eitaa logo
خيمة‌الشّهداء _ مشهد
675 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
769 ویدیو
12 فایل
کانال خيمة الشهداء_ گزارشات و برنامه های مجمع فرهنگی روح الامین که در قطعه شهدای بهشت رضا علیه السلام برگزار می شود. ادمین: @kheime_sh مشاوره: @seyedmohsen1357 فرهنگی: @abdekhodai نظرات و سخنان شما: https://harfeto.timefriend.net/17238934381119
مشاهده در ایتا
دانلود
: ✅ یکی از مخاطبین گرامی در نشانی ناشناس مطلب مفیدی را درباره طرح ازدواج آسان بیان فرمودند ولی شماره و نشانی خودشان را مرقوم نکرده اند. از ایشان تقاضا میشود پیشنهاد و نظر خود را به نشانی مدیر ارسال نمایند. مدیر: @habib1315 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
💐 ۱۸۹ خاطرات به قلم اکبر صحرایی 1️⃣1️⃣1️⃣ بخش صد و یازدهم : پفک نمکی ۳۰ آبان ۱۳۶۴ اطراف منزل جدید آبادی و خانه مسکونی نبود و نسبت به هتل امنیت کمتری حس می‌کردم. شب‌ها چهار زن با بچه های کوچک، می‌ترسیدیم. مرتضی متوجه شد و با بقیهٔ مردها قرار گذاشته بودند تا نوبتی شبی یکی از آنها از جبهه برگردد و داخل خانه حضور داشته باشد. برای مرتضی ماموریتی چند روزه پیش آمد و گفت: آمنه، چند شب محمد رضا بدیهی میاد خونه! سفارش کردیم بچه ها رو تنها نذاره! خداحافظی کرد و رفت. شب اول که اتفاقا با حملهٔ هوایی میگ‌های عراقی همراه شد، هر چه چشم به در انداختیم در کمال تعجب خبری از بدیهی نشد و به ناچار هر جور بود شب را در هوای سرد و مرطوب بدون نفت، در ترس گذراندیم. شب دوم هم همراه شد با باران شدید، تاریکی، رعد و برق و کوبش دانه های درشت باران بر در و دیوار خانه، وحشت عجیبی بین چهار زن و بچه ها افتاده بود! زینب هم از بد اقبالی من در آتش تب می‌سوخت. هر چه انتظار کشیدیم باز از بدیهی خبری نشد که نشد. با دلهره و وحشت زده هر چه قفل و زنجیر داشتیم به در و پنجرهٔ خانه زدیم. توی این چند روز هیچ خبری از بدیهی نشد و هر جوری بود، شبها را پشت سر گذراندیم تا مرتضی آمد خانه. اوضاع را که دید، عصبانی شد و گفت: مگه محمد رضا نیومد؟! گفتم: نه! طول اتاق را چند بار رفت و آمد و گفت: چقدر بهش اصرار کردم زن و بچه ها رو تنها نذار... بعد نگاهی به صورت زینب کرد که از تب گُل انداخته بود و گفت: بلند شو تا بچه رو ببریم دکتر! عصر که از دکتر برگشتیم، محمد رضا هم با سر و روی خاکی از جبهه آمد. انگار کودکان شاد، پاکت پفک نمکی مینویی داخل دستش بود. دانهٔ پفکی توی دهان گذاشت و ملچ ملچ کنان سری تکان داد و با لبخند نرمی گفت: سلام آقا مرتضی! مرتضی نگاه معنا داری به پاکت پفک نمکی نارنجی او انداخت و گفت: بسم الله! چه سلامی، آخه مرد تو که نمی رسیدی، چرا قبول کردی! محمد رضا خونسرد گفت: بفرما پفک... چیزی شده عمو؟! مرتضی بر و بر به چشمهای قرمز و خسته او زُل زد. _ما رو دست انداختی! محمد رضا به تته پته افتاد. _مـ منظورت... رررو... نـ نمی فهم... عمو! مرتضی صورت درهم کرد. _لعنت به شیطون... نفس عمیقی کشید و ادامه داد: مگه قرار نبود به بچه ها سر بزنی؟ _به جان مرتضی که نه، به جان خودم، لحظه ای اونا رو رها نکردم! مرتضی برگشت و به من خیره شد و من به مرتضی. پشت لبی برگرداندم و گفتم: اگه دروغ میگم اونا... اتاق زن‌ها را نشان دادم. _از اونا بپرس! محمد رضا که گیج به نظر می‌رسید، پرسید: بابا بگید چی شده!؟ مرتضی اشاره کرد به من و اتاق‌های دیگر و گفت: یعنی همه دروغ میگن که تو یه شب هم نیومدی خونه! صورت محمد رضا به یکباره تغییر کرد و زد توی پیشانی خودش و گفت: وای خدا چقدر خنگم! بابا من فکر کردم منظورت از بچه ها رو تنها نذار، بچه های گردان بوده! به ارواح خاک شهدا، تو این چند روز یه دقیقه بچه های گردان رو تنها نذاشتم... آخه فکر کردم... سکوت کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد. مرتضی جلو رفت. پیشانی او را بوسید و پفکی از داخل پاکت نارنجی محمد رضا برداشت و داخل دهان گذاشت. _خیلی خوشمزن! 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
هیئت‌بیت‌الرضا_علیه‌السلام_مشهدمقدس_12.mp3
16.27M
۱۵۱ 🌻 مداح: آقای روح الله رحیمیان 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
🍂 باری اگر‌ حال مرا خواسته باشید ملالی نیست! اینجا با "شهدا" همنشینم ... 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️ اگر در صحنه نباشی، هر کجا که میخواهی باش... 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴پیشگویی عجیب شهید باکری از اوضاع این روزهایمان... 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بحث انتخابات داغه و بزودی فراموش میشه اما داغ تو فراموش شدنی‌ نیست.. 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
35.mp3
11.35M
🌹 📍فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ و أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُم وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُم و هُدِیَ مَنْ اعْتَصَمَ بِکُم 🔘 آن کسی که به شما (ائمه معصومین علیهم السلام ) تمسّک نمود رستگار شد و آن کسی که به شما پناه آورد، ایمن ماند و کسی که شما را تصدیق کرد، به سلامت به سر منزل مقصود رسید و هر کس که به ریسمان شما چنگ زد، هدایت شد و کسی که از شما پیروی کرد، جایگاهش بهشت خواهد بود. 💔 خادمانتان را از دعای خیرتان فراموش نکنید! 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 طنز جبهه به شوخ طبعی شهره بود …!! یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرده و داد می زد : « کی می خواد پوتین‌شو واکس بزنه !» همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره! کی متحول شده که ما خبر نداریم . خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود. بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه . یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود و شاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو و گفت: « من» ممد هم بلافاصله پوتین‌شو از گردنش بیرون آورد و گفت: « پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂 بی چاره رزمنده خشکش زده بود و نمی دونست چی بگه!😁        ‌‌‍‌‎ 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
💐 ۱۹۰ خاطرات به قلم اکبر صحرایی 2️⃣1️⃣1️⃣ بخش صد و دوازدهم : تک تیرانداز ۱۱ آذر ۱۳۶۴ با هزار مكافات بالأخره مخابرات تیپ المهدی را گرفتم و تلفن وصل شد به مرتضی. _ ...آقا مرتضی! _جان مرتضی! _جعفر کاکوی کوچیکت هم داره میاد جبهه! _خوش اومد! _خوش اومد؟! جعفر همش پونرده سالشه! _حاج محمد علی، تو گردان فجر هم سن جعفر، کم نیستن! _الله اکبر... هر چی بگم، تو خر خودت رو می‌رونی! _ناراحت نشو شوهر خواهر گُلم، فقط بگو تو گردان فجر نیاد! _آقا مرتضی، مثل این که خبر نداری جعفر بیاد جبهه، می‌شین چار تا! _حاج محمد علی، دیپلم من ریاضیه! _جواب مش رضا و مادرت رو خودت می‌دی! به جای این که رای کاکات رو بزنی، می‌گی خوش اومد! _ببین حاج محمد علی، خون جعفر رنگین تر از بقیهٔ بچه های گردان نیست! پاش رو گذاشت گردان فجر، میشه تک تیرانداز خط شکن گردان! _الآن جعفر پادگان امام حسین شیرازه، نجنبی فردا فرستادنش جبهه! _تو فکرش نرو حاجی، حال و احوال خواهر ما چطوره! _سلام می‌رسونن، از همه بیشتر صدیقه ناراحت اومدن جعفره، از اون طرف من با مش رضا و مادرت چیکار کنم! _هر کاری می‌خوای بکنی همون جا بکن، پای جعفر برسه گردان، می فرستمش تو دسته و می‌شه تک تیرانداز! _لعنت به شیطون، تو رو خدا پارتی ما رو نگاه کن! _حاجی محمد علی، خرج تلفنت زیاد نشه! ممکنه صديقه... _تو نمی خواد نگرون پول تلفن من باشی... _حاجی شرمندتم، تو هم جای من بودی، همین کار می‌کردی!؟ ناامید تلفن را که قطع کردم. به ذهنم رسید بروم سپاه فسا و از آنها کمک بگیرم. نزدیک ظهر خودم را به ساختمان سپاه رساندم و جریان جعفر را با فرماندهٔ سپاه فسا در میان گذاشتم. _مادرش زیاد نگرونه، میگه لااقل یکی برگرده، این بره! _ناراحت نباش حاجی، زنگ میزنم شیراز و جریان رو می‌گم، یه راهی پیدا می‌کنیم! تلفن زد به شیراز و بعد از هماهنگی گفت: می‌ری شیراز پیش برادر کدیور، مشکل رو حل می‌کنه! ماشین سپاه شما رو میبره و برمی گردونه! عصر با ماشین پیکان سپاه و راننده به پادگان عبدالله مگر شیراز رسیدم. از دژبانی پادگان زنگ زدم و با برادر پاسدار کدیور هماهنگ کردم و با ماشین داخل پادگان رفتیم. میدان صبحگاهی پُر از نیروی بسیجی داوطلبی بود که می‌خواستند سوار اتوبوس شوند و عازم جبههٔ جنگ شوند. کدیور من را برد کنار جایگاه میدان صبحگاه و جعفر را با بلندگو صدا زد: جعفر جاویدی جلو جایگاه... کدیور که لباس سبز سپاه تنش بود، گفت: شما برو تو ماشین بشین، من اونو تحویل می‌دم تا ببریش! گفتم: برادر کدیور اگه فرار کنه، زورم بهش نمی رسه! لبخندی زد و گفت: اونو هم حل می‌کنم، شما برو تو ماشین. توی ماشین نشسته بودم که جعفر و کدیور آمدند کنار ماشین. هر چه با او صحبت می‌کرد، قبول نمی کرد تا برگردد. مضطرب و با التماس مداوم اشاره میکرد به جمعیت بسیجی که آمادهٔ سوار شدن به اتوبوس‌ها بودند. دلم برایش سوخت. وقتی کدیور نتوانست با حرف او را قانع کند، سرباز دژبانی را صدا زد و دست بندی به دست جعفر زد و داخل ماشین کرد. کدیور گفت: حاجی، ایشون تحویل شما! برای این که خیالتون راحت باشه، دستش رو هم قفل می‌کنم به صندلی عقب! اشک توی چشمهای جعفر جمع شده بود. دستش را به میلهٔ وسط صندلی عقب ماشین که قفل کرد، کلید آن را به من داد: دست بند رو بده تحویل سپاه فسا! ماشین که حرکت کرد، جعفر حرف نمی‌زد و تیرش می‌زدیم، خونش در نمی آمد. 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
🌹 برخی از صحبت‌ها و نظرات مردمی که در نشانی ناشناس بیان فرمودند. 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
😇 چنان زندگی کن که کسانی که تو را می‌شناسند و را نمی‌شناسند، به واسطه‌ی آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند..! 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 جلسهٔ روضهٔ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 🌹سخــنـران: شیـخ مهــدی غــلامیان بـا نـوای گـرم مادحــین اهـل بیـت 🌹زمـان و مکان: چهارشنبه ۵ ذی الحجة الحرام ساعـت ۲۰ شهـرک طـرق، خیـابـان ولیـعـصر ولیـعـصر ۱۱، پلاک ۲۴/۱ ‼️« ویژه برادران » 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
۲۰ گیگ اینترنت رایگان همراه اول ویژه پیام‌رسان‌های داخلی به مناسبت همراه اول *۱۰۰*۶۷۳# ایرانسل *5*1# 📣هزینه: صلوات به روح مطهر شهدا 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110
🌴 برنامه‌های این هفته خیمةالشهدا در قطعه شهدای بهشت رضا علیه السلام 🌹 برنامه‌های روز ؛ _ آغاز پخش مداحی: ساعت ۷ _ آغاز فعالیت غرفه فروش کتب شهدا با تخفیفات ویژه: ساعت ۷ _ آغاز فعالیت غرفه پذیرایی: ساعت ۷:۳۰ _ آغاز فعالیت غرفه واکس صلواتی: ساعت ۹ _ آغاز فعالیت غرفه مشاوره خانواده و ازدواج: ساعت ۹ _ آغاز فعالیت غرفه حجاب و عفاف: ساعت ۹ _ آغاز فعالیت غرفه کودک و نوجوان: ساعت ۹ _ اقامه نماز جماعت ظهر و عصر _ آغاز فعالیت میز خطاطی ویژه برادران: ساعت ۱۴:۳۰ _آغاز فعالیت میز خطاطی ویژه خواهران: ساعت ۱۴:۳۰ 👇نشانی ما👇 " خيمة الشهداء " 🆔 ایتا: @kheime_shohada110