به برندمون پیام دادیم جواب ڪه دادند مشخصات و مراحلش انجام میشه ، ودر ڪانال هم ارسال می کنیم 🌹
May 11
دختر سھ سالھ اے ڪه دردهایے ڪشید ڪه دختراۍ ۲۰ ساله الان حتی طاقت شنیدنشو ندارݧ...
یھ طفل سھ سالھ چه حالےپیدا می کنه وقتی سر باباش رو بزارن جلوش؟!
وقتی گوشهے خرابه تنها نشسته بود، دیگه طلب آب نمیکرد!! 😭
راست میگن دخترا باباییان بمیرم برا دل رقیه😔
رسم نامردا همینه، سر بابا رو زمینه
عمه چادرے سرم ڪن😭 ، بابا گوشامو نبینه...
دختـرها اگر بابایے اند ،
باباها دختـرے ترند ... !
این را وقٺے امام حسین(علیہاݪسݪام)
با سَر
بہ دیدن #رقیـہ آمد
فهمیدم ...
برید ڪنار میخوام سر و ببینم
زخمایِ روزِ آخرُ ببینم
جلو چشامُ نگیرید ڪہ میخوام
پارگی هایِ حنجرُ ببینم .. :(
"مَن الَّذی ایتَمنی "بابایے
دیگه تو آغوشِ منی بابایي...
این همه جا رفتے دلت میومد
به دخترت سر نزنی بابایے ؟..•💔•
جایِ طنابِ رو تنم بابایی
زخمیِ دورِ گردنم بابایی
محلۀ یهودیا شلوغ بود
کاشکی فقط میزدنم بابایے
#بمیرمبرادلمهدیعج 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روضه تصویری جانسوز در مسیر پیاده روی اربعین....
یا رقیه(س)... 😭
#ارسالے 💠
💠حجت الاسلام والمسلمین موسویان:
اون چیزی که #سه سالهۓ امام حسین(ع) رو از دیگر شهدای #کربلا متمایز کرده؛ بردباری، صبر و استقامت این دختره.
استقامت ایشون در بین اهالی کاروان بسیار زبانزد بود و مابقی دختران امام چنین بردباری نداشتند.
حضرت #رقیه(س) و حضرت سکینه(س) ترفیع درجه داشتند و توسل به اونها بسیار وارد شده، چرا که خودشان سختی فراوانی کشیدند...
راوی میگه : سرُ وقتی دید عمه کمک کرد گذاشت تو بغلش .. بعد یه مقدار نگاه کرد تو اون تاریکی خرابه سرُ گذاشت زمین نازدانه ، دستاشُ مشت کرد .. شروع کرد با دستاش به صورتش زدن..💔
من همیشه فکر می کردم،بی بی از روی ناقه افتاده،
نقل شده در کتاب ناسخ التواریخ،
روی ناقه بی بی هی می گفت:بابا! بابا!. نانجیب صدا زد:" اُسکُتی یا جاریه"صدات اذیتم میکنه. دوباره دیدن هی میگه: ای بابا!. ایندفعه گفت: "اُسکُتی یا بنت الخارجی" گفت: بابا ببین کارشون به کجا رسیده به من میگن دختر خارجی. یه مرتبه نانجیب دست برد از بالای ناقه پرتش کرد...😭
تا بچه رو انداختن روی زمین،دیدن نیزه رفت توی زمین، دیگه حرکت نکرد، چند نفر اومدن نیزه رو درآرن، #قافله ایستاد،اومدن خدمت امام زین العابدین علیه السلام،آقا چی شده؟ آقا فرمود: گمانم یکی از بچه ها از قافله جا مونده، ببینید سر به کدوم طرف برگشته، حتما،بابا هم دل نگران بچه اش ِ، تا #زینب شنید، تا زینب شنید یکی از بچه ها جا مونده،میگن: #زینب با دست بسته خودش رو از روی ناقه پرت کرد.😞💔
شاید اونجا بود بی بی فرمود: داداش جواب منو نمی دی عیبی نداره، اما دل بچه ات داره آب میشه...