eitaa logo
ختم و چله
2.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
30 فایل
ایدی مدیر👈 🆔 @Baghani ایدی کانال👈 🆔 @khatm_chele لینک پیام ناشناس به مدیر کانال👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17521484694310
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم و چله
✍ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پانزدهم 💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و ب
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
✍ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_شانزدهم 💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه
✍️ 💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. 💠 عده‌ای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای از سمت مردان به گوشم می‌رسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانی‌ام را پاره کرد. پرچم عزای (علیه‌السلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بی‌شرمانه صدایش را بلند کرد:«جمع کنید این بساط و شرک رو!» صدای مداح کمی آهسته‌تر شد، زن‌ها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید:«شماها به جای قرآن مفاتیح می‌خونید! این کتابا همه شرکه!» 💠 می‌فهمیدم اسم رمز عملیات را می‌گوید که با آتش نگاهش دستور می‌داد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قدکشیده بودم که تمام تنم می‌لرزید و زن‌ها همه مبهوتم شده بودند. با قدم‌هایی که درزمین فرو می‌رفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید این معرکه می‌شدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید:«این نسخه‌های کفر و شرک رو بسوزونید!» 💠 دیگر صدای روضه ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمت‌مان آمدند و بسمه فهمیده بود نمی‌تواند این جسد متحرک را طعمه تحریک کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوری‌که ناله‌ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم. روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم می‌پیچیدم و صدای بسمه را می‌شنیدم که با ضجه ظاهرسازی می‌کرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست... ✍️نویسنده: ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
◾️ بسم الله الرحمن الرحیم 🖋 #قسمت_اول #بچه_هیئتی ✍️ یکی از مسائلی که امروز در هیئات به شدت دیده
◾️ بسم الله الرحمن الرحیم 🖋 ❌ اگر رو مطالعه نکردین ... حتما مطالعه کنید ... ✅ یه نکته ایی رو قبل از خدمتتون عرض کنم اینکه قرار نیست خود زنی کنیم و مذهبی ها و هیئتی ها رو بزنیم ... بلکه فقط داریم معیار میدیم برای هیئت ... تا کمی توجه بیشتری به اطراف و اطرافیانمون داشته باشیم ... ✍ یکی دیگه از مسائلی که این بچه هیئتی ها انجام میدن و کم هم نیستن ماشا الله ، اینه که ؛ مراسم سازی های مختلف میکنند ... اربعین امیرالمومنین علیه السلام ، اربعین حضرت زهرا سلام الله علیها ، و ... دیگه بذارید بقیه رو نگم🤐 مشکی پوشیدن در تمام سال !☹️😐 👈 اربعین مختص سیدالشهدا علیه السلام است . چون درست ۹ ربیع الاول ، اربعین حضرت هست ... قرار نیست خودت رو وارد عزاداری کنی ، بعدش هم قسم و آیه که اربعین هست ، بعد هم هر کس مخالفت باشه حرامزاده خطاب کنی❌😱 سیره عزاداری ما بر طبق سنت و قرآن و سیره خلف صالح هست ، نه منویات من وتو ... مشکی بجز ایام عزای اهل بیت علیهم السلام داره . تو اگه دائم مشکی بپوشی نه عزاداریت معلومه ، نه شادیت...😇 👌این پیراهن مشکی نوعی تبلیغ هست برای کسایی که آگاهی ندارن ... تو هر روز مشکی بپوشی یکی بپرسه چرا مشکی تن اون شخص هست !؟ کسایی که میشناسند شما رو میگن : دیوانس 😁 ولی وقتی به عزا مشکی بپوشی🏴 به غیر از ایام عزا عادی بپوشی ... اون زمان وقتی تن میکنی از کسی بپرسند چرا مشکی پوشیده !؟ به خود شما مراجعه میکنه ... وقتی بگی عزاداری هست یک تبلیغ برای عزاداری کرده ای ... ❌👈 این رسم عجیب غریب " هو " کشیدن هم که جای بسی تاسف دارد ... " هو " میکشد اون وقت ، اگر بگویی چرا ؟ این کار رو بزرگان منع کردند ... و اول و اخر را به مراجع و علما میکشد ... 😬😬😬 👈 بعضی ها هم که فقیه شدند ... آقا تو کار امام حسین علیه السلام دخالت نکن !👳♀ دستگاه امام حسین با باقی جاها فرق داره 😳🤔 👈 برادر من ، عزیزم ، دستگاه عزاداری علیه السلام ، آب میوه گیری نیست که هرکی هرچه خواست درون اون بریزه ... در حالی که وسیع هست ، قانون هم دارد ... بی صاحب نیست تو هرکاری دلت میخواد بکنی ، آخرش هم پای امام حسین علیه السلام بزنی ...😒😒😒 👈 یک سری هم که قلاده میبندن به گردنشون بعد میرن به هیئت ها یا کربلا یا ... هم میگیرند عکس می اندازند ... 📸 مثلا میخوان بگن ما سگ حسینیم و ...🐕 آخه امام حسین علیه السلام سگ میخواد !؟ یعنی خودت فکر کن یه لحظه 🤔 امام حسین علیه السلام با اهل و عیال و ... به سمت کربلا میره و اون واقعه رقم بخوره که در آینده یه عده بیان بگن ما سگ حسینیم و فلان و بیسار !؟ قلاده ببندن !؟ 😒🤔 هدف این بوده !؟😐😐 هدف بکار بستن و انسانیت بوده نه ظهور حیوانیت ...🐕 حالا در جواب هم میگن : خودشون رو سگ خطاب کردند ... حالا بیا توضیح بده قضیه چیه ...😩 👈 آقایونی که میگین : گفته اند سگ اهل بیت علیهم السلام هستیم ... بله درست میفرمایید ، ولی کدام یک از بزرگان قلاده بسته و عو عو( هو هو ) کرده است ؟😱 👈 اگر بزرگان می گویند ما سگ اهل بیت علیهم السلام هستیم ... از جهت و می گویند . نه اینکه تو قلاده ببندی گردنت و واق واق کنی😡🤐😏🤨 آخه این کار های سبک چیه؟ 😱😕😕😡 خجالت نمیکشین !؟ 😒😒😒 👈 اگه تو بستی و قراره سگ امام حسین علیه السلام باشی ، چرا زنجیرت دست رفیقته !؟!؟ چرا ژست گرفتی و عکس انداختی !؟ عزیزم ، اینا شهوت توعه .. که قاطی کردی منویات خودت رو بر سلیقه خودت وارد کردی .. حالا هر کس هم نه بگه به این کار ، تو ذهنت برای خودت تلقین ساختی که این دشمن امام حسین علیه السلام هست و ... علیه السلام را طبق سلیقه ی شخصی خودت ساختی ... خسته نباشی ✌️✋ 👈 این " هو " کشیدن هم که آفت جان شده ، مدعیش ، استدلال های بی منطق و بی ربط به بعضی از روایات میکنه ( از بی سوادیشه ) چون علیه السلام فرمودند : 《 نحن مع الله حالاته نحن نحن و هو هو نحن هو و هو نحن پس هو بکشیم !!؟! 》 عزیزم " هو " در روایات ( خصوصا روایت فوق ) ضمیر غایب ، مقصود خداوند متعال است . چه ربطی به هو کشیدن داره؟🤔🤔😊😊 درضمن وقتی یک عمل شعار یک فرقه ای شد و اون فرقه منحرف بود طبق حدیث امام صادق علیه السلام که فرمود : هر چی دشمنان و مخالفین ما عمل کردند بر عکس اون عمل کن تو نباید هو بکشی ... چون خود دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند . بزرگانی که فحششون میدی نمیفهمند تو میفهمی؟ 😏😏😏 👈چطور موقع سگ گفتن " بزرگان " هستند موقع هو نکشیدن " نفهم " !؟!؟ ( العیاض بالله ) این منطق شماست ؟! 👉 ✅ و ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
✨🌸✨ شرافت مؤمن در نمازشب اوست، و عزّت مؤمن درخوددارى اواز لطمه زدن به آبروى مردم. «شرفَ المُؤمن صلاتُه بالليل وعزُّ المؤمنِ كفُّهُ عن اعراضِ الناس» [ علیه السلام ] 📚 میزان الحکمة ص۳۳۰ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
✳️ بیداری پیش از آفتاب ارزشمند است 🔻 علیه السلام فرمود: هرکس دوست دارد از اصحاب باشد، او را بکشد و پیشه کند و به پای‌بند باشد که در این حالت، او است. 🔸 زمان و ، همین حالاست. قرآن آشکارا می‌گوید: کسانی که پیش از پیروزی، انفاق و جهاد می‌کنند، با کسانی که پس از پیروزی، جهاد و انفاق می‌کنند، برابر نخواهند بود؛ بلکه فضیلت گروه اول، بیشتر از گروه دوم است: «أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُوا» (حدید، ۱۰) 🔺 امروز که روزگار پیش از است، هنگام حرکت، کار و اقدام و قیام است. بیداری، امروز هنر است و ارزش دارد؛ وگرنه در فردای روزگار - که ایام با برکت ظهور است - همه اهل حرکت و تلاش خواهند بود. بیداری پیش از آفتاب، ارزشمند است و الاّ با آمدن آفتاب، همه بیدار می‌شوند و نماز، قضا خواهد شد. 👤 📚 از کتاب 📖 صفحات ۸۷ و ۸۸ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele