eitaa logo
خزینة الجواهر
1.1هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
28.7هزار ویدیو
34.9هزار فایل
منبعی از محتوای ناب تبلیغی مناسبتی ارتباط باخادم كانال @a1nemati پستهای مفیدتان را به ما ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
در_امتداد_عاشورا_از_نگاه_اندیشمندان.pdf
4.1M
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
تولّي و تبرّي در زيارت عاشورا (1).pdf
432.6K
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
تاملی در نهضت عاشورا جعفریان.pdf
2.8M
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
بازخوانی مصائب عاشورا.pdf
221.6K
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
اهداف قيام عاشورا از نگاه امام خمینی.pdf
133.8K
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
ابعاد تربیتی قیام عاشورا.pdf
244.8K
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
الگویی و تربیتی زنان در نهضت عاشورا.pdf
792.5K
بسته محتوای ویژه شب وروز عاشورا
1_427554999.pdf
140.2K
📑روزشمار عاشورا 🖋نویسنده: حجت الاسلام دکتر محمدجواد 👇👇 🌻 @ahlebait110
4_6032605339046642830.pdf
517.3K
دستورالعمل امام صادق به بیمه عمر در روز عاشورا تا چهار نسل 🔴 بیمه عمر در روز عاشورا / با دستور امام صادق، و فرزندان تان را تا بیمه کنید / امام باقر برای زیارت امام حسین در عاشورا از 🔹در آداب روز عاشورا، دستورالعمل بسیار مهمی از امام باقر و امام صادق صادر گردیده است که مشابه آن در جایی مشاهده نشده است. چنین ثواب و عملی فقط در روز عاشورا، از طرف اهل بیت ذکر شده است، فضیلتی برای آن ذکر شده است که در دیگر روزهای سال، قابل تکرار . آری امام حسین، کشتی نجات است. و این حدیث و ضمانت امام باقر و امام صادق و امتداد ثمرات آن تا چهار نسل ( از 300 سال)، یکی از مصادیق آن است. ان شاء الله توفیق انجام آن را داشته باشیم 🔸چنین امری، بندرت در طول عمر تکرار خواهد شد و شایسته است، شیعیان به دستور امام صادق، با عمل به این حدیث در باب آداب روز عاشورا، خویش و فرزندان را تا «چهار نسل» بیمه نمایند. ✅ کامل الزیارات، ص۱۷۴-۱۷۵. مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۸۲-۷۸۷. 🔹آداب روز عاشورا و اعمال آن در فایل فوق⬆️ ضمیمه شده است. 🔸لینک مطالعه: http://mshrgh.ir/641676
هدایت شده از خزینة الجواهر
شب دهم تنها ماندن بابا.pdf
738.2K
📌 روضه شب دهم محرم 🌿«یکی از سخت‌ترین مصیبتهای روزگار در روز عاشورا بود و سخت‏ترین لحظه، وداع امام حسین با اهل‏بیتش رقم خورد. 📎 📎 📎 🔰معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه های علمیه(هجرت) 🌐@hejrat_ir
هدایت شده از خزینة الجواهر
🔻 ☑️ اشک بر حسین (ع) ایران را زنده نگه داشته 🔶 رضاشاه و محمدرضا شاه آن همه شعارهای آریایی سر دادند و دم از کوروش زدند. اما وقتی در 1320 (جنگ جهانی دوم) شوروی و انگلیس به ایران حمله کردند، رضاشاه حتی نصف روز هم نتوانست مقاومت کند. نظامیان از پادگان‌ها فرار کردند و ایران اشغال شد. محمدرضا پهلوی هم نتوانست بحرین را نگه دارد. ارتش شاهنشاهی در دفاع از بحرین حتی یک گلوله شلیک نکرد. شاه حتی جزایر سه گانه (ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک) را هم به امارات بخشید. اما در هشت سال دفاع مقدس، جوانان ایران جان دادند، یک وجب خاک ندادند. آنچه به جوانان ما در آن دوران، قوّت می‌داد، روضه امام حسین (علیه السلام) بود. شب‌های عملیات، از کوروش خبری نبود. بلکه هرچه بود، گریه برای اباعبدالله بود. اشک بر امام حسین و بر سر و سینه زدن، سلاح ما بود. پاک‌ترین جوانان تاریخ ایران با همین اسلحه در برابر جهان ایستادند. کسانی که بر ضد عزای حسین، سخن‌پراکنی می‌کنند، خائن هستند. چون جامعه ایرانی را خلع سلاح معنوی می‌کنند. تفنگ پدر را می‌شکنند... 🔘 اسناد نوشتار: https://www.adyannet.com/fa/news/34857 ☑️ مشاهده آلبوم تصاویر در پیج اینستاگرام ما: https://www.instagram.com/p/CSlcnHsI_A2/ 📎 📎 📎
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت خبرنگاران فارس از غم‌انگیزترین صحنه واقعه کربلا @Farsna
هدایت شده از خزینة الجواهر
استاد عالی شب ۲ محرم ۱۴۰۰.mp3
17.82M
🔖منبر کامل 🔖 📕 دهه اول 📕 🔷جلسه دوم 🔘موضوع 👇: شباهت و تفاوت شب و روز عاشورا و شب و روز قدر / ارتباط با ولی الله 🕌 هیئت ریحانة الحسین سلام الله علیها ۱۴۰۰ 👇کانال سخنرانی تاثیرگذار👇👇 👌رسانه دینی 👇💯 ╭┅─────────┅╮ 🌺 @mediamenbar ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از خزینة الجواهر
کتاب طرح درس نسل حسینی.pdf
6.11M
طرح درس «نسل حسینی» با هدف ساده‌سازی مفاهیم عمیقِ عاشورا در سایت شبکه مبلغان برای کودکان و نوجوانان منتشر شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مخاطب اصلی این طرح درس مبلغانی‌اند که تصمیم دارند برای کودکان و نوجوانان محل تبلیغی خود کلاس‌هایی برگزار کنند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ موضوعات این طرح درس: درس اول: شیرینی کنار هم بودن! درس دوم: به من همکاری بده! درس سوم: دختران فرشته‌اند! درس چهارم: از تنهایی بدم می‌آید! درس پنجم: با هم قوی‌تریم! درس ششم: ما همه با هم هستیم! درس هفتم: به کسی نگو، ولی... ! درس هشتم: کشتی نجات! درس نهم: فقط به عشق حسین(ع)! درس دهم: برای ظهور کاری کنیم! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ┈••✾•💠🌿💠•✾••┈┈ ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال ارائه محتوای تبلیغی👇👇👇👇👇 @mohtavatablighi
ماند. ياران گفتند: حمد خداي را که چنين منّتي بر ما نهاد که حضرتت را ياري کرده، و به شرف شهادت با تو نائل شويم، اي فرزند رسول خدا! دريغ مدار که در بهشت با تو باشيم و در درجه تو بسر بريم. حسين (عليه السلام) گفت: خدا به همه شما پاداشي بزرگ عطا کند. قاسم جوان نورس، برادر زاده حسين از عمو پرسيد: آيا من هم فردا کشته خواهم شد؟ حسين پرسيد: پسرم کشته شدن نزد تو چگونه است؟ پاسخ داد: از عسل شيرين تر. حسين (عليه السلام) گفت: آري، تو هم کشته خواهي شد، کودک شيرخوار من عبداللّه نيز کشته خواهد شد. قاسم گفت: شيرخوار! شيرخوار هم کشته خواهد شد؟! مگر اين مردم به زنان و کودکان نيز حمله مي کنند و از آن ها دست بردار نيستند؟! [2] . اين بود ادب ياران حضرت حسين (عليه السلام) و سلامت و صفاي روح آنان که تحت هيچ شرايطي حاضر به جدا شدن از حقّ نبودند. گرچه حضرت حسين (عليه السلام)به آنان فرمود: من بيعتم را از شما برداشتم و حقّم را بر شما حلال کردم مي خواهيد برويد آزاديد. ولي آن قوم باعزّت و آن آسمانيان باکرامت، عاشقانه در کنار حضرت حسين (عليه السلام)ماندند و عاشقانه به شرف شهادت در رکاب او نائل آمدند. بياييم در حالات و افعال و اخلاق، و معاشرت و برخورد با دين و آيين و برخورد با عمر و وقت، و خلاصه در همه امور، به خصوص نسبت به حقّ و قرآن و پيامبر و امامان معصوم هم چون اصحاب حضرت حسين (عليه السلام)ادب را رعايت کنيم، تا گوهر سعادت دنيا و آخرت را در اين معامله نصيب خود کنيم؛ معامله اي که در آن تا ابد اقاله اي وجود نداشته باشد.
ادب ياران حسين در برابر حسين آنچه را در رابطه با ادب ياران حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در سطور ذيل ذکر مي شود از امام عابدان، مولاي عاشقان، زينت عبادت کنندگان حضرت سجّاد (عليه السلام) روايت شده است. روز تاسوعا بپايان رسيد و شام شد. شب عاشورا بر جهان دامن گسترد و اين مرغک سياه، سرزمين کربلا را زير بال هاي پهناور در خود جاي داد. حضرت حسين (عليه السلام) بخشي از شب را با ياران گذراند، و بخشي را به عبادت، و قسمتي را به آماده شدن براي رزم بامداد. در آغاز شب در جمع ياران به سخن پرداخت. نخست حمد و ثناي خدا را به جاي آورد، و ذات احديّت را در تنگي و سختي درود گفت: اَثْني عَلَي اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ وَاَحْمَدُهُ عَلَي السَّراءِ وَالضَّراءِ چنان چه در آسايش و خوشي سپاس مي گفت، به نعمت هايي چند از نعمت هاي الهي اشاره کرد، نعمت هايي که ويژه خود او بود و نعمت هايي که دگران با وي شريک بودند، باز هم خدا را سپاس گفت و بخواست که او و يارانش را در زمره سپاسگذاران قرار دهد. نخست به نعمت رهبري و امامت اشاره کرد، که خداوند خاندانش را بدان موهبت عظمي سرافراز ساخت. نعمت دوّم زادگي پيامبر بود که وجودش از آن نور پاک ريشه گرفته است. نعمت ديگر دانش و دانستن قرآن و کتاب خداي بود. فقاهت در دين و پي بردن به حقيقت احکام و قوانين اسلام، نعمت ديگري بود که بآن اشاره کرد، و خداي را دگر باره در برابر نعمت هاي گوش و چشم و دل سپاس گذارد، آنگاه با ياران به سخن پرداخت و چنين گفت: من ياراني باوفاتر و بهتر از ياران خود سراغ ندارم، و اهل بيتي را بهتر و حقّ شناس تر و برتر از اهل بيت خود نمي شناسم، خداي به همگي پاداشي نيکو عطا فرمايد. پر روشن است که ما را با اين مردم روزي خواهد بود! و چه روزي؟ روزي سياه و خونين، من بيعت خود را از شما برداشتم و حقّي بر گردن شما ندارم. شما همگي آزاد هستيد، مي خواهيد برويد يا بمانيد اينک شب فرا رسيده، و تاريکي جهان را فرا گرفته، مي توانيد از اين تاريکي استفاده کرده و خود را از ديد دشمن نهان داشته به هر سو که مي خواهيد برويد، و هر کدام از شما دست يک تن از اهل بيت مرا گرفته ببريد، و در بيابان ها و شهرها پراکنده شويد، تا وقتي که خداي فرجي کند. اين مردم با من کار دارند و بس، اگر بر من دست يافتند ديگري را فراموش کرده به او کاري نخواهند داشت. کلام حضرت که به پايان رسيد حضرت عبّاس بن علي (عليه السلام) آن علمدار جوانمرد از جاي برخاست و چنين پاسخ داد: چرا برويم؟ آيا برويم که پس از تو زنده بمانيم؟! خداي چنين روزي را نياورد. خويشان ديگر نيز با عباس هم سخن شدند و گفته او را گفتند. حسين (عليه السلام)به عمو زادگانش ـ زادگان عقيل ـ روي کرده و گفت: شماها شهيد داده ايد، بس است، شهادت مسلم براي شما کافي است اذن مي دهم که همگي برويد و اينجا نمانيد. پاسخ عقيليان اين بود: به خدا سوگند نخواهيم رفت، بلکه جان و مال و خاندانمان را در راه تو فدا خواهيم کرد، در پيشگاه تو نبرد کرده و با تو کشته خواهيم شد، خداي ماندن پس از ترا زشت گردانيده است. سخن از بني هاشم گذشت و نوبت پاسخ به ياران رسيد. نخست مسلم بن عوسجه از جاي برخاست و گفت: آيا از ياري تو دست برداريم و عذري در پيشگاه خدا نداشته باشيم؟! به خدا قسم از دامان تو دست برنمي دارم، تا با نيزه ام سينه هاي اين مردم را سوراخ کنم. از دامانت دست نمي کشم تا شمشير در دست دارم و قدرت نبرد در خود ببينم. اگر سلاحي در دست نداشته باشم با سنگ خواهم جنگيد. از دامان تو دست بر نمي دارم تا خدا بداند که پس از پيامبرش عترتش را تنها و بي يار و ياور نگذاشته ايم. اگر بدانم کشته مي شوم سپس زنده مي شوم، دوباره کشته مي شوم و سوزانده مي شوم و خاکسترم را بر باد مي دهند و هفتاد بار با من چنين کنند، از ياري تو دست بر نمي دارم تا در راه تو جان دهم، در حالي که بجز يک مرگ بيش نيست و پس از مرگ، بهشت خداي، بهشتي که پايان ندارد. آنگاه زهير از جاي برخاست و گفت: اگر مي دانستم که هزار بار مرا مي کشند و زنده مي کنند و بدين وسيله مي توانم مرگ را از تو و جوانانت دور کنم آماده هستم که هزار بار کشته شوم. ديگر ياران متّفق القول گفتند: به خدا قسم که از تو جدا نخواهيم شد، جان هاي ما همگي فداي تو باد، از تو با دست و سر دفاع مي کنيم وقتي که کشته شديم کاري نکرده ايم و بر تو منّتي نداريم فقط انجام وظيفه بوده است. به ابن بشير حضرمي خبر دادند: پسرت در مرزي اسير شده. گفت: مي دانم و پاي خدا حسابش مي کنم و جان خود را نيز نمي خواهم که پسرم اسير باشد و من زنده بمانم. حضرت حسين (عليه السلام) فرمود: خدا تو را رحمت کند، برو براي نجات پسرت کوشش کن. بيعتم را از تو برداشتم. ابن بشير گفت: درندگان مرا بدرند، و زنده زنده بخورند اگر از تو جدا بشوم. [1] . آنگاه حسين همگي ياران را مخاطب قرار داده گفت: من فردا کشته خواهم شد و شما همگي کشته خواهيد شد و يک تن از شما زنده نخواهد
صحاب گفت: اي غيرتمندان! اي شيرمردان! نافع چنين و چنان خبر مي‏دهد. خواهر پيشوايتان را ديده که با ديگر افراد خانواده، گريان و هراسانند. خبر دهيد که چه تصميمي داريد؟ همه شمشيرها برکشيدند و عمامه‏ها از سر برگرفتند و گفتند: حبيب! به خدايي قسم که ما را با اين موقعيت، شرافت بخشيد. اگر اين گروه حمله کنند، سرهايشان را درو مي‏کنيم و آنان را خوار و ذليل به نياکانشان ملحق مي‏سازيم و به سفارش پيامبر خدا درباره‏ي فرزندان و دخترانش عمل مي‏کنيم. گفت: پس با من بياييد. برخاست و راه افتاد. آنان هم در پي او، تا آنکه بين طنابهاي خيمه‏ها ايستاد و صدا زد: اي خاندان ما! اي سروران ما! اي خاندان رسول خدا! اينک اين تيغهاي جوانان شماست. سوگند خورده‏اند که جز در گردن بدخواهان شما فرو نبرند و اين نيزه‏هاي جوانان شماست که قسم خورده‏اند جز در سينه‏هاي آنان که جمع شما را پريشان [ صفحه 122] مي‏کنند وارد نکنند. حسين عليه‏السلام به زنان فرمود: نزد آنان بيرون رويد اي خاندان خدا. زنان همه بيرون آمدند، در حالي که نالان بودند و مي‏گفتند: اي پاکمردان! از زنان فاطمي پشتيباني کنيد. چه عذري خواهيد داشت روز ديدار با جدمان رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم اگر ما از آنچه بر ما فرود آمد شکايت کنيم. آن حضرت بگويد: مگر حبيب و يارانش حاضر نبودند و نمي‏ديدند و نمي‏شنيدند؟ به خدا قسم آنان چنان ضجه زدند و ناليدند که اسبهايشان به آن صدا گرد آمدند و شيهه کنان اين سو و آن سو مي‏رفتند. گويا هر يک، سوار و صاحب خود را صدا مي‏زد. [2] .
قسم دادن برير، عمر سعد را خوارزمي گويد: برير که از پارسايان شب‏زنده‏دار و هميشه روزه‏دار بود، سخن گفت و چنين گفت: اي پسر پيامبر! اجازه بده نزد اين عمر سعد فاسق بروم و تضمينش کنم، که پند پذيرد و از اين راه برگردد. امام فرمود: مي‏خواهي برو. برير نزد عمر سعد رفت. وارد خيمه‏ي او شد و گفت: چرا سلام ندادي، مگر من مسلمان نيستم که خدا و رسول خدا را قبول دارم و شهادت به حق مي‏دهم؟ برير گفت: اگر خدا و پيغمبر را مي‏شناختي (آن‏گونه که ادعا مي‏کني) به جنگ عترت پيامبر نمي‏آمدي. اين رود فرات که مثل شکم ماهي مي‏درخشد و سگها و خوکها از آن آزادانه مي‏نوشند، ولي حسين بن علي و برادران و زنان و اهل‏بيت او از تشنگي مي‏ميرند و تو بين آب و آنان مانع شده‏اي که بنوشند و آنگاه خيال مي‏کني که خدا و پيغمبر را [ صفحه 120] مي‏شناسي؟ عمرسعد مدتي سر به پايين انداخت. بعد سر بلند کرد و گفت: اي برير! من يقين دارم هر که با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند، حتما درآتش است، ولي اي برير! مي‏خواهي حکومت ري را رها کنم تا به ديگري برسد؟ به خدا که دلم نمي‏پذيرد. (آنگاه اشعاري خواند که مضمونش علاقه به حکومت ري است، هرچند رسيدن به آن با کشتن حسين باشد.) برير نزد امام حسين عليه‏السلام برگشت و گفت: اي پسر پيغمبر! عمر سعد در مقابل حکومت ري حاضر به کشتن تو شده است. چون امام از آن گروه نااميد شد و دانست که با او حتما خواهند جنگيد، به اصحاب خود فرمود اطراف خيمه‏گاه، گودالي مانند خندق بکنند و در آن آتش برافروزند تا جنگ با دشمن فقط از يک سو باشد و فرمود: اگر آنان با ما بجنگند و ما با آنان مشغول باشيم، حرمت حرم مي‏شکند. اصحاب از هر طرف به کمک برخاستند، خندق کندند، خاشاک و هيزم جمع کرده و در آن ريختند و آنها را آتش زدند. [1] . بلاذري گويد: امام حسين عليه‏السلام اصحاب خود را دستور داد که خيمه‏هاي خود را نزديک به هم سازند و طناب خيمه‏ها را از لابه‏لاي هم بگذرانند و خود در بين خيمه‏گاه باشند و از يک طرف با دشمن روبرو شوند، به نحوي که خيمه‏ها پشت سر و طرف راست و چپ آنان باشد و خيمه‏ها اطراف آنان باشد، مگر طرفي که دشمن از آن جا مي‏آيد. [2] . امام حسين و سرکشي به تپه‏ها و گردنه‏هاي اطراف بهبهاني گويد: شبي امام حسين عليه‏السلام از خيمه‏ها بيرون آمد و دور شد. نافع بن هلال [1] شمشير خود را برداشت و به سرعت خود را به امام رساند. ديد که آن حضرت تپه‏ها و بلنديهاي مشرف به خيمه‏گاه را بررسي مي‏کند. به پشت خود نگاه کرد و مرا ديد. پرسيد: کيستي؟ نافع گفت: منم فدايت شوم! بيرون آمدن شبانگاه تو به طرف لشکرگاه اين طغيانگر نگرانم ساخت. فرمود: هلال! بيرون آمده و اين تپه و بلنديها را بررسي مي‏کنم تا مبادا پناهگاهي براي حمله به خيمه‏گاه ما در روز نبرد باشد. آنگاه درحالي که دست چپ مرا گرفته بود برگشت فرمود: به خدا که اين همان وعده‏ي تخلف‏ناپذير است. سپس فرمود: نافع! نمي‏خواهي از بين اين دو کوه، هم اينک راه خود را گرفته و بروي و خود را نجات دهي؟ نافع به پاي حضرت افتاد و عرض کرد: مادر نافع، به عزايش [ صفحه 121] بنشيند، سرورم! شمشيرم را به هزار و اسبم را به هزار خريدم. از تو جدا نمي‏شوم تا آنکه اين دو از رفتن و بريدن بازمانند. آنگاه از من جدا شد و به خيمه‏ي خواهرش رفت. به اميد آنکه زود بيرون آيد. کنار خيمه ايستادم. خواهرش از او استقبال کرد و برايش پشتي گذاشت. نشست و با خواهر محرمانه سخن گفت. چيزي نگذشت که زينب به گريه افتاد و صدايش بلند شد: واي برادرم! شهادت تو را مي‏بينم. سرپرستي اين مشت زنان و کودکان هم به گردن من مي‏افتد. اين گروه هم آنچنان که مي‏داني با ما کينه‏اي ديرينه دارند. امتحاني سخت است. شهادت اين جوانان برگزيده و ماههاي بني‏هاشم بر من سخت است. آنگاه پرسيد: آيا يارانت را آزموده‏اي؟ من بيم دارم هنگام نبرد، تو را تنها گذارند. امام گريست و فرمود: به خدا قسم آنان را آزموده‏ام. آنان جز دليرمردان نجيب نيستند که همچون انس کودک به شير مادر، با مرگ مأنوس و همدمند. چون نافع آن سخنان را شنيد، دلش سوخت و گريست و راه خود را به طرف خيمه‏ي حبيب بن مظاهر انداخت. او را ديد که نشسته و شمشيرش در دست اوست. سلام داد و بر در خيمه نشست. حبيب پرسيد: نافع! براي چه بيرون آمده‏اي؟ نافع ماجرا را گفت. حبيب گفت: به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود، همين شبانه بر آنان مي‏تاختم. نافع گفت: حبيب من! حسين را در حال نگراني خواهرش نزد وي گذاشتم. فکر مي‏کنم زنان ديگر هم مثل زينب در حسرت و بيم، باشند. مي‏خواهي يارانت را جمع کني و با زناني سخني بگويي که دلشان آرام شود و بيمشان برود؟ صحنه‏اي از حضرت زينب ديدم که قرار از من ربود. حبيب گفت: باشد. حبيب از سويي و نافع از سوي ديگر رفت. ياران را صدا کردند، همه از خيمه‏هايشان بيرون آمده و جمع شدند. وي به بني‏هاشم گفت: شما به خيمه‏هايتان برگرديد، چشمانتان بي‏خواب مباد! آنگاه خطاب به ا