با نی چیزی شبیه تخت درست کردم که بهش چباشه میگفتیم به سختی ابوالقاسم گذاشتم روش و خودمم افتادم روش از سرما میلرزیدیم درد شدیدی داشتم😔 یه ربع به حال خودم تو دردم میپیچیدم دردم که کمتر شد تاریک بود چهرشو نمیدیدم صداش زدم ابوالقاسم ابوالقاسم اما جوابی نمیداد😔گوشمو گذاشتم رو قلبش دیدم مظلومانه بدون شکایت و ناله اسمونی شده😭😭😭سرما شدیدی بود مجبور شدم پیکر ابوالقاسم بذارم روم گرم شم 😭😭😭😭صبح با ابوالقاسم خدا حافظی کردم رد سیم تلفن بچه های اطلاعات گرفتم و برگشتم عقب و رفتم مقر شهید صادقی در کنار باز ماندگان گردان😔
مزارشهید ابوالقاسم احمدی تبار گلزارشهدای قم🌷
🎪کربلا یعنی عشق➕اعتقاد
🏝در هجوم دشمنان، و میان طوفان مصیبات است که آسان میشود، شناختن مرد از نامرد، و مؤمن از منافق؛ میدان امتحانی که لرزه به دلها می افکند به شدت؛👈«هُنالِكَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیدا»📖[أحزاب/11]
👌اما سربلند و پیروز این میدان، تنها حسین است و زینب-علیهما السلام- که در مصافِ آنهمه بلا و مصیبت، حتی چشم به هم زدنی هم، مردّد نشدند در عشق خداوند، و با تمام جان و مالشان،مجاهده نمودند در دفاع از قرآن و اسلام؛👈«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّه»📖[حجرات/15]
َ💌آری پای عشق که درمیان باشد،تحمل بلا آسان میشود، و همین عشق و اعتقاد بود که زینبِ علی را علیرغم آنهمه مصیبت،همچنان کرّار و رزمندۀ قرآن نگه داشته بود بعد از آن غروب خونین؛👈اعتقاد به اینکه خودش و برادرش، و تمام هستی اش، در مِلکیت و فرماندهی خدایی است که بازگشت همه بسوی اوست یقینا؛👈«إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون»📖[بقره/156]؛🎁به پاس 👆همین عشق و مقاومت، شبانه روزی، درود و صلوات، نثار حضرتش می نماید، پروردگارش؛ و غرق رحمت و مهربانی اش میکند إلی الأبد؛👈«أُولئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»📖[بقره/157]؛
🙇ما نیز اگر گاه گاهی-زبانم لال-دریغ میکنیم جان و مالمان را از قرآن و اسلام،مرضمان،ضعف 👆همان عشق و اعتقادی است که زینب-سلام الله علیها- کاملش را داشت و ما نداریمش؛حتی در فرکانس پایین ترِ پایین تر😔؛👈اعتقاد به اینکه خودمان و هرچه داریم دوروبرمان🏡🚗💰،درمِلکیت و فرماندهی خداست✅ ولی لعنت بر شیطان و محبت دنیا،که از خیمۀ حسین و زینب-علیهما السلام-جدایمان میکنند گاه و بیگاه؛وبجای سرودن«مارأَیتُ إلّا جَمیلاً» درمیدان بلاومصیبت،فریاد بلند میکنیم😩 به آه و شکایت!⚠
🌷خواهرِ حسین علیه السلام،اعتقادش«إِنَّا لِلَّهِ»بود که شعارش این شد در مصاف مصیبات📢«وما رأيت إلا جميلا»
⏰تا فرصت هست زینبی شویم با اصلاح و تقویت اعتقادمان به خدا وقبر و قیامت و همچنین ولایت و شناخت دشمن ! ثبت کنیم نام خود را در تبار کربلایی ها🎪
وقتی که دشمنان نظام تبیلغ می کردن که محصلین روبا اجبار به جبهه میارن و دانش آموزاهم برای فرار از درس به جبهه می رون 😡روزی فرمانده گردان به میون رزمندهای کم سن و سال اومدو گفت: عملیاتی در پیش و برای باز کردن معبر نیاز به تعدادی نیروی از جان گذشته داریم که خودشون و روی مین ها بندازن تا راه برای دیگر رزمنده ها باز بشه😔 و گفت هر کی حاظر ثبت نام کنه
اولین نفری که بلند شد من بودم و برای رفتن اعلام آمادگی کردم💪غیر ازمن تعداد قابل توجهی نوجوان نیز ثبت نام کردن👌 حسین بهم گفت امیر نرواصلا از پدرو مادرت اجازه گرفتی گفتم اجازه حضور تو جبهه بهم دادن قطعا خودشونو برای شهادت منم اماده کردن ☺️
همه نیروهایی که ثبت نام کرده بودن روبه خط کردن و از روی لیست سوار اتوبوس شدن 👌همه خوشحال از اینکه تا ساعاتی دیگه به ملاقات خدا میریم 😇
من از همه خوشحال تر و شادابتر بود و دائم با دوستام شوخی و مزاح می کردم خودموتواوج آسمون می دیدم😅 زودتر از بقیه سوار اتوبوس شدم و ردیف اول نشستم بقیه رزمنده ها نیز به ترتیب سوار شدن شروع به خواندن شعرهای حماسی کردم بقیه رزمنده ها هم همخوانی کردن😊بعدم شروع به خوندن دعا و مناجات کردیم ✌️
حس عجیبی داشتم دائما بیرون نگاه میکردم و برای امام و خانوادم دعا میکردم دیگه حسابی نور بالا میزدم😅قرانی که مادرم بهم داد باز کردم شروع کردم به خوندن و مناجات با خدا😊یهو اتوبوس ترمز محکی کرد همه راننده نگاه کردیم 😳چی شده اخه یهو دیدیم فرمانده صورتش پر از اشک و خیس خیس اومد وسط اتوبوس بچهارو نوازش داد و گفت عزیزانم من میخواستم شمارو امتحان کنم ببنم انگیزه خدایی دارید 😔شماروسفیدم کردید و پیروز شدید قطعاثواب خود گذشتگیتون نزد خدا محفوظ 😍بهتون افتخار میکنم و شما رهروراه امام حسین (ع )هستید
از ته دل اهی کشیدم اشکم سرازیر شد و از خدا توفیق شهادت خواستم و خداروشکر زود اجابت شد ۱۵سالگی سال ۶۲جزیره مجنون اسمونی شدم و ۳۴سال مهمان مادر پهلو شکسته🌷
🌹راوی همسر بزرگوار شهید
گرچه او روحیه شهادتطلبی داشت و ختم به شهادت، مهمترین آرزویش بود، اما دائماً اظهار میکرد که آرزو دارم سالها بمانم و خدمت کنم و نگذارم کاری زمین بماند.»؛ در نهایت همراه با شش تن از همرزمانش در پایگاه هوایی T۴ سوریه با حمله مستقیم هواپیماهای رژیم جنایتکار اسرائیل در ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ به شهادت رسید و «شهید راه نابودی اسرائیل» نام گرفت