📚#معرفی کتاب
📌گستردگي ابعاد شخصيتي شهيدان، ما را برآن داشت تا سيره و منش آنان را در دو محور بررسي كنيم. در جلد اول اين مجموعه، به بررسي رفتار و منش شهيدان در حوزه اخلاق خانوادگي پرداختيم و با مزين كردن آن به سيره و سخنان پيامبر اكرم(ص)، تصوير روشني از فرزندان اين مرز و بوم، براي جامعه ترسيم كرديم. اينك در جلد دوم اين مجموعه، به بررسي خاطراتي برگزيده از زندگي شهيدان، در حوزه اخلاق فردي مي پردازيم تا فرصتي براي مطرح كردن ارزش هاي اخلاقي و يادآوري پندهايي از امامان معصوم(ع) بيابيم.
📌جهت کسب اطلاعات و آشنایی بیشتر با اثار ادارهکل به ادرس www.irc.ir مراجعه فرمایید یا با شماره ۰۲۵۳۲۹۱۵۵۱۱ تماس بگیرید.
📚#معرفی کتاب
📌شناسايي سيره رفتاري و عملي ائمه(ع)، در زدودن خرافات از دامان مجالس عزاداري نقش فراواني دارد. پژوهشگر پژوهش حاضر، ميكوشد در اين نوشته سيره معصومان(ع) را در برپايي اين مجالس بازگويد تا بدين ترتيب برنامهسازان رسانه را در ساخت برنامهها ياري رساند.
📌جهت کسب اطلاعات و آشنایی بیشتر با اثار ادارهکل به ادرس www.irc.ir مراجعه فرمایید یا با شماره ۰۲۵۳۲۹۱۵۵۱۱ تماس بگیرید.
هدایت شده از بسوی ظهور
📌متن شبهه
از علامه طباطبائی پرسیدند
چرا از انقلاب اسلامی دفاع نمیکنید!؟
ایشان گفت:
این انقلاب یک شهید داشت آنهم اسلام بود!
📌 *پاسخ به شبهه*👇
1️⃣ این ادعا توسط نزدیکان و اقوام علامه طباطبایی رد شده است، علاوه بر آن این بیان با مبانی فکری و عملی ایشان سازگار نمیباشد.
2️⃣علامه طباطبایی را باید فیلسوف اجتماعی پشتیبان انقلاب اسلامی دانست که بخش مهمّی از مبانی انقلاب اسلامی در آثار ایشان و یا متأثّر از ایشان و در آثار شاگردان ایشان (مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی) تبیین گردیده است.
3️⃣ در بعد نظریه سیاسی، علامه طباطبایی معتقد به اصل سیاست الهی و حکومت اسلامی و معتقد نظریه ولایت فقیه در عصر غیبت و لزوم جهاد و مبارزه و فراهم کردن مقدّمات تشکیل حکومت اسلامی است. مبنایی که در اصل آن با امام خمینی(ره) و قاطبه فقهای شیعه اختلافی ندارد.
– آیت الله احمدی میانجی، از شاگردان علامه طباطبایی، در خاطرات خویش چنین میگویند: «فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت: امام بر ملکوت مسلط است.» [خاطرات فقیه اخلاقی احمدی میانجی ص ۲۰۴؛]
4️⃣ علامه مبارزه علیه رژیم شاه را مصداق امر به معروف و جهاد میدانستند. موضع گیری که مرحوم علامه در قبال شهادت نوه خودشان داشتند و از زبان دختر ایشان نقل شده است، با این شایعات مطرح شده تعارض دارد.
5️⃣ نقل شده است که مرحوم علامه در اواخر عمرشان میفرمودند: «راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی در یک شب سپری کردند.»
– ایشان پس از فاجعه هفتم تیر ماجرایی دارند که به این صورت نقل شده است: پس از فاجعه هفتم تیر اطرافیان علامه – به علت کسالت و بیماری ایشان – تصمیم داشتند خبر شهادت شهید مظلوم بهشتی (از شاگردان علامه طباطبائی) را به ایشان نرسانند. در همان احوال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان میرود و علامه به وی میفرماید: «چه به من بگویید و چه نگویید من آقا بهشتی را میبینم که در حال صعود است.» [زمهر افروخته، سید علی تهرانی ص111]
منبع وبلاگ اخرین خبر
پاسخ تفصیلی👇
the14.ir/5774
@Besoye_zohoor
کربلاییسیدرضا نریمانی - واحد.mp3
16.46M
یه چند خط روضه دلی ...
- اگه دیشب گریه نکردید ... 🥀
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
پسری که پدرش بُرد به میدان اورا
کرد بر دست چو مه پاره نمایان اورا
مانده بودند که این نور هدایتگر چیست
چونکه دیدند دَمی پارهء قرآن اورا
کیست این طفل که خود آیتِ کُبریِ خداست
کرده سجده به دَرَش خیل بزرگان اورا
سرش امّا ز عطش بر سر شانه خَم بود
کاش آبی بدهد یک تن از آنان اورا
هر دری زد پدرش تا که به آبی برسد
بُرد زین رو وسط معرکه سُلطان اورا
کار شَه وای به منّت کِشی از قوم رسید
کاش لاقل برسد آب ز باران اورا
تا که گفت آب همه لشکریان خندیدند
گویی اصلا نشمردند مسلمان او را
وسط خُطبهء شه بود که یک تیر پرید
تیرِ وحشیِ سه سر بُرد به پایان اورا
تیرِ چرخیده شده بین گلو جا خوش کرد
خِیرش این بود فقط داد سه دندان اورا
با سه شعبه عَصبِ گردنش از کار اُفتاد
کُند شد دم به دم آن حالت لرزان اورا
مادرش در بر خیمه چِقَدَر دلخوش بود
که به طفلش پدرش هست نگهبان اورا
دو قدم سمت حرم رفت دوباره برگشت
همه دیدند گرفتار و پریشان اورا
بُرد در پشت حرم تا که نهانش سازد
تا که شاید کند از معرکه پنهان اورا
ولی انگار قرار است به نیزه برود
نیزه پیداش کند شام غریبان اورا
مجتبی صمدی شهاب
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
می خواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سالِ بعد علی اكبری شوی
می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یك مادری شوی
لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میكند
چیزی نمانده است كه نیلوفری شوی
مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی
این مادری ِ من كه به دردت نمیخورد
تو حاضری علی كه تاج سری شوی؟!
علی اکبر لطیفیان
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
روی دستان پدر بیتابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین
رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین
این طرف خشکیده لبهای تمام بچهها
اسبهاشان نیز سیرابند، آنجا را ببین
تیر خوردی جای شیر و مادرت شرمنده شد
بدتر از حال دل من، حال بابا را ببین
خون حلقت جوهر و تیر سه شعبه شد قلم
ثبت شد داغت؛ بساطِ مُهر و امضا را ببین
میروی پیش کسی که هیچ کس او را ندید
جای ما هم محسنِ امّابیها را ببین
تا که دیدم روی نی رفتی به خود گفتم رباب
اصغرت شد مثل اکبر؛ قد و بالا را ببین
نیزهات را برد تا پیش عمویت نیزهدار
خواست سیرابت کند؛ چشمان سقا را ببین !
بر سرت دارند قیمت میگذارند آن طرف
پای خود ای رونق بازار !، دعوا را ببین
چشم خود را باز کن ای شیرخوار غیرتی
آه، ای مَردَم !؛ کنارم بی حیاها را ببین
رضا قاسمی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
آن قدر توان در بدن مختصرت نیست
آن قدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست
گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست
حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟
تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آن قدر که از دور و برت هم خبری نیست
آن قدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیچ خبر دار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
علی اکبر لطیفیان
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب
شرمندهام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمندهات شدیم عروسِ برادرم
خود را کمر خمیده بر این راه میکِشی
مویت سفید شد چقدر آه میکِشی
دیدی به رویِ نیزه علی تاب میخورَد
گفتی که نیزهدار چه بَد آب میخورَد
هنگام استراحتِ این نیزه دارها
آرام میروی سویِ آن نیزه بارها
در زیر آفتاب ببین سوختی رُباب
یک لحظه هم بخواب ببین سوختی رُباب
تاول زده است رویِ تو ای خاک بر سرم
شرمندهات شُدیم عروسِ برادرم
خار است خارِ غربت صحرا به دامنت
هِی تا مَکُن لباسِ علی را به دامنت
پلکت که ریخت گریه به پیراهنش مَکُن
در خاطرت لباس علی را تنش مکن
در خواب نالهات : گل دامان من کجاست
از خواب میپَری که علی جان من کجاست
یک جرعه آب تکهی نانی عروس ما
پیرم مکن هنوز جوانی عروسِ ما
نجوا مکن خزانزدهام غنچهام کجاست
من تازه مادرم چه کنم بچهام کجاست
بر رویِ نیزه رویِ علی را نشان نده
در بین شانه مویِ علی را نشان نده
شد خانهام خراب بُرو سوختی رُباب
از زیر آفتاب برو سوختی رُباب
حسن لطفی