متن_روان_خوانی_قـ_ق_240170162328.pdf
16.4K
متن روانخوانی #نشانه_ق_ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تدریس #نشانه_ق_ق
درس #همکاری #فارسی
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تدریس #نشانه_ق_ق
درس #همکاری #فارسی
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تدریس #نشانه_ق_ق
درس #همکاری #فارسی
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
36.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تدریس
#نشانه_ق
#جواد_یوزی
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
داستان ق
يروز ف غير آخر داشت تو پارك بازي ميكرد. يهو خورد زمين و پاش پيچ خورد. دور و اطرافشو نگاه كرد و ديد اي داد بيداد نقطه شو از رو سرش افتاده. با اون پاش شروع كرد ب گشتن. ف آخر اومد و گفت:چرا اينجوري راه ميري.
گفت :آخه پام پيچ خورده و نقطمم رو هم گم كردم. ف آخر گفت بيا تو بغلم تا ببرمت پيش دكتر. ف. غير آخر گف پس نقطه م؟؟
همه ي حرفاي اينا رو قمري مهربون شنيد و گفت:شما استراحت كنيد من براتون پيدا ميكنم.
قمري ،گشت و گشت. لا ب لاي گل ها رو ديد. وااااااي اينجا چقد نقطه هست.
بعد با نوكش يك نقطه و با ي چنگال دستش يك نقطه و با اون يكي چنگالش يك نقطه ديگه برداشت.
رفت رو سر ف غير آخر دوتا نقطه گذاشت. خوب ك نگا كرد ديد با اون يكي فرق داره. اون نقطه ي ديگه رو هم گذاشت رو سر ف آخر.
ف آخر گفت حالا ف كوچولو بيا تو بغلم. اما ف ديگه با اون دوتا نقطه سنگين شده بود و ف آخر مجبور شده بود يكم خودشو خم كنه و راه افتاد.
به شهر الفبا ك رسيدن گ بهشون گفت :خوش آمديد ق ها
او دوتا ب هم نگاه كردن و تازه فهميده بودن ك ديگه شكل و صداشون با ف فرق داره.
ق غير آخر. ق آخر.
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
داستان #نشانه_ق_ق
23_111269182231.pdf
133.4K
برگ املا نشانه ی ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
#نشانه_ق_ق
متن_روان_خوانی_قـ_ق_240170162328.pdf
16.4K
#روانخوانی_ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
#نشانه_ق_ق
#روانخوانی #نشانه_ق_ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
بچه ها خونه بابا الفبا و ننه الفبا می دونید چطوری بود؟
بابا الفبا و ننه الفبا یه حیاط بزرگ داشتن که توش یه حوض با گل و درختای سرسبز بود.
روی درخت 2 تا پرنده لانه داشتن.
بچه های ننه الفیا و بابا الفبا از این پرنده ها بی خبر بودند. یه روز که یکی از بچه های بابا الفبا (ب ) از خواب بیدار شده بود دید صدای (ق ق ق ق ) داره میاد
یهو دید که جوجه پرنده افتاده توی آب و یه گربه کنار حوض می خواد اون جوجه کوچولو رو بخوره. واسه همین مامانش از ترسش صدای ق ق ق ق در می آورد.
ب آخر زود باباالفبا رو صدا کرد. بابا الفبا هم گربه رو فراری داد و پرنده کوچولو رو نجات داد. بچه ها پرنده کوچولو را بردن کنار بخاری و با سشوار خشکش کردن. بعد از اینکه حال پرنده کوچولو خوب شد، از بچه ها تشکر کرد.
می دونید چطوری تشکر کرد؟
می گفت ق ق ق ق ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
داستان #نشانه_ق_ق
23قق.ppsx
2.57M
#پاورپوینت_ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
#نشانه_ق_ق
شکل ق
و
رنگ آمیزی
#نشانه_ق_ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
کاربرگ #نشانه_ف_ف و #نشانه_ق_ق
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول