eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
40.2هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 قسمت 5⃣3⃣ راوی: محمد رضا پروازی حاج همت با من تماس گرفت و گفت: "حاج آقا، لطف کنین و هرچه زودتر خودتونو برسونید دوکوهه، باهاتون کار دارم. "✅ من هم درنگ نکردم و فوری رفتم دوکوهه.سراغ حاج همت رفتم و پس از حال و احوال پرسی گفتم: "چی شده حاجی؟"🙁 گفت: " من یه سری از افراد رو جمع کردم تا برای عملیات بعدی اونها رو آموزش بدم." گفتم: "خب به سلامتی، این چه ربطی به من داره؟ "☹️ گفت: "منظورم از آموزش، آموزش نظامی نیست، من میخوام اینا رو آموزش اعتقادی بدم☝️. طی عملیات قبلی، به این نتیجه رسیدم که اگه افراد از لحاظ اعتقادی روحیه ی بالایی داشته باشن، خیلی بهتر از کسانی که صرفا از لحاظ نظامی در سطح بالایی هستن، میجنگن."☺️👌 او نامه ای برای من نوشته و در آن آورده بود: « سلام علیکم، ان شاءالله به سلامت باشید. مرحمت فرموده در مورد اساس قیام آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و 313 سردار حضرت، حدیث و ادله ی لازم را جمع آوری کنید و نیز اگر در جنگ های صدر اسلام این عدد به کار رفته، آن را مشخص و ذکر نمایید که در مقدمه ی به کارگیری سازمان رزمی گردان استفاده شود. والسلام-حاج همت.🌸 حاجی تصمیم داشت که تعداد نفرات گردان هایش را 313 نفر کند✨. علاوه بر این میخواست اسم یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را نیز روی گردان ها بگذارد.😇🌹 .... @Kheiybar @shahedaneosve
🌸 🔶 روز سوم «عملیات خیبر» بود که برای کاری به عقب آمده بود. از فرصت استفاده کردیم و نماز ظهر را به امامت او اقامه کردیم. در بین دو نماز، یک روحانی وارد صف نماز شد. با دیدن او، از ایشان خواست که جلو بایستد. آن برادر روحانی ابتدا قبول نمی کرد، اما با اصرار ، رفت و جلو ایستاد. پس از اقامۀ نماز عصر، ایشان گفت: «حالا که کمی وقت داریم، چندتا مسئله براتون بگم.» او شروع کرد به گفتن مسئله، در حال صحبت کردن بود که ناگهان صدایی آمد. همۀ چشم ها به سمت صدا برگشت. از شدت بی خوابی و خستگی بی هوش شده و نقش بر زمین شده بود. برادران سریع او را به بهداری منتقل کردند. دکتر پس از معاینۀ گفت: «بی خوابی، خستگی، غذا نخوردن و ضعیف شدن باعث شده که فشارش بیافته، حتماً باید استراحت کنه.» و یک سِرُم به او وصل کردند. همین که حالش کمی بهتر شد، از جایش بلند شد و از اینکه دید توی بهداری است، تعجب کرد. می خواست بلند شود، رفتیم تا مانعش شویم، اما فایده ای نداشت. من گفتم: « ، یه نگاه به قیافۀ خودت انداختی؟ یه کم استراحت کن، بعد برو. بدن شما نیاز به استراحت داره.» گفت: «نه، نمیشه، حتماً باید برم.» بعد هم سِرُم را از دستش بیرون کشید و رفت. 📚 منبع کپشن: کتاب ، صفحه ۷۹ به روایت برادر «نیکچه فراهانی» 📷 اطلاعات عکس: جبهه جنوب، زمستان ۱۳۶۲ ، جلسۀ توجیهی در اتاق فرماندهی کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
🌸 🔶 روز سوم «عملیات خیبر» بود که برای کاری به عقب آمده بود. از فرصت استفاده کردیم و نماز ظهر را به امامت او اقامه کردیم. در بین دو نماز، یک روحانی وارد صف نماز شد. با دیدن او، از ایشان خواست که جلو بایستد. آن برادر روحانی ابتدا قبول نمی کرد، اما با اصرار ، رفت و جلو ایستاد. پس از اقامۀ نماز عصر، ایشان گفت: «حالا که کمی وقت داریم، چندتا مسئله براتون بگم.» او شروع کرد به گفتن مسئله، در حال صحبت کردن بود که ناگهان صدایی آمد. همۀ چشم ها به سمت صدا برگشت. از شدت بی خوابی و خستگی بی هوش شده و نقش بر زمین شده بود. برادران سریع او را به بهداری منتقل کردند. دکتر پس از معاینۀ گفت: «بی خوابی، خستگی، غذا نخوردن و ضعیف شدن باعث شده که فشارش بیافته، حتماً باید استراحت کنه.» و یک سِرُم به او وصل کردند. همین که حالش کمی بهتر شد، از جایش بلند شد و از اینکه دید توی بهداری است، تعجب کرد. می خواست بلند شود، رفتیم تا مانعش شویم، اما فایده ای نداشت. من گفتم: « ، یه نگاه به قیافۀ خودت انداختی؟ یه کم استراحت کن، بعد برو. بدن شما نیاز به استراحت داره.» گفت: «نه، نمیشه، حتماً باید برم.» بعد هم سِرُم را از دستش بیرون کشید و رفت. 📚 منبع کپشن: کتاب ، صفحه ۷۹ به روایت برادر «نیکچه فراهانی» 📷 اطلاعات عکس: جبهه جنوب، زمستان ۱۳۶۲ ، جلسۀ توجیهی در اتاق فرماندهی کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar