💔🍃
| شـهدا شرمنـده ایم...❗️
امـروزصداےآهنگهای لُسآنجلسی آنقدربلند اسـت📡
ڪہفریادهای«حاجمهــدےباڪـری» بہگوشنمیرسد🍃
امروزهمہ« #حاجابراهیمهمت » را
با اتوبانهمت میشناسند!😔☝️
امروز نامِ شهیـد را برای اینڪہ
بچـہها خشونت طلب بار نیایند
از ڪوچہها برداشتہ
و نامِ نگین و جاوید میگذارند !💔
امروز ستارگان هالیوود آنقدر زیادند
ڪہ دیگر ڪسی ستارگانِ درخشان (شـهـدا) را نمیبیند!
امروز همـہ بہ دنبال ڪسب نام هستند
وگمنامیفقطبراےشـهـدا بہارثرسیدهاست❗️
امروز جانبازانِ موجـی را
از اجتماع دور نگہ میدارند☝️
تا آسیبی به افڪار عمومی نرسانند 😔...
امروز ڪسی نمیداند
#شهیدمهدیباڪری در وصیتنامہ خود از خـدا خواسته بود🍃
جسدش برنگردد و تڪہای از زمین را اشغال نڪند ! :)💔
امروز ڪسی نمیداند
شب عملیات خیبر حاجمهدیباڪری،
برادرش حمیدباڪری را جا گذاشت و رفت ...🕊🕊
امروز ڪسی نمیداند
#شهیدمهدیزینالدین ،
رتبہچهارڪنڪور سراسریرا داشت🍃
امروز ڪسی نمیداند
تڪہهای پیڪر شهیدی را
درون گونی براے خانوادهاش فرستاده بودند :)💔😭
@kheiybar
🔹خواب سردار حاجقاسم سلیمانی
یک شب خواب #شهیدمهدیزینالدین را دیدم. در خواب هیجانزده پرسیدم: «آقامهدی! مگر شما همین چند وقت پیش #شهید نشدی؟»😳
هنوز میخواستم ادامه بدهم که حرفم را نیمهتمام گذاشت.
مکثی کرد و بعد با خنده گفت: «من در جمع شما خواهم بود و در جلسهها شرکت میکنم. مثل اینکه هنوز باور نکردهای #شهدازندههستند!»🌸
عجله داشت و میخواست برود. یک بار دیگر چهره درخشانش را کاویدم و کلامی با بُغض و شاید گریه از گلویم بیرون پرید: «پس حالا که میخواهی بروی، لااقل یک پیغامی بده تا به بچهها برسانم.»😞
گفت: «قاسم من خیلی کار دارم، باید بروم. هر چه میگویم زود بنویس.»
سریع دنبال یک کاغذ🗒 گشتم و برگه کوچکی پیدا کردم. گفتم: «بفرما برادر؛ بگو تا بنویسم.»
گفت: «بنویس سلام، من در جمع شما هستم.»✋
همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم: بیزحمت زیر نوشته را هم امضا کن.»
برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت، #سیدمهدیزینالدین.
نگاهی بهت زده به امضا و نوشته زیرش انداختم و پرسیدم: «چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که #سید نبودی.»
گفت: «اینجا مقام #سیادت هم به من دادهاند.»😊
از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم است:
«سلام، من در جمع شما هستم.»🌸
به روایت #سردارحاجقاسمسلیمانی
#شهدازندههستند
#شهیدمهدیزینالدین
@KHEIYBAR