eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
4_644236607544623646.mp3
2.01M
فایل صوتی آیت الله مجتهدی تهرانی توسل به امام رضا @shohadae_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ ﺭﻭﺯۍ ﮐﻪ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ‌ڪربلایۍ ✨ @shohadae_sho
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد) شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد) ┅═══✼ @shohadae_sho ✼═══┅
🕋❤️🕋❤️🕋❤️ عاشقانه ای برای مسلمانان ❇️❇️❇️بسم رب المهدی❇️❇️ مصاحبه با نویسنده ی رمان (کتاب )👈👈جان شیعه واهل سنت🖋 سلام علیکم✋ اولا تبریک میگم بهتون بابت چاپ شدن رمانتون بعنوان کتاب 😍😍 ان شاءالله همیشه بدرخشید .🌹🌹 لطفا خودتونو معرفی بفرمایید؟! فاطمه ولی نژاد. متولد فروردین 68. تهران 🖋🖋🖋🖋🖋🖋🖋🖋🖋 انگیزتون از انتخاب این اسم چی بوده؟!♦️ اسم رمان برگرفته از سخن آیت الله سیستانی است که فرمودن اهل سنت جان شیعیان هستن. بنا بر این فرموده و به خاطر اینکه شخصیت سنی معشوقه شخصیت شیعه هست اسم داستان به این صورت انتخاب شد 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 انگیزتون از نوشتن این رمان چی بود؟ ایده اولیه تاکید بر موضوع وحدت شیعه و سنی و مبارزه با وهابیت بود که در بستر زمانی فعلی و در قالب یک داستان عاشقانه روایت شد تا هم جذابیت لازم رو برای مخاطب داشته باشه و هم به روز و موثر باشه ⁉️‼️⁉️ با وجود نفوذ عشق به امام حسین علیه السلام چرا الهه شیعه نشد؟ الهه با حفظ مذهب اهل سنت دلداده اهل بیت علیهم السلام شد تا راهگشایی باشه برای برادران اهل سنت که ضمن حفظ حرمت عقایدشون، بیش از پیش عاشق اهل بیت علیهم السلام بشن این رمان با محوریت وحدت نوشته شده و قصد اثبات حقانیت تشیع و شیعه کردن اهل سنت رو نداره این کتاب برای مخاطبین سنی هم نوشته شده و یکی از اهداف اون ایجاد عشق اهل بیت علیهم السلام در دل اهل سنت و متمایل کردن نامحسوس این عزیزان به مکتب اهل بیت هست در صورت شیعه شدن الهه، مخاطب سنی به شدت دچار تعصب و جبهه بندی میشه و دیگه اون عشق رو هم پیدا نمیکنه 💢💢💢 یه سوال دیگه اینه که چرا مجید منفعلانه برخورد می کرد؟ مجید در موارد زیادی به پرسش های الهه، پاسخ معقول و منطقی میده؛ مثل حکمت استفاده از مهر در نماز، فلسفه عزادرای برای اهل بیت علیهم السلام ، علت حضور امام زمان علیه السلام، علت عدم پاسخ دادن توسلات و .‌.. اما اینکه در باقی موارد، پاسخها احساسی هستن تقلید کورکورانه نیست، بلکه : بنیان این داستان بر حفظ حرمت عقاید هر دو طرف شیعه و سنی بنا شده، یعنی تا پایان داستان نباید کوچکترین خدشه ای به اعتقادات اهل سنت وارد بشه... چراکه هدف داستان، وحدت شیعه و سنی با وجود همه اختلافاته. با این حساب، اگه مجید بخواد جواب فقهی و تاریخی و معقول و منطقی بده، اون جواب قطعا اثبات حقانیت تشیع و باطل بودن خلفای اهل سنت هستش و از همینجا، هدف داستان که وحدت بوده، متلاشی میشه و علاوه بر اون، مخاطب سنی رو هم زده می کنه... در حالیکه یکی از محور های اصلی این داستان، مشتعل کردن بیش از پیش عشق اهل بیت علیهم السلام در دل اهل سنت هست که با همین سکوت و صبر در انتهای داستان رخ میده که این عشق، می تونه زمینه ساز هدایت بشه ... ولی اگه داستان جنبه مباحثه بگیره و به دنبال اون حقانیت تشیع اثبات بشه، مخاطب سنی احساس می کنه ما قصد هدایت اون رو داریم .... در نتیجه دچار تعصب میشه و دیگه حتی اون عشق رو هم پیدا نمی کنه شخصیت مجید، از روی عمد از عامی ترین طبقه شیعه انتخاب شده: یعنی کسی که اطلاعات چندانی از تاریخ و ... نداره، اهل مباحثه و شعار دادن نیس، ولی در عمل، مثل یک شیعه عاشق اهل بیت علیهم السلام عمل می کنه.... همون شخصیتی که اکثریت شیعیان دارن و این انتخاب دلیل روشنی داره: الهه اهل مباحثه و تبلیغ علنی و شعار هست و با همین رفتار، مدام فضای وحدت رو به هم می زنه و باعث مشکلات و مصیبت های زیادی میشه.... اما مجید، متعهد به حفظ وحدت هستش، اهل شعار و تبلیغ علنی و مناظره نیست و در عوض با همین سکوت صبورانه و با رفتار عاشقانه اش به پای مذهب تشیع، کاری می کنه که الهه دلداده اهل بیت علیهم السلام میشه..... برای همینه که در اکثر موارد، بنا بر حفظ گفتمان وحدت، مجید با استفاده از احساسات، از مباحثه منطقی طفره میره، چون نتیجه بحث معقول و منطقی، قطعا به نفع شیعه و منافی هدف وحدته... بلکه مجید اعلام می کنه ما همدیگه رو دوست داریم و نباید بریم دنبال اختلافات... همون استراتژی که شیعه و سنی باید در جهان اسلام پیاده کنن و بدون پافشاری بر روی اختلافات، دوستانه با هم زندگی کنن در حقیقت این کتاب، داستان اثبات حقانیت تشیع یا بطلان تسنن نیست، بلکه داستان حفظ وحدت شیعه و سنی در سایه عشق به اهل بیت علیهم السلام و محبت شیعه و سنی به همدیگه اس به نظر بنده شیرینی قصه به همین بود که الهه با همه ادعاهایی که داشت و مجید با همه بی اطلاعی هاش، نهایتا این الهه بود که مغلوب عشق مجید به اهل بیت علیهم السلام شد 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 یه سوالم اینه که معمولا میپرسن داستان واقعیه؟!؟!👇👇 به جز حوادث مربوط به عراق و سوریه که طبق تاریخه و حقیقت داره، همه شخصیت های داستان و ماجراهای مربوط، ساخته و پرداخته ذهن و احساس خودم 🕋
سلام. ☺️✋ @Daryayesorkh °•🌙 ادمین رمـ📖ــــاڹ هستم. انتقادات و پیشنهاداتتون رو بفرستید🌷 •••●••• 🌛• از امشب به مدت ۷ شب 🕘 • راس ساعت ۹ 📓• رمان زیبای ✍• به نویسندگی ، 🌱• تقدیم نگاهتون میشه!
🔺 کلامی از علما ⭕️ حاج اسماعیل دولابی ⁉️ کلام خدا به بندگانش چیست؟
💭 زینب بلباسی که بعد از شهادت پدرش به دنیا اومد، دیشب با پدرش آشنا شد...💔 دخترا بابایی‌ان😭😭 😭 •┈┈••••✾•🏴•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾‌•🏴•✾•••┈┈• 🖤••👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند کلمه حرف حساب 👇 ✍ خواهرم ... ، فرهنگ ڪسانے است کہ در پسِ کوره هاے غروب کرده اند . وچه غروب غم انگیزی ... پس تو پوشش دین را برگزین ، تا در حجاب های تاریکِ نفس ، غروب نکنی ...
@shohadae_sho🌹 رمانی آموزنده🍁👇
🍁••• 📖 🌾 قلمو را در سطل تینر رها کرده و از روی چهارپایه برخاستم. کمر راست کرده و دستی به مهره های ستون فقرات خشک شده‌ام کشیدم. تابلوی نقاشی را با وسواسی خاص بالا و پایین کرده و لبخندی از روی رضایت بر لب‌هایم نشاندم. این طبیعت زیادی قشنگ و طبیعی به نظر می‌رسید. می‌شد گوشه تصویر نشست و فنجانی چای نوشید و خیره شد به افق های دور دست...به گنجشکانِ‌طلوع. صدای موبایلم که بلند شد، چرخی زدم و روی میز یافتمش. "ضربان قلب"...زهرا سادات بود. دستی به موهایم کشیدم و مرتبشان کردم. انگار که قرار است از پشت خط مرا ببیند. +سلام. _سلام آقا فواد +حالت چطوره؟ _الحمدلله. قرار بود عصر بیاید دنبالم باهم بریم خرید. چشم بسته و لب بالاییم را جویدم. "چرا یادم رفته بود!؟" +شرمندم به خدا زهرا. این تابلو کل وقتمو گرفت. پاک یادم رفت. _اشکالی نداره. عصر دو سه تا پیام بهتون دادم. دیدم خبری نشد زنگ زدم. صدایش مثل همیشه آرام و متین بود. مثل ِ صدای منطبق بر تصویر پیش رویم که چشم بسته آوای دریا را به گیرنده های شنیداری‌ام می‌رساند اصلاً همین آرامش بیانش مرا یک دل نه صد دل عاشق خویش کرده بود. روزی که سمیه خانم (همسایه ی قدیمی‌مان) خواهر عروسش را معرفی کرد، من واقعا قصد ازدواج نداشتم و فکر میکردم اکثر تعریفاتش غلو است. ولی وقتی زهرا سادات را در جلسه‌ی خواستگاری با آن چادر گلدار دیدم نظرم عوض شد. آنجا بود که من برای اولین‌بار عاشق شدم. مثل اینکه او هم از من خوشش آمده و دیگر حرفی باقی نمی‌ماند. جلسه‌ی بعد صیغه ی محرمیتی خوانده شد و قرار شد مراسم عقد باشد برای پایان سال تحصیلی. آخر زهرا سادات سال آخر رشته‌ی ریاضی بود و سخت درس می‌خواند که فیزیک امیرکبیر را به دست بیاورد! صدای در مرا از خیالاتم بیرون کشید. _فواد مادر؟ +بفرما مامان جان! در باز شد و مادر وارد اتاق شد. _زهرا ساداتو واسه فردا ناهار دعوت کن. +چشم بهش خبر می‌دم. _یکم بیشتر بیارش اینجا. بازهم چشمان چون عسلش پر اشک شد... _بچم مادر نداره. حاجی موسویم که درگیر کارشه. همش... تو خونه تنهاست... دلم قبول نمی.... +باشه مامان جان... چشم! مادر با کوله باری از آه رفت و در را هم پشت سرش بست. مثل اینکه الهام خانم(مادرِ زهراسادات) پنج سال ست که بر اثر بیماری از دنیا رفته. بعد از آن زهرا سادات گوشه گیر می‌شود تا وقتی که پای من در زندگی‌اش باز می‌شود! این اطلاعات را همان سمیه خانم به مادرم داده بود. روی تخت دراز کشیدم وپیامکی برای زهراسادات ارسال کردم. + سلام. فردا میام دنبالت.😃 مامان برای ناهار دعوتت کرده. چند ثانیه بعد جواب پیامکم آمد. _اتفاقاً دلم خیلی براشون تنگ شده. خودم میخواستم فردا به دیدنشون بیام😅. حالا زحمت نشه براشون؟ +نه بابا شما رحمتی😍 پیام‌هایش را که می‌خواندم، صدای ملایمش در ذهنم پخش می‌شد. گویی کنارم نشسته از زبانش می‌شنوم. و او با نگاهی ملایم و لبخندی محجوب، برایم حرف می‌زند... صدای فائزه از پایین پله ها به گوشم رسید. _داداااش؟ بیا شام. کلافه بازدمم را خارج کردم. این دختر آخرش هم یاد نگرفت داد نزند. از اتاق خارج شده، پله هارا پایین رفتم و وارد آشپزخونه شدم. _سلام. +علیک سلام. تقریبا‌ً هم سن و سال زهرا سادات بود اما رفتار فائزه کجا و رفتار زهرا سادات کجا. _فائزه، بشقابارو بچین. همان‌طور که به طرف اتاقش می‌رفت جواب داد. _الآن میام مامان. +چیه میری عروسکتو بیاری؟ _مامااااان. یه چیز بهش بگو آ. خودم از خنده ترکیدم. مادر اما به زور خنده اش را جمع کرده بود و این از حالت چهره‌اش کاملاً مشخص بود. _سر به سرش نذار فواد. آخر شب بود که روی تخت دراز کشیده بودم و خط باریک نور مهتاب که از لایه پرده به داخل اتاق تابیده شده بود، را تماشا می‌کردم هوا خنک بود جیرجیرک ها آوازشان را از سر گرفته بودند... ✍ کپی‌فقط‌باذکر‌نام‌نویسنده
‌|•🍂 [‌ 🍂] ‌[ 🖤] |•🏴 @shohadae_sho 💔•°👆
‌|•🍂 [‌ 🍂] ‌[ 🖤] |•🏴 @shohadae_sho 💔•°👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
🌹🌹«قال رسول الله - صلی الله علیه و آله  : مَنْ قَضی لِمُؤمنٍ حاجةً‌ قَضی اللهُ لَهُ حوائجَ كثیرةً أَدْناهُنَّ الجنَّةُ» ♦️«رسول خدا - صلی الله علیه و آله  فرمود: هر كس یك نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت های فراوان او را روا سازد كه كمترین آن بهشت باشد».  📚«قرب الاسناد، ص 119». 🌹امام خامنه ای:یک مسئله هم مسئله‌ی است... یک عدّه‌ای واقعاً دچار آسیب‌های جدّی شدند و مشکلات فراوانی برایشان پیش آمد. این را باید جبران کرد؛ چه کسی جبران کند؟ مردم. ♦️انقلابیگریِ به معنای واقعی کلمه اینها است؛ یعنی اینها جزو مسائل قطعی انقلابیگری است. با زبان نیست، با است؛ عمل جلوتر از زبان بایستی انسان را راه ببرد
•|♥️ 🌹•| شهید روزعلی کرملایی اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. •|🍂 شهرستان شوشتر در دوران دفاع مقدس بیش از ۶۰۰ شهید تقدیم کرده است. 🌿•• سوی شهر ما شهیدی آوردند... •|🖤 @shohadae_sho 💔👆••°
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله بهجت ⁉️ توفیق در چه چیزی مخفی شده است؟
غربال آخرالزمان.mp3
7.84M
غربال، سنتِ خداست! طلحه و زبیرها محکومند به غربال....! 💥 از دزدی‌ها، فسادها، فتنه‌های آخرالزمان، ملول و ناامید نشوید ... : اشرافی گری حرام است استاد استاد 🎤 ❤‌‌•• ‌||•🏴 @shohadae_sho 🖤•°👆🏻
🍁••• 📖 🌾 انواع و اقسام افکار به سراغم آمده بود و رهایم نمی‌کرد. فکر مراسم عقد و عروسی، فکر خرید خانه و وسایل. شکر خدا پس‌انداز خوبی داشتم. بیشتر نگرانی‌ام بابت تنها شدن مادر و خواهرم بود. مادرم من و فائزه را با چنگ و دندان بزرگ کرده بود. وقتی که من دوازده‌ساله بودم و فائزه هم دوساله بود‌، یک شب پدر کامیونش را بار زد و رفت. صبحش خبر چپ کردن حاجی سرلک دهن به دهن بین اهالی محل چرخید و رسید به خانه‌ی ما! قیامتی شد! خدا بیامرز پدرم آدم مایه‌داری نبود اما دستش برای خلق‌الله به کم نمی‌رفت! گاهی خودش قرض می‌کرد تا مشکل مردم حل شود. روی تخت نشسته و بطری آب را از روی میز کنار تخت برداشتم. یک قلپ که نوشیدم، حالم جا آمد. دوباره دراز کشیدم اما هرچه می‌کردم خواب سراغی از چشمانم نمی‌گرفت. موبایلم را برداشتم و نگاهی به ساعتش انداختم. 2:23 ؟ همین که اینترنت را روشن کردم، پیام فرهاد(یکی از رفقا) آمد. _داداش بیداری؟ فوری جوابش را دادم. +آره امشب بی‌خوابی زده به سرم. چطوری؟ علی می‌گفت گچ پاتو دراوردی. شرمنده داداش. نشد بیایم عیادت. چند ثانیه بعد پیامم دو تیک خورد و جوابش آمد. _ بهترم. دشمنت شرمنده. میگم یه زحمتی برات داشتم، یه یارویی هست می‌شناسیش، داره تبلیغ شیطان پرستی میکنه تو یه گپی. +کیه؟ _همون پسر فوکولی بود تو دانشگاه، موقتاً اخراجش کردند.. داریم پرونده جمع میکنیم براش. +لعنتی شیطون پرست بود؟ _اینطور که به نظر میرسه. بچه ها منو اد کردن تو گروه اگه پایه‌ای بیا اینم لینکش... لینک گپ را فرستاد و من هم عضو شدم.... آرشام کوهپیما: اخه تو چی میگی بچه؟! فرهاد: تو حتی هیچ اطلاعاتی از اسلام و مسلمونا نداری. علی علوی: آرشام خان سعی کن ادب رو رعایت کنی. وقتی کم میاری توهین نکن. آرشام پیام علی علوی را ریپلی کرد. آرشام کوهپیما: 🤣🤣 کم میارم؟ شماها حتی قدرت انتخاب ندارید. مسلمون زاده هایی که حتی توان انتخاب دینتونو ندارید😏 فرهاد: اصلاً حرف زدن با تو کفاره داره. آرشام کوهپیما: پ ببند دهنتو و برو😏 مهدی باقری: آقای آرشام لطفاً خودتون لفت بدید. آرشام کوهپیما: شماها برای حل مشکلات زندگیتون هر روز دعا میکنید و از خدا میخواید مشکلاتتونو برطرف کنه. اما اون این کارو نمیکنه و هر روز مشکلاتتونو زیادتر میکنه. پ چرا دست به دامن آنتی تز نمی‌شید؟ بحث بالا گرفته بود و هرکدام از اعضا به نوعی هوار شده بودند روی سرش. علی علوی: خداوند هیچ گاه وعده نداده است که تمام درخواست هایی که انسان ها دارند ـ از هر نوع و مدلی که باشد ـ همه را خداوند به صورت فوری عملی می کند. اصولا چنین برداشتی از دعا، با نگاه اومانیستی سازگار است نه با نگرش دینی و وحیانی. در بینش اومانیستی، همه چیز باید خود را در خدمت خوشی و راحتی انسان قرار دهد و حتی خدا هم باید سهمی در این مسیر به عهده بگیرد و در اجرای فرمان انسان ـ که نامش را دعا می گذارند ـ کوتاهی نکند و اگر او در اجرای خواهش های انسان تاخیر کند، پس صلاحیت این که در زندگی انسان شانی به او سپرده شود از او برداشته می شود. آرشام کوهپیما: انشاء نوشتی علوی جون؟😂 من که حال خوندنشو ندارم فرهاد: چون بلد نیستی با استدلال حرف بزنی😏! مرتددد👹 آرشام کوهپیما: آقا ما مرتد😈🤘🏿 علی علوی:در نگرش دینی و وحیانی ، انسان از آنجا که ماموریتی الهی به او واگذار شده، لازم است با مدد گرفتن از اختیار و اراده خود، نیروهای خود را جهت تعالی معنوی خود و تکامل اجتماع به کارگیرد و صد البته در آن صورت خداوند هم امکانات خویش را جهت تحقق چنین هدفی بسیج می نماید . چنین انسانی از آن جا که هم غایتی الهی را اختیار نموده و هم استعدادها و امکانات را ه خدمت گرفته است، باید برای تسریع در پیمودن راه از خداوند اسستمداد نماید و دعا در چنین فرایندی معنا خواهد یافت. علی علوی یکی از بچه های نیک روزگار بود. از آن بچه مثبت هایی که همه دوستش دارند و خیلی تاثیرگذار است! پاسخ های قشنگی می‌داد اما انگار آن مرتد کور و کر شده بود. فقط چرت و پرت هایی که شنیده بود را طوطی‌وار بازگو می‌کرد. زیاد اهل بحث کردن نبودم ولی از این آرشام دل خوشی نداشتم. از همان روزهای اول دانشگاه، با متلک هایی که به بچه مثبت ها شلیک می‌کرد، مشخص بود نچسب است. ✍ کپی‌فقط‌باذکر‌نام‌نویسنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎|• ••• هر كس احسان هاى خود را برشمرد، بخشندگى خود را تباه كرده است. 🍃 @Shohadae_sho