#این_زندگی_باید_تکانده_شود
صبح جمعه راهی خانه پیرزنی شدیم که قول گرفته بود سراغش برویم،
در کوچهپس کوچههای پایین خیابان،
پلاک 31...خانهای که درب ورودیاش به جای شیشه با پارههای کارتن پوشانده شده،
پیرزن جایش جلوی بخاری است
روی موزائیک ها یک تکه موکت پهن کردهاند و روی همان میخوابد،
پسر 45 سالهاش بیمار اعصاب و روان است و دختر 35 سالهاش عقب مانده ذهنی و شوهری که چندسالیست به رحمت خدا رفته،
دخترک فقط نگاه میکند،پسر وقت حرف زدن مدام سرش را با دستش فشار میدهد و پیرزن که میلنگد و تندتند مشکلاتش را تعریف میکند،
#ارزاق و #گوشت و #میوهها را در آشپزخانه میگذاریم پیرزن دعا میکند،
خانه به غایت کثیف و شلوغ است با هوایی که قابل تنفس نیست،
بوی ماندگی و دارو و کثیفی و بخار کتری با هم مخلوط شدهاند و آنها در همین فضایی که چنددقیقه هم نمیشود تحمل کرد،
دارند زندگی میکنند!
فقر و نداری و انواع بیماری یک وجه زندگی آنهاست،
اما ناتوانی در مدیریت زندگی،
بیکس و کاری و تنهایی درد بزرگتریست، مستاجر نیستند،
اما وسط یک به هم ریختگی عجیب و انباشتگی تشویشبرانگیز روزگار میگذرانند و هیچکدام توان برپا کردن زندگی را ندارند،
کسی یا کسانی باید سر این زندگی را بگیرند، اضافاتش را بتکانند
و خانه تمیز شود
یعنی مادری کنند برای این سه نفر،
کسی یا کسانی باید داوطلب شوند و رونق بدهند به این زندگی که گرد بیماری و افسردگی
و ناامیدی رویش نشسته است.
@kheiriyehnofel