از نوشته علیرضا بهشتی، عباس عبدی تا گفته های علی مطهری، تاجزاده و... ، متن های بی مملکته ها و جاعل نیوزها را که می بینی
به یک نکته پی میبری
[بوق] ها را به خط کردن برای #دوباره #آدرس_عوضی و فرار از مسئولیت!
جالبه دوره احمدی نژاد مسئول اقتصاد از دزدی در شعبه فلان بانک دورقوزآباد علیا تا دکل دزدی پسر مهاجرانی شخص رییس جمهور بود! اما از دزدی 15هزار میلیاردی در صندوق ذخیره فرهنگیان، دزدی در صندوق ذخیره ارزی تا مثلا هک وزارت صنعت و واردات چندین هزار خودروی لوکس و... نه تنها شخص رییس جمهور مقصر نیست، بلکه مثل هر شهروند دیگری مثلا معترض هم هست!
دوره احمدی نژاد
مشکل دلار خودشیفتگی، عدم مشورت و کار غیر علمی شخص رییس جمهور بود
الان نه تنها رییس جمهور مقصر هیچی نیست
بلکه مقصر همه چیز رهبریه!!
البته تا در این مملکت به تعداد زیاد تَکرارچی فاقد تفکر داریم اینها نه کار خواهند کرد نه خواهند گذاشت دیگران کار کنند!
ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چی تکفیری داخل خونه بود پودر شد
ماشاءالله ب بچه های ادوات و آفرین به دیده بان که خوب گرا داد.
🌐 @kheymegahevelayat
بدترین حالت!
#ژیگول باباش #توهم برش داشته قراره با لنگ زمین کوبیدن و توالت نویسی و درآوردن چش عکسای اسکناس رجیمو چنج کنه!
تو مخش #آینده #مملکت رو میبینه که پر و پاچه لخت دخترا رو لب ساحل دید میزنه!
دخمل بابا توهم برش داشته قراره ازین به بعد خیابون #آزادی شانزلیزه بشه و با دوس پسر الدنگش و هاپوی عمل کرده ش توش قدم بزنه!
نوجوون بی مصرف و معتاد بازیهای کامپیوتری خیال کرده #ایران میشه بازی gta5 و یه دستمال میبنده دور دهنش هر غلطی دلش خواست میکنه و شب میاد خونه پیش مامانی آروم میخوابه!
#شاخ و لاتای #مجازی توهم زدن قراره به همه چی #آسیب بزنن و هیچ آسیبی نبینن و تهش هم یهویی و بدون زحمت #اروپا و #ژاپن بشن، اونم تو #هرزگی و آب شنگولی زدن!
نه ژیگول جان!
نه پسل #یاغی و #مفت_خور مامانت!
نه دخمل لوس وننر بابات!
.
این #رژیم که آرزوهای زیر کمرتونو به باد داده هیچ وقت چنج نمیشه!
شاید بزنی چهار جا رو بترکونی!
شاید بریزی سر چهار تا #ریشو و #چادری و عقده های دوس دختر و دوس پسر بی وفاتو رو سرش خالی کنی!
ولی...
.
روبروت کسایین که همیشه ساکتن تا آخرین لحظه!
با حیان تا آخرین لحظه!
کسایی که تو گروه #تلگرام فامیل و همکارا و همکلاسیاتون هر زری میزنی سکوت میکنن و جوابتو نمیدن!
کسایی که تو ماشین و #مترو و... هر زری میزنی جوابتو نمیدن!
خیال نکن نیستن!
هستن ولی میدونن در حدشون نیستی!
چون تو و هفت پشتت جلو #داعش و بعثی و موساد عددی نبودین و نیستین!
نهایت زورتو که بزنی اونا رو میرسونی به حدی که احساس #خطر کنن واسه #اعتقادات و دینشون!
اونوقت این تویی که باید از خیلی چیزای دنیاییت احساس خطر کنی!
اصلا بیا فکر کنیم که پلی استیشنه و زدی اونا رو هم ترکوندی!
تازه بعدش میشی #سوریه!
ترکه خرخره تو جر میده!
لره دهنتو سرویس میکنه!
عربه...!
میفتین به جون هم!
سر هر چیز کوچیکی!
چون تنها چیزی که این #مملکت رو کنار هم نگه داشته #دین و اعتقاداته که ننه بابات یادت ندادن!
این مرحله رو هم که رد کردی تازه اربابای اروپایی و آمریکاییت که خیال میکردی عاشقتن #انتقام چهل سال #خفت و خواری که از باشرف های ایرانی کشیدن رو سر خواهر مادرت درمیارن!
یه وقت فک نکنی با آب نبات و خرس ولنتاین میان سراغت!
پ.ن؛
حالا از ما گفتن!
آخرالزمون که همه جون سالم درنمیبرن!
خیلی ها هم تو این مملکت حروم خوردن و #ظلم کردن!
چه مسوولش چه خیلی از آدمای عادیش!
باید جواب بدن!
زمونه زمونه خالص شدنه از کثافاته!
ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
حاجی گفت: _تلفن های ثابت کل ولنجک و قطع کردیم. چند تا از سفارت خونه های غربی و حتی عربی صداشون در ا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت پنجاه و هفتم
بعد این درد دلی که با خدا کردم و پدرشهیدم و واسطه قرار دادم، دلم قرص شد..
دلم قرص شد و همینطور پشت هم فقط فکر میکردم که از کجا باید دقیقا حالا شروع کنم.. رفتم توی اتاقی که فاطمه زهرا بستری بود. دیدم دکترو پرستار بالای سرش هستند و دارن بخیه سرش و کبودی صورتش و بررسی و معاینش میکنند تا ببینند وضعیتش چطوره.. به دکتر و پرستار گفتم:
«ببخشید یه لحظه فوری برید بیرون. ممنونم.»
اونا هم رفتن بیرون و به فاطمه گفتم:
+ببین فاطمه زهرا جان، یه مطلب مهمی رو میخوام بهت بگم..
_جانم بگو..
+عزیزم اگر اونایی که تورو دزدیدن، ببینیشون میشناسی؟
_آره عزیزم. میشناسمشون. چطور؟
+یه خانم بود دیگه درسته؟
_آره. تو از کجا میدونی؟ البته یه مرد هم بود که من یکی دوبار بیشتر ندیدمش.همش زنه میومد من و کتک میزد و میرفت.
+مهم نیست از کجا میدونم فدات شم. الان میگم یکی با یه لب تاپ بیاد اینجا که با کمک تو چهره اون خانم و مشخص کنه و بدونیم کیه.. دور چشات بگردم، فقط باید خوب حواست و جمع کنی و خوب تشخیص بدی... باید خوب دقت کنی و هرچی از صورت اون زن توی ذهنته اینجا به همکارم بگی ، تا اون بتونه چهره کسانی که دزدیدنت و از توی سیستم در بیاره... باشه خانومم؟
_چشم عزیزم. حواسم هست. راستی محسن چرا مادرت نمیاد؟ اون که گفت توی مسیرم.. کجاست پس؟ چرا هنوز نرسیده؟
+اونم میاد. یه خرده ترافیکه و تا اینجا چند ساعت راهه برای همین احتمالا دیر میرسه.. الان به هیچچی فکر نکن قربونت برم... فقط به چهره اون زنه فکر کن.
فوری رفتم بیرون و به محافظ فیروزفر گفتم:
« همین الآن فوری میری میگی یکی از بچه های چهره نگاری با لب تاپش سریع تا ده دیقه یه ربع دیگه بیاد اینجا. وقت نداریم اصلا. برو ببینم چیکار میکنی.»
همزمان بهم خبر دادند حاجی هم از تهران به نیروهای عملیاتی که خونه تروریستا رو محاصره کرده بودند و منتظر دستور بودند برای عملیات، دستور حمله داد و تاکید کرد، قطعه رو سالم میخوایم و اون زن و که سرتیم عملیات و هدایت کننده این جریان در تهران بود باید زنده دستگیرش کنن بچه های تیم عملیاتی.
یه نکته: اینطور که ما متوجه شدیم توی بررسی های خودمون در تهران و شمال ، متوجه شدیم تیم دشمن که توی تهران بودند سه نفر بودند که یکیشون زن بود و دوتاشون مرد. در مازندران هم اونایی که همسر و مادر من و دزدیدند دونفر بودن که یکیشون زن و یکیشون مرد. و رییس این مجموعه تا این لحظه همون خانمی بود که در تهران بود که عضو سرویس آمریکا بودن.
بزارید از اینجا به بعد و یعنی بعد از اینکه حاج کاظم دستور داد به تیم عملیاتمون در تهران که به اتاق هدایت جاسوس ها و تروریستا حمله کنن در منطقه ولنجک تهران، عاصف عبدالزهرا براتون تعریف کنه...
عاصف توی گزارشش نوشته بود:
بعد از اینکه فهمیدیم فقط تماس های دشمن از شمیران هست ولی مخفیگاهشون در ولنجک، من با دستور حاجی شدم سر تیم حلقه ی عملیاتی برای حمله و زیر ضربه بردنِ خونه تروریست هایی که در تهران و در منطقه ولنجک مستقر بودند. تموم بچه های عملیاتی و ضربتی یک دست لباس مشکی و مجهز به سلاح در حالت آماده باش حاضر شدند.. با هماهنگی های صورت گرفته برق منطقه رو قطع کردیم.. اینترنت و تلفن هم از قبل به طور مطلق قطع شده بود.. با فرمان و دستور حاجی برای حمله به خونه، به کلیه ی واحدهای مستقر در دایره عملیات، دستور حمله ی هوشمندانه دادم.
خونه ای که تروریستا در اون مستقر بودند، بزرگ و ویلایی بود که حدود 2000 متر میشد. دیوارهای بلندی داشت.. البته ما تقریبا میدونستیم سه نفر هستند اما همه چیز و محتمل میدونستیم که شاید بیشتر باشند..
بچه ها مثل مورو ملخ ریختن توی خونه.. یکی از نیروهارو فرستادیم و از دیوار رفت بالا و به خاطر بلندی دیوار با طناب رفت پایین و داخل محوطه شد، و درب اون مکان و باز کرد و من و بقیه نیروها ، فوری وارد شدیم.. هرکسی یه جایی برای خودش طبق دستور سر یگان عملیاتیش پشت درخت و جاهای مطمئن، سنگر گرفت.. قدم به قدم و نوبت به نوبت با حفظ شرایط حفاظتی در عملیات، جاهامون و عوض میکردیم و پیش میرفتیم به سمت ساختمون ویلاییِ باغ.
ده نفر از نیروهای مستقر رو به پنج تا گروه دونفره تقسیم کردم تا از چهار طرف خونه از روی دیوار که کنارش درخت هم بود پشت درختا بمونن و همه چیز و زیر نظر داشته باشن. تک تیراندازا ساختمون و زیر نظر داشتند. شانسی که ما آوردیم خونه وسط باغ بود و ما تونستیم بین درختای پر شاخ و برگ مخفی بشیم.
یه لحظه با دوربین به ساختمون و پنجره هاش و در و دیوارش دقت کردم تا ببینم چه خبره و همه چیز و آنالیز کنم، متوجه شدم یکی داره روی تراس راه میره.. به نیروها بی سیم زدم:
« تمامیه واحدها فورا متوقف بشن.. مزاحم داریم»
دستم و آوردم بالا و به نیروهای پشت سرمم گفتم بمونن سرجاشون.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و هفتم بعد این درد دلی که با خدا کردم و پدرشهیدم و و
خوب نگاه کردم و با دوربین کنترل کردم فضارو، متوجه شدم یه مردی با لباس مارک 5.11 آمریکایی و حدودا 40 ساله، دیدم داره از همون بالا روی تراس با اسلحه توی باغ و نگاه میکنه و محوطه رو کنترل میکنه..
احساس میکردم با قطع برق منطقه اونا فهمیدن و یا حساس شدن و شک کردن که نیروهای امنیتی ایران این دور و بر هستند.
بی سیم زدم به نیروهای مستقر در باغ و بیرون باغ، که محاصره کرده بودند خونه رو..
گفتم:
از عاصف عبدالزهراء به تمامیه واحدهای مستقر در میدان و چهار ضلع میدان عملیات. همگی به گوش باشید و درجریان باشن. بدون دستور من کسی شلیک نمیکنه. فقط گروه 2 و 5 که در ضلع جنوبی باغ هستند، به من بگید روی تراس خونه یه مرد حدودا 40 ساله با لباس آمریکایی 511 داره راه میره و اسلحه دستشه، میبینید یانه؟ تاکید میکنم فقط گروه 3 و 5 هر کدوم میبینید الان اعلام وضعیت و کنید.
جوابم و دادند:
گروه دو هستم. درتیر رَسِ منه .. دستور چیه؟
گفتم:
بزنش.
تک تیرانداز گروه دو چنان شلیک کرد که طرف پرت شد و از روی تراس افتاد توی استخر پایین که توی حیاط بود.
دستور دادم:
«تمام نیروها اعلام کنند چی میبینند؟»
همه وضعیت و سفید اعلام کردند و گفتند مورد خاصی نمیبینیم.
گفتم:
غیر از پنج گروهی که دونفر، دونفر در چهارضلع باغ مستقر هستند، بقیه میریم به سمت داخل خونه و اتاق ها... گروه پنجم از این گروه دونفره با حفظ شرایط امنیتی بهمون توی ورودی ساختمون دست میده.. تاکید میکنم فقط گروه پنجم اون موقعیت و ترک کنه.. ضمنا به همه ی واحدها تاکید میکنم پی ان دی رو سالم باید دریافت کنید. بدون کوچکترین آسیبی.
دوتا از بچه های نیروی عملیاتی، طناب انداختند از پشت بوم و اومدن روی تراس.. اونا از بالا و ما از پایین شروع کردیم رفتیم داخل. بچه ها این ویلای بزرگ و کاملا گشتن. رفتیم بالا و خوردیم به دوتا نیرویی که از روی تراس واردشده بودند، یک آن دیدیم صدای شلیک اومد از توی یه اتاقی.
فوری رفتیم از پله ها یه طبقه بالاتر، متوجه شدم یکی از بچه ها به محض ورود از پشت شلیک کرد به یکی.
بلافاصله خودم و رسوندم توی اتاق. دیدم یه زنه توسط بچه های ما از پشت بهش تیر خورده. بهش اشاره زدم جعبه پی ان دی رو بردار اونجاست.
همینطور که اسلحه رو سمت زنه نشونه رفته بود آروم جعبه رو برداشت و از اتاق دور شد. بهزاد و سید رضا اومدن داخل.
من خیال کردم زنه مرده و به درک واصل شده. نگو زنده بود. بلند شد یه تیر زد سمت من و خورد به جلیقم. منم نامردی نکردم و یه تیر زدم توی دستش.
بلافاصله رفتم سمتش و با اسلحم محکم دوتا زدم به صورتش.. یکی زیر ابروهاش و یکی هم توی دهنش ، و اسلحش و از کنارش دور کردم.
بهش گفتم: «زنده میخوامت و گرنه یه تیر میزدم توی مغزت.»
به بچه ها گفتم که بیان ببرنش بیمارستانی که بچه های خودمون اونجا مستقر هستند.
کل خونه رو تفتیش و پاکسازی کردیم و خبری نبود دیگه.
خداروشکر پی ان دی رو برداشتیم و خونه رو پلمپ کردیم و رفتیم. توی مسیر برگشت از عملیات از اون نیرویی که اول وارد شده بود پرسیدم:
«کار تو بود که وارد اتاق شدی بد دستی کردی زدی به جعبه پی ان دی؟»
گفت: «نه. من با صدای شلیکی که اومد، خودم و رسوندم دم اتاق و دیدم زنه اسلحه رو گذاشته روی سر خودش و خواست خود کشی کنه ، اما من با تیر از پشت زدم به کتفش که خودکشی نکنه. تیرو اون زد به جعبه پی ان دی قبل خودشکی. چون ظاهرا متوجه حضور ما شده بود و خواست کار خودش و تموم کنه..»
با تیم عملیات، پی ان دی رو بردیم دادیم سکوی پرتاب و تست کردن دیدیم خداروشکر سالمه و آسیبی بهش وارد نشده و فقط جعبش آسیب دیده.
بعد از تحویل پی ان دی و مطمئن شدن از سالم بودنش، پایان عملیات و به حاج کاظم اعلام کردم.
خب ، این از صحبتهای عاصف بود از عملیات تهران و ضربه زدن به اتاق عملیاتی که مستقر در تهران بود.
اما دوباره برگردید شمال..
بعد از بیست دقیقه بچه های چهره نگاری اومدن بیمارستان. همزمان عاصف زنگ زد خبر خوش و بهم داد و گفت پی ان دی رو تونستیم دوباره بگیریم. الانم خودم دارم از سکوی پرتاب برمیگردم و رسوندیم قطعه رو اونجا..
منم خوشحال شدم که تا حالا دو مرحله رو خوب رفتیم و الحمدلله عالی بود.. یکی پیدا شدن فاطمه و یکی هم رسوندن قطعه به سکوی پرتاب و پایان مرحله اول عملیات در تهران..
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
🌚مردی در لباس روحانیت
🔴تحلیل یک گفتگو در چند جمله
⚫️امشب تمام سخنان روحانی را با دقت دیدم و شنیدم و احساس کردم اردیبهشت ۹۶ تکرار شدهاست
⏪او را هرگز یک روحانی ندیدم که سیاستمدار شده باشد بلکه فردی سیاسی دیدم که لباس روحانیت را پوشیده است ترکتازی میکند:
⏪در پوشش استخدام کلمات که در آن بسیار متبحر است همه (مجلسیان، قوه قضاییه و... حتی رهبری) را تهدید کرد.
⏪مردم را تحریک کرد و رسماً از مردم برای روز مبادا یارگیری کرد
⏪با طرح رفراندم و بیان این موضوع که برگزاری رفراندم در اختیار رهبری است رسماً به مردم آدرس عوضی داد.
⏪همه را تطمیع کرد و تلویحاً گفت زیر عبای من برای شما حتماً جایی هست به شرط آنکه....
⏪مِن غیر مستقیم از رهبریاش بر جمهوری اسلامی در آینده گفت.
⏪فرافکنی کرد و هیچ مشکلی را مطلقاً به عهده نگرفت
⏪و...
ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران
➖➖➖➖➖➖
#کانال_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت )
✅ ایتا👇
🌐 @kheymegahevelayat
✅ سروش👇
🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
خیمهگاه ولایت
خوب نگاه کردم و با دوربین کنترل کردم فضارو، متوجه شدم یه مردی با لباس مارک 5.11 آمریکایی و حدودا 40
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت پنجاه و هشتم
منم خوشحال شدم که تا حالا دو مرحله رو خوب جلو رفتیم و الحمدلله عالی بود.. یکی پیدا شدن فاطمه و یکی هم رسوندن قطعه به سکوی پرتاب و پایان مرحله اول عملیات در تهران.
بچه های چهره نگاری داشتن با کمک فاطمه چهره اون زن و که با همدستی یه مرد فاطمه رو دزدیده بودن، شناسایی میکردن.. منم کنارشون بودم و داشتم توی ذهنم آنالیز میکردم اوضاع و، که یه ایده ای به ذهنم رسید.. برای اینکه دوباره مارو برنگردونن سر پله ی اول، پیش دستی کردم و اتفاقات و پیش بینی کردم و بلافاصله دستور دادم به تیم اطلاعاتی فیروزفر که کسی حق نداره بدون اطلاع من و بدون هماهنگی با من، وارد این اتاق و این بخش بشه..(البته بخش خلوتی هم بود.)
تاکید کردم حتی دکتر و پرستار هم حق ندارن بدون هماهنگی وارد بشن و داخل این اتاق بیان.
دوتا محافظ مسلح هم گذاشتم بیرون اتاق فاطمه تا جلوی در باشن.. یکیشون خانم بود و یکشونم آقا.
چهل دقیقه ای طول کشید، تا فاطمه بتونه چهره رو بهشون بگه چه شکلی بود تا در بخش های مختلف، ترکیب چهره اون زن طراحی بشه.. آخرای تکمیل شدن و شناسایی چهره بود که وقتی نگاه به لب تاپ کردم و چهره نیمه کاره رو دیدم یه چیزی توی ذهنم اومد... یادم اومد اون روزی که من متوجه شدم از تهران تا شمال دونفر دارن میان دنبالم، یعنی محافظایی که حاج کاظم برای من گذاشت و من در جریان نبودم،، دقیقا همون زمانی که من اینارو شناسایی کردم و رفتم توی ماشینشون و داشتم از زیر زبونشون میکشیدم بیرون که کی هستند و... همون موقع ها بود که فاطمه رو دزدیدند.. ما که توی ماشین بودیم دیدم یه شاسی بلند با سرعت برق و باد داره از محلی که ویلامون بود بر میگرده.. شیشه ماشین هم کامل دودی نبود..
برای همین من تونستم اون خانمی که توی ماشین بود یه لحظه ببینم، که داشتن از کنارمون رد میشدن.
تازه یادم اومد که چیشد و از کجا به کجا رسیدیم...
بگذریم.
چهره شناسایی شد.. اینترنت کل کشور بخصوص در نقاطی که احتمال میدادیم سرویس جاسوسی و تروریستی حضور دارند، با دستور شورای عالی امنیت ملی کشور، در تهران و برخی نقاط ایران یا کُند بود و یا قطع شده بود. خداروشکر چهره شناسایی شد و اون افسر امنیتی که با لب تاپ کار میکرد و با کمک فاطمه چهره اون زن و تشخیص دادن، مشکل اینترنتی داشت برای پیدا کردن هویت. بهش گفتم عیبی نداره. عکس و با بلوتوث بفرست روی گوشی من، بقیش و خودم حل میکنم.. اونم فرستاد و منم باید میفرستادم تهران.. گوشی من اینترنتش توسط اداره وصل بود..
از اتاق فاطمه اومدم بیرون زنگ زدم به تهران که بگم چهره رو شناسایی کردیم.. اولین بوق که خورد دیدم حاجی جواب داد...
_سلام عاکف جان.
+سلام.
_عاکف جان ظاهرا عاصف بهت گفت که پی ان دی رو سالم گرفتیم.. پس تا اینجاش و درجریانی.. ضمنا یه خبری برات دارم.. اون زنه که توی تهران موقع حمله به اتاق هدایت عملیاتشون دستگیر کردیم، فامیلیش شمسیان هست و سرتیم این خرابکارا بود.
+حاجی ازش بازجویی کنید و تحت فشار قرارش بدید. شاید بدردمون بخوره اعترافاتش.. اینطور می تونیم جای نیروهاشون و توی چالوس یا رامسر یا چابکسر یا هرجایی که مستقر هستند، بتونه بگه بهمون. چون به درد من میخوره اون اعتراف و میتونم مادرم و زودتر پیدا کنم.
_الان نمیدونم وضعیت عمومیش چطوره. چون که دوتا تیر خورده. ولی خیلی زود خواستت و انجام میدم.
+ممنونم. ضمنا یکی از نیروهای اینا توی مازندران خانوم هست که همسرم چهرش و شناسایی کرده. تصویرش و من برای شما میفرستم، دستور بدید به عاصف و بچه های مستقر در 034 هر اطلاعاتی که در مورد این زن دارن برام بفرستند. چون نیاز دارم.
_باشه سریع بفرست اقدام میکنیم.
+حاجی.
_جانم عاکف جان.
+من اینجا زیاد وقت ندارم. چون از اون تایمی که اینا به من دادند حدود نیم ساعتی گذشته. تورو خدا کاری کن. تا ده دیقه آینده عکس و برات میفرستم و ببینم چیکار میکنید.
_باشه . پس سریع بفرست.
قطع کردم و عکس و فوری فرستادم تهران روی سیستم خانم ارجمند. خانم ارجمند هم یه نسخه رو فرستاد برای عاصف و عاصف هم به حاجی خبر داد که عاکف عکس و فرستاده تهران. حاجی هم دستور داد وقتی اطلاعاتش و در آوردید عکس و اطلاعات و باهم بفرستید یه نسخش و روی مانیتور اتاقم.. (اینارو بعدا توی گزارشات خوندم که دارم براتون تعریف میکنم. چون در پرونده های اطلاعاتی امنیتی خیلی از مسائل کوچیک و ساده هم حتی باید توی گزارشاتمون درج بشه.)
منم این ما بین زنگ زدم به فیروز فر که بیمارستان و ترک کرده بود، بهش گفتم:
+فیروزفر همین الآن، و خیلی فوری، تموم راه های چالوس و رامسر و چابکسر و کنترل میکنید. مادرم توی راه چابکسر بوده. پس توی این تایم کم که بیست دقیقه نیم ساعت میشه، خیلی نمیتونن دور شده باشن. ضمنا بیشتر روی ماشین های شاسی بلند مشکی زوم کنید و کنترلش کنید.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و هشتم منم خوشحال شدم که تا حالا دو مرحله رو خوب جلو
_همه رو بسیج کردم.. خیالت جمع باشه عاکف. به مهدی هم گفتم با نیروهاش همه جا پخش بشه. شورای اطلاعاتی بین سپاه و وزارت اطلاعات و انتظامی تشکیل دادیم که از هر ارگانی 2 نفر هستن و قراره نیروهای تحت امرمون و بسیج کنیم و خداروشکر تقسیم کار شده برای ما و اونا.. جلسه چنددقیقه قبل تموم شد، هر کی قراره بره نیروهاشو توجیه کنه. همه رو هم درگیر این قضیه کردیم که کمکون کنند. ضمنا خودتم از گشت هوایی استفاده کن.
+چی میگی فیروزفر جان؟ داری جک میگی الان فیروزفر؟ عزیز من، برادر من، من که نمیتونم بیمارستان و فعلا ترک کنم. باید پیش خانومم باشم. چون نمیتونیم حرکت بعدی تروریستارو پیش بینی کنیم. امکان داره آدم بفرستند بیمارستان اینجا برای ترور فاطمه یا من. باید اینجا بمونم تا به وقتش خروج کنم... قطعا اونا دنبال من هم هستند، پس امکان داره آدم بفرستند بیمارستان.. میخوام باهاشون درگیر بشم.. آخه دلم میخواد بیان تا گیرشون بندازیم.. یه سری خبرهایی هم هست که باید از تهران بهم برسه.. ضمنا فیروزفر دقت کن چی میگم، گشتی های خودت و همه جا پخش کن.. بهشون بگو تموم نقطه های احتمالی برای درگیر شدن و پوشش بدن. این خیلی مهمه.. اگر میتونی از بچه های خودت در پوشش کارگر و مغازه دار و راننده تاکسی استفاده کن.. یه کفتر بفرست اینجا یه نسخه از عکس یکی از کسانی که شناسایی کردیم و برات بدم بیاره توی دستت که به دردتون میخوره حتما.. فعلا یاعلی...تمام..
من توی بیمار ستان موندم و کنار تخت فاطمه نشستم..
پرده اتاق و کشیدم تا از بیرون به داخل دید نداشته باشه و کسی نتونه چهره من و فاطمه رو ببینه.. چون سرویس جاسوسی_تروریستیِ دشمن، معلوم نبود کجا کمین کردند و بهمون چقدر نزدیک بودن و کجای این شهر پر از هیاهو بودن... از جام تکون نمیخوردم و کنار همسرم موندم... فقط داشتم فکر میکردم.
یه پنج شیش دقیقه ای گذشته بود که دیدم از 034 بهم زنگ زدند. چون فاطمه خوابیده بود خیلی آروم صحبت میکردم.. جواب دادم دیدم حاج کاظم هست. دیگه انقدر کار و وقت برای ما اینطور موقع ها مهمه که، به محض جواب دادن سلام کردنامون میره کنار.. فقط حرف اصلی و میزنیم.. حاجی گفت:
_چهره رو شناسایی کردیم با سیستم...
+ میشنوم مشخصاتش و حاجی جان..
_ اسمش شیوا هست... شیوا صادقی 30 ساله... همسرش بخاطر فروش ۲۰ کیلو شیشه و کراک و انواع و اقسام مواد مخدر اعدام شده... یه پسر هم داره که 9 سالشه و اسمش سامان هست.. 5 سال قبل هم این زن در یک خونه ی تیمی که مروبط به فساد اخلاقی بود توسط نیروهای انتظامی در کرج دستگیر شد..
دو سال بعد دوباره در یک پارتی شبانه توسط بچه های نیروی انتظامی دستگیر میشه..
همینطور که حاجی داشت توضیح میداد، از اتاق فاطمه برای اینکه راحت تر صحبت کنم و اونم بیدار نشه، اومدم بیرون و به محافظ جلوی در که یکی خانم و یکی آقا بود، به اون خانمِ محافظ گفتم برو داخل تا من بیام...
حاجی ادامه داد:
_شیوا صادقی با مادرش و پسر 9 سالش زندگی میکنه. بعد از اون دوباری که دستگیر شد، 2 مرتبه دیگه هم شیوا دستگیر شده... یک بار به جرم خرده فروشی مواد مخدر و یک بار هم به جرم اداره کردن خونه های تیمی مربوط به دختران فراری که توسط تیم قاچاق انسان و این مسائل می رفتن دبی و یا به یکی از کشورهای منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) بخصوص همین اطراف حوزه خلیج فارس مثل کشورهای سعودی و قطر.. یکی دوبار هم به مالزی و تایلند سفر کرده که اونورم فساد داشته، ولی بحث ارتباط با سرویس های جاسوسی نبوده.. چون به محض اینکه رسید اون سمت، در تور بچه های ما بوده و تیم های برون مرزی تشکیلات ما اونطرف ، شیوا صادقی رو رصد میکردنش.
+آدرس و شماره تلفن خونش توی تهران و دارید روی سیستم؟؟
_داریم اینجا روی سیستم... اما تو میخوای چیکار...
+شاید مادرش بتونه بهمون کمک کنه ...
_بعید میدونم.. چون توی تحقیقاتمون متوجه شدیم مادر شیوا صادقی، زن سالمی هست.. قطعا شیوا به مادرش نمیگه چیکار میکنه و چیکار نمیکنه.. مادرش پیر هست. 80 سال سنشه.
+از اون زنه که گفتید فامیلیش شمسیان هست تونستید حرف بکشید؟
_زنه وضع خوبی نداره، نمیشه زیاد روی اون حساب کرد.. چون هم تیر خورده و هم مشکل روحی داره... فعلا وقتش نیست... باید به فکر راه حل های دیگه ای بود... منتظر خبرای بعدی باش.. فعلا..
ارتباط قطع شد...
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
💠نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا/ 1
🔻از سال 1970 اخباری به صورت پراکنده در دستگاههای خبری و مطبوعات آمریکا مبنی بر انتقال اطلاعات سیاسی و امنیتی توسط یهودیان یا غیریهودیان شاغل در دولت و کنگره ایالات متحده به نمایندگان و دستگاههای امنیتی اسرائیل منتشر شد، اما سابقه نخستین [جاسوسی اسرائیل در آمریکا|جاسوسی اسرائیل در آمریکا] که تبدیل به یک رسوایی بزرگ شد، مربوط به دستگیری جاناتان پولارد در 21 نوامبر 1986 می باشد. پولارد که دانشجوی رشته میکروبیولوژی دانشگاه استانفورد آمریکا بود به دلیل توانایی فردی در تحلیل داده ها، به استخدام واحد تحلیل اطلاعات نیروی دریای آمریکا درآمد و در یکی از مسافرتهایش به اسرائیل، ضمن ملاقات با مقامات موساد و شخص اسحاق شامیر، مأموریت جاسوسی برای اسرائیل رسما به ویتفویض و همکاری وی با یکی از مقامات امنیتی اسرائیل موسوم به "رافائیل اینان" آغاز گردید.
🔻بخشی از فعالیتهای پولارد به انتقال اطلاعات جمع آوری شده سازمانهای جاسوسی آمریکا به اسرائیل بازمی گشت که عمدتا اطلاعاتی در مورد محموله های نظامی و تسلیحاتی ارسال شده از سوی شوروی سابق به سوریه و عراق، فعالیتهای هسته ای پاکستان و تجهیز سیستم هوایی لیبی بود. بخش دیگر فعالیتهای وی به استناد اظهارات سیمور هرش در مجه نیویورک تایمز، انتقال نسخه هایی از جزوه راهنمایی تعقیب و مراقبت بسیار سری بود که در تمامی مذاکرات و مکالمات به صورت کدگذاری مطرح می شود.
🔻به عبارت دیگر این جزوه حاوی کلیدهای رمزشکن بود. شناسایی هویت جاسوسان آمریکا در شوروی سابق، خاورمیانه و سایر نقاط جهان، از دیگر اقدامات پولارد محسوب می شوند. نهایتا پولارد در سال 1985 در محلی خارج از سفارت اسرائیل در آمریکا و به جرم جاسوسی برای تل آویو دستگیر شد.
🔻پس از دستگیری وی، صهیونیست ها ضمن تکذیب وابستگی پولارد به موساد، اعلام کرد: روابط نزدیک با ایالات متحده به هیچ وجه اجازه نمی دهد اسرائیل به فعالیتهای اطلاعاتی در آمریکا بپردازد. شیمون پرز نخست وزیر وقت اسرائیل نیز جاسوسی در آمریکا را در تضاد کامل با سیاستهای اسرائیل دانست.
🔻سیاست انکار صهیونیستها علی رغم مصاحبه های متعدد پولارد در اعتراف به همکاری با موساد و درخواست از اسرائیل برای تأیید این همکاری و تسلیم این درخواست از سوی وکیل او به دیوانعالی اسراییل، تا نوامبر 1995 ادامه داشت که در نهایت در ماه می 1998 دولت نتانیاهو باصدور بیانیه ای از پولارد به عنوان مأمور رسمی دولت اسرائیل یاد کرد. حتی پس از قبول اتهام و به دنبال آن برگزاری دادگاه و احراز جرم، تحلیلی مبنی بر اینکه فعالیت پولارد در راستای خدمت به یک کشور دوست که نگران امنیت اسرائیل بوده است مطرح گردید.
✅ هرگونه استفاده از این مطلب فقط با ذکر نام و لینک و کانال خیمه گاه ولایت مجاز می باشد.
ادمین: حاج عماد انقلاب اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
💠نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا/ 1 🔻از سال 1970 اخباری به صورت پراکنده در دستگاههای خبری و
💠 نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا/ 2
🔻ترور رییس CIA توسط موساد
➖مطبوعات اسرائیل نیز همزمان با اعطای تابعیت از سوی مقامات رژیم صهیونیستی به پولارد، جرم وی را سنگین و ناپسند دانسته، اما جاسوسی آمریکا و اسرائیل در قبال یکدیگر را امری عادی تلقی کردند و اظهار داشتند که قواعد بازی حکم می کرد که مسئله به آرامی و با اخراج جاسوس حل می گردید.
➖در نهایت این موضوع با محاکمه و محکومیت پولارد به مجازات حبس ابد، به طور ظاهری پایان یافت. اما با گذشت بیش از دو دهه از این واقعه، رژیم صهیونیستی و لابیهای یهودیان با بزرگنمایی این مسئله سعی در بی گناه جلوه دادن پولارد داشتند. از جمله این اقدامات می توان به مواردی همچون: ایجاد سایت اختصاصی در حمایت از پولارد، برگزاری تظاهرات پنج هزار نفری در کنار دیوار ندبه در اعتراض به عدم آزادی پولارد، ایجاد سازمانها و کمیته های مختلف همچون "سازمان عدالت برای جاناتان پولارد" و "کمیته تلاش برای بازگشت پولارد به خانه"، اشاره نمود.
➖در تمامی این موارد با صدور قطعنامه هایی بر لزوم آزادی بدون قید و شرط پولارد و برنامه ریزی و سازماندهی بیشتر برای معرفی وی به عنوان یک قهرمان ملی در میان جوانان یهودی آمریکا و اسرائیل، تأکید شده است.
➖مورد دیگری که در سال 1919 رخ داد، افشای قتل رئیس سازمان سیا (CIA) توسط موساد بود که بعد از سه سال ابهام در چگونگی قتل "ویلیام کولبی"رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا "سیا"، فاش گردید که وی توسط موساد به قتل رسیده است. جسد کولبی در ماه می 1969 و بعد از چندین روز بی خبری از سرنوشت وی، در داخل قایقی کشف شد. در همین رابطه روزنامه لبنانی الکفاح العربی به نقل از نشریه "اسپوت لایت" واشنگتن نوشت: گروهی از روزنامه نگاران آلمانی به پرونده های محرمانه ای دست یافته اند که نشان می دهد مرگ کولبی، کار تروریستهای حرفه ای موساد می باشد. چون از سال 1973 یعنی زمانی که کولبی رئیس سازمان سیا شد وی به عملیات پاکسازی در داخل این سازمان پرداخت که برکناری تعدادی از عوامل موساد را به دنبال داشت. موساد پیش از ترور کولبی به این نتیجه رسیده بود که کولبی درصدد انتشار کتابی حاوی اطلاعات مهم و محرمانه درباره عملیات موساد در آمریکا بوده است.
ادمین: 12000
✅ هرگونه استفاده از این مطلب فقط با ذکر نام و لینک و کانال خیمه گاه ولایت مجاز می باشد.
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
💬سفیر جدید آمریکا در آلمان: "خوشحالیم که میبینیم شرکتهای آلمانی درحال متوقف کردن تجارتشان با ایران و به فشارآوردن بر رژیم ایران برای اینکه سر میز مذاکره برگردد، کمک میکنند.
🌐 @kheymegahevelayat
🔻روحانی: آمریکا به هیچیک از تعهدات خود پایبند نیست
رئیس جمهور در دیدار وزیر امور خارجه کره شمالی:
🔹آمریکای نامطمئن و غیرقابل اعتماد، به هیچیک از تعهدات خود پایبند نیست.
⛔️ مردم هزینه بسیار سنگینی دادند تا رئیس جمهور این را بفهمد!
⛔️ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
_همه رو بسیج کردم.. خیالت جمع باشه عاکف. به مهدی هم گفتم با نیروهاش همه جا پخش بشه. شورای اطلاعاتی ب
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت پنجاه و نهم
بعد از صحبت تلفنی با حاجی یه کم فکرکردم بازم، که باید چیکار کنم. من توی چابکسر دست تنها مونده بودم... نمیخواستم از تهران کسی بیاد کمک... چون اینطوری شاید بیشتر گره می افتاد توی کارم... زنگ زدم تهران به عاصف عبدالزهرا تا ببینم میتونم مجابش کنم بره بازجویی کنه از شمسیان که بهش تیر زده یا نه.. البته طوری که حاجی نفهمه...عاصف جواب داد تلفن و:
+الو سلام عاصف عبدالزهراء.. عاکف هستم.. تونستید از اون زنه که گفتید فامیلیش شمسیان هست بازجویی کنید؟؟ حداقل محل اختفای نیروهاشون توی شمال و برای من از زیر زبونش بکشید بیرون؟
_سلام... نه.. وضعیتش خرابه... دارن میبرنش اتاق عمل... اما راستش و بخوای توی همین چند دیقه من و حاج کاظم دوتایی یه بررسی کردیم تونستیم یه سرنخ از جاسوسی که مرتبط با سکوی پرتاب و تشکیلات ما بود پیدا کنیم. یه گروه هم فرستادم برای محافظت از خونه شیوا و خانوادش... چون حتما شیوا با خارج ایران در ارتباط هست و ممکنه برای کشتن مادر تو اون و تحت فشار قرار بدن از خارج.. چون تیم تهران دستگیر شده و از بین رفته.. برای همینم چون ممکنه تحت فشار قرار بدنش که مادرت و بکشه، ممکنه برن سراغ بچش تا اهرم فشاری باشه.. پیش بینی ما اینه.
+باشه... منم اینجا خبری شد با تهران هماهنگ میشم.. یاعلی
رفتم سمت اتاق فاطمه و به اون محافظ آقا هم که بیرون ایستاده بود، گفتم بیاد داخل..به اون دوتا نیروی مخصوص هم گفتم بیان داخل اتاق فاطمه.. وقتی اومدن گفتم:
«خوب گوش کنید چی دارم میگم..من دارم بیمارستان و ترک میکنم.. میخوام خیالم جمع باشه از اینجا. لطفا دقت کنید تا اتفاقی نیفته..»
به اون خانمه که فامیلیش یزدانی بود گفتم:
+شما اینجا داخل اتاق کنار فاطمه بمون... فقط آقای دکتر ایرانمنش و پرستار هم خانم رستگار حق دارن بیان بالای سر فاطمه... بقیه حق اومدن به داخل و ندارن. حواستون و جمع کنید.. خانم یزدانی کنار خانمم بمون تا توی اتاق تنها نمونه.. خانم یزدانی مجددا دارم تاکید میکنم غیر از دکتر ایرانمنش و خانم رستگار که پرستار این بخش هست احدی حق ورود نداره به این اتاق.»
به اون محافظ آقا هم گفتم دکتر داره وارد میشه خوب زیر نظرش بگیر.. همچنین پرستارو.. و خودت بیرون دم در بایست..فقط خانوم یزدانی داخل باشه.
به اون دوتا نیروی مخصوص هم گفتم:
«یکیتون کنار پنجره بیرون می مونه و یکی هم بره گشت آزاد بزنه. اون چندتایی هم که بیرون هستن بهشون بی سیم بزنید گشت آزاد بزنن و مورد مشکوک و با فیروفر در میون بزارن.. بهشون بگید نقاباشون و بردارن زن و بچه مردم وحشت نکنن..»
از بیمارستان اومدم بیرون و ماشین و گرفتم و رفتم سمت مخابرات ببینم آخر تونستن روی گوشی کوروش خزلی برای بازیابی اطلاعات گوشیش و بررسی تماس هایی که چندروز قبل مرگش داشته کاری کنند یا نه..
دلیل طول کشیدن این موضوع گوشی خزلی این بود که هیچ سیم کارتی یا خط تلفنی به اسمش نبود. سیم کارتشم توسط قاتلش که از تیم خودشون بود، دزدیده شد. گوشی همکه خرد و خاک شیر. برای همین سخت بود.
رسیدم مخابرات... حدودا یک ربع توی اون اتاقی که داشتن روی گوشی شکسته کار میکردن کنارشون موندم...همینطوری توی فکر بودم و آنالیز میکردم اوضاع و که چیزای خوبی به ذهنم رسیده بود.. دیدم گوشیم زنگ خورد... از همون خطی بود که بعد از گروگان گرفتن مادرم بهم زنگ زده بودن.. به اون اتاقی که مکالمات من و توی مازندران شنود میکرد و خودمم پیششون بودم گفتم:
+بچه ها فوری آماده شید.. دارن زنگ میزنن.. بررسی و رهگیری کنید ببینید تماس از کدوم منطقه هست دقیقا...
جواب دادم تماسشون و :
+بله؟؟ میشنوم...
_بهتره برای آخرین بار صدای مادرت و بشنوی...
مادرم تنگی نفس داشت.. گوشی رو گذاشتن دم گوش مادرم.. مادرم نفس_نفس زنان شروع کرد حرف زدن:
_الو.. پسرم.. نفس مادر... خوبی فدات شم..
با همون حالتی که نفس نفس میزد ادامه داد و گفت:
_گرنگهدار من آن است که من میدانم/شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد... خوبی مادر جان.. فاطمه چطوره.. نگران من نباش اصلا.. عمر دست خداست.. تا خدا نخواد برگی از درخت پایین نمیاد.. آرامشت و حفظ کن.. توکل به خدا و توسل به مادرمون حضرت زهرا هم فراموش نشه.
اشک توی چشمام جمع شد.. خدا برای هیچ کی این روز و نیاره.. حتی تصورش هم سخته... همینطور که به لب تاپ اون بنده خدا که داشت کار میکرد روی این تماس تا ببینه از کجا هست و مکان دقیقشون و پیدا کنه نگاه میکردم ، اشکم توی چشمام جمع شد بخاطر مادرم...
گفتم:
+الهی دورت بگردم...قربون چشمات برم من مادر مهربونم.. نگران نباش... زودتر از اون چیزی که فکرش و کنی میام پیشت و باهم بر میگردیم.. خاک بر سر من کردن که برا تو و فاطمه زهرا شدم باعث دردسر.. ببخشید من و توروخدا که همش باعث دردسرتونم.. قول میدم بیام برت گردونم مامان مهربونم.. دورت میگردم.. میام پیدات میکنم..
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و نهم بعد از صحبت تلفنی با حاجی یه کم فکرکردم بازم،
دور چشمات میگردم فدات شم.. تو غصه هیچچی و نخور..تو رو به روح بابا آروم باش.. نمیزارم برات اتفاقی بیفته.. لعنت به من که باعث همه دردسرای شما شدم.
اون زنه گوشی رو ازدم گوش مادرم برداشت و گفت:
آقای عاکف خان... متاسفانه شما فرصت دیگه ای نداری تا بفهمی ما چقدر جدی هستیم... انقدرم به مادرت نگو میام پیدات میکنم.. فهمیدی؟؟ تو هیچ وقت دستت به مادرت نمیرسه.. یعنی من نمیزارم برسه..حتی به جنازش.
منم نامردی نکردم و دست گذاشتم روی شاهرگش..صدام و پر از کینه و غضب کردم و آروم ولی خیلی محکم فقط یک کلمه بهش گفتم:
+به فکر پسر 9 سالت توی تهران باش.
آقا باید پیشم بودید و می دیدید و میشنیدید مکالمه رو .. انگار یه آب سرد بود این جمله روی آتیش... اون زنی که رجز میخوند اونطور این چندوقت، سیستم اطلاعاتی_امنیتی کشورو تهدید میکرد مثلا، دوبار خانواده من و گروگان گرفتند و خیلی چیزهای دیگه... یه هویی پشت تلفن خفه شد و لال شد...
دیدم این شگرد داره جواب میده انگار، ادامه دادم و بهش گفتم:
اگر کوچیکترین بلایی سر مادرم بیاد، یا اینکه کوچیکترین آسیبی بهش وارد بشه، یا اینکه فقط کافیه یه گوشه ای از چادرش خاکی بشه، به روح پدر شهیدم، به حضرت زهرای مرضیه قسم میخورم، کاری میکنم و بلایی سرت میارم که تا آخر عمرت نتونی بچت و ببینی.. و هرجای این کره خاکی برید پیداتون میکنم.. باور کن هر جای این دنیا برید پیداتون میکنم. وقتی هم دستم بهتون برسه زجر کشتون میکنم.. پوست تنتنون و میکنم با انبر و قیچی.. والله این کارو میکنم... شیرفم شد؟؟پس مواظب باش به مادرم اهانتی نشه.. چرا خفه شدی؟
چند ثانیه گذشت و انگار جنون بهش دست داده باشه، یه هویی داد زد و گفت:
_دروغ میگی... نه نه... تو دروغ میگی لعنتی... دروغ میگیییییی.... اگه دستت به بچم برسه دیگه مادرت و نمیبینی.. تو گه میخوری به بچم دست بزنی..
یه هویی دیدم ارتباط قطع شد...
به مسئول ردیابی و رهگیری اون خط گفتم: « پیداش کردی؟»
گفت: « نه »...
وقتی گفت نه ، فقط خودم و کنترل کردم.. وقتی میگم کنترل کردم شما خودتون حساب کنید اگرنمیکردم چی میشد دیگه..
یه نکته ای روهم خوبه بهتون بگم.... چون طبق دستور شورای عالی امنیت ملی اینترنت و خطوط موبایلی و تلفنی بیشتر نقاط کشور و از جمله تهران و شمال کشورو تا پایان این عملیاتِ امنیتی محدود و بعضاً قطع کرده بودیم ، برای همین این دو تا تیم از هم مطلع نبودند و ارتباطی نمیتونستن بگیرن... تیم تروریستی مستقر در شمال کشور خیال میکردند برای تیم تهران هنوز اتفاقی نیفتاده... برای همین خیال میکردند ما نمیتونیم کاری کنیم یا تهدیدی کنیم...
بگذریم...
خدا خدا کردم دوباره زنگ بزنه... ولی نه اینکه زنگ بزنه و بگه برو فلان جا جنازه مادرت و تحویل بگیر...
دوست داشتم دوباره زنگ بزنه و تهدید کنه و یه چیزی بگه و منم وقت بگیرم ازش تا بچه های مخابرات ردش و بزنن.
یک ربع بعد از آخرین تماسِ تیم جاسوسی_تروریستی مستقر در مازندران با من، دیدم دوباره خودشون زنگ زدن..
به بچه ها گفتم:
+دارن زنگ میزنن.. آماده اید برای رهگیری؟
_آره، شروع کن.
جواب دادم تماسشون و !!
+میشنوم.. بگو..
_ببین آقای امنیتی.. آقای عاکف خان.. دیگه داری حوصلمون و سر میبری... خطوط ارتباطی ما با تهران قطع هست... اگر به خواسته ما توجه نکنی ، تهدیدمون و جدی میکنیم.. این آخرین تماس من با شماست... الآن هم، وقتی قطع کردم میخوام اولین تماسم با تهران باشه.. در غیر اینصورت..........
اومدم وسط حرفش و گفتم:
+بهتره یاد پسرت باشی... تو مادری... حیفه که بیفتی توی دام کارای تروریستی و جاسوسی و اداره کردن خونه های تیمی و دختران فراری... برگرد و توبه کن تا دیر نشده.. برگرد به مادر بودنت برس.. برگرد به اصالتت. تو زن هستی.. برده جنسی و کلفت غربی ها و تفکرشون نیستی.. تو زن ایرانی هستی..
_ اونش به تو ربطی نداره...هرکاری دوست داشته باشم و هرجوری دلم بخواد زندگی میکنم و فساد میکنم.
همزمان به بچه ها و کاراشون و سیستم روبرو نگاه میکردم تا ببینم اون نقطه تماس و پیدا میکنن یا نه، که بفهمم تونستن مکان اختفای تروریستا که مادرم پیششون بود و پیدا کنند که اگر نتونستن بازم معطلشون کنم.. ادامه دادم به جنگ روانی و حرف زدن و عصبانی کردن شیوا ..وقتی گفت به تو ربطی نداره منم بهش گفتم:
+چرا اتفاقا به من ربط داره... خیلی هم ربط داره.. خودتم میدونی اگر بخوام، میتونم کاری کنم تا آخر عمرت دستت به بچت نرسه... خودم حاضرم بگیرم بزرگش کنم اما زیر دست یه مادر تروریست قد نکشه.. شیوا خودت و از لجن نجات بده.. قول میدم کمکت کنم.. روش و اخلاق و شیوه ی دستگاه قضایی و اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی اینه که کمک کنه به کسانی که پشیمون شدن و دور فساد و خط کشیدن و میخوان زندگی سالم داشته باشن.
_خفه شووووو.... خفه شوووو لعنتی.... انقدر اسم بچم و نیااررررر... انقدر نگو پسرت پسرت..
خیمهگاه ولایت
دور چشمات میگردم فدات شم.. تو غصه هیچچی و نخور..تو رو به روح بابا آروم باش.. نمیزارم برات اتفاقی بیف
شدت جنگروانیم و بیشتر کردم.. با شیطنت و کنایه بهش گفتم:
+شیوا، بچه داریاااا .. حواست هست؟! چشمای پسرت خیلی قشنگه.. موهاشم خیلی نازه.. خیلی خوشگله.. دلت میاد دیگه تا آخر عمرت این ماه پسرو نبینی؟؟ تو چه مادری هستی.. بدبخت..خاک برسرت کردن حیفه این بچه نیست.. آخ آخ.. میدمش اصلا بهزیستی..
_ببین باور کن یه بار دیگه اسم بچم و بیاری، یا اینکه بخوای پسرت پسرت و بچت بچت بکنی، یه تیر میزنم توی مغز مادرت.. ببین حالا من اینکارو میکنم یا نه..
شیوا همین که داشت این چرت و پرتارو میگفت و تهدیدم میکرد یه هویی دیدم برای اولین بار توی تمام این تماسا صدای یه مرد اومد.. فاطمه گفته بود یه مرد هم باهاشون هست ولی خب زیاد ندیده بودش اون و.
اون مرده گوشی و از شیوا گرفت و گفت:
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
توضیح پلیس درباره کشتهشدن یک شهروند در حوادث کرج /سلاح "جنگی" بود
رئیس پلیس آگاهی:
🔹با جدیت میتوانم بگویم که سلاح استفاده شده در قتل وی جزو سلاحهایی نبوده که نیروی انتظامی از آنها استفاده میکند.
#امنیت_ملی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
شدت جنگروانیم و بیشتر کردم.. با شیطنت و کنایه بهش گفتم: +شیوا، بچه داریاااا .. حواست هست؟! چشمای پ
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت شصت
شیوا همین که داشت این چرت و پرتارو میگفت و تهدیدم میکرد یه هویی دیدم برای اولین بار توی تمام این تماسا صدای یه مرد اومد.. فاطمه گفته بود یه مرد هم باهاشون هست ولی خب زیاد ندیده بودش اون و.
اون مرده گوشی و از شیوا گرفت و گفت:
_گوش کن عاکف سلیمانی... تماس بعدی رو این خانم نمیگیره. تماس بعدی رو خودم میگیرم... میخوام محل جنازه مادرت و بهت بگم... تمام...
قطع کرد...
فوری رفتم کنار میز کار اون کارمنده مخابرات گفتم:
+چیشد.. پیدا کردی؟
_تونستم محدوده رو پیدا کنم... بازم دقیق نشده پیدا کنیم... چون اونا آموزش دیده هستند ظاهرا... زود قبل شناسایی قطع میکنند.. به احتمال قوی هم از خطوط ماهواره ای استفاده میکنن.
+بهم بگو محدودشون کجاست؟
_طرفای سرولات... البته اگه جاشون و عوض نکنند،حتما توی تماس بعدی میتونم جاشون و پیدا کنم...چون سیوش کردم.
+پس حتما سیوش کن این و.
نقشه رو نگاه کردم بهش گفتم:
+اینجا که همش جنگل و کوه هست.
_احتمالا توی جنگل باید باشن.
+پس یه کاری میکنیم.. من میرم اون سمتی... اگه خبری شد و اونا به من زنگ زدند، تلفنم و کنترل کن و خبرش و بهم بده.
حرکت کردم به سمت منطقه مورد نظر.. با فیروزفر هم هماهنگ کردم تا از اون طرف خودشون و فوری برسونن و یه تیم مخصوص رهایی گروگان 15 نفره هم بفرستند همون محدوده.
به فیروز فر گفتم: «من دارم میرم سمت سَروِ لات... اونجا میبینمتون.. امیدوارم زودتر برسید و به هم دست بدیم.»
حرکت کردم سمت همون محدوده ای که میدونستیم تیم تروریستی همون اطراف هستن..
یه چهل دیقه بعد رسیدم و دیدم از 200 متریه نزدیک منطقه مورد نظر جاده رو بچه های اطلاعاتی امنیتی و عملیاتی بستن و به محض دیدن من باز کردن جاده رو ، تا من برم.. یه صد متر جلوتر که رفتم دیدم فیروزفر و تیمش مستقر شدن...
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت فیروزفر، بهش گفتم:
« خبری نشده؟ مورد مشکوکی، یا چیزی که کمکمون کنه بهش نرسیدید؟»
اونم گفته: « نه متاسفانه.. منتهی بچه ها دارن گشت های امنیتی رو ادامه میدن.»
همزمان داشتیم حرف میزدیم دیدم تلفنم زنگ میخوره...نگاه کردم دیدم همون خط تروریست ها هست که بهم زنگ میزدن... بی سیم زدم به بچه های رهگیری مکالمات و گفتم:
«از عاکف به 100____از عاکف به 100____بگیرش داره زنگ میزنه...»
بعدش جواب دادم تلفن و:
+بله...میشنوم حرفاتون و !
دیدم کسی جواب نمیده و حرف نمیزنه... بعد از چند ثانیه صدای یه زن و شنیدم که انگار با من حرف نمیزد و داشت با یکی که پیشش بود، با اون حرف میزد و میگفت:
«آرمین من خواهش میکنم.. من هرکاری که کردم فقط بخاطر پسرم بوده.. اگه بچم و از دست بدم پول به چه دردم میخوره.. الانم که با شماها دارم کار میکنم برای پوله.. ههععیییی .. ای کاش وارد این بازیا نمیشدم هیچ وقت..»
دو زاریم افتاد و متوجه شدم زنه پشیمون شده و تهدید من اثر گذاشته و جنگ روانی موثر واقع شده.. اونم یواشکی زنگ زده بهمون از این طریق آمار بده که کجا هستند. چون نمیتونست جلوی اون شخص بگه پشیمون شدم و به ما خبر بده که بیاید ما فلان جاییم... البته احتمال اینکه دام و حیله بودن این قضیه هم بود که من و گیر بندازن تا نقششون و عملیاتی کنن و ضربه ای به سیستم اطلاعاتی امنیتی ایران بزنن با ربایش من.
داشتم به تماسی که گرفتن و صحبت هایی که میکردن گوش میدادم، که بچه ها بی سیم زدند و گفتن:
_از 100 به عاکف...
+ بگو 100.. میشنوم..
_مکان دقیق کفتارها پیدا شد.. الان دقیقا داخل جنگل های سرولات هستند.. احتمالا توی ارتفاعاتش..»
گفتم:
« 100 ___ممنونم.. پیغامت دریافت شد..فقط خیلی زود همین الآن ، مختصاتش و بفرست روی گوشیم...تمام.»
خودم یکطرفه تلفن تروریستهارو قطع کردم و آمار دقیق محل اختفای اونارو مخابرات بهم داد، و روی گوشیم دیدم... با جی پی اس، دقیق بررسی کردم و دیدم نزدیک این کوه جنگلی یه ساختمون پنج شیش طبقه نیمه کاره هست.. دیگه یقین پیدا کردم همونجا هستند.
فوری با فیروزفر و تیم رهایی گروگان و بچه های امنیتی شیش هفت تا ماشین شدیم رفتیم سمت بالای جنگل که اون ساختمون نیمه کاره اونجا بود..
توی مسیر قبل اینکه برسیم به ساختمون توی اون کوه جنگلی، یه تماس با تهران گرفتم و به حاج کاظم خبر دادم و گفتم:
«عاکفم... زنه زنگ زده و گوشیش و روشن گذاشته و حرف نزده.. ظاهرا میخواسته جاش و پیدا کنیم..احتمالا تهدیدم موثر بوده..»
حاجی گفت:
_چیکار کردی مگه که طرف اینطور وا داد خودش و !!!!
+مهم نیست..بعدا میفهمید. دست گذاشتم روی شاهرگش..
_عاکف حواست باشه دام نباشه. احتمالا میخوان به تو برسن شاید.. همه ی جوانب و در نظر بگیر.
+حواسم هست.. خودمم به همین فکر کردم.
_شرایط حفاظتی رو رعایت کن.. ریز به ریز تصمیماتت و با ما ، در تهران هماهنگ کن.. موفق باشی.
+شنیدم.. یاعلی
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت شصت شیوا همین که داشت این چرت و پرتارو میگفت و تهدیدم میکر
رفتیم با بچه ها به سمت ارتفاعات جنگلیه سرولات...یه جاده خیلی بدی داشت.. یادم نمیره.. خیلی خطرناک هم بود..حدود 500 متری مونده بود برسیم به ساختمون که بی سیم زدم گفتم ماشینارو توی جنگل بزارن و پیاده بریم بقیه مسیرو .. دوتا از نیروهای مخصوص و برای مراقبت از ماشین گذاشتیم اونجا و بقیه راه و به خاطر اینکه، تروریستا نفهمن ما داریم بهشون میرسیم، پیاده رفتیم سمت اون ساختمون که 90 درصد یقین داشتیم اونجا هستن.
پیاده و خیلی حفاظت شده از لای درختا میرفتیم بالا و سمت ساختمون.
دویست متر مونده بود به ساختمون برسیم که همه پشت یه سنگ بزرگ و بلند، سنگر گرفتیم... بررسی کردیم که برای نزدیک شدن به ساختمون از چه شیوه ای استفاده کنیم..
من دوره های مخصوص و کارای اطلاعاتی و عملیاتی در جنگل و دیده بودم و تاحدودی میتونستم هدایت کنم.. ولی بچه های نوپو یا همون یگان ویژه و نیروی مخصوص کاربلدتر بودن..چون کارشون این بود.
خلاصه با مشورت و تبادل نظر، تونستیم تقسیم بشیم و از هم جدا بشیم و گروه_گروه به ساختمون برسیم..
به محض رسیدن دستور دادم به تمام نیروها که اطراف ساختمون و پوشش بدن و محاصره کنند.
رسیدیم دم ورودی ساختمون.. فوری خودم و فیروزفر و چندتا از بچه های رهایی گروگان رفتیم از پله ها بالا.
نمیدونستیم توی این ساختمون نیمه کاره پنج طبقه و بزرگ، تروریست ها توی کدوم قسمتش و کدوم اتاقای نیمه کاره این ساختمون هستند و سنگر گرفتند..
کُلتم و در آوردم و دونه به دونه اتاقارو با حفظ شرایط امنیتی، من و اون تیم رهایی گروگان می گشتیم.
همینطوری گشتیم و رسیدیم طبقه سوم.. شک کردم این طبقه باشن یا نه.. هر طبقه ی این ساختمون چیزی حدود 500 متر بود و خیلی بزرگ بود.. وارد محوطه طبقه سوم شدم. سرتیم خودم بودم... آروم رفتم جلو تا از پشت دیوار ببینم فضای درورنی اون طبقه رو ... یه لحظه دیدم یکی کنار یه دیواره و آماده هست برای شلیک.. ظاهرا از قبل متوجه حضور من شده بود..
تا اون آدم و دیدم به سمتش شلیک کردم و اون پشت دیوار فوری سنگر گرفت. با صدای شلیک،، یه هویی صدای جیغ یکی بلند شد... فهمیدم مادرم و تیم گروگان گیرا همین طبقه هستن..
من که شلیک کردم بلافاصله پشت دیوار سنگر گرفتم..
اون پسره هم سنگر گرفت.. از یه سوراخ کوچیکی که روی دیوار، کَنده کاری شده بود و نیمه تعمیر بود، اتاقی که مادرم و تیم تروریستی بودن و میدیدم..
اون پسره که نمیدونستیم کیه و در آخرین تماسی که شیوا گرفت و، ولی با من حرف نزد، و با یکی دیگه حرف میزد و اسمش و موقع صحبت صدا میزد آرمین، از توی سوراخ دیوار دیدم یه تیر زد سمت شانه ی سمت راست همکار تروریستش یعنی همون شیوا..
چون ظاهرا فهمیده بود که اون مکان و لو داده... اون زن دقیق افتاد جلوی مادرم.. مادرم شوک بزرگی بهش وارد شد..
من از توی اون سوراخ کوچیک روی دیوار دیدم اون پسره فرار کرد و رفت سمت یه اتاق دیگه و بعدش از توی اون اتاق فرار کرد یه طبقه بالاتر..
چون دیوارا باز بود، و اونم میتونست از بعضی جاهاش به سمت پله ها در بره..
شانسی که آوردیم ساختمون نیمه ساخت بود و ما میتونستیم بدونیم چی به چیه.
منم میدونستم این فرار بکن نیست.. چون کل ساختمون محاصره بود.
وقتی فهمیدم اون از این طبقه رفته، فوری رفتم سمت مادرم و دستاش و باز کردم... تا من و دید گفت فاطمه خوبه؟؟؟
گفتم آره.. هیچ جای نگرانی نیست.
هم زمان فیروزفر سر رسید..
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
⭕️ رزمایش سپاه در بستن تنگه هرمز، فرمانده ارتش آمریکا را مجبور به واکنش کرد
👤ژنرال ووتل: ایران میتواند تنگه هرمز را مینگذاری کرده و در آنجا رادار و سامانههای موشکی مستقر کند
🔸رزمایش دریایی ایران پیامی به آمریکا بود
🔸برای ضمانت آزادی ناوبری در این آبها آمادگی داریم
🔸بخش عمده فعالیتهای ایران در آبهای تنگه هرمز مرتبط با نیروهای قدس سپاه پاسداران و فرمانده آنها سرلشکر «قاسم سلیمانی» هست
🔺هر جا که نشانی از فعالیت ایران میبینید، ردپای قاسم سلیمانی هم مشاهده میشود.
ادمین: حاج عماد مغنیه جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
رفتیم با بچه ها به سمت ارتفاعات جنگلیه سرولات...یه جاده خیلی بدی داشت.. یادم نمیره.. خیلی خطرناک هم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت شصت و یکم
وقتی فهمیدم اون از این طبقه رفته، فوری رفتم سمت مادرم و دستاش و باز کردم... تا من و دید گفت فاطمه خوبه؟؟؟
گفتم آره.. هیچ جای نگرانی نیست...
هم زمان فیروزفر سر رسید..
بهش گفتم:
«خواهشا برو پایین بمون جلوی ساختمون و مدیریت کن... تیم های مربوط به خودت و از اونجا هدایت کن.. فقط داری میری پایین مواظب خودت باش.. چون اون نامرد همین دوروبر هست و کمین کرده..»
فیروزفر فوری برگشت پایین و منم به دوتا از بچه های نیروی مخصوص گفتم شما بامن بیاید بریم دنبال اون پسره.. چون احتمالا اون رفته طبقه بالا..
به دوتا دیگشون گفتم «یکیتون اینجا بمونه و یکی دیگتون بره تجهیزات پزشکی رو بیاره بالا تا این زنه که به شونه هاش تیرخورده زنده بمونه و خون زیادی ازش نره.. به اعترافاتش نیاز دارم من...»
بخاطر اینکه این زن روحیه بگیره و نترسه جلوش زنگ زدم به تهران و به حاج کاظم گفتم:
« فوری بچه شیوا رو پیدا کنید واسم.. خیلی زود یه گوشی بهش برسونید با مادرش حرف بزنه..»
حاجی گفت: بچه و مادربزرگش و آوردیم پیش خودمون 034 .. الان میدم گوشی و...
گوشی و دادم به شیوا تا با بچش حرف بزنه... مادرم و نگاش کردم دیدم مظلومانه داره نفس نفس میزنه.. چون آسم هم داشت.. بی سیم زدم به اونی که رفته بود از پایین تجهیزات پزشکی بیاره.. بهش گفتم که همراه خودش دستگاه اکسیژن و اسپری تنفسی بیاره بالا..
مادرم و بوسیدم و حرکت کردم سمت طبقه های بالاتر..
رفتم یه طبقه بالاتر.. فضای ساختمون انگار شکل بیمارستان بود.. با کلی اتاق.. دونه دونه داشتیم من و اون دوتا نیروی مخصوص میگشتیم... همینطور که داشتم میگشتم دیدم یکی مسلح 5 متریه من ایستاده... فوری خواستم برگردم پشت دیوار تا بهم شلیک نکنه، اما یه تیر شلیک کرد خورد به بازوی سمت راستم.. بلافاصله خودم و کشیدم عقب.. اون دوتا نیروی مخصوصم سنگر گرفتند..
کل طبقات و همچین بیرون ساختمون و حتی داخل ساختمون محاصره بود.. ساختمون از دو سمت راه داشت و پله میخورد به راهروها... اون بیشرف از هر سمتی میرفت ، یا میخورد به بچه های نهاد امنیتیمون، یا میخورد به بچه های رهایی گروگان و نیروی مخصوص..
هر سمتی میرفت برگشت میخورد و، وسط راه دوباره برمیگشت یه سمت دیگه.. تا اینکه دو سه بار این کار و کرد و مارو داشت دور میزد...
یه جایی داشت فرار میکرد بیاد از طبقه چهار پایین، که من متوجه شدم، بی سیم زدم:
+تیم مستقر در راهروی طبقه چهار آماده باش.. یه تروریست از پله های وسط ساختمون داره میاد سمتت»
یکی از بچه های نیروی مخصوص از پشت دیوار یه هویی اومد بیرون و مستقیم زد کنار قلب آرمین و، اون و به درک واصل کرد.. آرمین تروریست هم همینطور مثل یه توپ قِل خوردو رفت پایین جلوی پای نیروی ویژه افتاد.
من دیگه بیحال شده بودم. دیگه خسته شده بودم.. بهم ضعف دست داد.. چون چند روز بود هیچ چی جز دو سه لقمه نون و یکی دوتا خرما چیزی نخورده بودم... آرمین که افتاد خیالم جمع شد.. همونطور که دیدم افتاد، منم کنار همون دیوار افتادم پایین و تکیه دادم و نشستم..
از شدت ضعف و خون ریزی که کتفم داشت، احساس حال تهوع میکردم.. فقط بی سیم زدم فورا کل ساختمون و پاکسازی کنند...
به زور با کمک دوتا نیروی مخصوصی که همراه من بودند، بلند شدم و رفتم اون طبقه ای که مادرم و شیوا بودن.. وقتی رسیدیم، مادرم تا من و دید جیغ کشید.. چون شوکه شد ، وقتی دید سمت راست بدنم کلا خونی هست و بیحالم و ضعف دارم و تموم لباسم خونی و خاکی شده بود خیلی ترسید.. چون رنگ لباسمم روشن بود پیرهنم بیشتر جلوه میکرد..
مادرم بلند شد از کنار زنه و اومد سمت من و هی نفس نفس میزد و میگفت:
_پسرم چی شده.. تو رو خدا چیشده.
با بی حالی گفتم:
+چیزی نیست قربونت برم من. یه خراش ساده هست..چرا انقدر بی تابی میکنی.. بشین همینجا روی این کیسه سیمان.. بشین راه نرو پاهات درد دارن.. منم چیزیم نیست..
به زور با زانوهام رفتم بالای سر شیوا که بچه های امدادی نیروی مخصوص اومده بودن تا جلوی خون ریزی بازوهای شیوارو بگیرن و بعدش ببرنش بیمارستان.. بهش گفتم:
+حالا که گیر افتادی.. مثل آدم فقط یک کلمه بگو جاسوس شما توی مرکز ما، یا سکوی پرتاب کی بوده؟
دیدم حرف نمیزنه..دوباره ازش پرسیدم دیدم حرف نمیزنه.. به تیم پزشکی گفتم بلند شن برن کنار.. با پاهام روی دست شیوا دقیقا نزدیک زخمش و که گلوله خورده بود، لگد کردم و نالش رفت هوا.. بهش گفتم:
+ بهت خیلی امتیاز دادم تا حالا.. گذاشتم با بچت حرف بزنی و... اما برای بار آخر بهت میگم.. همین الان بهم بگو جاسوستون کی بوده ؟
زنه یه چیزی گفت، که دوست داشتم زمین دهن باز کنه و من برم توش.. اسم کسی رو آورد که داشتم دیوانه میشدم..
گفت:
_جاسوس نبود... فرمانده عملیات ما بود !!!
+خب کی بوده؟ اسمش چی بوده؟
گفت:
✍ ادامه دارد....
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت شصت و یکم وقتی فهمیدم اون از این طبقه رفته، فوری رفتم سمت
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
سلام.
به نظرتون جاسوس در مستند داستانی امنیتی عاکف کیه؟
جواباتون وبفرستید به ادمین:
ارتباط با ما:
@akef_soleymani
✡ دیدار با ترامپ
1⃣ امسال، #حسن_روحانی برای شرکت در ۷۳مین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۸/ ۲۷ شهریور ۱۳۹۷) به نیویورک میرود.
2⃣ در یادداشتهای پیشین دلایل مخالفتم را با دیدار روحانی و #ترامپ بیان کردهام و نیاز به تکرار نیست. در مهر ۹۲، که درباره دیدار روحانی با اوباما، مینوشتم، تأکید کردم:
✍ «اگر ایران در فضای پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و در زمانی که دولت بوش تهاجم نظامی به خاورمیانه را با شدت آغاز کرده بود، خواستار مذاکره با آمریکا در سطوح عالی میشد، یقیناً از موضع ضعف تلقی میشد...»
3⃣ امروز فضا نامساعدتر از زمان جرج واکر بوش است. بوش دولتی باثبات داشت و مورد حمایت جدی شخصیتهای تأثیرگذار حزب جمهوریخواه بود ولی ترامپ حتی از این امتیاز نیز برخوردار نیست.
4⃣ نگرانم که تا سفر آتی روحانی به نیویورک فضای داخلی ایران را چنان وخیم کنند که «دیدار تاریخی» روحانی با ترامپ برای عامه مردم موجه و مقبول شود؛ روحانی در کسوت «ناجی ایران» از خطر فروپاشی ظاهر شود و ترامپ «قهرمان سیاست خارجی» آمریکا جلوه کند که به چنان دستاوردهایی نایل آمده که اسلاف او در خواب نمیدیدند.
5⃣ بدینسان، موقعیت متزلزل ترامپ تثبیت خواهد شد و در دور بعد نیز پیروز انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود.
✍ عبدالله شهبازی
ادمین: حاج ایوب
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
✅ یک تیم تروریستی در شمال غرب کشور منهدم شد
🔹به گزارش روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع)، این قرارگاه روز شنبه در اطلاعیه ای اعلام کرد: شب گذشته یک تیم مجهز تروریستی وابسته به استکبار جهانی و سرویس های اطلاعاتی بیگانه که قصد نفوذ به کشور از منطقه مرزی اشنویه برای ایجاد نامنی و انجام اقدامات خرابکارانه را داشت در کمین رزمندگان غیور و شجاع قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) نیروی زمینی سپاه گرفتار و طی درگیری سنگین حداقل 10 نفر از تروریست ها به هلاکت رسیدند و تعداد دیگری نیز زخمی شدند.
🔹این اطلاعیه افزوده است: با انهدام این تیم تروریستی مقادیر قابل توجهی سلاح، مهمات و تجهیزات ارتباطی ضبط و به دست رزمندگان اسلام افتاده است.
#امنیت_ملی
ادمین: حاج عماد انقلاب اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
🔴 آیتالله علمالهدی: دلار ۳۰۰۰ تومانی با مذاکره "۱۰،۰۰۰ تومان" شد، بازهم میخواهید مذاکره کنید؟/ با مدیریت اقتصادی مشکلات را حل کنید
🔺 رفتید و مذاکره کردید؛ دلار ۳۰۰۰ تومان را ۱۰،۰۰۰ تومان کردید، کار دیگری کردید؟ بازهم میخواهید مذاکره کنید؟
🔺 آمریکا و اروپا نیز امروز دشمن قسمخورده هستند و اروپا نیز میخواهد همان کار آمریکا را صورت دهد اما هر کدام با یک روش جلو آمدهاند.
🔺مسلمانان در زمان جنگ احزاب قوت لایموت هم نداشتند اما وضع امروز ما از آن موقع خیلی بهتر است.
🔺متشکریم که انبار احتکار را کشف کردید اما انبار احتکاری که صدها و هزارها خودرو که با پول دزدی احتکار شده را نیز بگیرید و فقط انبار سیمان را نگیرید.
🔺 اگر بناست با مفسد اقتصادی برخورد شود در رأس مفسد اقتصادی دستگاههای زیر نظر وزارت صنعت است که تولید خودرو دارند اما سایتشان خاموش است و خودروی 30 تومانی 50 تومان شده است.
➖➖➖➖➖➖
#کانال_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت )
✅ ایتا👇
🌐 @kheymegahevelayat
✅ سروش👇
🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاک بر سرت. پاشو شب برو خونت بگو سبحان الله
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
خاک بر سرت. پاشو شب برو خونت بگو سبحان الله 🌐 @kheymegahevelayat
عاکف سلیمانی
بعضی مسئولین جمهوری اسلامی ایران ریششون تا کنار چشمشونه، و یقه دیپلمات تا کنار دهانشونه، به شکلی که کم مونده خفه بشن، اونوقت، فساد اخلاقی، و فساد مالی و اذیت کردن مردم شده کارشون.
برای یک امضا، مردم رو سه ماه میبرن میارن. هم خودت غلط میکنی که پشت اون میز نشستی و هم اون بی ریشه ای که تورو اونجا قرار داد.
پدر مردم وبعضی از این نهادها در آوردن. تا رشوه نگیرن کار نمیکنند.
➖➖➖➖➖➖
#کانال_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت )
✅ ایتا👇
🌐 @kheymegahevelayat
✅ سروش👇
🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
خیمهگاه ولایت
💠 نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا/ 2 🔻ترور رییس CIA توسط موساد ➖مطبوعات اسرائیل نیز همزمان
💠 نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا/3
🔻استراق سمع موساد از ادارات مهم دولتی آمریکا
➖در سال 2000 میلادی، نشریه آمریکایی "اینساید" از جاسوسی و استراق سمع اسرائیل از ادارات مهم دولتی آمریکا در ابعادی وسیع خبر داد. این نشریه به نقل از پلیس آمریکا نوشت که یک کارمند شرکت مخابرات آمریکا، مکالمات تلفنی کاخ سفید، وزارت امور خارجه و سایر ادارات مهم دولتی آمریکا را شنود می کرده است. براساس گزارش این نشریه، پلیس فدرال آمریکا (FBI) پی برد که موساد از فقدان امکانات کافی محافظتی وزارت خارجه آمریکا به منظور استراق سمع مکالمات آن نهایت سوءاستفاده را به عمل آورده است.
➖منابع پلیس آمریکا خاطرنشان کردند که عوامل موساد در آمریکا، با بهره گیری از پیشرفته ترین امکانات، تمامی مکالمات تلفنی و مکاتبات الکترونیکی کاخ سفید، شورای امنیت ملی، وزارت امور خارجه و وزارت دفاع آمریکا را در سریع ترینزمان ممکن در اختیار سران اسرائیل می گذاشتند.
➖در بیست و یکم ماه می سال 2000 نیز مجله تایمز لندن با استناد به منابع دولتی آمریکا، گزارش داد که دولت اسرائیل، پستهای الکترونیکی و سایر ارتباطات مخابراتی بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا را شنود نموده است. این افشاگری زمانی صورت گرفت که ایهودباراک برای انجام گفتگوهایی با کلینتون درباره روند صلح خاورمیانه به واشنگتن سفر کرده بود. حتی در جریان رسوای اخلاقی کلینتون، در گزارش "کنت استار" قاضی ویژه تحقیق به نقل از کلینتون آمده بود که چگونه وی به مونیکا لوینسکی شرح داده که مکالمات تلفنی او توسط یک کشور دیگر شنود می شوند و چنین به نظر می رسید که به اسرائیل اشاره داشته است.
➖چند ماه پس از حملات 11 سپتامبر، شبکه خبری فاکس نیوز طی گزارشی اعلام کرد که اف.بی.آی، حدود 100 اسرائیلی را که به سیستم استراق سمع تلفنی منابع دولتی آمریکا نفوذ کرده بودند به طور مخفیانه ای دستگیر نمود. این افراد ارتباط مستقیمی با سرویسهای امنیتی، نظامی و جنایی آمریکا داشته اند. این شبکه خبری فاش ساخت که اسرائیل توسط دو شرکت اسرائیلی "آمدوکس" و "کومورزاینفو سیز" که در زمینه تولید نرم افزارهای مخصوص مخابرات و استراق سمع فعالیت می کنند، بسیاری از مکالمات تلفنی و بسیاری از پستهای الکترونیکی را در آمریکا رهگیری و کنترل می کند. اما یک هفته پس از پخش خبر مزبور توسط شبکه فاکس نیوز، این خبر حتی از سایت اینترنتی همین شبکه حذف شد و سایر رسانه های گروهی آمریکا نیز هیچ گونه مطلبی را در ارتباط با این مسئله مطرح ننمودند.
➖کارل کمرون خبرنگار فاکس نیوز نیز در گزارش خود اعلام کرد که هر شخصی که در محافل سیاسی آمریکا و یا سرویسهای اطلاعاتی این کشور قرار دارد اگر بخواهد به طور گسترده ای به این مسئله بپردازد، ممکن است جان خود را از دست بدهد.
#سازمان_های_جاسوسی
#موساد
#استراق_سمع
✅ هرگونه استفاده از این مطلب فقط با ذکر نام و لینک و کانال خیمه گاه ولایت مجاز می باشد.
ادمین: حاج عماد انقلاب اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
✖️«مالونی» کارشناس اندیشکده بروکینگز نوشت: همه گمان می برند اقتصاد ایران در کوتاه مدت سقوط خواهد کرد. صحیح نیست؛ این اقتصاد حتما آسیب می بیند؛ اما می تواند زنده بماند
@kheymegahevelayat