💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚#قسمت_پانزدهم
_۵دقیقہ بعد رامین رسید...
سوار ماشیـݧ شدم بدوݧ اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد.
_نگاهش نمیکردم ب صندلے تکیہ داده بودم بیرونو نگاه میکردم همش صداے سیلے و حرفاے ماماݧ تو گوشم میپیچید
باورم نمیشد.
اوݧ مـݧ بودم کہ با ماماݧ اونطورے حرف زدم❓❓❓
واے کہ چقدر بد شده بودم
_باصداے بوق ماشیـݧ بہ خودم اومدم
رامیـݧ و نگاه کردم چهرش خیلے آشفتہ بود خستگے رو تو صورتش میدیدم چشماش قرمز بود مث ایـݧ کہ دیشب نخوابیده بود
دستے بہ موهاش کشید وآهی ازتہ دل
دلم آتیش گرفت آشوب بودم طاقت دیدݧ رامیـݧ و تو اوݧ وضعیت نداشتم
_ناخودآگاه قطره اشکی از چشمام سرازیر شد
رامیـݧ نگام کرد چشماش پراز اشک بود ولے با جدیت گفت:
اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات
اشکمو پاک کردم و گفتم:پس چرا خودت....
حرفمو قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابے دیشبہ
بیخوابے❓چرا❓
_آره نگرانت بودم خوابم نبرد
جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت
رفتیم داخل و نشستیم
سرشو گذاشت رو میز و هیچے نگفت
چند دیقہ گذشت سرشو آورد بالا نگاه کرد تو چشام و گفت:
_اسماء نمیخواے حرف بزنے
چرا میخوام
خوب منتظرم
رامیـݧ ماماݧ مخالفت کرد دیشب باهم بحثموݧ شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے ک...
اونقدرے ک چی اسماء❓
اونقدرے ک فقط با سیلے ساکتم کرد دیشب انقدر گریہ کردم ک خوابم برد و نفهمیدم زنگ زدے
_پوفے کرد و گفت مردم از نگرانے
اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود
ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم
اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت ک همه چے درست میشہ و غصہ نخورم
چند بار دیگہ هم با ماماݧ حرف زدم اما هر بار بدتر از دفہ ے قبل بحثموݧ میشد و ماماݧ با قاطعیت مخالفت میکرد
_اوݧ روز ها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیروݧ حال حوصلہ ے درس و مدرسہ هم نداشتم
میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم
_روزهایے ک میگذشت تکرارے بود در حدے ک میشد پیش بینیش کرد
رامیـݧ هم دست کمے از مـݧ نداشت ولے همچناݧ بر تصمیمش اصرار میکرد و حتے تو شرایطے ک داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم
اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود
یہ روز رامیـݧ بهم زنگ زد و گفت باید همو ببینیم ولے نیومد دنبالم بهم گفت بیا هموݧ پارکے ک همیشہ میریم
_تعجب کردم اولیـݧ دفہ بود کہ نیومد دنبالم لحنش هم خیلے جدے بود نگراݧ شدم سریع آماده شدم و رفتم
رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغوݧ
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
خشتـــ بهشتـــ
💠✨💠✨💠✨💠 ۴. ارتقاء شگفتآور بینش سیاسی آحاد مردم بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بینالمل
💠💠✨💠💠✨💠💠
۵.سنگین کردن کفهی عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور
کفّهی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد. نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به دلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بیهمتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بیعدالتی در این چهار دهه، با هیچ دورهی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست. در رژیم طاغوت بیشترین خدمات و درآمدهای کشور در اختیار گروه کوچکی از پایتختنشینان یا همسانان آنان در برخی دیگر از نقاط کشور بود. مردم بیشتر شهرها بویژه مناطق دوردست و روستاها در آخر فهرست و غالباً محروم از نیازهای اوّلیّهی زیرساختی و خدمترسانی بودند. جمهوری اسلامی در شمار موفّقترین حاکمیّتهای جهان در جابهجایی خدمت و ثروت از مرکز به همهجای کشور، و از مناطق مرفّهنشین شهرها به مناطق پاییندست آن بوده است. آمار بزرگ راهسازی و خانهسازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و واحدهای دانشگاهی و سد و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخارآفرین است؛ بیشک این همه، نه در تبلیغات نارسای مسئولان انعکاس یافته و نه زبان بدخواهان خارجی و داخلی به آن اعتراف کرده است؛ ولی هست و حسنهای برای مدیران جهادی و بااخلاص نزد خدا و خلق است. البتّه عدالت مورد انتظار در جمهوری اسلامی که مایل است پیرو حکومت علوی شناخته شود، بسی برتر از اینها است و چشم امید برای اجرای آن به شما جوانها است که در ادامه بدان خواهم پرداخت.
◀️ ادامه دارد....
#بیانیه_گام_دوم_انقلاب✨
#رسانهشهداییمعرفت💠
#قسمت_پانزدهم
💠💠✨💠💠✨💠💠
#دستاوردهای_انقلاب 🇮🇷
#قسمت_پانزدهم✨
#پیشرفت_معنویت_در_دنیا🕋
🔹 تأثیرگذاری انقلاب اسـلامی در عرصـۀ معنویـت، نه فقط بـر مردم ایـران، بلکـه در زندگی فردی مردم جهـان نیـز درخور ِتوجـه اسـت. به عنوان مثـال، جمهـوری اسـلامی فضای نامگذاری کودکان را از نامهای غربی بــه نامهای اسلامی تغییر داد؛ به صورتیکه علاوه بر ایران، حتی بر کشورهای دیگـر نیز اثـر گذاشـت و در سـال ٢٠١٤ م بیشـترین نـام فرزندان تازه متولدشـده در انگلسـتان، #محمـد بـود.
🔹تأثیرگــذاری جمهـوری اســلامی، بــه مباحث فردی مثل نامگذاری، محـدود نشده و دیـن را از فضای فـردی بـه عرصه هـای اجتماعـی و محافـل مهــم بین المللی کشانده است.
دنیایــی کــه به ســمت بی خدایـی مطلـق پیــش میرفت، به وســیلۀ انقـلاب تغییــر کــرد. در ایــن زمینــه بــه ســخن برخــی از مشــاهیر بســنده میکنیــم.
🔻ِ پتــر رومــن شــول- لاتور اســتاد دانشگاه و نویسـنده و مفسـر سیاسـی مشـهور کشور آلمان:
✍"اکنـون نهضـت بازگشـت بـه دیـن و مدینـۀ فاضلـه آغـاز شـده اسـت؛ بنابرایـن جهانیـان به برکت انقلاب اسـلامی یافته انـد کـه تنهـا راه سـعادت، اسلام اسـت."
🔻آنتونـی گیدنیـز جامعه شـناس مشـهور انگلیسـی:
✍"انقلاب اسـلامی دنیا را به سـمت دینی شــدن پیــش میبــرد."
🔻محمدالامیـن خلیفـه، رئیـس مجلـس شـورای اسـلامی سـودان:
✍" انقلاب اسـلامی ایـران پرچمـدار تجدیـد حیات اسـلامی در ایـن قـرن اسـت."
🔻پروفسـور توشـیو کـورودا، مترجـم نهـج البلاغـه بـه زبـان ژاپنـی و اسـتاد برجســتۀ مطالعات اسلامی در ژاپن:
✍"قبـل از انقلاب اسلامی ایـران، هـر کتابـی کـه بـا عنـوان و محتـوای اسـلامی در ژاپـن چـاپ می شـد، تیـراژش کمتـر از هـزار نسـخه بـود.
شکر خدا بعد از پیــروزی انقـلاب کتابهای اســلامی در ژاپــن رو بــه گســترش رفتــه اســت... . مدتی پیــش، کتابی دربـارۀ روح و معنویـت اسـلام بـه زبـان ژاپنـی نوشـتم کـه در عـرض یـک مـاه، بیـش از ۲۰هـزار نسـخۀ آن بـه فـروش رسـید."
🔻پیتر لودویگ برگر جامعه شناس آمریکایی:
✍"میل بــه دین همواره در بشر وجود داشــته اســت؛ ولــی ظهــور پدیـدۀ انقلاب ایـران و ظهـور افـکار رهبـر آن در جهـان، تمایل بـه دین را دوباره در دلهای مــردم سراســر جهـان شـعله ور ســاخته اسـت و آنانکــه از نقــش امام خمینــی در دنیــای اسـلام غفلت می ورزنــد، در تحلیل مســائل جهـان دچــار اشــتباه میشــوند."
📚صعود چهل ساله،سیدمحمدحسین راجی، ص٢٥٠_٢٥١
||•🇮🇷 @marefat_ir
||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir/
🕋♥️
#جان_شیعه_اهل_سنت🌿
عاشقانه ای برای مسلمانان🌸
#قسمت_پانزدهم
مادر مثل اینکه شک کرده باشد، کنار عطیه نشست و با صدایی آهسته و لبریز از اشتیاق پرسید: «عطیه جان! به سلامتی خبریه؟» عطیه بیآنکه نگاهش را از گل فرش بردارد، صورتش از خندهای ملیح پُر شد و من که تازه متوجه موضوع شده بودم، آنچان هیجانزده شدم که بیاختیار جیغ کشیدم :«وای عطیه!!! مامان شدی؟!!!» عطیه از خجالت لبانش را گزید و با دستپاچگی گفت: «هیس! عبدالله میشنوه!»
مادر چشمانش از اشک شوق پُر شد و لبهایش میخندید که رو به آسمان زمزمه کرد: «الهی شکرت!» سپس حلقه دستان مهربانش را دور گردن عطیه انداخت و صورتش را غرق بوسه کرد و پشت سر هم میگفت: «مبارک باشه مادر جون! ان شاء الله قدمش خیر باشه!» از جا پریدم و صورت عطیه را بوسیدم و با شیطنت گفتم: «نترس! اگه منم جیغ نزنم، الآن خود محمد به عبدالله میگه! خُب اون بیچاره هم داره دوباره عمو میشه!» حرفم به آخر نرسیده بود که محمد و عبدالله با یک دنیا شادی وارد اتاق شدند. عبدالله بیآنکه به روی خودش بیاورد، به اتاقش رفت و محمد به جمع هیجان زده ما پیوست.
مادر صورتش را بوسید و گفت: «فدات شم مادر! ان شاء الله مبارک باشه!» سپس چهرهای جدی به خود گرفت و ادامه داد: «محمد جان! از این به بعد باید هوای عطیه رو صد برابر داشته باشی! مبادا از گل نازکتر بهش بگی!» انگار این خبر بهجت انگیز، درد و بیماری را از یاد مادر برده بود که صورت سبزه و زیبایش گل انداخته و چشمانش می درخشید. عطیه هم فعلاً از روبرو شدن با پدر شرم داشت که نگاهش به ساعت بود تا قبل از آمدن پدر، به خانه خودشان بازگردند و آنقدر زیر گوش محمد خواند که بلاخره پیش از تاریکی هوا رفتند.
بعد از نماز مغرب، به اشاره مادر ظرفی از شیرینی پُر کرده و برای پدر بردم که نگاه پرسشگر پدر را مادر بیپاسخ نگذاشت و گفت: «عصری محمد و عطیه اومده بودن، به سلامتی عطیه بارداره!» و برای اینکه پدر ناراحت نشود، با لحنی ملایم ادامه داد: «خجالت میکشید با شما چشم تو چشم شه، واسه همین رفتن.» لبخندی مردانه بر صورت پدر نشست و با گفتن «به سلامتی!» شیرینی به دهان گذاشت و مثل همیشه، اهل هم صحبتی با مادر نبود که دوباره مشغول تماشای تلویزیون شد.
ادامه_دارد
ڪپے با ذڪر نام نویسنده و منبع جایز است
✍ #فاطمه_ولی_نژاد
#کپی_باذکرمنبع_جایزاست
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
#شهدایی_شو ♥️••👆🏻