرخ
✍نحوه شهادت راوی همرزم شهید
عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران و به منظور تصرف ارتفاع ۲۵۱۹ انجام میشد؛ ارتفاع مشهوری که در زمان جنگ چند بار بین ایران و عراق رد و بدل شد. شهید کاوه، چون در گرفتن این ارتفاعات زحمت زیادی کشیده بود، حساسیت خاصی نسبت به این منطقه داشت. این منطقه در جریان یک تک دشمن، به تصرف دشمن درآمده بود. در عملیات اولیه بازپسگیری، شهید کاوه در اثر اصابت ۱۳ ترکش نارنجک به شدت مجروح شد و به مدت یک ماه بستری شد. هنوز خوب نشده بود که با سر و بدن باندپیچی شده به منطقه بازگشت و مجددا دستور انجام عملیاتی را برای بازپسگیری ارتفاعات ۲۵۱۹، از فرماندهان جنگ دریافت کرد. شب اول عملیات وی در قرارگاه بود، اما در شب دوم، خود را به صحنه نبرد رساند. یک بار در گرماگرم نبرد به عقب نگاه کردم، دیدم سه نفر میآیند. از نحوه راه رفتن فهمیدم که یکی از آنها شهید کاوه است. ایستادم تا به من رسید. گفت: حالا بیا رویت را ببوسم. انگار که به او الهام شده بود. خلاصه روبوسی کردیم و از او خواستم که برگردد؛ ولی او اصرار کرد که بیاید. من به جان حضرت امام قسمش دادم که برگردد. محمود گفت: «اصرار نکنید، من باید بیایم؛ ولی فرماندهی نمیکنم.» گفتم خوب وقتی داری میآیی فرماندهی باید بکنی. اما او نپذیرفت.
حرکت به جلو را آغاز کردیم. به نقطهای رسیدیم که ۲ سنگ به هم چسبیده بودند و چیزی شبیه غار ساخته شده بود. من به محمود گفتم که شما اینجا با بیسیمچیها بمانید و ما میرویم. او ماند و ما ۳۰ یا ۴۰ متر رفتیم و به عراقیها رسیدیم. آنجا محمود دستور داد که آتش را بریزید. آتش شروع شد و دشمن هم بیپاسخ نگذاشت. من در این حین ناظر جریان بودم. دیدم یکی از خمپارههای دشمن نزدیک جایی فرود آمد که شهید کاوه در آنجا حضور داشت. محمود ناظر آتش ما بر روی دشمن بود که خمپاره به او اصابت کرد. بیسیمچی تماس گرفت که محمود مجروح شده است. دستور انتقال وی را به پشت جبهه دادم.
محمود را به ۲ تن از نیروها سپردم و خودم عملیات را ادامه دادم. در ادامه عملیات، من از ناحیه دست راست مجروح شدم و عملیات تا صبح هدایت شد و صبح برای پانسمان به اورژانس رفتم و از حال شهید کاوه پرسیدم. متوجه شدم که آنها خبر ندارند. برای جلوگیری از هراس و دلهره، به آنها گفتم: پس حتما جراحت سطحی بوده که او را اینجا نیاوردهاند. پس از پانسمان به ستاد معراج شهدا رفتم و پیکر پاکش را مشاهده کردم. پیکر شهید را به ارومیه و از آنجا با هواپیما به مشهد منتقل شد.
🌷۱۱ شهریور سال ۱۳۶۵ که شهید کاوه در عملیات کربلای ۲ به درجه رفیع شهادت رسید، مردم مهاباد پابرهنه زیر پیکر پاک و مطهر این سردار، بر سر و سینه میزدند، اشک میریختند و ضد انقلاب را نفرین میکردند.
4_5924954582227616464.mp3
26.25M
بابا خرابه بسترش خاکه
خرابه بالشش خشته
نمیتونم پاشم از جام
پاهام پاهای سابق نیست 😭
🎤 حاج مهدی رسولی
التماس دعا✋
VID_20190903_124400.mp3
4.61M
میگن روضه دلمردگیه/میگن گریه افسردگیه
نمیدونن خبر ندارن/حسین آغاز زندگیه
اتفاقا روضه نور میده دلارو/اتفاقا گریه میبره بلا رو
اتفاقا حسین زنده کرده ما رو
میگن بسه غصه بسه غم/میگن بازی شال و علم
نمیدونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم
اتفاقا این غم باعث نشاطه
اتفاقا این شال پرچم حیاته
اتفاقا حسین کشتی نجاته
هر کی با حسین باشه/سرزنده و آزاده است
شیعه تا حسین داره/یک لشگر آزاده ست
🎤حاج مهدی رسولی
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
💠طرح نذرنان توسط #مجمع_جهانی_خادمین_شهدا در حصیر آباد(اهواز)به نیابت از شهید عبدالکریم اصل غوابش اجرا گردید در این طرح مبلغ ۱۵۰هزارتومان صرف خریدنان و توزیع به وسیله بن نان بین خانوادهای نیازمند شناسایی شده توسط حاج آقا سید عمادالدین موسوی بیدک مسول مرکز نیکوکاری مسجد امام خمینی (ره)حصیر آباد گردید
👈در انتها از خادم بزرگوارمان در اهواز که سبب ارتباط ما برای اجرای این طرح در عین الدو و حصیر آباد شدند بسیار ممنونیم اجرشان با شهدا ان شاالله
شما هم میتوانید این طرح را در شهر و استان خود اجرایی کنید
#آتش_به_اختیار
#مجمع_جهانی_خادمین_شهدا
هدایت شده از بانك جامع اطلاعات شهداي جهان اسلام(مجمع خادمين شهدا)
✍راوی همسر بزرگوارشهید
درسال ۱۳۴۸ در یکی از مناطق محروم اهواز به نام حصیرآباد حاج عبدالکریم به عنوان ششمین فرزند خانواده غوابش پس از چهار دختر و یک پسر به دنیا آمد و خدا بعد از او نیز سه فرزند دیگر به این خانواده عطا کرد.
پدر ایشان که عموی بنده هم میشود دست اندر کار مسجدسازی و فروشنده مصالح ساختمانی بود و ساختمان مسجد محله حصیر آباد را بنا کرد و خودش نیز پیش نماز مسجد بود، به همین خاطر عبدالکریم هم دنباله رو پدر بود و از همان دوران کودکی در فضای مسجد رشد کرد و برخلاف سایر هم سن و سال هایش که علاقه به بازی و بازیگوشی داشتند او معمولا مشغول نقاشی و انجام کارهای هنری بود.
او خیلی زود به مرحله پختگی رسید و قبل از رسیدن به سن تکلیف تمام فرایض را انجام میداد؛ به طوری که در سن ۱۱سالگی فعالیت فرهنگی خود در مسجد امام محمد باقر(ع) که معروف به لشکر قدس بود را آغاز کرد و همین زمان بود که جنگ تحمیلی آغاز شد.
ایشان سال سوم دبیرستان بودند که تصمیم گرفتند به جبهه بروند.یک روز بدون اطلاع قبلی از راه مدرسه به جبهه رفت و پدر و مادرش نیز که اطلاع نداشتند خیلی نگران شده بودند و پرس و جو میکردند تا اینکه خودش تماس گرفت و گفت که در دزفول تحت آموزش نظامی برای اعزام به جبهه است. بعد از گذراندن دورههای آموزشی به گردان امیرالمومنین(ع) پیوست و در عملیاتهای نصر 8 و والفجر ۱۰ به عنوان نیروی خط شکن شرکت داشت تا اینکه از ناحیه دو پا مجروح و همزمان شیمیایی هم شد؛ برای مداوا مستقیم از جبهه به لاهیجان اعزام شد و پس از بهبودی و ترخیص تا اواخر جنگ دورههای درمان را میگذراند که قطعنامه پذیرفته و جنگ تمام شد.
بعد از جنگ در سپاه پاسداران استخدام شد و به گردان جعفر طیار تیپ یکم حضرت حجت(عج) پیوست. دورههای زرهی و تخصصی تعمیرات تانک را گذرانده بود ولی به خاطر آثار جراحتی که در کمر و پا داشت به اصرار مسئولان در قسمت فرهنگی مشغول به فعالیت شد.
سال ۶۸بود که خانواده عمویم به خواستگاریم آمدند؛ البته حاجی آن موقع با عصا راه میرفت و هنوز کاملا بهبود پیدا نکرده بود و به خانواده اش هم گفته بود که چطور با این وضعیت میخواهید برای من زن بگیرید که عمویم گفته بود شما کاری به این کارها نداشته باش. پدرم هم با من صحبت کرد و گفت: ممکن است او در همین وضعیت بماند و خوب نشود، در واقع اتمام حجت کرد و تصمیم را به خودم واگذار کرد.
حاجی وقتی به خواستگاری من آمد به دلیل شدت مجروحیتی که پشت سر گذاشته بود ضعیف شده بود و خیلی نمیتوانست حرف بزند و یا یکجا بنشیند، چهره مهربانی داشت وقتی به او نگاه میکردم آرامش میگرفتم.
می دانستم که از لحاظ اخلاقی و ایمانی چیزی کم ندارد و برای سلامت جسمش هم به خدا توکل کردم اميدواربودم كه سرانجام اين انتخاب خير باشد. در واقع دوست داشتم در جهاد جانبازي او سهمي داشته باشم۱۳ مهر ۱۳۶۸ ازدواج کردیم.
در ابتدا در خانه عمویم، پدر حاج کریم زندگی میکردیم ولی مدتی بعد زمینی در یکی از مناطق محروم شهر خریدیم و چون هزینه کارگر و بنا نداشتیم حاجی بنایی میکرد و من هم به عنوان کارگر مصالح به او میدادم تا بالاخره خانهمان را ساختیم بزرگ و خوب بود و ۵ سالی آنجا بودیم ؛اما به دلیل نزدیکی کارخانه آرد و آلودگی آن و تاثیر بدی که بر عارضه شیمیایی حاجی داشت مجبور به فروش آن و جابجایی به محله قدیمی خود حصیر آباد شدیم و مجبور شدیم در یک خانه ۴۰ متری زندگی کنیم.
به جرئت میتوانم بگویم اگر حاجی نبود من از لحاظ اعتقادی به این رشد نمیرسیدم، تحمیلی در کار نبود بلکه با رفتارش اطرافیان را تحت تاثیر قرار میداد، فداکاری و مهربانی و دلسوز بودنش و ساده زیستی و بیریا و کم توقع بودنش او را از دیگران متفاوت میکرد.
پسرم مجید به صورت روزمزد در سپاه کار میکرد که عذرش را خواستند من خیلی ناراحت شدم نه به خاطر بیکار شدنش به خاطر اینکه یک نیروی ولایی و دلسوز بیکار شده بود. به حاجی گفتم: باید بروی صحبت کنی ببینی
هدایت شده از بانك جامع اطلاعات شهداي جهان اسلام(مجمع خادمين شهدا)
چرا این کار را کردهاند شما سرهنگی و اینها دوستان تو هستند؛ اما حاجی بدون هیچ ناراحتی گفت: شما خیلی قضیه را بزرگ کردهای؛ حتما رزقش جای دیگری است. گفتم: حالا که شما کاری نمیکنی من پیش سردار فرماندهی میروم. حاجی گفت: میدانی با این کارت وقت سردار را میگیری؟ خواهش میکنم از این کار منصرف شو. مدتی نگذشته بود که مجید گفت: تصمیم گرفته ام که در حوزه مشغول تحصیل شوم و تازه من به حرف حاجی رسیدم که میگفت راهش از جای دیگری میگذرد و رزقش جای دیگری است یعنی چه.
توکلش خیلی زیاد بود بارها میشد که مشکلی یا کمبودی پیش میآمد و من میگفتم: «حاجی حالا چیکار کنیم؟» حاج عبدالکریم میگفت: «خدا کریم است هنوز خیلی وقت هست جور میشود» و واقعا هم همین طور میشد.
ایشان راوی دفاع مقدس در چذابه و شلمچه بود و فرمانده پایگاه مقاومت بسیج شهید نریمی و مسئولیت هیئت امنای مسجد امام علی (ع) حصیرآباد را هم بر عهده داشت و چند باب از منازل اطراف مسجد را خریداری کرد و به ساختمان مسجد ملحق و مسجد را احیا کرد. کار حاجی شب و روز نداشت و دائم در ماموریت بود و تنها روزهای جمعه آن هم نه همیشه منزل بود که همان یک روز را هم یا به انجام کارهای تعمیراتی مدارس بچهها و رنگ آمیزی و تعویض شیشه و غیره میگذراند یا به فعایتهای مسجد و پایگاه بسیج، یعنی ما حاجی را خیلی نمیدیدیم چون همه مردم محل از او انتظار داشتند.
حاجی یک هیئت زنجیر زنی را با ۱۰ نفر در محل راه اندازی کرد که حالا به ۵۰۰نفر زنجیر زن رسیده است که هر سال ماه محرم ۱۰ شب مداحی و زنجیرزنی برگزار میکنند. حاجی یک تنه همه این کارها را میکرد
شهید غوابش در انجام دکور یادواره شهدا در اهواز و خارج از اهواز شناخته شده بود و هر جا یادواره شهدا بود با علاقه میرفت و چند روز وقت میگذاشت با وجود اینکه از دردهای کهنه اش رنج میبرد ولی با روحیه بر دردها غلبه میکرد. به او میگفتم: این همه زحمت میکشید چیزی هم به شما میدهند؟ میگفت: کسی که برای شهدا کار میکند نباید انتظار دستمزد داشته باشد.
حاجی هنگام اعزام به سوریه سرهنگ و در روابط عمومی حوزه نمایندگی مشغول بودند و پیش از آن هم در سمتهای فرهنگی و زرهی تیپ زرهی حضرت حجت(عج) مشغول بودند؛ سوریه هم کارشناس زرهی بودند و تعمیرات تانکها را بر عهده داشتند.
حاجی به قدری جذبه داشت که میگویند رزمندگان سوری را با اخلاق خود جذب نماز جماعت میکرد و ارتباط آنها با حاجی به گونهای بود که او را از جمع خود جدا نمیکردند.
آبان ماه ۹۳بود که حاجی به من گفت: ثبت نام کردم برای اعزام به سوریه شما که راضی هستید؟ ولی هنوز فرماندهی اجازه نداده، گفتم: اگر بگویم راضی نیستم چه میگویید؟ گفت: پس معلوم شد که مرا دوست نداری؛ از شما که یک زن صبور و مقاوم هستید بعید است.
چون حرم حضرت زینب(س) در وضعیت مخاطره آمیزی قرار گرفته بود و طبق فرمایش رهبری که دفاع از اسلام و مسلمین به مرزهای ایران ختم نمیشود و همین امر حجت را برای حاجی تمام کرد زیرا همیشه میگفت: اگر رهبر بگوید به درون آتش برو بدون چون و چرا میروم. به همه افرادی هم که قصد ورود به سپاه را داشتند گوش زد میکرد، باید دلسوز نظام و مطیع رهبر باشید اگر برای حقوق و کار میخواهید وارد سپاه شوید همان بهتر که نیایید.
از طرف دیگر حاجی دوستان و همکارانی داشت که به سوریه رفته بودند به همین خاطر ایشان دوست داشتند که دنبال آنها بروند و وقتی خبر شهادت چند تن از آنها را شنید؛ بر خواسته خود مصر شد؛ ولی فرماندهی موافقت نمیکردند چون در داخل کشور به ایشان نیاز بود. به گفته همکارانش که بعد از شهادت نقل کردند حاجی تا مدتی با آنها سرسنگین شده بود و همه میگفتند حاج غوابش با ما قهر کرده و همین رفتار او فرماندهی را مجبور میکند که نامش را در لیست اعزام اضافه کنند.
حاجی برای رحلت امام بچههای بسیج را برای اردو به تهران برده بود و ازآنجا هم برای پیگیری اعزام یک سر هم به نیروی زمینی زده بودند ولی گفته بودند تاریخ اعزام مشخص نیست.
وقتی به اهواز رسید با او تماس گرفتند، حاجی سراسیمه مشغول جمع کردن وسایلش شد و گفت: باید بروم تهران، گفتم: «تو دیروز از تهران آمدی دوباره میخواهی بروی، اتفاقی افتاده؟» گفت: میخواهم بروم سوریه، فقط ۱۰ دقیقه فرصت خداحافظی من و حاجی بود. گفت : «به هیچکس نگو سوریه ام بگو رفته تهران و کسی را نگران نکن.»
وقتی حاجی رفت و خودم تنها شدم از اعماق وجود گریه کردم، احساس کردم دلم را از جا کند و با خود برد، در حالی که حاجی پیش از این بارها به ماموریتهای سخت و دور در مرز رفته بود.
حاجی ۱۹ خرداد ۹۴اعزام شد و دو روز بعد تماس گرفت با صدایی بشاش گفت: نایب الزیاره شما هستم. در تمام تماسهایی که از سوریه میگرفت خیلی خوشحال بود و وقتی از اوضاع جسمی و جراحت هایش میپرسیدم گفت: «باور میکنی خوب شدهام و به قدری مشغولم که وقت ندارم به خودم
هدایت شده از بانك جامع اطلاعات شهداي جهان اسلام(مجمع خادمين شهدا)
فکر کنم و همه چیز را فراموش کردهام.»
حاجی قرار بود ۴۵ روزه برگردد؛ یک ماه از حضورش در سوریه گذشته بود، شب قدر و ضربت خوردن حضرت علی(ع) بود و من در مسجد و مراسم احیا بودم که حاجی زنگ زد و احوالپرسی کرد و گفت: برای من و همکارانم دعا کن، چهار روز بعد از این تماس دیگر حاجی تماسی نگرفت تا جمعه آخر ماه مبارک رمضان(۱۹ تیر۱۳۹۴) که روز قدس بود و من خیلی نگران بودم چون یک روز در میان در جریان احوال ایشان قرار میگرفتیم. دامادم گفت: شاید عملیات یا ماموریتی هستند که امکان تماس وجود ندارد. گفتم: خدا کند اینطور باشد چون فقط سلامتی حاجی برایم مهم است پسرم بعد از شنیدن خبر شهادت پدرش اول نماز شکر خواند و گفت: اگر پردههای دنیا کنار برود و حقیقت جایگاه پدر را ببینید به جای گریه شیرینی پخش میکنید. حتی حاضر نشد پیراهن سیاه بپوشد و به جای آن لباس سفید پوشید و خوشحال میشد که به او تبریک بگویند.
حاجی من و فرزندانش را با فرهنگ ایثار و شهادت و جهاد آشنا کرده بود و برای ما موضوعی غریب نبود.
ایشان روزجمعه آخر ماه مبارک رمضان (۱۹ تیر۱۳۹۴)برای تعمیر تانکی که در منطقه عملیاتی خراب شده بود اعزام میشوند و بعد از اتمام کار هنگام بازگشت به همراه سه نیروی سوری که همراه حاجی بودند در تله انفجاری تکفیریها گرفتار میشوند و به شهادت میرسند.
هدایت شده از بانك جامع اطلاعات شهداي جهان اسلام(مجمع خادمين شهدا)
🌷اطلاعات فردی شهید
شهید مدافع حرم
نام:#شهیدحاج_عبدالکریم_اصل_غوابش
نام پدر:ملاعلاوی
محل تولد :حصیر آباد_اهواز
تاریخ تولد:۱۳۴۸/۱۰/۲۵
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۴/۱۹
محل شهادت :تدمر_سوریه
نحوه شهادت :برخورد با تله انفجاری
درجه یا سمت:پاسدار
_____________________________
🌷المعلومات الفردية عن الشهيد المدافع عن الحرم
أسم الشهيد : الشهيد حاج عبد الكريم أصل غوابش
أسم الوالد : ملا علاوي
مكان الولادة: مدينة أهواز منطقة حصير آباد
تاريخ الولادة : ١٣٨٩/١١/٠٧(ق)
تاريخ الأستشهاد : ١٤٣٥/٠٩/١٢(ق)
مكان الأستشهاد :سورية منطقة تدمر
كيفية الأستشهاد : أصابة بالفخ الأنفجاري
الدرجه او المنصب : حرس الثورة
______________________________
🌷Personal Identification of Martyr:
Defender of Holy Shrine in Syria
Name: AbdulKarim Asl Ghavabesh
Father's name: Molla Alaavi
Place of birth: HasirAbad, Ahvaz
Date of birth: January 15, 1970
Date of martyrdom: July 10, 2015
Place of martyrdom: Palmyra (Tadmor),Syria
Way of Martrydom: Collision with explosive traps
Degree or Position: Pasdar
______________________________
🌐گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام
=========================
کنز المعلومات لشهداء العالم الاسلامی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌐 The treasure of information of the Islamic world's martyrs
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
┄┅══✼♡✼══┅┄
🌐گروه مجمع جهاني خادمين شهدا
http://eitaa.com/joinchat/4102750219C440b76c0dd
==================🌹
كانال مرجع
https://eitaa.com/shahid_110
============::::🌹
http://آدرس وبلاگ
martyrsofislamicworld.blog.ir
==========::::======🌹
🌐گنجينه اطلاعات شهداي جهان اسلام ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/459341836C9a286604cb
=======================
🌐پایگاه خبری مجمع جهانی خادمین شهدا
http://shahidd110.blog.ir/
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
👈پیج حاج اقا موسوی که میتوانید در کارهای خیر مرکزشان شما هم سهیم شوید بسیار فعال و در عین حال تمام سعیشان را در کنارکارهای خیر برای اموزش مفاهیم دینی به صورت عملی و زیبا خصوصا برای قشر کودک انجام میدهند
یک طرح جالبشان هم سالروز ازدواج امام علی (ع) و خانم فاطمه زهرا (س)بود که کودکان این منطقه را در چند نوبت دعوت به رستوران کردند برای صرف شام به عنوان شام عروسی مولا علی و خانم فاطمه زهرا (س) و کودکان هم بسیار خوشحال بودند
May 11
4_5931543895283335729.mp3
10.12M
کی میگه که نداری لشکر
خودم و بچهام فداتیم
بلا نبینه علی اصغر
ماها فدای بچهاتیم
🎤حاج مهدی رسولی
4_5933795695097020976.mp3
28.23M
🌙مناجات پایانی شب
📢 حاج مهدی رسولی
◀️ روضه حضرت قاسم (ع)
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
💠اخبار فرهنگي
گزارش : شاهد خبر
به گزارش پايگاه خبري مجمع جهاني خادمين شهدا، كتاب < بهترين عموي دنيا> به چاپ مي رسد.
مدير اين مجمع با تشريح اين خبر افزود: كتاب بهترين عموي دنيا ، كه براي رده سني كودكان و نوجوانان به نگارش در امده است ، بخشي از رشادت هاي حضرت ابوالفضل عليه السلام و نهايتا شهادت ايشان را روايت مي كند.
همداني اظهار داشت : اين كتاب به همت همكاران گرامي سركار خانم قاسمي كيا و برادر رجبي ، در ١٦ صفحه ، به صورت متن داستاني و تصويري به رشته تحرير در امده است كه بزودي روانه بازار مي شود.
گروه #مجمع_جهانی_خادمین_شهدا
eitaa.com/joinchat/4102750219C440b76c0dd
کانال رسمی مجمع جهانی خادمین شهدا
@shahid_110
🎪 #سفینة_النجاة
🚢کشتی نجاتی،مخصوص دلهای کربلایی ⬇️
🌸«فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُون»[مؤمنون/27]
« ازهر موجودی یک جفت و نیز خانواده ایمانی ات( مومنان و پیروانت) را بر این کشتی سوار کن الّا کسانی از دوروبری هایت، که حکم عذابشان ازقبل صادر شده است! و به هیچ وجه در مورد نجات ستمکاران ، با من سخن مگوی (وبرای نجاتشان پادرمیانی نکن)، چون این جماعت ظالم و گنهکار، همگی غرق شدنی هستند بی برو برگرد!📖
🌊فتنه های آخرالزمانی، امواج سهمگینش، دارد غرق میکند صغیر و کبیر خلایق را این روزها؛مومنان ولی دلشان قرص است که اربابشان حسین علیه السلام، کشتی نجات است«إنَّ الحسین مصباحُ الهدی و سفینة النجاة» و از بالای عرشه، دستگیری می کند تمام اهل بیت و خانوادۀ ایمانی اش را!
🕌سفینة النجاةِ حسین،لنگر انداخته در حوالی دلهایمان؛ و روشن است، تنها کسانی را که دست استغاثه و کمک بلند کرده اند بسویش، بیرون می کشند از میان امواج سهمگین فتنه و معصیت ؛
⏰تا حکم غرق شدنم را امضا نکرده اند ملائکه عذاب، خودم را برسانم حوالی کشتی نجاتِ حسین علیه السلام ، و با توبه و عمل صالح، ثبت کنم نامم را در خانواده اش، که خداوند به ارباب شهیدان، فقط اجازۀ نجات خانواده ایمانی اش را داده است 👈«فَاسْلُكْ فِيها ....أَهْلَكَ»
🙏السلام علیک یا اباعبدالله🚩، ما هرچه بوده ایم، حالا پشیمان آمده ایم😓 کناره های سفینۀ شما ای فرزند فاطمه؛
🎪در میان اهل و خانواده ات ، ما را نیز به حق مادرت بپذیر ای سفینةُ النجاة امت؛سوارمان کن تا موج گناه و غفلت بیشتر از اینها فاصله نیانداخته است بین من و شما «وَحِیلَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»[هود/۴۳]
التماس دعا✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴مکتب حسین علیه السلام، مکتب مؤمن سازی است!
🎪اگر دراین خیمه، نماز ونگاهت را درست کردی، حسینی شده ای! وإلا ابن زیادی هستی که دارد سینه میزند واشک میریزد برای شهیدان!
▪️تفحصِ در شب اول محرم
سال۹۱ مقابل دریاچه نمک فاو عراق مشغول تفحص شهدا بودیم، روز آخر ذی الحجه بود و قرار شد به منظور ورود به ماه محرم با توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السلام، مشغول کار بشیم. همون ساعت اولیه و در حین کار پرچم کوچک و سه گوش یا ثارالله از زیر خاک نمایان شد وبعد از آن پیکر مطهر شهیدی پیداشد
بدنبال مدارک وپلاک شهید می گشتیم که دیدیم زیر لباس نظامی پیراهن مشکی پوشیده بود.😔 بعداً که هویت شهید مشخص شد گفتند: شهید موذن ومداح بوده و آن سال گروه با این شهید بزرگوار به پیشواز محرم رفت این شهید بزرگوار اهل مازندران و شهید حسن درستی نام داشت🌷
✔️راوی :حسین عشقی(جانشین کمیته جستجوی شهدا و مفقودین)
👆تصویر شهید حسن درستی
کانال رسمی خط سرخ
صدرالساداتی ها که همه را به سخره گرفتند‼️
آیا نباید پاسخگوعملشان باشند ⁉️
درسی بود تابرخی بزرگواران مذهبی برچسب مذهبی ،عدالتخواه،بسیجی و ....را بر هر فردی نگذارند بنده بارها گفتم که اگر سخنان ایشانرا دنبال کنیم متوجه میشویمکه چه اندازه از اسلام اعمالشان دور است چه قدر راحت بی سند تهمت میزند و چه میزان با تهمت هایشان سبب تخریب و تهمت و توهین به انقلاب شده اند حتی عذرخواهی هم نکردند بعد از پی بردن به حقیقت برخی تهمت هایشان وحال این سناریوی جدید ‼️
👈یکبار ماجرا را مرور کنیم: ساعت ۱ بامداد پنجشنبه ۱۴ شهریور کانال مکتوبات که یکی از تریبونهای سیدمهدی صدرالساداتی است به نقل از وحید اشتری مدعی شد که صدرالساداتی از ۲۴ ساعت قبل که از خانه (قم) خارج شده تا به فرودگاه مهرآباد برود، از دسترس خارج شده، تلفن همراه او و همراهانش خاموش است، و خوشبینانهترین فرضیه این است که بازداشت شده باشد.
👈ساعاتی بعد همین کانال (مکتوبات) و همین منبع (اشتری) با اضافه کردن اسامی همراهان سیدمهدی صدرالساداتی، ابعاد جدیدی به سناریو اضافه کردند.
💢سیدروحالله صدرالساداتی عضو مجلس خبرگان نیز جزو همراهان بوده است.
ساعاتی بعد و در حالیکه انواع گمانهزنیها درباره مفقودان ادعایی در حال بازنشر بود، یک کانال تلگرامی ادعا کرد افراد مزبور با حکم دادگاه ویژه روحانیت بازداشت شدهاند اما دادسرای ویژه روحانیت بلافاصله این خبر را تکذیب کرد. تکذیب دادسرای ویژه نشان داد اساساً بازداشتی در کار نیست، چراکه هرگونه بازداشت نیازمند حکم قضایی است.
👈سناریوسازان از اینجا به بعد داستان ربایش و حتی سر به نیست کردن افرادی را که مدعی مفقود شدن آنها بودند، در پیش گرفتند.
جمعه ۱۵ شهریور٬ یک روز پس از انتشار پر حجم داستانهای مختلف، پیگیریها در نهایت نشان داد برادران صدرالساداتی اساساً مفقود نشده و در قم در منزل یکی از دوستان خود به سر میبرند، تردد عادی دارند، خانوادههایشان از مکان حضورشان مطلع هستند و اعلام اولیه مفقودی را پس گرفتهاند.
👈احتمالا پس از آنکه ظرف ساعات آینده تشت رسوایی این قایمباشکبازی کامل بر زمین بیفتد، برادران صدرالساداتی (که متأسفانه یکی از آنها در کسوت عضو مجلس خبرگان اسیر این بازی کودکانه شده است) مدعی خواهند شد که کاری بر خلاف قانون انجام ندادهاند، دلشان خواسته گوشیهایشان را خاموش کنند و از آنها که برایشان نگران شدند، تشکر خواهند کرد.
💢اما به نظر میرسد این افراد و جریانی که از دیروز دانسته یا نادانسته وارد بازی شدهاند و دستگاههای قضایی و امنیتی را حتی به سر به نیست کردن صدرالساداتیها متهم کردند، ضمن کاسبی با عنوان عدالتخواهی، پروژه پر قدرت ضدفساد در دوره جدید قوه قضائیه را نشانه گرفته باشند. اما چرا؟
کاسبان عدالت که در دور جدید قوه قضائیه، دکان دو نبش ماجراجویی خود را در معرض خطر میبینند، قاعدتاً بهدنبال چارهاند.
سناریوی کلید خورده نشان میدهد کاسبان عدالت که در سالهای اخیر با سوء استفاده از خلأ نبود برند رسمی عدالتخواهی در دستگاه قضایی، این سند را به نام خود زده بودند و اکنون با رویکرد جدید رئیس قوه و ارائه برند اصلی، دکان و برند فیکشان را رو به اضمحلال میبینند، دست به چنین انتحاری زدهاند.
👈البته لازم است دستگاههای مسئول پشت پرده این سناریو را بهطور کامل بررسی کنند. ممکن است که این سناریو، علاوه بر شهرتطلبی بازیگران آن، لایههای امنیتی نیز داشته باشد و این افراد آگاهانه یا غافلانه مهرههای یک سناریوی کثیف شده باشند.
هیچ بعید نیست که یک اتاق فکر ضدعدالت، برای بدنام کردن عدالتخواهان واقعی و بدبین کردن دستگاه عدالت به آنان که نتیجه آن، محروم شدن دستگاه قضایی از ظرفیت جوانان عدالتخواه و انقلابی است، چند عنصر ماجراجو را جلو انداخته باشد تا بتواند رفتار نابخردانه آنان را به کل جریان عدالتخواه نسبت دهد و در ماههای اول ریاست آیت الله رییسی بر قوه قضاییه بین این دو ظرفیت کمنظیر جدایی بیندازد.
👈ارتباط نزدیک رییسی با جریانهای جوان و خوش فکر صاحب ایده و عمل، البته تا حد زیادی مانع از تحقق این سناریو خواهد شد اما جریان عدالتخواه واقعی نیز باید با شفاف کردن مرز خود با برندهای فیک و ماجراجو، و فاصله گذاری با کاسبان، جلوی این سناریوی خطرناک را بگیرد.
🚩با حسین بودن وکربلایی نشدن؟!
🤔 میشود؟!
💕موازی مسیر کربلا، مسیری هست که نه زخمی به جانمان برسد ونه گزندی به مالمان؟!⬇️
💠«فما ذا بعد الحق الا الضلال»[یونس/32]
⛺️با فاصله از حسین خیمه زده بود. مشغول طعام شد که قاصد🏇 امام رسید و صدایش زد📢:«آقایم حسین می خواهد تورا ببیند زهیر!»
مات مانده بودو لقمه جلوی دهانش؛ همسر آسمانی اش، نهیب زد:📣 «زهیر! پسرپیغمبرصدایت کرده،توتردیدمی کنی؟» (همسر آسمانی قاصد بهشت است! بهشتی ات می کند دست آخر! )
🔔زهیر!بیدار شو! راه فقط راه حسین است(و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله) [انعام/153]، راههای دیگر را دنبال مكنيد، كه از راه مستقیم او متفرقتان ميسازد!
🤔درفکر راه سومی بود زهیر؛ راه خوب بودن وباحسین نبودن و سرندادن! خوب بودن و همه چیز را در راه قرآن، نباختن! میشود؟! میشود در قلبت حسین را داشت! محبت مال و جان را هم داشت؟! ↘️
🚩ولی در مکتب عاشورا، یامنطبق هستی باحسین و فدا میکنی جان و مالت را👈«الارواح التی حلّت بفنائک»؛
وإلا {زبانم لال}، متقاطع هستی و یزیدی ولو با سکوتت!👈«شایعت وبایعت وتابعت علی قتله»‼️
🕯آری در مرام و مکتب عاشورا، برای موازی بودن هیچ راهی نیست!!!
💥معجزه حسین وکربلایش، همین است که هیچ بهانه ای برای خوب بودن و سر ندادن، باقی نگذاشته برای هیچ مسلمانی تا ابد!
🚨جواب حسین را چه می دهند نخبگان و علمایی که در غبار فتنه ها، کنج محراب و کتابخانه نشسته و کنار کشیده اند از معرکه؟!
⬅️«فَمَا ذَا بعدَ الحقِّ إلَّاالضَّلال»[یونس/32]👉در وسط معرکه و میان خیمه حسین که نباشی، آنطرف تر از خیمۀ حسین، جز یزید چیست مگر؟!
🌍هرمکان کربلایی است و هرلحظه عاشورایی«کلُّ یومٍ عاشورا وکلُّ ارضٍ کربلا»؛من و تورا نیز، بارها عبور میدهند از بلای کربلا با امتحان مال و جان!
♻️زهیر باحسین علیه السلام یکدله شد وجارو زد قلبش را از تمام عشق های موازی! به دنیا فاتحه خواند! دست ازجان ومال شست وحسینی شد سرانجام؛
📣 ندای«هَلْ مِنْ نَاصِر» فرزند فاطمه، هنوز طنین انداز است بیخ گوش ما آخر الزمانی ها!
💕ای نفس من! تکلیف این محبت هایی را که موازی عشق فرزند غریب فاطمه(س)، منبر گذاشته اند میان قلبم، همین حالای حالا روشن کن! بالاخره که چه؟!
🤔ای زهیر دل من! چه میکنی؟! خواهی منطبق شو برحسین، و تقدیم قرآن و اسلام نما، جان و مالت را، یا موازی باش و یزیدی! که تفاوتی نکند، خارج از خیمه حسین، چه در بزم شراب لَم داده باشی دوشادوش شیطان ! چه ایستاده باشی میان محراب، به نماز و استغاثه! یزیدی هستی به هر صورت!👈«فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَال»؟!👉 تکلیف را حسین فاطمه، بر ما تمام کرده! بیهوده دنبال راه موازی با کربلا نگرد که بعد از مرام علی و اولادش، هیچ مسیر حقی نیست! یا میمانی در رکاب حسین علیه السلام با انفاق مال و جان در راه قرآن، بی عذر و بی بهانه! یا یزیدی هستی و اصحاب نار🔥
نماز اول وقت التماس دعا✋
4_355779006148117063.mp3
11.4M
◾️ این صوت صدای بیسیم آقا مصطفی صدرزاده قبل #شهادت و #روضه_حضرت_عباس(ع) در #تاسوعا قبل عملیاتشون هستش😔
بسیار زیبا😔
باشه روضهی امشب
#التماس_دعای_فرج😭💔
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
🔴بنده به شخصه ، از عالم گرانقدر ، استاد معظم ، حاج اقا پناهيان عذر خواهي مي كنم. واقعيت اين است كه انفعال امثال حقيرباعث شده ، شخصيت بزرگواري چون ايشان به مشكلات واكنش نشان دهد. در حالي كه ،ما بايستي كاستي ها را گوشزد كنيم .كه شخص حقير و هتاكي مثل فلاحت پيشه به خود اجازدهد به استادمان اهانت كند.
اقاي فلاحت پيشه!
در شان ايشان نيست ، جواب چون تويي را بدهد چون نجابت ، ديانت و بزرگي ايشان اجازه چنين كاري نمي دهد.
اما جواب را از بنده بشنو! پاكتي كه به روحانيت معظم منبري داده مي شود. اجر و مزد نيست ، بلكه تبركا هديه اي است از مجلس اقاي شهيدمان.
در ضمن پاكت هاي ميليوني بيشتر در مورد همفكرانتان صادق است .
دنياي مادي چه بلايي بر سرتان اورده كه اينگونه گستاخانه وبي پروا به بزرگان دين اهانت مي كنيد ؟!
🚫بهتر است از نجابت بزرگان ما سو استفاده نكنيد ، كه
بي ادبي شما بي پاسخ نخواهد ماند.
💯عذر خواهي كنيد.
✍همداني