eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ܦ߭ߊ‌‌̇ࡅ...ﻭسِ ܝܝ݅ܝࡅߺ߲🌙
📖• رمانِ پریوحش 🌾• بسته شدن چشمانم که دیگر در توانم بود، نمی‌ توانستم ببینم... نمی‌ توانستم کشته شدنم را شاهد باشم. بر اثر لرزش بدنم صدای تق‌ تق صندلی‌ ای که همراهی‌ ام می‌ کرد نیز به گوشم می‌ رسید. _کشته شدن آکانم تقصیر تو بود... آره! دلم می‌ خواست فریاد بزنم که من اصلاً برادر گور به گور شده و وحشی‌تر از خودت را نمی‌ شناسم و در همان لحظه با قدرتی فرازمینی دستو پایم را باز کنم و با صندلی بر سر سایان بکوبم و او پخش زمین شود اما اینان نیز خیالات واهی ذهنم بود و بس! _می‌ کشمت! به روحش قسم می‌ کشمت! فریاد شلیکش تا گوش فلک هم رسید و تمام! این هم از سرگذشت دخترکی به نام پریوش! پایان قصه‌ اش همین بود. گرمای خون روی پیشانی‌ ام حس می‌ شد و همهمه ها در گوشم پیچیده! _آرژان! ول کن دستمو. پلک گشودم و دست آرژان را زیر دسته‌ ی تفنگِ در دست ِ سایان دیدم که گویی در آخرین لحظات نقطه‌ ی هدف را از وسط پیشانی من به دیوار تغییر داده بود. به انگلیسی به سایان گفت که "فعلاً بهش نیاز داریم." و سایان هم همانطور که پره‌ های دماغش بیش از حد معمول باز شده بود در جواب گفته بود که "پس خودت از زیر زبونش حرف بکش ببین چیارو فرستاده." و با غیظ رفت آرژان میله‌ ی پشت سرم را گرفت و با احتیاط من و صندلی را بلند کرد. _ نجات میدم! در این گرگستان او تنها معتمدم بود. _ فردا شب فراری میدم تو! طناب دور دست و پایم را باز کرد و به سمت در آهنین به راه افتاد. _الآن فرصت فرار نیست. بشین دارو میارم. با رفتنش دور و برم را نگاهی گذرا انداختم و با کمک صندلی روی پا ایستادم که زخم پایم ناله‌ ام را بلند کرد. با این شرایط گریختن برایم امری غیر ممکن بود. بتادین و گاز را از دست ارژان گرفتم و روی زخمی که پاک‌ سازی شده بود، نهادم. _مجبورم دستت ببندم. فردا فرصت فرار تو فراهم میکنم. پشتش را به من کرد و به سمت در پیش رفت. +چرا کمکم میکنی؟ چرا روی سند نابودی خودت و گروهی که توش هستی مهر میزنی؟ هنوز هم پشت سرش مقابلم بود. ✍• هیثم •┈┈••••✾•🌖•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾‌•🌔•✾•••┈┈•