خشتـــ بهشتـــ
ʝσɨŋ↓ ❀•| @shahid_Ali_khalili_313
📕📗
🔹مرحوم آیة الله سعادت پرور:
زلزله امتحان سختی نیست؛ این امتحان را نوعا آدم ها از عهده اش بر می آیند.
خداوند اگر بخواهد شما را امتحان کند با همسرتان امتحان می کند که شبانه روز با او سروکار دارید.
گاهی به خانه می آیید، همسرتان بدون مقدمه حرفی را که باب میل شما نیست می زند؛
اگر مراقب نباشید یک گفتار و رفتار نامناسب در مقابل او اندوخته های معنویتان را بر باد می دهد.
ʝσɨŋ↓
·| @shahid_Ali_khalili_313
📕📗
خشتـــ بهشتـــ
#معرفی_شهدا #قسمت_پنجم شهیدقربانعلی رخشانی🇮🇷💔 به تو نگاه میکند و اگر هم به من نگاه کند میگوید مادری
#معرفی_شهدا
#قسمت_ششم
#رفیق_شهیدم
شهید قربانعلی رخشانی🇮🇷🌟
در اهواز هم اعلامیه های امام را پخش میکرد ارتش میگوید ما که علی را نمیتوانیم جلویش را بگیریم میرویم در اهواز که آنجا هم اعلامیه پخش میکند.
و ما هم از عهده او برنمی آییم مادرش را گریان میگذاریم آنها میگفتند از شاه نمیترسد از ارتش و سرهنگها و تیمسارها نمیترسد از هیچ چیز نمیترسد که جلوی کلانتری او را با کمان میزنند که به گفته آنها او مانند تختی جوان شده است.
بعد از نشانه گرفتن از جیب او کارت نظامی و اعلامیه های امام را درآورند که در آن زمان هنوز شاه در ایران بود و شهید هم میگوید شاه بد است و نشسته و گفته جانم امام خمینی روحم امام خمینی، برای تو فدا شوم امام خمینی، شاه ... است.
پول او برای من حرام است، شماها برنمیگردید خوب من برگشته ام بله او شهید شده بود.
همش منتظر شدم که علی بیاید ولی نیامد رفتم اهواز در بیمارستان شاهپور (سابق) اهواز بچه ام را در یخچال گذاشته بودند اما آنها به من نگفتند آنها گریه میکردند و میگفتند ما به این یک نفر پیرزن که یک پسرجوان را چگونه بدهیم برگشتم به تهران همینطور سرگردان شدم و گشتم که آخر در روزنامه ها نوشتند عکسش را در روزنامه نزده بودیم چون قدغن بود چون شاه اینجا بود.
همان روز که روزنامه نوشتند شب از حسینیه اعظم تلفن زدند که علی شهید شده به مادرش بگویید که بیاید.
من رفتم و دیدم که وسایل او ساعت، زنجیر کارت را در مسجد نزدیک مجتهد است سرقبر رفتم که چه سنگ قبر قشنگی گذاشته بودند سنگ او مرمر صدفی بود مقبره درست کرده بودند چهار دور قبر علی را پرچم زده بودند و دورش را منبر گذاشته بودند.
یک آهن درست کرده اند توی آن گل کاشته اند آن پشت آن یک درخت انار کاشته اند باغ درست کرده اند وقتی که قبر علی را دیدم خوشحال شدم و گریه نکردم قبر او را زیارت کردم و به تهران آمدم اینجا برای او روضه خوانی که 7هزار تومان هم شد عزاداری کردم.
بعد از هشت ماه به اهواز رفتم به خیال اینکه او را به تهران بیاورم اهواز مانند جهنم داغ میماند.
در اهواز ماندم به چهار مجتهد مراجعه کردم و آنها گفتند ما نمیتوانیم این کار را بکنیم که شهید را در بیاوریم بعد رفتم نزد امام ؟ که از امام خمینی هم پیرتر است نورانی چهره است او گفت:
مادر جان علی آمده اینجا جنگ کرده برای دین ملت جمع شده بودند برای تماشای او و برای شهید شدن او، در علی جرأت بوده که مثل حضرت ابوالفضل غیرت داشته ترس در او نبوده برای شهادت آمده و به دشمن و شاه فحش داده است.
بعد هم که شهید شده است او مانند حسین در کربلا مثل حضرت علی اکبر حضرت قاسم شهید شده است او دستور داد که علی را درآورید وقتی که آفتاب میخواست غروب کند علی را درآوردند خدا شاهد است که یک مورچه و یا یک جانور از قبر این بیرون نیامد کفن او اصلاً خاک برنداشته بود از وجود امام زمان مثل قبر امام حسین، حضرت قاسم و علی اکبر مانده بود.
آنهایی که ...
.
.
.
#ادامه_دارد
#بایادش_صلوات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
j๑ïท ➺
•❀|| @shahid_Ali_khalili_313 ||❀•
خشتـــ بهشتـــ
سلام رفقا😊🖐 ❓در نظر سنجی شرکت کنید🗣 1⃣ روزی ۲قسمت از رمان #نسل_سوخته 2⃣ روزی ۳قسمت از رمان #نسل_س
📗📕
💯نظر شما چیه⁉️
باما در ارتباط باشید👇
@montazer09
📕📗
با خدایت چگونه عهد کردی؟!
که تولد زمینی ات🌏
با تولد آسمانی ات🌥 پیوند خورد
🌹 تولدِشهادتت مبارک💔
ʝσɨŋ↓
❀•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
خطبه ی3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش دوم: خلافت عمر حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا
خطبه ی3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش سوم: خلافت عثمان
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ، فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ، لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا، فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ، إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
تا او (عمر) نيز به جهان ديگر شتافت و امر خلافت را در ميان جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آن قبيل مى پنداشت. بار خدايا، در اين شورا از تو مدد مى جويم. چه سان در منزلت و مرتبت من نسبت به خليفه نخستين ترديد روا داشتند، كه اينك با چنين مردمى همسنگ و همطرازم شمارند.
هرگاه چون پرندگان روى در نشيب مى نهادند يا بال زده فرا مى پريدند، من راه مخالفت نمى پيمودم و با آنان همراهى مى نمودم. پس، يكى از ايشان كينه ديرينه اى را كه با من داشت فراياد آورد و آن ديگر نيز از من روى بتافت كه به داماد خود گرايش يافت. و كارهاى ديگر كردند كه من از گفتنشان كراهت دارم.
آن گاه «سومى» برخاست، در حالى كه از پرخوارگى باد به پهلوها افكنده بود و چونان ستورى كه همّى جز خوردن در اصطبل نداشت. خويشاوندان پدريش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و ميل فراوان خوردند كه اشتران، گياه بهارى را. تا سرانجام، آنچه را تابيده بود باز شد و كردارش قتلش را در پى داشت. و شكمبارگيش به سر در آوردش.
#سند_مظلومیت_امیرالمومنین😔
#مبلغ_کلام_امیرالمومنین_باشیم
#مبلغ_نهج_البلاغه_باشیم
ʝσɨŋ↓
❁•| @shahid_Ali_khalili_313