eitaa logo
خیرین امام حسن مجتبی علیه السلام 2
32 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4هزار ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ندای اسلام
فرقش شکافت رُکنِ زمین و زمان شکست یک ضربه زد ولی کمر آسمان شکست نالید فاطمه که نزن نانجیب زد از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست راحت علی به خاک نمی‌خورد ، میخ در... شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست تا خورد بر زمین دلِ زهرا دو نیم شد قلب حسین قلب حسن توامان شکست فریادِ جبرئیل که پیچید ، دخترش بی اختیار در وسط آستان شکست خون پاک می‌کند زِ روی خویش مرتضی زینب دمِ در است ولی بی گمان شکست اینبار روضه خواند علی پیشِ دخترش از تشنه‌ای که داغِ لبانش جهان شکست از تشنه‌ای که داغِ جوان داغِ طفل دید در حلقه‌های هلهله‌ی این و آن شکست از تشنه‌ای که در وسط جمع گیر کرد با سنگِ بی مروتِ این کوفیان شکست وقتی رسید نیزه‌ی خود را دوباره زد وقتی که رفت نیزه‌ی خود را سنان شکست انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن انگشت مانده بود ولی ساربان شکست @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
نمی‌جنبد ز جا مرداب کوفه چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه در این ظلمت بمانید؛ آی مردم! به خون آغشته شد مهتاب کوفه * دل شب سوگ‌باران شد همیشه و نخلستان، پریشان شد همیشه چه می‌گفتی مگر با چاه؟ مولا! که چشم چاه، گریان شد همیشه * فدای دردهای بی‌دوایت! فدای گریه‌های بی‌صدایت خدا را می‌توان دیدن، علی‌جان! در آن گل‌پینه‌های دست‌هایت @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت سوزانده بود زهر علی را در این دو روز پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت تا دید بچه‌های فاطمه بر گِرد بسترند او رفت سر به زیر و سرش را به در گذاشت ام‌البنین به شانه‌ی او گریه می‌کند از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت آمد صدای زخمیِ مولا ؛ تو هم بیا لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من آتش به سینه‌اش ، نفَسی شعله‌ور گذاشت.... کف را به آب برد و نهیبی به آب زد آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم خم شد به روی مَشک قدم در گذر گذاشت نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت تیری که کُشت اهل حرم را رُباب را تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت یک نانجیب تیغ به کتفِ امیر زد یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت زینب دوید و دخترکان را به خیمه برد وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت زخمِ سه‌شعبه ای که عمو را به مَشک دوخت نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت از آن به بعد جای عمو جای شانه‌اش سر روی سنگ دخترکی دربه در گذاشت... @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
نام خود را نقش کن امشب به ایوان علی ای به قربان علی و ای به قربان علی سالها رفتیم مشهد تا که دربانی کنیم تا که شاید یک سحر باشیم دربان علی من که شبها می‌رسم تا صبح بارانی شوم چشم خود را می‌سپارم دستِ باران علی عرش هم حتی ندارد بی نیازیِ مرا مادرم زهرا بزرگم کرده  با نان علی خوش بحال بچه‌های بی کسِ آن روزها حسرتِ ما هست و خوابی روی دامان علی مثلِ زینب  مثلِ عباس است  مثلِ اکبر است هرکه امشب می‌شود پاره گریبان علی یک طرف ام‌البنین و یک طرف سوزِ رباب گریه‌ی ما را در آورده شبستان علی گوشه‌ای پیراهن بابای خود را باز شُست ام‌الکثوم است و این شامِ غریبان علی مثل چشمان حسین و مثل چشمان حسن آه می‌سوزد جگرهای پریشان علی وقت غسلش دست را روی شکاف سر گذاشت آب هم آتش گرفت از زخم سوزان علی خضر اُفتاده زمین  جبریل اُفتاده زمین اصلا امشب می‌شود این خانه ویران علی اینطرف دست حسن ، آنسو حسین بی کفن یک کفن را می‌کشند آرام بر جان علی سر به تابوتِ پدر می‌زد حسن می‌زد حسین وای از عباس و از تشییع پنهان علی بعد از این باید برای کربلا آماده شد آخرین روز است زینب بود مهمان علی آخرین حرفی که می‌زد با یتیم کوفه بود گفت روزی می‌رسند اینجا یتیمان علی کوفه  بعد از من مدارا کن  تو با سرنیزه هات کوفه جان زینب و جان تو و جان علی مجلس نامحرم طشت زر  و جانم حسین کاش جایش بشکند آنروز دندان علی * * "ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن"* نام ما ثبت است از اول به دیوان علی هر زمانی که نجف می‌خواهم اما جور نیست با قطاری می‌روم سمت خراسان علی با علی ما آمدیم با علی جان می‌دهیم خاک ما را فاطمه خوانده است ایران علی حافظ* @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
یا بسوزان درمیان شعله خاکستر شوم یا ببخش این بنده را آدم شوم بهتر شوم بنده ی بد را زدن کاری ندارد،تو نزن! جای آن راهم بده در خانه ات نوکر شوم من قیامت پیش رو دارم که گریه میکنم وای اگر آنروز عریان وارد محشر شوم هرعذابی هست باشد من تحمل میکنم نه نمیخواهم که ننگ آل پیغمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ‌ بر من گر که یک لحظه جدا زین در شوم من از اول خاک بودم خاک نعلین علی پس خدا نگذار تا روزی که هستم زر شوم ای گنهکاران گرفتاران علیکم بالنجف! دارم امشب میروم در محضرش قنبر شوم فاطمه امشب میاید کربلا پیش حسین کاش من هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بنیّ دشنه دست از حنجر تو برنداشت حق بده از داغ ذبحت دم به دم مضطر شوم @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
از کفم چه دلبری چه دلستانی میرود ماه من دارد چه زود از میهمانی میرود تازه من دارم به صاحبخانه عادت میکنم او چرا اینقدر با این مهربانی میرود چه گرفتاری است عاشق بودن و تنها شدن چه خطایی سر زده از من که آنی میرود تشنه دیدار بودم، در به رویم وانشد زود از دستم نگار جمکرانی میرود سفره ی اشک سحرها را رقیه چیده است گریه زاری میکنم چه میزبانی میرود با همین لکنت که داری توبه کن معطل نکن یارما دنبال هر بی سر زبانی میرود لطف کن امشب حسابم را جدا کن ای خدا با کسی که تا به مقصد میرسانی میرود زود میرنجد کسی که دیرتر هم آمده اسم او را مثل خوبانت نخوانی میرود در گدایی دل به دست هر کسی آمد نده تابفهمد یار ما با دیگرانی میرود ای که با هر زحمتی خود رارساندی بر حسین از دعای مادر او جا نمانی ...میرود سر به نیزه رفت وحالا مادرش با نیزه دار از دل گودال باقد کمانی میرود @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده شدن جامانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دست تسلیم منِ غم زده بالا مانده هیچ کس واسطه ی بنده ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه ی زندگی ام حاصل لطف مهدی است تازه آقایی او در صف عقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشم بد وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوان علی بر دل غم زده ام، شوق تماشا مانده آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبداله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
ماه خوب عاشقی دارد به پایان می رسد لحظه‌ی تودیع مهماندار و مهمان می رسد آسمان چشم های عاشقان ابری شده مثل این سی شب دوباره بوی باران می رسد پشت پایش از دو چشمم رودی از خون می رود از هراس دوری اش دارد به لب جان می رسد گوئیا دیروز بود این سفره را انداختند طرفة العینی گذشت و وقت هجران می رسد با مجیر و با ابو حمزه چه حالی داشتیم زود دارد افتتاح ما به پایان می رسد بی سر و پا آمدم ، حالا سراپا ثروتم آری آری بر فقیران لطف سلطان می رسد مثل من بی آبرویی را به کویش راه داد این فقط از خلق نیکوی کریمان می رسد آنقَدَر بخشید از خیل گناه آلوده گان تا که آوای فغان از بند شیطان می رسد تا به قدر ذره ای مژگان من نمناک شد دیدم از دریای رحمت موج غفران می رسد تا که گفتم "بالحسین،العفو" ، دستم را گرفت لطف او بر ما پس از ذکر "حسین جان" می رسد هرشب اینجا پا به پای ما خدا هم روضه خواند ناله ی واویلتا از عرش رحمان می رسد در میان نهری از خون، جان زینب بی سلاح چکمه پوشی سنگ دل با تیغ برّان می رسد خواهرش بالای تل دارد تماشا می کند مادرش با قدّ خم ، موی پریشان می رسد کاش می شد زودتر از کربلا دورش کنند دارد از صحرا صدای نعل اسبان می رسد عطر سیب پیکرش گودال را پر کرد و بعد بویی از پیراهن یوسف به کنعان می رسد وعده ی ما اربعین ، پای پیاده از نجف کربلا آغوش خود بگشا که مهمان می رسد @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
فدایِ زمزمه‌ات أیُّهاَ العزیزِ حرم دعایِ عهدِ تو شد نغمه‌یِ شب‌وُسحرم کجاست سفره‌یِ افطاریِ تو پهن که من .... سری بیاورم و لقمهِ نانِ تو بخرم اگر چه ساده‌گیِ سفره‌یِ تو مثلِ علی‌ست در آرزویِ تو و سفره‌یِ تو دربه‌درم‌ بدان که سفره بهانه برایِ دیدار است دلم هوایِ تو کرده اگر چه دردِسرم گناهکار و بد و روسیاه و شرمنده سراغت آمده‌ام مَرحمت کُن و ببرم نگاه کُن به دلم تا زلال و پاک شوم سپس خودِ تو بزن مُهرِ هجرت و سفرم در آرزویِ شهادت در آرزویِ تواَم بیا و غرقِه‌به‌خون راهی‌اَم نَما به حرم @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
..هله! ای باد که از سامره راهی شده‌ای از همان شهر پر از خاطره راهی شده‌ای قبل هر چیز بگو این‌که ز یارم چه خبر؟ وه که از فاصله با او گله دارم، چه خبر؟ منتظر باشم از این راه بیاید یا نه؟ آن سفر کرده به ناگاه بیاید یا نه همه با هم به همین جاده اگر خیره شویم می‌توانیم به این فاصله‌ها چیره شویم.. می‌رسد او که همه منتظرانش هستیم هر کجا هست به دنبال نشانش هستیم راه را باز کنید اسب سپیدش پیداست از همین فاصله آن قد رشیدش پیداست این نمازی‌ست که هر روز به جا آوردید بله آن مهدی موعود، به جا آوردید؟ با همان سادگی و عدل علی آمده است گر چه ما باورمان نیست ولی آمده است وه که بر ظلم چه بی‌واهمه شمشیر کشید بر سر کفر چنان فاطمه تکبیر کشید نام خونین حسین است که بر لب دارد خطبه‌هایش همگی آتش زینب دارد در همان وقت و زمانی که خدا می‌داند از همان جا و مکانی که خدا می‌داند می‌رسد تا پر پرواز شما بگشاید «مژده، ای دل! که مسیحا نفسی می‌آید» @shia_poem
هدایت شده از ندای اسلام
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکی‌ست خیمه‌گاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکی‌ست لات و عزی با نقاب دین به میدان آمدند بت‌شکن‌ها خوب می‌دانند: بت‌گردان یکی‌ست داعش و تکفیری و وهابی و القاعده پشت این دستان پیدا، نیت پنهان یکی‌ست سال‌ها با اسم آزادی، کبوتر کشته‌اند این جهانِ در ستم آزاد، با زندان یکی‌ست تن به ذلت هرگز! اما جان به جانان می‌دهیم در تمام عصرها، رسم جوانمردان یکی‌ست مرز، چیزی نیست! حتی از زمان هم رد شدند از نگاه اهل ایمان، بدر و خان‌طومان یکی‌ست چنگ باید زد به حبل‌الله و از آتش گذشت عروةالوثقی یکی، پیمان یکی، فرقان یکی‌ست هر حریمی حرمتی دارد بپرس از محرمان حرمت آل نبی با حرمت قرآن یکی‌ست باز «بسم الله مجراها و مرساها» بخوان موج‌ها بسیار، اما نوح کشتی‌بان یکی‌ست صالحان، میراث‌داران زمین خواهند شد این حکایت، فصل‌ها دارد، ولی پایان یکی‌ست @shia_poem
کربلا ؛ کرب و بلا را با دو چشمم دیده ام ابتدا تا انتها را با دو چشمم دیده ام جدم از اهل و عیال خود خجالت می کشید غربت خون خدا را با دو چشمم دیده ام بغض بود و اهل خیمه چشم در چشم رباب گریه های بی صدا را با دو چشمم دیده ام من خودم گهواره جنبان علی اصغر شدم تشنگی بچه ها را با دو چشمم دیده ام یک عمویم شد صد و ده تا عمو ای وای من پیکر بین عبا را با دوچشمم دیده ام کشته ی عطشان مان را یک نفر آبی نداد کوفیان بی وفا را با دو چشمم دیده ام کاش اصلا کور بودم تا نمی دیدم ولی من ذبیحاً بِالقَفا را با دو چشمم دیده ام پیرمرد و نوجوان با هرچه می شد می زدند نیزه و چوب و عصا را با دو چشمم دیده ام روضه ی سنگین ما در کربلا تنها نبود سخت تر از نینوا را با دو چشمم دیده ام نه فقط در کربلا...در مجلس ابن زیاد شمر اهل ناسزا را با دو چشمم دیده ام عمه ام را مثل مادر سیلی محکم زدند ضربه های بی هوا را با دو چشمم دیده ام نیمه شب از سوز تاول هیچ کس خوابش نبرد زخم روی دست و پا را با دو چشمم دیده ام "صد پسر در خون بغلطد" غم نبیند دختری طفل محتاج عصا را با دو چشمم دیده ام روضه ی بزم شراب آخر شهیدم می کند خیزران بی حیا را با دو چشمم دیده ام یک طرف جام شراب و یک طرف راس الحسین سفره ی شام بلا را با دو چشمم دیده ام @shia_poem