🌹🍂🍃 ختم مجرب برای رفع عذاب اموات و درگذشتگان🍃🍂🌹پنجشنبه....#پنجشنبه
📖قرائت قرآن و هدیه کردن ثواب آن به گذشتگان، موجب رفع گرفتاری های آخرتی آنها و مغفرت و بخشش برای ایشان خواهد بود.
🌹رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره فرموده است: هر کس #سوره_ملک را قرائت کند وبه برداران خود که در گذشته اند هدیه کند ثواب آن با سرعت برق به آنها خواهد رسید و در عذاب گناهان ایشان تخفیف داده می شود و مایه انس ایشان در قبر می شود
🌹از حضرت صادق علیه السلام نیز روایت شده : هر کس سوره ملک را برای میّتی بخواند از عذابی که در آن است تخفیف داده می شود و اگر قرائت کننده به اموات هدیه کند ثواب آن با سرعت برق به انها می رسد
📚منبع : تفسیرالبرهان، ج۵، ص ۴۳۳
#سوره_ملک_برای_اموات
🌹🍂رسول خدا ص ؛
هر ڪس سوره ملک را قرائت ڪند
و به گذشتگان هدیه ڪند ثواب آن با
سرعت بہ آنها خواهد رسید و مایہ
انس ایشان در قبر مےشود
📚 تفسیرالبرهان
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#ختم_مادر
هر موقع دلم از زمونه ميگرفت،با خودم ميگفتم هنوز مادر دارم...
آخه سنگ صبور هر خانه اے مادره...
مادر جون بعد از اين درد دلامو به كے بگم؟...
تو اين عالم هيچكس مثل مادر برات غصه نميخوره...
اگر روزے رســد مادر بميـرد
ملَك هم جاے مادر را نگيرد
مادرجان، تو يك لحظه طاقت نداشتے نگرانے بچه هاتو ببينی...
اما امروز كجایے ببينے برات لباس سياه پوشيدم...
الهے كه هيچكس داغ مادر نبينه...
انسان اگر 80 ساله باشه، باز هم دلش براے مادرش تنگ ميشه...
مگه داغ پدر و مادر از دل ميره؟؟؟
مگه محبت پدر مادر فراموش شدنيه؟؟؟
آدم باورش نميشه، همون مادريكه به ما راه رفتن ياد ميده...
حرف زدن يادمون ميده...
راه و رسم زندگے رو يادمون ميده...
بيوفا دنیا....
چقدر سخته، وقتے ميگن بيا زير تابوت مادر رو بگير ...
بايد بدن مادر رو ببريم به سوے قبر...
اجازه بديد از همين جا ،مجلس رو مبدل كنيم به مجلس مادر سادات،انشاالله
مادر عزيز شما هم مهمون حضرت زهرا (س )باشه...
تا دوستان و آشنايان متوجه شدند اين مادر از دنيا رفته ...
همه آمدند بدن اين مادر رو روز روشن، با احترام از زمين برداشتند...
چرا؟؟؟
آخه مادره، احترامش واجبه؟؟
اما بميرم براے اون مادرے كه فرمود: علے جان !!!
شبانه غسل و كفنم كن...
شبانه بدنم رو به خاك بسپار...رسيدند كنار قبر...
بدن بی بی رو كنار قبر بر زمين گذاشتند...
اميرالمومنين چگونه تنهايے اين بدن رو به خاك بسپاره؟؟؟
ناگهان ديد دستی از قبر نمايان شد...
شبيه دستان پيامبر...
ای بيــابان گل ز اشــك جاريــت
آفــرين بــر ايـن امــانت داريـت
يارسول الله از رخَت شرمنده ام
فاطمه جــان داده و من زنده ام
#مادر
#روضه
4_5800669421366151728.mp3
1.8M
#نوحه_پدر
میریزه دونه دونه اشکای من روی گونه
هرکی که بابا داره قدر باباشو بدونه
اونی که بابا داره خدا براش نگه داره
اونی که بابا داره خدا براش نگه داره
اونکه بابا نداره هیچی تو عالم نداره
من که بی بابا شدم سایه ای رو سر ندارم
من که بی بابا شدم سایه ای رو سر ندارم
از غم داغ بابا سر رویه دیوار میزارم
از غم داغ بابا سر رویه دیوار میزارم
بابا جونم بابا جون بابا جونم بابا جون
بابا جونم بابا جون من بابا جونم بابا جون
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#پندیات
پند ⏸
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️🌷🌷
عمر ما سست و دوامش چون حبابی بیش نیست
لذتش زود گذر و مثل سرابی بیش نیست
تا که دیده واکنی موی سرت گشته سفید
این پیام بر ما دهد عمرت چو خوابی بیش نیست
خردی و فصل جوانی و سپس پیری رسد
این سرا بشنو زمن دار خرابی بیش نیست
چون سکندر گر روی دنبال آب زندگی
اینچنین آب بر بدن جز یک شرابی بیش نیست
این سخن خوب گفت شیخ الانبیاء نوح نبی
عمر او رفتن به سایه زآفتابی بیش نیست (۱)
اینکه گویند عیش کن و عیشی که آرد هرزگی
جان من این حرف ، حرفِ ناثوابی بیش نیست
یک دو روز عمر ، انسان باش و بنما بندگی
زرق و برق این جهان جز آب و تابی بیش نیست
آنکه عمرش در تباهی بگذرد در روز حشر
اشک بر چشمان و دل همچو کبابی بیش نیست
هر عمل عکس العمل دارد زپی در این جهان
کار زشت را جز عقابش باز تابی بیش نیست
گر که اعمال نکو داری مترس تو از جزا
اینچنین ترس از قیامت اضطرابی بیش نیست
عاقبت پیک اجل بر کوی ما هم میگذرد
این ملاقات می رسد حرف حسابی بیش نیست
چون( صفا )یادی زمردن میکند با اشتیاق
دل طپش افتدزهول ، چشم پرآبی بیش نیست
(۱)از نوح پرسیدند این همه عمر که از خدا گرفتی در نظرت چگونه آمد /
فرمود: انگار از آفتابی بر خاستم و بر سایه ایی نشستم مگر چقدر زمان می برد
شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
4_5922568165253988092.mp3
2.74M
#پندیات
#اشعار_جدید_۱۴۰۰
قصه دنیا
💢💢💢💢🔱🔱🔱🔱🔴🔴🔴🔴⚫️✔️
قصّهٔ دنیا را ببین _مشو ز بازیهاش غمین
مغرور مشو ز لذتش _با سر می افتی به زمین
عمر آدم چقدر کمه _بیشتر عمر ما غمه
با همدیگه اگه باشیم _به زخم ما یه مرحمه
ز همدیگه جدا نشیم _اسیر فتنه ها نشیم
مثل یه زنجیریم به هم _بپّا که از هم وا نشیم
با هم مدارا بکنیم _گره زهم وا بکنیم
مبادا وقت احتیاج _امروز و فردا بکنیم
دنیا چقدز زود گذره _مثل اطاقی دو دره
از یه دری که اومدی _از اون درش باید بره
اسیر این دنیا مشو _مغرور و با ریا مشو
دستی نمیگیری اگر _به جان او بلا نشو
غیبت این و آن مکن _ نوکریه فلان مکن
بترس ز چرخ روزگار _بهار خود خزان مکن
اجل نمیشه گوشه گیر _زمرگ ما نمیشه سیر
کارش شب و روز همینه _میبره از جوون و پیر
تو یه روز سفر میری _ از این جهان به در میری
اجل میگیره دامنت _غافل و بی خبر میری
(صفا) مکن جور و جفا _بترس تو از چوب خدا
یقین که میزنه بهت _بی خبر و چه بی صدا
شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#پندیات
پند// داستان دوستی مردی با عزرائیل
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖🌷🌷🌷
شنیدم حضرت حق داده فرمان
به عزرائیل که باشد قابض جان
ببندد با یکی عهد و رفاقت
دهد درسی بر او با این ظرافت
چو بگذشت مدتی از آن زمانه
که بینشان گرفت دوستی نشانه
دگر بار امر شد از سوی سبحان
که بگسل پیک حق اینگونه پیمان
برای آخرین بار قابض جان
بسوی خانه اش گردیده مهمان
بگفتا آخرین دیدار با توست
بود امر خدا این خواسته اوست
بگفت آن مرد که ای نور دو چشمان
رفاقت کرده ایم چند سال بدوران
بیا مردانگی کن آخرین دم
ببند عهدی چنین ای دوست با من
که چند وقت قبل مرگم ای وفا دار
مرا از مردنم بنما خبر دار
گذشت چند سال از آن دیدار آخر
که عزرائیل آمد در برابر
بگفت آن مرد چنین ای پیک داور
قدمهای تو باد بر دیده و سر
رفیقم آمدی حالم بپرسی
پس از چندی تو احوالم بپرسی
بگفتا آمدم جانت ستانم
که من دیگر کسی را دوست نخوانم
هراسان گفت توبا من عهد بستی
چرا آن عهد و پیمان را شکستی
نمودی عهد خبردارم نمایی
بوقت مرگ هوشیارم نمایی
بگفتا من خبر دارت نمودم
به چندین بار هوشیارت نمودم
درآن وقتی که بردم یاورانت
تلنگر بود زدم آندم به جانت
ندیدی مردن همسایه ات را
ویا مرگ عمو و خاله ات را
ندیدی صد جنازه در خیابان
نرفتی زیر تابوت عزیزان
همه هشدار بوده داده ام من
ترا اخطار بوده داده ام من
بیا و خواب سنگین را رها کن
به فکر مرگ و هم روز جزا کن
کسی را عمر جاویدان نباشد
اجل را با کسی پیمان نباشد
صفا گر شاعری یا نکته دانی
توهم تا چند صباح زنده نمانی
شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#پندیات
پند ⏸
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️🌷🌷
عمر ما سست و دوامش چون حبابی بیش نیست
لذتش زود گذر و مثل سرابی بیش نیست
تا که دیده واکنی موی سرت گشته سفید
این پیام بر ما دهد عمرت چو خوابی بیش نیست
خردی و فصل جوانی و سپس پیری رسد
این سرا بشنو زمن دار خرابی بیش نیست
چون سکندر گر روی دنبال آب زندگی
اینچنین آب بر بدن جز یک شرابی بیش نیست
این سخن خوب گفت شیخ الانبیاء نوح نبی
عمر او رفتن به سایه زآفتابی بیش نیست (۱)
اینکه گویند عیش کن و عیشی که آرد هرزگی
جان من این حرف ، حرفِ ناثوابی بیش نیست
یک دو روز عمر ، انسان باش و بنما بندگی
زرق و برق این جهان جز آب و تابی بیش نیست
آنکه عمرش در تباهی بگذرد در روز حشر
اشک بر چشمان و دل همچو کبابی بیش نیست
هر عمل عکس العمل دارد زپی در این جهان
کار زشت را جز عقابش باز تابی بیش نیست
گر که اعمال نکو داری مترس تو از جزا
اینچنین ترس از قیامت اضطرابی بیش نیست
عاقبت پیک اجل بر کوی ما هم میگذرد
این ملاقات می رسد حرف حسابی بیش نیست
چون( صفا )یادی زمردن میکند با اشتیاق
دل طپش افتدزهول ، چشم پرآبی بیش نیست
(۱)از نوح پرسیدند این همه عمر که از خدا گرفتی در نظرت چگونه آمد /
فرمود: انگار از آفتابی بر خاستم و بر سایه ایی نشستم مگر چقدر زمان می برد
شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢داخل قبر چه خبره
🎙حجتالاسلام عالی
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
▪️روضه برای مجلس ختم مادر
روضه وفات خانوم ام البنین
*امشب فقط یه نفر میتونه روضۀ عباس بخونه ... اونم مادرِش ام البنینِ ... هر کی اومدِ امشب هم روضۀ عباس بشنوه . هم روضۀ حسین بشنوه ... امشب فقط یه نفر روضه میخونه ... هیچ صدایی محزون تر از صدای مادرانه نیست ... اگر مادر زبون بگیره زمین و زمان میلرزه ... دلِ سنگ آب میشه .... اگه مادر زبون بگیرِ ... دشمنا با گریۀ ام البنین گریه می کردن ... سنگ دل ترینِ آدما تو مدینه وقتی رد می شدن میدیدن دارِ به سینه ش میزنه هی می گه بُنیَّ .... امشب تو هم ناله داری بزن .... فاطمیه دارِ تموم میشه ها .....*
امِ بنینم من نه، امِّ بیبَنینم
یعنی برایم دیگر اَبنائی نمانده
دور و برم پُر بود از اولادِ حیدر
*یه روز خونم شلوغ بود ... حسین بود حسن بود عباس بود الان دمِ آخری هیشکی نیست این لحظه های آخر سرَمُ به دامن بگیرِ ... آخ بمیرم برات ....*
_________
دور و برم پُر بود از اولادِ حیدر
این آخرِ عمری منم ... مایی نمانده ...
بر چهارقبرِ خالی از بس ریختم اشک
از من به غیر از گریه سیمایی نمانده
شد گونه هایم چون کویر از آفتابُ
*آخه میگن زیر آفتاب مینِشست برا حسین گریه می کرد ... چرا زیرِ آفتاب؟؟؟ شنیدم بدنِ حسینِ زیر آفتابِ گرمِ کربلا ....*
شد گونه هایم چون کویر از آفتابُ
جز خون دل در چشم دریایی نمانده
آن قدر خواندم واحسینا واحسینا
در زخم های حنجرم نایی نمانده
عباس،نایِ پایِ راهِ باورم بود ...
رَفته عَصای پیری ام،پایی نمانده
رَفته عَصای پیری ام،وامصیبت ...
آمد شبِ دلگیریِ من،وامصیبت ...
رفتهِ عصایِ پیریِ من ، وامصیبت ...
_______
بعد از رباب و قِصۀ اصغر برایم
غمگین تر از لالای نجوایی نمانده
بر آب غیر از شرمُ غیر از شرم بر آب
بر مشک غیر از اشک سودایی نمانده
سقا بدون مَشک یعنی جِسمِ بی روح
مشکی اگر شُد پاره سقایی نمانده
گفتند جِسمش آب رفت از شرمُ شمشیر
زان سروِ رعنا قد و بالایی نمانده ....
*ای وای ... هرکی هرچی میرسید برا ام البنین تعریف می کرد،شاید ضرباتِ شمشیر ... شاید تیرِ تو چشم زدن ... شاید دستِ بریده ... انقد ام البنین رو اذیت نمی کرد که میگفتن به بچه ها قول داد آب بیاره ... همچین که میشنید عباس نتونست آبُ برسونه ..... (الهی برا خجالتت بمیرم ..) شنیدم آب شدی کنارِ علقمه ... شنیدم یه نگا کردی به حسین گفتی آقا خجالت زدۀ خودتُ بچه هاتم .... با الله ... عباس من عوضِ تو مادر ... رفتم از همۀ بچه ها حلالیت گِرفتم .... هر وقت نگاش به سکینه می افتاد ... نگاش به رباب می افتاد ... حسین ......
_________
مشکُ علم یک طرف ....
دستِ قلم یک طرف ...
العطشِ کودکان
بین حرم یک طرف ...
نالۀ ادرک اخا ... میرسد از علقمه
زادۀ ام البنین شد پسر فاطمه
امیدِ خیمه شد نا امید
جیب الماء للاسکینِ ...
بعدِ تو دیگر خسین،بی کَسُ تنها شده
پایِ حرامی ببین به خیمه ها وا شدهِ
کرببلا والسلام ... کارِحسین شد تمام
میرود امشب اسیر زینب او...
حسین...
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#روضه_ختم_مادر
وای از جدایی از غم سرایی
تنها شدم من مادر کجایی
یک دل پر غم / یک خانه ماتم/مونده برا من
بعد از تو مادر / ماندم چه تنها/ تنهاتر از پیش / در بین مردم
بعد از تو مادر با ناله هر شب / گیرم سراغت/ مادر خوبم
⏪ کیا مادر ندارن / کیا صورت مادر اشونو بخاک گذاشتن / اونی که طعم بی مادری کشیده / صورت مادر رو روخاک گذاشته/ امروز بیا ناله بزن / اشک چشتو هدیه کن به روح مادر / بخدا تو عالم هیچ کسی جای مادر رو برات نمیگیره/ مادر سنگ صبوره دختره / هر وقت دختر غم ها رو دلش سنگینی میکنه کنار مادر میشینه با مادر درد دل میکنه
✅ آخ گل گلخونه ام بودی تو مادر
✅ چراغ خونه ام بودی تو مادر
✅ زنم بوسه به عکس دلربایت
✅ آی بریزم اشک و اشکم از برایت
✅ کجا رفتی عزیزم ای جون مادر
✅ آی چقدر خون جگر باید بریزم
ای مادر ....
⬅️ عزیرم جاتو خالی جاتو خالی
⬅️ گل گشته خزونم جاتو خالی
⬅️ ز هجرونت دلی غمناک دارم
⬅️آی به دل داغ گلی درخاک دارم
⏪⏪ هر مادری از دنیا بره دوستان فایلا آشناها جمع میشن / نازنین بدن مادر رو غسل میدن / کفن میکنند/این بدن رو احترام میکنند/ تشییع میکنند
اما میخوای ناله بزنی بگو یا زهرا.....
من یه مادر غریبی میشناسم تو مدینه /تو دل شب علی داره بدن زهراشو غریبانه غسل میده
◼️اسما بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم ولی آهسته آهسته
◼️ آخ ببین بشکسته پهلویش سیه گردیده بازویش
◼️ بریز آب روان رویش ولی آهسته آهسته
الی آخر......
☑️زهرا رو غسل داد / یکی یکی بندای کفن رو می بنده / آی حاجت دارا دلش نیومد بند آخرو ببنده /آی اونایی که مادر از دست دادید/ نمیدونم لحظه جون دادن مادر بودی یا نه / نمی دونم لحظه ی آخر چطور با مادر خداحافظی کردی
علی یه طرف کفنو رو هم می آورد / هی برمیگشت یه نگاهی به صورت زهرا //میدونی چی میگفت//
💟 آخ شب دامادیم کی باورم بود
💟 که من روزی عزادار تو باشم
⏪⏪کی باورم میشد خودم غسلت بدم / خودم کفنت کنم /خودم بدنتو تشییع کنم
⚫️کجا خاکش کنم امشب خدایا
⚫️ چگونه من بشویم جسم زهرا
⚫️ رمق دیگر ندارم که گذارم
⚫️ به روی دوش خود تابوت زهرا
آی اونایی که مادر از دست دادید//یادت میاد// اون لحظه ای که میخوان بدن مادر رو بردارند یکی جلو جنازه صدا میزد // بلند بگو لااله الا الله // آی مریض دارا / گرفتارا / اون دل شب تو مدینه کسی نبود بلند بگه لا اله الا الله / بدن زهرا رو غریبانه می بردن/ قربون آون دختری که دنبال جنازه مادر میدوید......
⏪⏪ بدن زهرا رو درون خانه ی قبر گذاشت / سنگای لحد چید/ خاکارو ریخت/ علی نشست کنار مزار زهرا / علی ناله زد / دیدن دلش قرار نمیگیره / علی گریه کرد / دیدن دلش آروم نشد / یه وقت دیدن امیرالمومنین خم شد صورت رو خاک قبر زهرا گذاشت /هی میگه فاطمه غریبم / فاطمه مظلومم//دلت اینجاست // دلتو ببرم کربلا....
هر گریزی خواستید بزنید
اگه اون شب تو مدینه امیرالمومنین صورت رو خاک قبر زهرا گذاشت / ناله زد....آی حسینیا آی کربلاییا ابی عبدالله تو کربلا صورت به صورت علی اکبر گذاشت / هی از سوز جگر صدا میزد //ولدی علی//........
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین