خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهل_و_دو به خانوم ام البنین گفتم: «من 99 تا صلو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_سه
فرودگاه امام خمینی...
با حاج کاظم و تیم حفاظتش وارد فرودگاه شدیم.. حاجی به تیم حفاظتش گفت «از منو عاکف فاصله بگیرید.» اوناهم فاصله گرفتند و از چندمتر عقب تر حرکت میکردن تا همه چیز طبیعی جلوه کنه.
هیچ کسی خبر نداشت داره چی میگذره، وَ چه اتفاقاتی داره زیر پوست این پرونده می افته. بعضیا خیال میکردند افشین عزتی خائن هست، بعضیا هم خیال میکردند خادم. از بالا تا پایین به جر رهبری و امینشون که این پیام و بهشون رسوندن، همه سردرگم بودن. تمام رسانه های ایران مشتاق این لحظه بودن.
وقتی بچه های ما خبر دادند عاصف و خانوم افشار وارد سالن شدند، به یکی از بچه ها یه گوشی ریزی دادم تا برسونه به عاصف و بعد از اینکه گذاشت داخل گوشش با هم ارتباط بگیریم. رفتم روی خط عاصف... گفتم:
+عاصف صدای من و داری!
_بفرمایید آقاعاکف.. درخدمتم.
+رسیدن بخیر.
_ممنونم آقا.
+دکتر در چه وضعیتیه؟
_داریم نزدیک پله برقی میشیم.
چندثانیه بعد دیدم معاون وزیر خارجه و همچنین معاون وزیر در امور غرب آسیا «خاورمیانه» وَ دکتر افشین عزتی و... دارن از پله برقی میان پایین. خبرگزاری های رسمی کشور و عکسان خبری داشتند عکس میگرفتند. صداوسیماهم اومده بود برای گزارش و... !
یه هویی چشمم خورد به عاصف عبدالزهرا که از پشت سرشون داشت با فاصله می اومد، اما فورا برگشت بالا.
علیرغم اینکه بخاطر مشکلات زندگیم و بیماری همسرم، به اضافه ی خستگی جسمی بابت کارهای شبانه روزی اصلا حوصله هیچ کسی رو نداشتم، اما از این حرکت عاصف که یه هویی برگشت بالا خندم گرفت.. حاجی که این صحنه رو دید، با تعجب بهم گفت:
_تورو حضرت عباس نگاه کن، پله برقی داره میاد پایین، سوارش میشه دوباره بر میگرده میره بالا!! شده شبیه مستربین !!
دستم و بردم سمت گوشم، گوشی ریزی که داخل گوشم بود کمی فشارش دادم رفتم روی خط عاصف... بهش گفتم:
+ عاصف صدای منو داری؟؟
_جانم آره.
+چرا برگشتی بالا؟
_حاجی چرا بهم نگفتی در تیررس دوربین ها هستم و کلی خدم و حشم آوردید اینجا تا عکس بگیرن از این اُزمیت نکبت.
خندم گرفت از حرف عاصف. حاجی بیسیمش و که دست مسئول دفترش بود گرفت، رفت روی خط عاصف، بهش گفت:
«عاصف خان، خوشم میاد بچه زرنگی .. ایول الله پسر.. آفرین.»
وقتی افشین عزتی و مسئولین وزارت خارجه رسیدند جلوی جمعیت، پدر افشین عزتی رفت گردنش گل انداخت، مادرش زار میزد اشک میریخت، افشین هم پسر و دخترش و بغل کرد و کلی میخندید. معاون رییس سازمان انرژی اتمی هم حضور داشت. از طرفی مسئولین وزارت خارجه هم با لبخندهای قهرمانانه سیاسی و دیپلماسی داشتن با افشین از بین عکاسان و خبرنگارها عبورمیکردند.. حاج هادی به محض اینکه میرسه جلوی جمعیت فورا راهش و کج میکنه و میره یه سمت دیگه !!
یه تیم حفاظت برای افشین عزتی تدارک دیده بودم تا از بین جمعیت و عکاسان و خبرنگاران ردش کنند. تیم حفاظت و توجیه کرده بودم که به هیچ عنوان نباید اجازه بدن افشین عزتی با رسانه ها و خبرگزاری ها صحبت کنه، حتی در حد یک سلام کردن.
افشین و خانوادش و تحت الحفظ تا بیرون سالن فرودگاه در یک قسمت خاص وَ خلوت حفاظت شده هدایت کردیم و 8 تا ماشین ضدگلوله شاسی بلند از تیم تشریفات اداره رو آماده کرده بودیم تا عزتی وَ خانوادش رو طبق هماهنگی هایی که از قبل کردیم، سوار دوتا از خودروها کنند! بقیه خوردوها پوشش بود و جهت رد گم کنی، تا افشین و به یک جای امن منتقل کنیم.
به هیچ عنوان از داخل ماشین نمیشد بیرون و نگاه کرد به جز راننده و سرنشین کنارش که از بچه های خودمون بودند! بین صندلی عقب و جلو، شیشه های کاملا دودی و سیاه کشیده شده بود.
یک ساعت بعد/ طبقه دوم ساختمان امنیتی الف 1000/ نزدیک به اداره...
اگر یادتون باشه این ساختمون، همون جایی هست که نسترن و برای رد گم کنی از اون باگ، بردیم به اونجا! یعنی همون ساختمون مربوط به جلسه سری رییس تشکیلات با سران قوا و مقامات ارشد حکومتی و لشکری و امنیتی و...!
منتقل کردن دکتر عزتی به این ساختمون بنا بر صلاحدید و تصمیم رییس بود که باید این دانشمند اتمی پس از ورود به ایران به ساختمون الف 1000 منتقل میشد. حدود یکساعت بعد، دکترعزتی و خانوادش با یک اسکورت کامل وَ دقیق به اون خونه امن انتقال داده شدن.
وقتی وارد ساختمون شدن، اول خانواده افشین و فرستادیم بالا خدمت رییس تا هم و ببینن، بعد من و عاصف و حاج کاظم و دکتر افشین عزتی با آسانسور رفتیم بالا.
با دوتا از بچه های بخش رسانه ای ضدجاسوسی هماهنگ شده بودیم تا از استقبال حاج آقای (....) و حاج هادی رییس بخش ضدجاسوسی از افشین عزتی کلیپ 20 ثانیه ای تهیه بشه و بدیم به خبرگزاری ها و رسانه، تا برای انتشار روش کار کنند.
ریاست و حاج هادی استقبال گرمی از افشین عزتی کردند. هم دیگرو در آغوش گرفتند... حاج آقای ( .... ) با افشین روبوسی کرد و بهش خوش آمد گفت.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهل_و_سه فرودگاه امام خمینی... با حاج کاظم و تی
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_چهار
بعد از حدود نیم ساعت، صحبت و... رییس تشکیلات گفت :
«جناب دکتر عزتی عزیز، بچه های ما الآن اینجا در طبقه پایین مستقر هستند، میخوان بدن شمارو چک کنند تا اگر اثر شکنجه هست، مستنداتش رو در اختیار دستگاه دیپلماسی قرار بدن تا از طریق مراجع بین المللی اقدامات لازم صورت بگیره.. بخاطر مسائل حفاظتی وَ زودتر منتقل کردن شما به ایران فرصت نشد در فرودگاه مسقط برادران ما این کارو کنند، الان هم اگر شما بخواید دوستان ما هستند و میتونیم بدنتون و بررسی کنیم وَ با اسناد و مدارک پزشکی علیه ربایندگان شما اقدام کنیم. شما اونور شکنجه شدید؟»
در این اتاقی که افشین مشغول گفتگو با رییس بود، فقط حاج کاظم و حاج هادی و خانواده افشین بودند و دوتا محافظ که کنار در، داخل اتاق ایستاده بودند.
ماهم از اتاق بغل شنود میکردیم.
افشین گفت:
«نه خداروشکر شکنجه ای صورت نگرفت. اما خیلی تهدید شدم و بابتش اذیت شدم. دائم زیر شکنجه روانی بودم! روزهای اول خیلی با من بد رفتار کردند. ولی خداروشکر به خیر گذشت.»
این بار حاج هادی به دکتر عزتی گفت:
«پس این فرمی رو که دوستان تهیه کردند و روبروتون روی میز هست پر کنید که هیچ شکایتی ندارید.»
افشین فرم و پر کرد. بعد از حدود یکساعت به خونش منتقل شد وَ بهش گفتیم که تا مدت ها خونش تحت کنترل هست تا کسی بهش آسیب نزنه.
طبیعتا افشین باید پس از ورود به ایران در اختیار ما قرار میگرفت تا ببینیم چی شد که این اتفاقات افتاد، اما طبق نظر رییس و نظر من و حاج کاظم و حاج هادی، گذاشتیم دکتر افشین عزتی 10 روز در کنار خانوادش بمونه تا از دلتنگی های همسرش و بچه هاش کاسته بشه.
اما روز مهم و سرنوشت ساز که هیچ کسی فکرش و نمیکرد رسید. یازده روز از حضور دکتر افشین عزتی در ایران میگذشت که ساعت 9 صبح، به همراه عاصف، و دوتا ماشین امنیتی رفتیم جلوی خونه دکتر افشین عزتی که زیر نظر بچه های 4412 بود.
سیدعاصف عبدالزهرا زنگ خونه رو زد، همسر دکتر آیفون و جواب داد. وقتی فهمید ما هستیم بهمون بفرما زد اما با این که حکم قضایی ورود به منزل رو داشتیم داخل نرفتیم و ازش خواستیم تا به شوهرش افشین عزتی بگه بیاد بیرون. وقتی در باز شد، همسر عزتی اومد بیرون و گفت بیاید داخل. خلاصه رفتیم.
منو عاصف و سیدرضا و دوتا از بچه های عملیاتی رفتیم داخل حیاط نزدیک پله های خونش ایستادیم.. از بیرون همه چیز لحظه به لحظه تحت کنترل وَ رصد بود تا اتفاقی نیفته.
انصافا اگر بخوام راستش و بگم، باید بگم که با دیدن همسر دکتر افشین عزتی خیلی دلم سوخت.. دلم به حال بچه های افشین عزتی هم سوخت.. دلم به حال پدر و مادرش سوخت.. بچه هاش داشتند داخل حیاط میدَویدن و بازی میکردند.
وقتی دکتر اومد، به همسرش گفتم:
«خواهرم شما بفرمایید داخل.. یه صحبت مردونه و خصوصی هست.»
اونم رفت..
من شروع کردم به صحبت کردن و توضیح دادن به افشین عزتی.. بهش گفتم:
+جناب دکتر عزتی، شما باید با ما تشریف بیارید اداره.
_ببخشید! برای چی؟
+بعدا عرض میکنیم.
_اتفاقی افتاده؟
+ شما با من و همکارام تشریف بیارید بریم، بعدا خدمتتون عرض میکنیم.
_خب من در کنار خانوادم هستم الآن.. بزارید استراحت کنم.
+شما به اندازه کافی استراحت کردید!
_من الآن کار دارم. نمیتونم.. باشه بعدا میام.
دیدم دیگه داره خیلی برای ما پر رو بازی در میاره، حکم و بهش نشون دادم، بعدش به عاصف اشاره زدم تا کارش و انجام بده. دستبند و در آورد زد به دستای دکتر افشین عزتی. دکتر گفت:
«این چه کاریه؟ خجالت بکشید.. این همه گروگان آمریکایی ها بودم، حالا هم باید گروگان شما باشم؟ مثل اینکه شما فرق بین دوست و دشمن و نمیفهمید!»
گفتم:
« هیسسسس!! لطفا اجازه بدید.. آروم باشید.. شما وقتی مقاومت کنید، ما مجبوریم بهتون دست بند بزنیم.. برای همین قبلش خیلی محترمانه بهتون گفتم تشریف بیارید با هم برای گپ و گفتی دوستانه بریم اداره درخدمتتون باشیم.»
عاصف بیسیم زد به سیدرضا که داخل کوچه منتظر ما بود تا فورا بیاد جلوی درب منزل عزتی و سوارش کنیم ببریم. خیلی فوری سیدرضا اومد، بعد دکتر و با همون دمپایی که پاش بود و لباس خونگی که تنش بود، سوار ماشین کردیم. عاصف رفت صندلی عقب کنار عزتی نشست، چشم بند زد بهش و فورا منتقلش کردند به اداره.
پشت سرشون یکی از نیروها اومد، منم سوار شدم رفتم سمت اداره.
بعد از اینکه وارد اداره شدیم، عاصف و سیدرضا دکتر افشین عزتی رو چشم بسته و دست بسته بردنش داخل اتاق بازجویی.
از همون روز اول همسر عزتی پیگیر شد وَ به همون شماره ای که قبلا بهشون داده بودیم چپ و راست زنگ میزد، اما خب شِگِردِ کار ما اینه که متهمی رو که میگیریم، تا در مرحله اول تخلیه اطلاعاتی نشه، ولش نمیکنیم و نمیگذاریم هیچ کسی ازش خبر داشته باشه.. حالا اون مرحله اول، میخواد یک هفته باشه، یا بیست روز، یا شش ماه، یا یکسال.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهل_و_چهار بعد از حدود نیم ساعت، صحبت و... رییس
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_پنج
برای یه کاری رفتم دفتر... وقتی اثر انگشت زدم رفتم داخل دیدم تلفن داره زنگ میخوره، گوشی رو گرفتم حاج هادی پشت خط بود.. گفتم:
+سلام.. بفرمایید.
_سلام. خداقوت.
+ممنونم. درخدمتم.
_افشین و آوردید؟
+بله. میرم برای بازجویی.
_بسیار عالی. بهم بگو وضعیت نسترن توسلی چطوره!؟
+گزارشش و نوشتم دادم دفترتون.
_بله درسته، خواستم ببینم مشکلی وجود نداره؟
+نخیر حاج آقا.
_برو به کارت برس.
+چشم. خدا حافظ.
این تماس از همون تماس ها بود که... !!! بازم بگذریم...
اسلحم و گذاشتم داخل کشوی میز کارم، برگشتم بیرون رفتم سمت اتاق بازجویی که یک طبقه پایین تر بود.
وارد اتاق بازجویی شدم، دیدم حاج هادی اونجاست.. خیلی برام جالب بود که چقدر زودتر از من حضور پیدا کرده در اون اتاق. معلوم بود خیلی نگران به نظر میرسه!
بعد از اینکه وارد اتاق مورد نظر شدم، در دوم و باز کردم و وارد اتاق بازجویی شدم. دیدم عاصف داخل اتاق بازجویی هست و منتظر بوده تا من بیام. بهش اشاره زدم چشم بند و دست بندِ دکتر افشین عزتی رو بازش کنه. کارش و انجام داد، بعدش دوربین و گذاشت روی میز تا بازجویی ضبط بشه. وقتی عاصف رفت یه کم دور میز چرخیدم، دیدم عزتی داره چپ چپ نگام میکنه!
نشستم روبروش.گفتم:
+سلام.
فقط نگام میکرد.. گفتم:
+میخوام باهم حرف بزنیم.
یه هویی آشفته شد و از روی صندلیش بلند شد، بعدش از اون طرف میز کمی خم شد به سمت من و به نشونه تهدید گفت:
_تاوان این رفتارت و پس میدی جوون. تو میدونی من کی هستم؟
داشتم خیلی آروم و ریلکس نگاش میکردم، وَ پلک میزدم.. بهش چندثانیه خیره شدم، بعد با ابروهام بهش اشاره زدم: «بشین سرجات.»
وقتی نشست، یه لیوان آب براش ریختم، گفتم:
+بفرمایید. آب میل کنید تا اعصابتون کمی آرام تر بشه.
یه لیوان آب خورد.. چندتا نفس عمیق کشید، این بار با غرور گفت:
_منتظر توضیحاتتون هستم.
چندلحظه ای نگاش کردم، گفتم:
+جناب عزتی، اونی که باید توضیح بده شما هستی، نه بنده. شما خودت خیلی خوب میدونی که برای چی اینجا هستی و روی این صندلی نشستی. ما از همه ی مسائل باخبریم. برای همین سعی کن دروغ نگی، چون برای خودت گرون تموم میشه.
_من نمیفهمم دارید در مورد چه چیزی صحبت میکنید.
+چرا، اتفاقا خیلی خوب میدونید. اما اگر میخوای حرف نزنی اون بحثش جداست، اما مِن باب تفهیم اتهام برات میگم ! اینطور خوبه؟
_بله بگید تا ببینم برای چه چیز مسخره ای با این سر و وضع منو آوردید اینجا !! حتی اجازه ندادید لباسم و عوض کنم!!!
+از فائزه ملکی بگم، یا از ملک جاسم، وَ یا اینکه از معشوقت! خانوم نسترن توسلی؟
_ کییییییی؟؟ چیییییی؟ اینا کی هستند اصلا؟ من نمیفهمم.
عاصف که داخل اتاق بغلی بود اومد روی خطم و توی گوشم گفت:
«عاکف جان، دمای صورتش فوق العاده رفته بالا. معلومه فشار بدی بهش وارد شده با این اسامی.»
عاصف از دوربین حرارتی صورت و بدن افشین و کنترل میکرد.
به عزتی گفتم:
+دکتر آب بخور.. دمای صورتت رسیده به 10000. ممکنه آمپرت جوش بیاره.
_جمع کنید این مسخره بازیارو. من یه دکتر هستم. این وصله ها به من نمیچسبه.
با آرامش بهش نگاه کردم گفتم:
+آقای دکتر عزتی، اولا صدات و بیار پایین! ثانیاً در طول این چند دهه ی پس از انقلاب، خیلی ها مدعی بودن که این وصله ها بهشون نمیچسبه، اما بدجور بهشون چسبید. طوری که لکه ننگش سالیانِ سال هست که از روی سر و صورتشون پاک نمیشه. حالا میزاری ببینیم به کجاهات لکه چسبیده، یا میخوای همچنان شلوغش کنی؟ من وقتم زیاده، وَ صبورم. اما بهت توصیه میکنم همکاری کنی تا سریعتر وضعیتت مشخص بشه.
دیدم داره نگام میکنه... گفتم:
+اصلا نظرت چیه تا برات از افسر اطلاعاتی آمریکا بگم؟ فکر میکنم اگر اینطور شروع بشه هیجانش بیشتر میشه!
_من نمیفهمم.. واقعا گیج شدم.. این بازیا چیه در آوردید؟؟ منو ربودن، چرا متوجه نیستید؟ من تحت فشار روانی بودم.. آمریکایی ها اذیتم کردن.. در عراق منو دزدیدند.. حالا هم که اومدم ایران باید از دست شماها شکنجه بشم؟
+که اینطور! پس مدعی هستی ربودنت ! وَ شکنجه ت کردن!!! عجیبه! پس چطور اون روز که با ریاست ما دیدار داشتید وَ ایشون بهتون گفتن شکنجه شدید یا نه، شما تاکید کردید که خیر مورد شکنجه واقع نشدید؟!
_چون نمیخواستم خانوادم ناراحت بشن!!
+عجب !! پس ربوده شدید، شکنجه هم شدید!؟
_بله. منو ربودن. بعدش از عراق بردن آمریکا.
+یعنی من و همکارام این چندوقت ول معطل بودیم و توهم میزدیم؟!
_واقعا نمیفهمم چی میگید. ای بابا!
+حدود شش ماه با افسران اطلاعاتی آمریکا در ارتباط بودی وَ در چندین مرحله اسناد به طور کلی سری وَ فوق سری نظام رو برای دشمن ارسال میکردی. حتی گرای دانشمندان اتمی کشور و به دشمن دادید. میشه بگی چرا؟
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
❤️ همه باهم دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه کنیم.❤️
🌸إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌸أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
🌸ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹
🌸اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🌸يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🌹 يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌹
🌹یاصاحب الزمان...🌹
🌸تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🌸
#کانال_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat
🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 هر روز یک آیه از قرآن
فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
از نعمت هایی که خدا روزی شما کرده است، حلال و پاکیزه بخورید، و نعمت خدا را سپاس گزارید، اگر تنها خدا را می پرستید.
[نحل آیه 114]
➖➖➖➖➖➖
#حدیث_روز
💗 امام موسى کاظم علیه السلام:
🍃کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات داده می شود این است که تمام گناهان بخشوده می شود. به شرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد.🌺
📚مستدرک الوسائل،ج۱۰ ،ص۲۳۶🌾
@kheymegahevelayat
[ 🗣 #دروغ_هاے_اعتمادسوز ]
🔴 یک روز با ۲ دروغ شاخ دار دولتی‼️
🔻به دو دروغ حاکمیتی در یک روز توجه کنید.
1⃣ خبر یکم: آقای جهانگیری روز گذشته اعلام کرد که fatf و سی اف تی به تائید رهبری انقلاب رسیده است. حتی رئیس دفتر رییس جمهور هم حاضر نشد مسوولیت این ادعا را بپذیرد. و در نهایت خبر بصورت رسمی تکذیب شد.
2⃣خبر دوم. آقای جهانگیری گفت تصمیم داشتیم بنزین را سهمیه بندی کنیم اما یک رسانه خبر را منتشر کرد و نگذاشت. آقای جهانگیری فراموش کردند که وقتی آنروز این خبر منتشر شد وزیر نفت اصل آنرا با قاطعیت تکذیب کرده بود.
✅ خبر جهانگیری نشان داد همه آن اظهار نظرها دروغ بوده است. این بی صداقتی ها آثار پرهزینه ای بر جامعه دارد و عجیب است که آقایان نسبت به این موضوع بی اعتنا هستند. مردم گرانی و سیاست های غلط را به شرطی تحمل می کنند که احساس کنند دولتمردان آنها صادقند. جامعه ای که به دولتش بی اعتماد شود در هیچ تصمیمی، ولو تصمیمات دقیق همراهی نمی کند. این دروغ ها بسیار اعتمادسوز است؛ کاش متوجه باشیم.
✅ @kheymegahevelayat
اردوغان گفته از برخی صداها در ایران ناراحت است و روحانی باید اینها را ساکت میکرد! بعد رییس دفتر روحانی بجای بستن راه دخالت خارجی، با این توضیح منفعلانه که گلایه اردوغان علیه دولت ایران نبود، به رسانهها تذکر داد به این مسائل توجه کنند!
یعنی مقام خارجی برای ما تعیین تکلیف میکند؟
از کی تا حالا شغالی مثل اردوغان خونخوار میتونه درمورد ايران اظهار نظر کنه.
✅ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
[ 🗣 #دروغ_هاے_اعتمادسوز ] 🔴 یک روز با ۲ دروغ شاخ دار دولتی‼️ 🔻به دو دروغ حاکمیتی در یک روز توجه کن
🔴 آقای جهانگیری! دروغ بس است...
🔺در یکسال گذشته تا بحال چندبار سخنان جهانگیری درباره موافقت مقام معظم رهبری با لوایح FATF حاشیهساز شده است درحالیکه اساساً چنین خبری دروغ است! و قبلا تکذیب هم شده و آقای جهانگیری باید دست از انتشار اخبار کذب بردارد.
🔹۶ وزیر و ۲ معاون حسن روحانی و سپس جهانگیری درباره FATF نامههایی به رهبری معظم نوشتند و ایشان بدون هیچ موافقتی، پینوشت فرمودند که به مجمع تشخیص ارسال شده و مجمع با دقت تصمیمگیری کند. فلذا اولا خبر موافقت رهبری با این لوایح دروغ است ثانیا اگر شورای عالی سران قوا و رهبری با این لوایح موافقت کرده بودند دیگر نیازی به بررسی این لوایح در مجمع نبود!
🔺 عمیقأ این خودفروختگی آقایان واداده باعث تأسف است که پس از این همه #امتیازفروشی به غرب در مقابل هیچ، هنوز به خود نیامدهاند و دربرابر اندک اخم غرب، انواع امتیازات را تقدیم آنها میکنند. اما فرصت مجمع برای بررسی پالرمو تمام شده و این کنوانسیون استعماری رد شده و بهزودی این اتفاق برای CFT هم خواهد افتاد
حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
✅ رهبر انقلاب:
▪️ ما انقلاب را صادر نمیکنیم؛ انقلاب، «فکر» است، «اندیشه است» «راه» است؛ اگر مورد پسند و قبول یک ملّتی قرار بگیرد، به خودیِ خود آن ملّت آن را میپذیرد.
۱۳۹۸/۳/۱۴
✅ @kheymegahevelayat
✅ سرپرست معاونت فضای مجازی دادستانی کل کشور:
🔷️بخش اعظمی از اطلاعات فروشندگان ویپیان در اختیار وزارتین اطلاعات و ارتباطات است.
🔷️در غیرقانونی بودن فروش VPN هیچ شکی نیست اما در برخورد قضایی با آن اختلاف نظرهای حقوقی وجود دارد.
🔷️لازم است دولت و مجلس هر چه سریعتر لایحه پیشنهادی در خصوص مجازات فروشندگان VPN را تعیین تکلیف نمایند.
🔷️اگر وزیر محترم ارتباطات مستنداتی در خصوص مافیای فروشندگان VPN دارند باید به دستگاه قضایی ارسال کنند.
🔷️اصل برخورد با فروشندگان VPN برخورد فنی و مسدودسازی آنهاست که اطلاعات اصلی لازم برای آن در اختیار وزارتین ارتباطات و اطلاعات است و اگر این اطلاعات را دارند توضیح دهند که چرا برخورد نمی شود؟
🔷️ضمن تشکر از دغدغهمندی جناب وزیر لازم است آن وزارت از اقدامات خود در خصوص وظیفه مصرح قانونی مقابله با توزیع و استفاده از VPN ها و فیلترشکنهای رایگان که از طریق گوگلپلی و نرمافزارهای مشابه به راحتی در اختیار جوانان قرار گرفته است گزارشی به مردم ارائه دهند.
🔷️وزارت ارتباطات وظیفه دارد در خصوص تأمین نیازمندی مردم به دسترسی به سایتهای تحریمی که خدمات را به IPهای ایران ارائه نمیدهند، اقدامات لازم را انجام دهد تا نیاز واقعی به VPN کاهش یابد.
🔷️حسب وظایف قانونی کارگروه و ابلاغیه مرکز ملی فضای مجازی دستورالعمل لازم در خصوص ساماندهی vpnها در دستور کار کارگروه تعیین مصادیق قرار گرفته است.
🔷️اعضای کارگروه با حضور و تشکیل منظم جلسات هر چه سریعتر این نیاز جدی مردم را تعیین تکلیف کنند.
✅ @kheymegahevelayat
✅ ظریف: این توهم که آمریکا میتواند شریک قابل اعتمادی باشد را باید از خود دور کرد
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران روز گذشته (چهارشنبه) در نشست کمیته فلسطین وزرای کشورهای عضو جنبش عدم تعهد در باکو:
🔹 سیاست افراطی و یکجانبه تعقیب شده از سوی آمریکا همراه با تحقیر قوانین بین المللی، تأثیر مخربی بر مردم فلسطین داشته است.
🔹دولت ترامپ در رفتار توسعه طلبانه رژیم متخاصم صهیونیستی که خواهان تضعیف مسئله فلسطینیان، که موضوعی محوری در خاورمیانه است، شریک جرم محسوب می گردد.
🔹اقدام شرورانه آمریکا در انتقال قدس شریف و ایجاد کشور مستقل فلسطین با وجود قطعنامه های صریح سازمان ملل متحد، موجب اختلال و زیان در تلاش ها در مسیر یافتن یک راه حل عادلانه و پایدار برای حل این بحران می شود.
🔹این توهم که رژیم صهیونیستی و ایالات متحده می توانند شرکای قابل اعتمادی باشند را باید از خود دور کرد.
✅ @kheymegahevelayat
#افشاگری_جواد_کریمی_قدوسی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ایران
واعظی وزیر وقت ارتباطات در آن زمان، که هم اکنون رئیس دفتر رئیس جمهور است از حامیان مالی «از بیت المال» برای کانال ضدانقلاب آمد نیوز بود.
باید هم وزارت اطلاعات اینارو دستگیر نمیکرد. بایدهم استاد عباسی رو بخاطر افشاگری به زندان می انداختند. باید هم وزیر اطلاعات از مفسدین اقتصادی حمایت کنه، بایدهم دری اصفهانی وقتی توسط اطلاعات سپاه به جرم جاسوسی دستگیر شد وزیراطلاعات بگه ایشون جاسوس نبوده.
باید هم آمدنیوز ضدانقلاب از حسن روحانی درانتخابات حمایت میکرد.
آقایان دولتی، جناب وزیر اطلاعات، افتضاح کارهایتان در آمده.
در نوشت : مردم ایران، ببینید به چه لجن هایی رای دادید.
#عاکف_سلیمانی
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت در ایتا و سروش )
✅ خیمه گاه ولایت در تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در اینستاگرام 👇
🌐 https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/
✅ خیمه گاه ولایت در توییتر 👇
✅ https://twitter.com/kh_Velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت احساس کردید دارید حرف های روحانی درباره FATF رو باور میکنید این ویدئو رو ببینید :
وعده روحانی در ۲۰ مهر ۱۳۹۴ برای برجام : اگر برجام بیاد ۲۰% کالا ارزونتر میشه
نتیجه:گوشت 130 هزار تومانی ، پراید 50 میلیونی ،بحران پوشکی ، قیمت نجومی خانه ، لوازم خانگی ، میوه و....
وعده روحانی در ۱۹ آذر ۱۳۹۷ برای FATF : اگر FATF باشد جنس ۲۰% ارزون تر میشه
در صورت ملحق شدن ایران به FATF ، نتیجه:؟
#ترکمنچای
#ترکمنچاه
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسیار_مهم
#نشر_حداکثری
🔸مقوله #مدیریت_ذهن در رسانه
تکنیک #چماق_و_هویج
● بمباران رسانهای صدایی ندارد ولی کشته چرا..!
● ببینید چگونه ذهن مردم را به سمت مذاکرات سوق میدهند...!
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
✅ آزمایش موشکی مقاومت در شمال غزه/ آژیرهای خطر در شهرکهای صهیونیستنشین به صدا درآمد.
#رصدخانه_امنیتی_برون_مرزی_خیمه_گاه_ولایت
🔹 رسانههای عبریزبان، امروز- پنجشنبه- اعلام کردند که در پی شلیک آزمایش موشکی از نوار غزه و شنیده شدن صدای انفجاری مهیب، آژیرهای خطر در فلسطین اشغالی به صدا درآمد.
حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#توییت_عاکف_سلیمانی در #صفحه_توییتر_خیمه_گاه_ولایت پیرامون سالروز #انقلاب_دوم و انفعال رسانه ی ایران و فعالان انقلابی
🔷 @Akef_soleimany
هدایت شده از عاکف سلیمانی
حتی کأنّک استَحیَیتَنی (دعای ابوحمزه)
گاهی وقتها گناه که میکنم
تو سرت را پـایین می اندازی ...
#امام_زمان_جانم
خیمهگاه ولایت
✅ رهبر انقلاب: ▪️ ما انقلاب را صادر نمیکنیم؛ انقلاب، «فکر» است، «اندیشه است» «راه» است؛ اگر مورد
🔰هدف، جلوگیری از نفوذ اسلام به سایر کشورها است
💢جنگ تحمیلی را درست کردند، نقشهای که #صهیونیستها دارند عملی بشود. از یک طرف نگذارند #اسلام- در این- تحقق پیدا کند، اگر اسلام در ایران تحقق پیدا کند و قهراً در ممالک دیگری هم خواهد رفت و رفته است هم، آن وقت آن بساط آنها، بساط صهیونیستها برچیده میشود
🔹مقصد اولشان است که #ایران ساقط بشود. البته دیگر سلطنت طلبی توی کار نیست، جمهوری اسلامی هم اسمش را میگذارند اما جمهوری اسلامی از قسم آمریکاییاش، این را که ان شاء الله موفق نمیشوند.
#اسلام_آمریکایی
📅امام خمینی(ره) | ۱۵ شهریور ۱۳۶۲
✅ @kheymegahevelayat
مشایی به مرخصی خواهد رفت
🔹با توجه به فوت مادر اسفندیار رحیم مشایی براساس پروتکلهای سازمان زندانها این محکوم به حبس با نظر قاضی به مرخصی خواهد رفت.
🔹پیش از این نیز مهدی هاشمی در زمان فوت مرحوم هاشمی رفسنجانی توانست با نظر قاضی ناظر زندان از مرخصی استفاده کند.
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺راهکار جالب تحلیلگر سیاسی برای فرار از جواب مجری برنامه!
تو مسئولین ما مُد نشه، صلوات... 😂😂
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
روحانی: به مردم میگویم چه کسی کشور را تعطیل کرده است.
بزرگوارا! تو خودت تعطیلات ۳ماه تابستانی
تو خودت تعطیلات کریسمس و ژانویه ای
تو خودت ۶ماه شب قطب جنوبی
تو خودت قفل کتابی رمز داری
تو خودت ترمز ای بی اس ۱۸چرخی
تو خودت چسب رازی چندکاره ای
تو خودت سریش فرد اعلایی
تو خودت... بگو!
✅ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهل_و_پنج برای یه کاری رفتم دفتر... وقتی اثر انگ
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_شش
وقتی به دکتر عزتی گفتم حدود شش ماه با افسران اطلاعاتی آمریکا در ارتباط بودی و اسناد سری مربوط به برنامه صلح آمیز اتمی ایران و به دشمن دادی، به شدت عصبانی شد! بهم گفت:
_میفهمی چی داری میگی جوون؟ چرا دارید به زور تهمت میزنید؟ چرا میخواید من و از کشور فراری بدید. چرا میخواید مثل اونایی که به زور بهشون اَنگِ جاسوسی زدید و آخرش ثابت نکردید، منم به همون درد مبتلا کنید؟ این وصله ها به من نمیچسبه.
به صراحت گفتم:
+دکتر ببند دهنت و لطفا.. دیگه داری حالم و به هم میزنی از این همه دروغ! هی چپ و راست میگی «این وصله ها بهم نمیچسبه اون وصله ها بهم نمیچسبه»!! بس کن دیگه! میگم سند ارتباطات شما با دشمن موجوده!
_آقای محترم، آقای بازجو! اگر اینطور بوده، چطور به یک جاسوس اجازه دادید که بعد از ورود به کشورش چندوقت پیش زن و بچش بمونه.
+این یک برنامه ی از پیش طراحی شده بود.
_خب اگر این برنامه از پیش طراحی شده بود، اما دیگه چرا گذاشتید برم جلوی دوربین صدا و سیما با مردم حرف بزنم؟ این که دیگه از پیش طراحی شده نبوده!!
+اینم یه برنامه از پیش طراحی شده بود. همون کسی که برات برنامه ریزی کرد که بری خونت، همون آدم برات برنامه چیده که بری در صداوسیما برای مردم حرف مفت بزنی وَ بگی منو دزدیدن و باهام اونطور برخورد شد. حتی مجری اون برنامه هم از همکاران ما بود.
_من واقعا گیج شدم. منظورتون و نمیفهمم.
+بایدم گیج بشی و منظور منو نفهمی. چون هیچ وقت قرار نیست کسی از این موضوع بفهمه! تو که اصلا نمیفهمی! میدونی چرا؟ چون که تنت به امثال نسترن توسلی خورده.
بلند شدم کمی قدم زدم، بهش گفتم:
+آقای افشین عزتی، در یکی از ماموریت هایی که توسط سازمان اتمی کشور به شما واگذار شده بود، برای اون ماموریت به اتریش سفر میکنید، اما علیرغم اینکه ماموریتتون به اتمام میرسه، سه شبانه روز بیشتر در اونجا می مونید.. دلیلش رو برای من بگید. منتظرم.
سکوت کرد چیزی نگفت.. ادامه دادم به سوال پیچ کردنش... گفتم:
+اون اسامی که ازشون نام بردم مدعی هستید نمیشناسید، اما شما یک هفته با خانوم نسترن توسلی در کیش بودی وَ در طی اون یک هفته با تینا محبی یکی از معشوقه های سفیر آمریکا در امارات دیدار داشتی.
وقتی این و گفتم آشفته شد، گفت:
_فقط دارید تهمت میزنید.. حتی بدونِ اینکه یک برگ سند ارائه بدید.
پاسخی بهش ندادم، چون به اندازه کافی اسناد و مدارک داشتیم که هیچ راه فراری برای عزتی باقی نمونه. بهش گفتم:
+آقای عزتی، به حساب شما و همسرتون وَ همچنین به حساب دختر یکی از دوستانتون که کودک بوده، توسط خانوم تینا محبی از کشور امارات وَ از طرف آمریکایی ها در 5 مرحله پول های کلان واریز میشه. چرا؟
بازم ساکت شد، منم پرینت حساب هایی رو که از قبل تهیه شده بود بهش نشون دادم... گفتم:
+این برگه ها، پرینت گردش حساب های مورد نظر هست. پولی که به حساب خودت، همسرت، وَ دختر دوستت واریز شد.. حتی پدر اون کودک در پنج مرحله از همون حساب مشترکِ خودش و دخترش رفته از بانک پول ها رو گرفته بعد ذره ذره به حسابت واریز شده تا باعث حساسیت سیستم امنیتی ایران نشه!!
شکل پلک زدنش تغییر کرد. چندتا پشت سر هم شبیه کسی که تیک داره پلک زد، آب دهنش و قورت داد، سرش و انداخت پایین، اما مجددا با غرور و فرار رو به جلو گفت:
_بله.. درسته. پول به حسابم واریز شده، اما این چیزایی که شما میگی نیست. من اصلا تینا محبی رو نمیشناسم.. اما نسترن توسلی وَ فائزه ملکی رو میشناسم.
+ملک جاسم چی؟ اون و نمیشناسی؟
_دورا دور میشناسمش.. من با ملک جاسم چندبار بیشتر برخورد نداشتم؟
_چرا میخوای از زیر این اتهامات محرز شده شانه خالی کنی؟
همچنان داشت مقاومت میکرد... گفت:
_من تا وکیلم نیاد حرف نمیزنم. تا الآنشم کلی اذیتم کردید؟
+آقای دکتر عزتی، خوبه بدونید که تا مراحل بازجویی شما تموم نشه اجازه ی گرفتن وکیل رو نداری. خانوادتم خیلی پیگیرتن، اما همش به در بسته میخورن.
_میشه با خانوادم صحبت کنم؟
+خیر.
_من باید اونارو از نگرانی در بیارم.
+پس همراهی کنید و به سوالاتمون پاسخ بدید تا مراحل بازجوییتون تموم بشه.
_آخه من چیکار کنم؟
+خودتون بهتر میدونید.
_بگذارید برم.. امشب تولد دخترمه . خانوادم به حضور من نیاز دارن ! چرا شما امنیتی ها انقدر بی انصاف و بی عاطفه اید؟ بخدا راست میگم. امشب تولد دخترمه!
وقتی اینو گفت خیلی ناراحت شدم. با اینکه خودم پدر نبودم، اما حس یک پدر نسبت به دخترش و میتونستم درک کنم. سرم و انداختم پایین، احساس شرمندگی کردم، نه در مقابل افشین عزتی بلکه برای اون دختر زیبا و کم سن و سالی که افشین عزتی پدرش بود.
افشین ادامه داد گفت:
_آقای محترم، فقط یه امشب و بزارید پیش دخترم باشم.
+متاسفم، چنین چیزی به دلیل مسائل امنیتی غیرقابل ممکنه.
افشین دید اصرارش بی تاثیر هست، خیلی ناراحت شد.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهل_و_شش وقتی به دکتر عزتی گفتم حدود شش ماه با ا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هفت
گفتم:
+بهش قول خرید هدیه ی خاصی رو دادی؟
_بله.
+چه قولی؟
_ قرار شد یه عروسک خرسِ شاسخین به رنگ قرمز براش هدیه بخرم.
+بسیارعالی.. ان شاءالله تولدشون مبارک باشه! خب آقای عزتی، بریم سر اصل مطلب، اونم اینکه چندوقت بود که با نسترن آشنا شدی؟
کمی مکث کرد، با ناراحتی گفت:
_1 سال و نیم !
وقتی گفت یکسال و نیم، پس یعنی قبل از اینکه ما اینارو بگیریم زیر چترخودمون، باهم در ارتباط بودن. یعنی حتی قبل از فائزه ملکی!! بهش گفتم:
+از کجا شروع شد؟
_از همون سفر به اتریش که سه روز اضافه موندم.
+توضیح بدید که در کشور اتریش، خانوم نسترن توسلی چطور وَ بابت چه موضوعی بهت نزدیک شد؟ شروع این موضوع به کجا بر میگرده!
_در اون ماموریت که دو روز مونده بود تموم بشه، به طور خیلی اتفاقی من و نسترن هم دیگرو در لابی هتل دیدیم. همینطور که نشسته بودم و داشتم قهوه میخوردم، همزمان مشغول خوندن یک مجله شدم تا وقتم بگذره و همکارم علیرضا بیاد.
+مگه همکارت علیرضا کجا بود؟
_داشت با همسرش از داخل اتاق به صورت تلفنی صحبت میکرد. منم زودتر اومدم پایین و منتظر موندم تا بیاد.
+خب ادامه بده! از نسترن بگو.
_داشتم مجله رو تورقی میکردم تا اینکه نسترن اومد به سمتم، با زبان محلی اتریشی گفت آقا ببخشید این عکسی که پشت مجله هست وَ دارید مطالعه میکنید خیلی نظرم و جلب کرده، میشه ببینم؟
+تو چی گفتی؟
_منم به انگلیسی گفتم نمیتونم اتریشی حرف بزنم، و گفتم من ایرانی هستم.. دیدم داره میخنده. به انگلیسی گفتم چرامیخندید که اونم به فارسی جواب داد من خودم ایرانی هستم..
+مگه تصویری که در پشت اون مجله وجود داشت چی بود؟
_مجله اتریشی SKYLines یک تصویری از بعضی جاذبه ها در ایران گذاشته بود.
+خب، بعدش مجله رو دادی ؟
_بله، با کمال میل دادم.
+وقتی که مجله رو گرفت ...
_لبخندی زد گفت واااای من عاشق این مجله هستم.. هروقت بیام اتریش این و تهیه میکنم.. آخه خیلی زود به زود دلم برای ایران تنگ میشه.. برای همین این مجله رو که در چندصفحه به جاذبه های گردشگری کشورهای مختلف میپردازه، وَ یک بخش خیلی کوتاهشم بیشتر اوقات مربوط به جاذبه های گردشگری و طبیعت بِکرِ ایران هست، میخرم و نگاش میکنم تا دلم کمتر تنگ بشه.
+میخوام مو به مو توضیح بدی! تو چی گفتی؟
_چیزی نگفتم.. فقط اون حرفاش برام جالب بود.
+فقط جالب بود؟
مکث کرد گفت:
_خودشم برام جالب شد.
+از چه لحاظ؟
_نسترن یک زن جوان و زیبا بود. جذابیت بالایی داشت. همون لحظه جذبش شدم.
+بخاطر؟
_زیباییش. خنده های قشنگش. چشمان آبی و زیباش. ثروتش. موقعیت اجتماعی که خودش و پدرش داشتن، مهربونیش و... خیلی چیزهای دیگه که در همون روز اول برام تعریف کرد.
+مگه از چه چیزهایی تعریف کرد؟
_کمی از زمین و آسمون و مسائل مختلف صحبت کردیم اون روز! اما قرار شد بازم همدیگرو ببینیم.
+قرار بعدیتون کِی بود؟
_من مشتاق شدم مجددا ببینمش. برای همین به همکارم علیرضا...
حرفش و قطع کردم گفتم:
+علیرضا در اون زمان کجا بوده و چه مسئولیتی داشته؟ وَ الان کجاست؟
_از بعد اون ماموریتم به اتریش دیگه از علیرضا خبر ندارم.
یه کاغذ و خودکار دادم بهش، گفتم:
+مشخصات دقیق علیرضا رو بنویس. اسم، فامیلی وَ هرچیزی که ممکنه برای زودتر پیدا کردن دوستت بهمون کمک کنه!
وقتی نوشت بهش گفتم: «آدرسی که نوشتی، یک بار با صدای بلند وَ واضح بخون!»
دکتر عزتی آدرس و با صدای بلند خوند! رفتم روی خط عاصف...گفتم:
«عاصف جان آدرسی که خونده شد بررسی کنید و تا چنددقیقه دیگه خبرش و به من بدید.»
به عزتی نگاه کردم گفتم:
+چرا به نسترن اطمینان کردی؟
_خودمم نفهمیدم درگیر چی دارم میشم.
+شما موقعیت حساسی داشتی، طبیعتا کوچیکترین گاف امنیتی شما به سیتسم امنیتی گزارش میشد! پس وقتی زیر ذره بین بودی نباید چنین گافی میدادی..
_درسته.. اما درگیر احساساتم شدم.. برای همین نفهمیدم.
+خب ادامه بده.
_اون روز در اتریش بین من و نسترن صحبت کوتاهی رد و بدل شد که 10 دقیقه بیشتر طول نکشید! اونم شماره ی خودش و داد به من.
+چرا؟
_گفت طی دوهفته ی آینده پس از اون دیدار برمیگرده ایران تا به دوستانش سر بزنه.. بهم گفت اگر دوست داشتی باهام تماس بگیر.
+وَ تو هم طبق پیشنهاد، دو هفته بعدش تماس میگیری.
_بله.
+آقای عزتی، شما گرایش به فرقه یهودیان دارید.
_دست شما درد نکنه. حالا یهودی هم شدیم؟
+جاسوسی و ارتباطت با نسترن توسلی رو هم اول انکار کردی، بعد عین بلبل شرح دادی.. اینم میخوای تکذیب کنی و بعد تایید کنی؟
همزمان عاصف داخل گوشم چیزی گفت:
«آقا عاکف داری صدای من و؟»
«بله بگو»
گفت: «شخص مورد نظر هم اکنون در سایت فردو در قسمت ........ مشغول فعالیت هست.»
گفتم: «وضعیتش »
گفت: «الحمدلله سفید هست.»
گفتم: «خداروشکر. ممنونم از خبرت!»