eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
شهیدسیدحمید میرافضلی (شهید پابرهنه) تولد؛17بهمن. 1335 شهادت؛22اسفند1362 به همراه شهید محمدابراهیم همت در عملیات خیبر درجزیره مجنون💔 مهمترین فعالیتها و مأموریتها سید حمید به همراه دیگر نیروهای اطلاعات و عملیات,شناسایی منطقۀ هورالعظیم بود که حاصل آن در به بار نشست.عوارض جسمی این مأموریت حساس و دراز مدت که مستلزم حضوری چندین ساعته و مستمر و شبانه روزی در آبهای سرو هور بود☝️.به شکل دردپای شدید بروز می کرد.اما کمتر کسی از بستگان و دوستان و نزدیکان سید حمید از این دردهای آزار دهنده اطلاع داشت.با شروع عملیات خبیر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون،سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی واقف بود همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت🍃 تا در آخرین نبرد در زندگی خود,چهرۀ مردانه اش را باخون سرخ پیشانی اش رنگین سازد چند روز پیش ازشروع عملیات,وی در پی خوابی که دیده بود و اشاراتی روشن به شهادت او داشت.به دیدار یکی از دوستان خود به منطقه سردشت رفت و در همانجا در یک اب انبار غسل شهادت برآورد✨ وی هنگام شهادت 27 سال داشت و پیکر او 10 روز بعد از شهادت در میان بهت و بغض یاران و دوستان همرزم و با حضور مردم رفسنجان با شکوه هر چه فراوان تشییع و طبق وصیت او در جوار مزار پاک برادر شهیدش به خاک سپرده شد🍁 که توی ورودی سنگر ایستاد،همه ی نگاه ها به سمتش چرخید. خسته به نظر می رسید. خاک و اشکِ روی گونه هایش به هم آمیخته بود. فرصتی برای استراحت نداشت؛ همان طورکه ایستاده بود رو کرد به حاج قاسم وگفت:حاجی یه دسته نیرو می خوام…😞 تا چند روز پیش،حاج همّت یک لشکر نیرو را هدایت می کرد؛امّا حالا آن قدر تنها شده بود که...🍂 حاج قاسم(شهیدقاسم سلیمانی) به سیّد اشاره کرد و گفت هم راه حاجی برود به مقرّ یکی از گردان های لشکر ثار الله که توی جزیره ی مجنون بود وهر چند تا نیرو که می خواهد به او بدهد.✌️ حاجی از همه خدا حافظی کرد و رفت به طرف موتورش. سیّدهم با پای برهنه دنبالش راه افتاد تا به موتور برسد. موتور را روشن کرد وسیّد،پا برهنه پشت سرش نشست و حرکت کردند. هنوز چند دقیقه از حرکت شان نگذشته بود که ...🕊 فرازی از وصیت نامه شهید📝 ای سرور وآقا ومولای من به حرمت آن لحظه ها و ثانیه های مقدسی که مخلصین در جبهه ها شما را به صورت عینی مشاهده می کنند قسمتان میدهم که شفاعت کنید مارا به درگاه ایزد منان که لحظه ای روا مدار بر ما آن ننگی که تاریخ از کوفیان یاد می کند. 🕊 @kheiybar