از کودکی عاشق بچهها بودم. بچههای فامیل را روی پایم میگذاشتم و برایشان لالایی میخواندم، تا خوابشان میبرد.
پانزده سال است که ازدواج کردهام. از همان روزهای اول ازدواج، لباس های نوزادی را کهمیدیدم، دلم قنج میرفت برای خریدنشان. لحظهبهلحظه عطشم برای در آغوش گرفتن فرزندی از جنس خودم بیشتر میشد. نیمی از این پانزده سال را در کلینیکهای ناباروری سرکردم. اما مادری نصیبم نشد.
آن روز که باز برای بار صدم جواب منفی آزمایشم را گرفتم، فروریختم. به قرآن پناهبردم.
اولین آیه بالای صفحه این آیه بود.
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ
دلم لرزید. شاید باید از این همه درخواست دستبرمیداشتم.
همانروز، پیام رهبری را برای حمایت از جبهه مقاومت دیدم. لباس های نوزادی توی کمد را برداشتم تا تقدیم نوزادان جبهه مقاومت کنم. نوزادانی که هرکدام ستاره امیدی برای تحقق سنصلی فی القدس بودند.
این لباسها رزق اهل مقاومت بود که در کمد خانهمان جاخشککردهبود.
حالا این لباسها بر تن هر نوزادی بنشیند، اهل من خواهد شد.
✍#فاطمه_پهلوانی
〰〰〰〰
#خط_روایت
#روایت_نصر
#ایران_همدل
〰〰〰〰
@khatterevayat