eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
35.9هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
16 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
یه بار که در #منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو درآورده بود،😓جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را #آموزش میده ، من #خاک_پاهای شماهام .☝️من خیلی #کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم.😢ولی #دلش رضا نداده بود و با #گریه از همه خواست که دراز بکشن،همه #تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه،همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف #پوتین بچه ها و #خاکش رو می مالید رو #پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام .💔😥 #شهید_ابراهیم_همت #قهــرمان_من #فرمانده_دلهــا🌹 @kheiybar
😳👇👇 یک شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن.در رو که باز کردم دیدم با موتور تریل🏍 جلو در خونه وایساده و میگه سوار شو بریم😕 ازش پرسیدم کجا؟😨 گفت یه نفر به کمک احتیاج داره.سوار شدیم و رفتیم سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون‌هارو خوب ببینم.وقتی رسیدیم از خواب پریدیم😓از چند نفر پرسیدم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره😥. هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم در زدم در رو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در نه من اونو میشناختم نه اون منو😶گفت بفرمایید چیکار دارید.ازش پرسیدیم که با کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه😢.گفت چندوقته میخوام خودکشی کنم دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم و به این فکر میکردم که یه دفعه چشمم افتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان .🙁 گفتم میگن شماها زنده‌اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف اومدید😭😭 ♥️ @kheiybar 🔴کپی ممنوع❌
پس از شهادت ابراهیم ما زندگی خیلی سختی داشتیم😰 فرزند کوچکم بیمار شده بود 😑 شبی دلم گرفت و نشستم با روح دعوا کردن😡 گفتم خودت رفتی به بهشتت رسیدی😍 منو با این سختی تنها گذاشتی،😒 بچت داره میمیره بیا بچتو ببین مرد😑 دیدم اومد تو اتاق نشست و بچمو بغل کرد و بعد گذاشت زمین رفت رفتم سمت بچه دیدم تبش قطع شده گفتم شاید داره میمیره و سردی کرده😭 😱 فرداش بردم دکتر دکتر گفت خانوم این بچه که چیزیش نیس چرا اوردیش دکتر....😳 فهمیدم اومده....💔😭 راوی:همسر 🌹 @kheiybar
. چه کسی باور میکند🌱 ،،، او فرمانده لشگر باشد و این چنین ساده ، صمیمی ، گرم و عاشقانه ...☺️👌 . #حاج_محمد_ابراهیم_همت #فرمانده_دلهــا❤️ @kheiybar
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش #حاج‌همت رسید با خودم گفتم این بار #حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی #حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه #حاج‌همت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، #حاج‌همت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود. .☺️🌹 #شهید_ابراهیم_همت #فرمانده_دلهــا♥️ @kheiybar
#اخلاق_ناب_فرماندهی #محمدابراهیم داشت محوطه رو آب وجارو میکرد رفتم به زحمت جارو را ازش گرفتم🌱.ایشون هم ناراحت شدوگفت:بذار خودم جارو می کنم اینجوری بدی های درونم جارو میشه.🙁 کار هرروزش بود♥️ #کارهرروزیک_فرمانده_لشگر🙂✌️ #جوانی‌های_فرمانده #شهیدمحمدابراهیم_همت #فرمانده_دلهــا @kheiybar
کاربه توهین وبدوبیراه گفتن کشیده بود. #حاجی خونسردنشسته بود🙂وبحث میکرد.دیگرنمیتوانستم تحمل کنم😑نیم خیز شدم که ورامینی دستم راکشیدومجبورم کردبنشینم😊 خودمان بودیم توی چادروکه توی خودش بود.داشتم فکرمی کردم الان است که دستوراخراج ان هاراازلشگربدهد.بلندشدوازچادررفت بیرون✨ دورکعت نمازخواند❤️آمدکنارمان نشست وکارهای لشگرراپیش کشید. مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده بود☺️ #شهیدمحمدابراهیم‌همت #فرمانده_دلها @kheiybar
هواپیمای عراقی ماروهدف گرفته بود.✈️ می خواستم ماشین رانگه دارم.....~ که برویم یک گوشه پناه بگیریم #حاجی بدون اینکه چهره اش تغییرکندگفت:((راهتوبرو.)) _حاجی،مگه نمیبینی؟😳 ماروهدف گرفته.♂ زیرلب خواند:((لاحول ولاقوه الابالله)) ودوباره گفت:((راهتوبرو))☺️ #شهیدمحمدابراهیم_همت #فرمانده_دلهــا @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عکس_کمتر_دیده_شده #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت و #شهید_صیاد_محمدی در حال گفتگو با یکی از برادران پيشمرگ کرد مسلمان #سپاه_پاوه🌹 خاطره شنیده نشده قسمت دوم👇 آن مرد گفت : راستش خیلی #تبلیغات میکنند🙁 . میگویند که #پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .😞 #حاج_همت گفت : #نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . همه ما #پاسدار هستیم و صحبت می کنیم🍃 آن مرد محو صحبت های #حاج_همت شده بود . وقتی این جملات را شنید , به #گریه افتاد . همت پرسید : برای چه گریه می کنی ؟ گفت : به خاطر این که در #گذشته در مورد شما چه فکرهایی می‌کردم .😢 #حاج_همت گفت : دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای #عیب ندارد .☺️ او گفت : من هم می‌خواهم #پاسدار شوم.)) #حاج_همت گفت : اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .🙂✌️ آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی #خوشحال شد . رفتار و برخورد #حاج_همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از #نیروهای #خوب و #متعهد شد و در همه جا #حضور فعال داشت . او بعد از مدتی در #عملیات محمد رسول الله (ص) شرکت کرد و #شهید شد🕊. بچه ها به او لقب #حر_زمان داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از #ضد_انقلابیون #فریب خورده هم آمدند و خود را #تسلیم کردند. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ #حاج_همت را می‌گرفتند.❤️ #شهیدمحمد‌ابراهیم‌همت #فرمانده_دلهــا @kheiybar
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_حاج‌ابراهیم_همت کلیپ🎥 برای اینکه از وجودمون بگذریم شبانه روز باید همه کارهامون برای خدا باشه...😇☝️ #فرمانده_دلهـا #سردار_خیبر @kheiybar
😍👇 همیشه به نیروها طوری تذکر می داد که کسی ناراحت نشود.سعی می کرد با شوخی و لبخند مطلب را به طرف بفهماند.😇 یک بار، تدارکات لشکر مقدار زیادی کمپوت گیلاس به خط آورد و پشت خاکریز ریخت.ما هم که تا به حال این همه کمپوت را یکجا ندیده بودیم،یکی یکی آنها را سوراخ می کردیم،آبش را می خوردیم و بقیه اش را دور می ریختیم.😐در همین حین، با شهید_رضا_چراغی داشتند عبور می کردند.پیراهن پلنگی به تن داشت و دوربینی📷 هم به گردنش انداخته بود.وقتی به ما رسید و چشمش به کمپوتها افتاد، جلو آمد و گفت:" برادر، می شود یک با هم بیندازیم!📸 گفتم:" اختیار دارید حاج آقا، ما افتخار می کنیم".کنار هم نشستیم و با هم عکس گرفتیم. بعد بلند شد، تشکر کرد و گفت:" خسته نباشید، فقط یک سئوال داشتم گفتم:" بفرمایید حاج آقا". گفت:"چرا کمپوتها را اینطور باز می کنید؟"😕گفتم:" آخر حاج آقا، نمی شود که همه اش را بخوریم."در حالی که راه افتاد برود، خنده ای کرد و با دست به شانه ام زد و گفت:" برادر من، مجبور نیستی که همه اش را بخوری".😃 بدون اینکه صبر کند، راه افتاد و رفت تا مبادا در مقابل او دچار شرمندگی شوم. بعد از رفتن او، فهمیدم که او از اول می خواست این نکته را به من گوشزد کند😊☝️ ولی برای اینکه ناراحت نشوم، موضوع عکس گرفتن را پیش کشیده بود....🌹 @kheiybar
آخرین عکس های ثبت شده از #شهیدهمت💔 در روزگاری که بعضی از 😒مسئولین درجه چندم هم خودشان را از مردم جدا کردند یادی کنیم از فرمانده دلاوری که در سخت ترین و حساس ترین لحظات هم نیروهایش را تنها نگذاشت☝️ . #حاج_همت در عملیات خیبر تقریبا به تمام خطوط نبرد سرکشی می کرد و حتی در مناطقی که عملیات زمینگیر شده بود و منطقه به قتلگاه بسیجی ها تبدیل شده بود😞 اما باز او خودش را به آنجا می رساند و عاقبت در پی این رفتن و آمدن ها گمنام و بی نشان به دیدار مولایش شتافت🕊 این عکس معیار و الگو برای فرماندهی جهادی در جنگ است این سند، شاخص و میزان است👌 باید آنرا مقایسه کرد با کسانی که خود را فرمانده جنگ اقتصادی می دانند اما زمین تا آسمان از مردم فاصله گرفته اند🌱این نبرد با این فرماندهی نتیجه ای ندارد🌹 فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَار #فرمانده_دلهـــا #شهيدحاج‌محمدابراهیم‌همت @kheiybar