eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
40.2هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ #به_روایت_همت❤️ یکی از خصوصیات مؤمن☺️ تحمل، صبر، شکیبایی و استقامت او در زمان هایی است☝️ که انسان های عادی نمی توانند در آن مقاطع تحمل داشته باشند👌 پس یکی از خصوصیات مؤمن این است که در کارهای دشوار تردید نمی کند☺️☝️ در میدان جنگ هم🔫، با توجه به همۀ بدبختی های آن، گرمای هوا☀️، سختی های آن، زخمی و شهید💔 شدن و همۀ معضلات قابل پیش بینی آن، انسان باید پیش بینی یک چیز دیگر را هم بکند☝️ و آن این است که ببیند تا چه اندازه خودش را مهیا کرده که به هدف خودش پایبند باشد🍃 و در جریان عمل به چه سمتی سوق پیدا خواهد کرد در این زمینه هم میزان تحمل و استقامت هرکس به این بستگی دارد🍃 که او چقدر خودش را ساخته باشد☺️ و هوای نفس را از وجود خودش دور کرده باشد و اصلاً چقدر برای نبرد آمادگی داشته باشد💪 پس این تحمل، بستگی به میزان خودسازی آن انسانی دارد،که به جبهه می‌آید🙂✌️ 📚 منبع کتاب ارزشمند ضربت متقابل ، صفحه ۴۱۴ ، سخنرانی🎤 فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ص #حاج‌محمدابراهیم‌همت در فرجام مرحلۀ سوم عملیات رمضان بامداد جمعه ۱ مرداد ۱۳۶۱ در جمع چهل نفری نیروهای گروهان۳گردان حبیب✌️ 📷 اطلاعات تصویر فروردین ۱۳۶۲ ، جبهه جنوب، #حاج‌همت در حال سخنرانی🎤☺️❤️ @kheiybar
قسمت دوم👈شهادت ❤ 💓بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم💗 سوار بر موتور هایمان🏍 به راه افتادیم #حاج‌همت و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم #حاجی قصد داشت به پایین جاده برود🍃 باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها 🏍باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید👀 کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند😞 ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد⚡️ رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور #حاجی کشید بالا تا برود روی پد🍃 من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم #حاجی اینجارو پر گاز برو #حاجی گاز را بست به موتور🏍 ک یک آن گلوله ای شلیک شد😔 و‌ دود غلیظی بین موتور من و #حاجی ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم🍃 دود ک خوابید دیدم موتوری و دو‌جنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور #حاج‌همت جلویم میرفت🙁 جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دست‌چپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی #حاج‌همت بود😭 عرق‌ سرد بر پیشانیم نشست💔 ‌‌ 👈مهدی شفازند👉 این‌ بود که‌صاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت💔😔 #شهادتت مبارک داداش همیشه همراهم🌹 #سالروز_شهادت برادرم #حاج‌محمدابراهیم‌همت #سردارخیبر @kheiybar
🔶 در آن لحظات سراسر سختی و دلهره، دریافت خبر شهادت💔 زجاجی می توانست به منزلۀ ضربه روحی بزرگ برای محسوب شود سعید مهتدی جعفری؛ همرزم وفادار فرمانده لشکر ۲۷ ، واکنش نسبت به خبر شهادت اکبر زجاجی را این گونه بازگو کرده است👇 صبح روز سه شنبه پانزدهم اسفند، وقتی اکبر برای سرکشی از نیروهای مستقر در خط گردان سلمان ، به پَدِ شرقی جزیره مجنون رفت🍃، بی صبرانه منتظر بود تا اکبر به قرارگاه برگردد هرکس از خط برمی گشت، از او سراغ زجاجی را می گرفت و می گفت «چرا اکبر با من تماس نمی گیرد😒؟» هیچ کس هم جرأت نمی کرد تا خبر شهادت💔 او را به بدهد😢 دست آخر، وقتی به گفتیم اکبر مجروح شده، باور نکرد و گفت «اگر اکبر شهید شده😔 ، به من بگویید » ناچار حقیقت ماجرا را به ایشان گفتیم وقتی مطمئن شد اکبر زجاجی شهید شد، به بیرون قرارگاه رفت صورتش را به سمت هور برگرداند و چند لحظه در سکوت به هور خیره شد🙁، بعد فقط یک جمله به زبان آورد خوشا به حال اکبر من می دانستم اگر شرایط فراهم بود، برای شهادت معاون باوفای خودش، چه بسا چندین ساعت گریه می کرد💔، امّا » بیخود نیست به ، سیدالشهدای دفاع مقدس میگن👌 ۸ تا گردان یعنی نزدیک به ۳۰۰۰ نفر برای باز کردن طلائیه و همچنین حفظ جزایر مجنون خرج کرد و روز آخر به قول حاج قاسم سلیمانی عزیز، با یه دسته نیرو ۴۰ نفر تو جزایر موند و مقاومت کرد🙂✌️ و همچون حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام مظلومانه و غریبانه، سر از تنش جدا شد و به شهادت رسید 😭💔 مایه افتخار اسلام و قرآن و ایران سردار بی سر شهید ☺️👌 📑 منبع کپشن کتاب خواندنی و ارزشمند شراره های خورشید ، نوشتۀ آقایان « گلعلی بابایی و حسین بهزاد» صفحه ۷۲۱ و ۷۲۲ ✔ سردار عاشورایی خیبر ❤️🌹 @kheiybar
📷 تصویری زیبا از فرمانده لشکر‌۲۷ محمدرسول‌الله،👌 سرلشکرشهید، #حاج‌محمدابراهیم‌همت🌸 دوران #دفاع‌مقدس✨ @kheiybar
🔶 در آن لحظات سراسر سختی و دلهره، دریافت خبر شهادت زجاجی می توانست به منزلۀ ضربه روحی بزرگ برای محسوب شود سعید مهتدی جعفری؛ همرزم وفادار فرمانده لشکر ۲۷ ، واکنش نسبت به خبر شهادت اکبر زجاجی را این گونه بازگو کرده است👇 صبح روز سه شنبه پانزدهم اسفند، وقتی اکبر برای سرکشی از نیروهای مستقر در خط گردان سلمان ، به پَدِ شرقی جزیره مجنون رفت، بی صبرانه منتظر بود تا اکبر به قرارگاه برگردد هرکس از خط برمی گشت، از او سراغ زجاجی را می گرفت و می گفت «چرا اکبر با من تماس نمی گیرد؟» هیچ کس هم جرأت نمی کرد تا خبر شهادت💔 او را به بدهد😢 دست آخر، وقتی به گفتیم اکبر مجروح شده، باور نکرد و گفت «اگر اکبر شهید شده🕊 ، به من بگویید » ناچار حقیقت ماجرا را به ایشان گفتیم وقتی مطمئن شد اکبر زجاجی شهید شد، به بیرون قرارگاه رفت صورتش را به سمت هور برگرداند و چند لحظه در سکوت به هور خیره شد🙁، بعد فقط یک جمله به زبان آورد خوشا به حال اکبر من می دانستم اگر شرایط فراهم بود، برای شهادت معاون باوفای خودش، چه بسا چندین ساعت گریه می کرد💔، امّا » بیخود نیست به ، سیدالشهدای دفاع مقدس میگن👌 ۸ تا گردان یعنی نزدیک به ۳۰۰۰ نفر برای باز کردن طلائیه و همچنین حفظ جزایر مجنون خرج کرد و روز آخر به قول حاج قاسم سلیمانی عزیز، با یه دسته نیرو ۴۰ نفر تو جزایر موند و مقاومت کرد✌️ و همچون حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام مظلومانه و غریبانه، سر از تنش جدا شد و به شهادت رسید 😭💔 مایه افتخار اسلام و قرآن و ایران سردار بی سر شهید 📑 منبع کپشن کتاب خواندنی و ارزشمند شراره های خورشید ، نوشتۀ آقایان « گلعلی بابایی و حسین بهزاد» صفحه ۷۲۱ و ۷۲۲ ✔ سردار عاشورایی خیبر 🌹 @kheiybar
قسمت دوم👈شهادت🕊 💓بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم💗 سوار بر موتور هایمان🏍 به راه افتادیم و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم قصد داشت به پایین جاده برود باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها 🏍باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید👀 کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند😞 ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد⚡️ رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور کشید بالا تا برود روی پد من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم اینجارو پر گاز برو گاز را بست به موتور🏍 ک یک آن گلوله ای شلیک شد💣 و‌ دود غلیظی بین موتور من و ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم🍃 دود ک خوابید دیدم موتوری و دو‌جنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور جلویم میرفت جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دست‌چپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی بود😭 عرق‌ سرد بر پیشانیم نشست💔 ‌‌ 👈مهدی شفازند👉 این‌ بود که‌صاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت😔 مبارک داداش همیشه همراهم🌹 برادرم @kheiybar
🌸اینفوگرافیک فعالیت‌های شهید محمد ابراهیم همت اسطوره‌ی هشت سال دفاع مقدس که حضوری مؤثر👌 در عملیات‌های فتح المبین، بیت المقدس، آزادسازی شهر خرمشهر، خیبر و همچنین حفظ جزایر مجنون داشت، منتشر شد.🌹 @kheiybar
🔴 یکی از خصوصیات مؤمن تحمل، صبر، شکیبایی و استقامت او در زمان هایی است که انسان های عادی نمی توانند در آن مقاطع تحمل داشته باشند پس یکی از خصوصیات مؤمن این است که در کارهای دشوار تردید نمی کند در میدان جنگ هم🔫، با توجه به همۀ بدبختی های آن، گرمای هوا، سختی های آن، زخمی و شهید💔 شدن و همۀ معضلات قابل پیش بینی آن، انسان باید پیش بینی یک چیز دیگر را هم بکند☝️ و آن این است که ببیند تا چه اندازه خودش را مهیا کرده که به هدف خودش پایبند باشد و در جریان عمل به چه سمتی سوق پیدا خواهد کرد در این زمینه هم میزان تحمل و استقامت هرکس به این بستگی داردکه او چقدر خودش را ساخته باشد☺️ و هوای نفس را از وجود خودش دور کرده باشد و اصلاً چقدر برای نبرد آمادگی داشته باشد💪 پس این تحمل، بستگی به میزان خودسازی آن انسانی دارد،که به جبهه می‌آید🙂 📚 منبع کتاب ارزشمند ضربت متقابل ، صفحه ۴۱۴ ، سخنرانی🎤 فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ص در فرجام مرحلۀ سوم عملیات رمضان بامداد جمعه ۱ مرداد ۱۳۶۱ در جمع چهل نفری نیروهای گروهان۳گردان حبیب✌️ 📷 اطلاعات تصویر فروردین ۱۳۶۲ ، جبهه جنوب، در حال سخنرانی🎤 @kheiybar
قسمت دوم👈شهادت🕊 بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم سوار بر موتور هایمان به راه افتادیم و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم قصد داشت به پایین جاده برود باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور کشید بالا تا برود روی پد من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم اینجارو پر گاز برو گاز را بست به موتور ک یک آن گلوله ای شلیک شد و‌ دود غلیظی بین موتور من و ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم دود ک خوابید دیدم موتوری و دو‌جنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور جلویم میرفت جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دست‌چپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی بود😭 عرق‌ سرد بر پیشانیم نشست💔 ‌‌ مهدی شفازند:این‌ بود که‌صاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت😭 مبارک داداش همیشه همراهم برادرم کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
قسمت دوم👈شهادت🕊 بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم سوار بر موتور هایمان به راه افتادیم و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم قصد داشت به پایین جاده برود باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور کشید بالا تا برود روی پد من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم اینجارو پر گاز برو گاز را بست به موتور ک یک آن گلوله ای شلیک شد و‌ دود غلیظی بین موتور من و ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم دود ک خوابید دیدم موتوری و دو‌جنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور جلویم میرفت جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دست‌چپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی بود😭 عرق‌ سرد بر پیشانیم نشست💔 ‌‌ مهدی شفازند:این‌ بود که‌صاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت😭 مبارک داداش همیشه همراهم برادرم کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
قسمت دوم👈شهادت🕊 بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم سوار بر موتور هایمان به راه افتادیم و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم قصد داشت به پایین جاده برود باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور کشید بالا تا برود روی پد من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم اینجارو پر گاز برو گاز را بست به موتور ک یک آن گلوله ای شلیک شد و‌ دود غلیظی بین موتور من و ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم دود ک خوابید دیدم موتوری و دو‌جنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور جلویم میرفت جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دست‌چپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی بود😭 عرق‌ سرد بر پیشانیم نشست💔 ‌‌ مهدی شفازند:این‌ بود که‌صاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت😭 مبارک داداش همیشه همراهم برادرم کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
قسمت دوم👈شهادت🕊 بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم سوار بر موتور هایمان به راه افتادیم و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم قصد داشت به پایین جاده برود باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور کشید بالا تا برود روی پد من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم اینجارو پر گاز برو گاز را بست به موتور ک یک آن گلوله ای شلیک شد و‌ دود غلیظی بین موتور من و ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم دود ک خوابید دیدم موتوری و دو‌جنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور جلویم میرفت جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دست‌چپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی بود😭 عرق‌ سرد بر پیشانیم نشست💔 ‌‌ مهدی شفازند:این‌ بود که‌صاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت😭 مبارک داداش همیشه همراهم برادرم کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar