eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34.1هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
5.4هزار ویدیو
203 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت نهم 🔹پاسداری برای پاسداری مثل بسیجی ها زندگی م
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت دهم 🔹رزمنده ی جبهه ی فرهنگی یادم کلاس دوم دبیرستان بود که یک روز دفترچه مخصوص ثبت خاطرات شهدا را که از بنیاد شهید گرفته بود، با خودش به خانه آورد. دو نفر از شهدای جنگ تحمیلی را برای جمع آوری خاطراتشان انتخاب کرده بود. یکی شان دانش آموز شهید عبدالمجید شریف زاده بود و دیگری شهید احد مقیمی، بیسیمچی شهید باکری که در کربلای پنج شهید شد.خیلی جدی برای جمع آوری خاطرات این دو شهید وقت گذاشت و هر دو دفترچه را پر کرد. با مادر معزز شهید شریف زاده مصاحبه ای انجام داده و یک کاست پر کرده بود. درباره ی شهید مقیمی هم به حاج بهزاد پروین قدس(رزمنده ی بسیجی هنرمند و عکاس جنگ)مراجعاتی کرده بود. با حاج بهزاد ارتباط نزدیکی برقرار کرده بود؛ آن چنان که سبب آشنایی من با ایشان هم شد. اینا همه به خاطر تعلقی بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ جنبهه و جنگ داشت. همکاری اش با مستندی که سهیل کریمی(مستندساز انقلاب اسلامی)در سوریه ساخت هم ادامه ی همین مسیر بود.بر اساس همین علایق فرهنگی ،در سوریه خیلی زود با سهیل کریمی و محمد تاجیک(عکاس و مستندساز جنگ) جوش خورده بود و حسابی باهم رفیق شده بودند. چند بار محمدرضا راش هایی را که سهیل کریمی در آنجا گرفته بود به من نشان داد. عکسی هم از او در کنار سهیل کریمی هست که نشسته اند پای لپ تاپ و راش هایی را که گرفته اند بازبینی میکنند. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت دهم 🔹رزمنده ی جبهه ی فرهنگی یادم کلاس دوم دبیرس
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت یازدهم 🔹از ساچمه تا ترکش سال آخر دبیرستان بود.یک روز کلاس کنکور را پیچانده و با بچه های پایگاه رفته بود اردو. عصری که برگشت، انگشت شستش باندپیچی شده بود، اول میخواست پنهان کند و نگوید چه بلایی سر انگشتش آورده ، اما بعدا معلوم شد که توی اردو چیزی را هدف تیراندازی گذاشته اند تا با تفنگ بادی بزنند. یکی از بچه ها گفته هدف را جابه جا کنید. محمودرضا هم هدف را گرفته روی دستش و گفته بزنید! ساچمه را زده بودند روی ناخن شستش! در عکس رادیوگرافی، ساچمه را از انگشتش درآوردند و به خیر گذشت، اما ما تحمل همان اندازه جراحتِ او را هم نداشتیم. دی ماه سال ۹۲ وقتی در معراج شهدای تهران رفتم بالای سرش، هنوز لباس رزمش تنش بود. از زخم هایش، فقط جای یک زخم زیر چانه و ترکشی که به سرش اصابت کرده بود دیده میشد. در بهشت زهرا و قبل از شروع مراسم تشییع، زخم های تنش را که دیدم، یاد آن ساچمه افتادم و تلخی زخمِ انگشت شستش! اما آن زخمِ کوچک کجا و جراحتِ ناشی از اصابت ۳۵ ترکش به سینه و پهلو کجا! یکی از ترکش ها از زیر کتفِ چپش بیرون زده بود و شاید محمودرضا با همان ترکش پریده بود. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت یازدهم 🔹از ساچمه تا ترکش سال آخر دبیرستان بود.
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت یازدهم 🔹مشتی بود. مشتی بود. سنگ تمام میگذاشت. بارها مهمانش شده بودم؛ معمولا هم دیروقت و نابهنگام. یک بار قرار گذاشتیم و بعد از تمام شدن کارش آمد دنبالم رفتیم خانه شان. در بین راه چند جا نگه داشت و میوه و آبمیوه خرید. به محل که رسیدیم نگه داشت. پیاده شد برود گوشت بخرد. گفتم:《ول کن!آخر شبی گوشت برای چه میخری؟یک چیزی میخوریم حالا!》 گفت:《نمیشود، من بخور هستم باید کباب بخورم!》می دانستم که شوخی میکند. خودش بی تعلق بود به این جور چیزها. می گفت:《اگر مجرد بودم زندگی ام روی ترک موتورم بود.》اهل تجمل نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت، اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام می گذاشت و پذیرایی مفصلی می کرد. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت یازدهم 🔹مشتی بود. مشتی بود. سنگ تمام میگذاشت.
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت دوازدهم 🔹فیـلم‌شنـاس🎞 آمده بـود تبریـز. من داشتم توی لپ تاپم قسمتی از سریال آمریکایی «فرار از زندان» را میدیدم. آمد نشست و بی مقدمہ گفت:«می بینی چہ طور دارد آمریکا را تبلیغ می کند؟» نمی دانستم سریال را دیده است. من بار سومی بود کہ داشتم این سریال را از اول می دیدم، اما هیچ وقت درباره اش این طور فکر نکرده بودم. همیشہ این سریال را بہ خاطر اینکہ زوایای تاریڪ سیاست داخلی آمریکا را بہ تصویر کشیده تحسین کرده بودم و این البتہ تبلیغی بود کہ خود شبکہ ی سازنده ی این سریال،درباره ی سریال کرده بود! از حرفے کہ محمودرضا درباره ی سریال زد تعجب کردم. بہ نظر من سریال تِمِ ضد آمریکایی داشت. روی یکی دو سکانس سریال بحث کردیم و دیدم تحلیل دارد. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت دوازدهم 🔹فیـلم‌شنـاس🎞 آمده بـود تبریـز. من داش
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت سیزدهم 🔹پشت پا به فوتبال و همه چیز! در ایام نوجوانی، یک روز توی حیاط خانه یک توپ پلاستیکی کاشت جلوی من و گفت:《وایستا،می خوام دریبل بزنم.》گفتم:《بزن ببینیم!》ایستادم و به راحتی دریبلم زد. گفت:《دوباره》و دوباره ایستادم جلوش و دریبل خوردم. توپ را برداشت زد زیر بغلش و گفت:《این دریبل مال زین الدین زیدان بود!》بعد گفت:《زیدان دو سه تا حرکت دیگر هم دارد.》و گفت بیاستم تا نشانم بدهد. سه تا تکنیک عجیب و غریب زد که من واقعا نتوانستم کاری بکنم و فقط ایستادم و تماشا کردم. آن موقع ها فوتبال عشقش بود. با بچه های پایگاه می رفت زمین چمن بیمارستان شهدا تمرین می کرد. معلوماتش درباره ی دنیای فوتبال خوب بود. همه ی اخبار فوتبالیست های داخلی و خارجی را دنبال می کرد. بارها شده بود که از درس و مدرسه بزند و برود دیدن بازیکن ها و مربی تیم هایی که به تبریز آمده بودند. خاطرم هست از منصور پورحیدری امضا گرقته بود و با بعضی بازیکن های محبوبش عکس یادگاری داشت. یادم هست روزی که یکی از بازیکن های تیم محبوبش از ایران رفت، گریه کرد. حتی پیراهن مشکی پوشید! نامه ی اعتراضی و پر احساسی هم برای آن بازیکن نوشته بود که بعدا پاره اش کرد. آن روزها آن قدر غرق فوتبال بود که درسش به طور کامل به حاشیه رفته بود؛ جوری که حتی در امتحانات خرداد لطمه ی جدی خورد. محمدرضا اما وقتی رفت سپاه، فوتبال به یک باره چنان از زندگی اش محو شد که انگار قبل از آن هیچ علاقه ای به این ورزش نداشت. بعد از آن، من یک بار ندیدم و نشنیدم که فوتبال تماشا کند یا اسمی از بازیکن یا تیمی بیاورد. از روزی که رفت سپاه، همه جوره دگرگون شد. به جرئت می گویم که همه ی تعلقات و علایقش محو شد. سپاه برای محمودرضا نقطه ی عطف بود. محمودرضای قبل از سپاه با محمودرضای بعد از سپاه متفاوت است. خیلی چیزهای حتی مباح را هم به راحتی بوسید و گذاشت کنار. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت سیزدهم 🔹پشت پا به فوتبال و همه چیز! در ایام نو
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت چهاردهم 🔹تو شهید نمیشوی! بعد از اینکه در سال ۱۳۸۲ به عضویت سپاه درآمد، از تبریز رفت. یکی از بهانه هایی که آن موقع برای برگشتن محمودرضا به تبریز وجود داشت،وصلتش با خانواده ای تبریزی و به تبع آن، انتقال کارش به تبریز بود. علی رغم اصرارهای ما هیچ گاه به این کار تن نداد. در صحبت های مفصلی که آن اوایل با هم می کردیم معتقد بود برگشتنش به تبریز، مساوی با کوچک شدن ماموریتش است. چون از اول در فکر پیوستن به نهضت جهانی اسلام بود، بعد از اینکه این فرصت را به دست آورد، به کار با بسیجی های جهان اسلام افتخار می کرد. اصلا این ترکیب《نهضت جهانی اسلام》را من از محمودرضا یاد گرفتم و آن را اولین بار از زبان او شنیدم. حاضر نبود آمدن به تبریز را با چنین فرصتی عوض کند. ماندن در تهران برایش به معنی ماندن در میانه ی میدان و برگشتن به تبریز، به معنی پشت میزنشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که برای آن، نیروی قدس را انتخاب کرده بود. یادم هست یک بار که خیلی سخت گرفتم و تا صبح با او بحث کردم، خیلی قاطع به من گفت:《من پشت میز بروم می میرم!》بعد از اینکه در تهران تشکیل خانواده داد، در جواب برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانواده اش را بردارد و برود تبریز زندگی کند، گفته بود:《تو شهید نمی شوی!》 ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت چهاردهم 🔹تو شهید نمیشوی! بعد از اینکه در سال ۱
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت پانزدهم 🔹خود شکنی مثل آب خوردن محمودرضا شکسته بود خودش را و به راحتی می شکست خودش را. در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود. بدون اغراق میگویم که به جز مقابل دشمن و آدم های زورگو، مقابل همه ی بندگان خدا این جور بود؛ افتاده و متواضع و بی ادعا. آن قدر تمرین کرده بود که خودشکنی برایش آسان شده بود. وقتی اولین بار حدود بیست سال مربی کاراته اش، استاد علی برپور را که سال ۱۳۷۰ با هم پیش ایشان تعلیم می دیدیم ملاقات کرد، خم شد و دست ایشان را بوسید؛ کاری که هیچ وقت من برای مربیانم نکرده بودم. حتی در برخورد با مردم عادی که شاید سلوک بسیجی اش را قبول نداشتند هم همین طور متواضع بود. اوایل دوره ی پاسداری اش در تهران، از این جور برخوردهایش با مردم، زیاد تعریف می کرد؛ برخوردهایی که موجب علاقه مندی مردم به محمودرضا می شد. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت پانزدهم 🔹خود شکنی مثل آب خوردن محمودرضا شکسته
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت شانزدهم 🔹تحلیـل می‌کـرد. روزنامہ خوان بود و کیھان را هر روز می خواند.تبریز هم کہ می آمد،اگر از خانہ بیرون میرفت با روزنامہ برمی گشت.در تھران هرروز یک کیھان عربی و انگلیسی هم میگرفت و بہ مھمانانی کہ داشتند میداد تا بخوانند. با کیھان مانوس بود. سال ۸۵یا۸۶ بود کہ بہ من گفت مدتی است بہ جلسات هفتگی در منزل حاج حسین شریعتمداری می رود.از من هم دعوت کرد کہ با او بہ این جلسات بروم. من آن روزها در تھران درگیر درس و امتحان جامع دکتری بودم و بھانہ وقت اوردم. محمودرضا بہ حاج حسین شریعتمداری علاقہ پیدا کرده بود. یادم هست کہ سادگی اتاقی کہ جلسات در آن تشکیل مےشد، کتابخانہ ایشان، وسعت مطالعہ و زبان تند وتیز شریعتمداری، توجہ اش را جلب کرده بود. از این زبان تند و تیز هم تعبیر خاصی میکرد. محمودرضا یادداشت ها وتحلیل های حسین شریعتمداری و سعداللہ زارعی و چند نفر دیگر را دنبال میکرد. بہ من هم توصیہ میکرد مطالب این چند نفر را بخوانم. بہ پایگاه جھان نیوز علاقہ داشت و تحلیل هایش را تعقیب میکرد.گاهی پیامک می داد کہ مطلب خاصی را توی این پایگاه بخوانم. اطلاعات سیاسی اش بہ روز بود.این طور هم نبود که فقط برای خودش بخواند؛درباره خبر یا تحلیلی که مے خواند،با دیگران هم حرف می زد. یکی از هم سنگر هایش می گفت:«وقتی محمودرضا از مسائل سیاسی حرف می زد، من حرف هایش را بہ خاطر می سپردم و همان شب در پایگاه محل، برای بچہ ها بازگو میکردم. » ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت شانزدهم 🔹تحلیـل می‌کـرد. روزنامہ خوان بود و کی
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت هفدهم 🔹صاف صاف از هم پول قرض می گرفتیم. هر وقت پول لازم داشتم، اگر هیچ طوری جور نمی شد، به محمودرضا زنگ می زدم و جور می شد. این طور نبود البته که همیشه پول داشته باشد، اما با این همه نمی گفت (ندارم). همیشه می گفت:《 جور میشه، یه شماره کارت بده.》و بعد از یک ساعت پیامک می داد که (واریز شد.) می دانستم که این جور وقت ها از کسی برایم قرض گرفته است. این از خصوصیاتش بود. به دفعات پیش آمده بود. هیچ وقت هم نشد که طلبش را بخواهد. یکی دو هفته قبل از آخرین سفرش به سوریه، پیامک داده بود که مبلغی پول لازم دارد و آخرش هم نوشته بود:《زود برمی گردانم.》چند ماه قبلش، من کمی بیشتر از این مبلغ از او قرض کرده بودم و قرار بود تا آخر خرداد ۱۳۹۳ برگردانم. برایش نوشتم:《نمی خواهم برگردانی؛ بگذار من با تو صاف کنم بعدا.》 در جوابم نوشت:《صافیم》، در حالی که نبودیم. محمودرضا واقعا از دنیای خودش صرف نظر کرده بود. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت هفدهم 🔹صاف صاف از هم پول قرض می گرفتیم. هر وقت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت هجدهم 🔹مرد کار زیاد درباره ی کارش از او سوال نمی کردم اما می دانستم که پر کار است. به قول خودمان، توی کار اهل دودر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت. وقتی تهران با هم بودیم، از تماس های تلفنی زیاد، از چشم هایش که اغلب بی خواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانه روز، از صبح خیلی زود سر کار رفتن هایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش، می دیدم که چطور برای کارش مایه می گذارد. در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرمانده ی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود. در سفری که قبل از سفر آخر به سوریه داشت، به خاطر تخلیه ی بار، کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛ طوری که وقتی برگشت نمی توانست پشت فرمان بنشیند. می گفت:《 آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر،مسکنی بهم زد که گفت این مسکن، فیل را از پا می اندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.》 سفر آخر را هم با همین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید، جلیقه ی ضد گلوله را به خاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت. من اعتقاد دارم شهادتش مزد پر کاری اش بود. بعد از شهادتش دو بار به پادگان محل کارش در تهران رفتم. با یکی از همکارانش به اتاقی که کمد وسایل شخصی محمودرضا در آن بود رفتیم. روی کمدش این جمله از امام خامنه ای را با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود:《در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما متوجه است.》 ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت هجدهم 🔹مرد کار زیاد درباره ی کارش از او سوال ن
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت نونزدهم 🔹همه مان را رنگ کرد و رفت.! هیچ وقت "التماس دعا" نمی گفت. یادم نمی آید این لفظ را از او شنیده باشم. هیچ وقت "قبول باشه" هم از او نشنیدم. می دانستم شهادتش حتمی است، برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم؛ اما سکوت کرد و هیچ وقت حتی از سر شکست نفسی نگفت مثلا 《ما لایق نیستیم》 یا 《ما را چه به این حرفها!》 هیچ وقت از معنویات حرف نمی زد. تا جایی که می توانست آدم را می پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی. سلوک معنوی اش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچک ترین حکایتی از تقوای او داشته باشد، همیشه پرهیز می کرد. معامله ای را که با خدا کرده بود تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت و بالاخره اینکه، همه را رنگ کرد و رفت.! ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت نونزدهم 🔹همه مان را رنگ کرد و رفت.! هیچ وقت "ا
🔴سیری بر زندگی محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیستم 🔹مهیای نبرد نهایی اهل مطالعه بود.مخصوصا در مورد بیداری اسلامی و مسائل مربوط به آن، هر کجا چیزی پیدا می کرد، حتما می خواند مثل کتاب یا مقاله های تحلیلی روزنامه ها و پایگاه های خبری تحلیلی. وقت هایی که با هم از تهران به سمت اسلامشهر می رفتیم، توی ماشینش سر صحبت را باز کردم تا حرف بزند. وقتی حرف می زد با دقت گوش می دادم. حتی سعی می کردم بعضی از حرف هایش را حفظ کنم! مثل همیشه بحث کشیده میشد به اتفاقات کشورهای منطقه مثل سوریه و عراق و بحرین. حرفهایش مثل تحلیل های ژورنالیستی یا نظر کارشناسان برنامه های تلویزیونی نبود، یادم هست که می گفت بحث های تلوزیون درباره ی سوریه به دور از واقعیت است. می گفت واقعیتی که آنجا می گذرد، غیر از این حرف هاست. هر چند تحلیل های مطبوعاتی را می خواند و من هم خواندن مطالب بعضی تحلیل گر ها مثل سعدالله زارعی را توصیه می کرد، ولی ببشترین استناد را درباره ی بیداری اسلامی به سخنرانی های آقا می کرد. گاهی نظر خودش را هم می گفت. یک چیز خاصی که توی حرف های محمودرضا بود این بود که هر چه درباره ی بیداری اسلامی می گفت، بدون استثنا به ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) ربط پیدا میکرد. یک بار پشت فرمان گفت:《به نظر من این دست خداست که ظاهر شده و دارد دیکتاتورهایی را که حکومتشان مانع ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) است یکی یکی از سر راه بر میدارد.》 ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) و مبارزه برای حکومت آن حضرت، اصلی ترین حرفی بود که محمودرضا توی بحث هایش می زد و مدام هم تکرارش می کرد. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیستم 🔹مهیای نبرد نهایی اهل مطالعه بود.مخصوصا در م
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و یکم 🔹خوف تکفیر از سپاه خمینی یک بار عکس هایی را که خودش آنجا از دیوار نوشته های تکفیری ها ورزمندهای ارتش سوریه گرفته بود نشانم داد.بین آنها عکس یکی از رزمنده های ایرانی بودکه داشت شعاری به زبان عربی روی دیوار می نوشت.به این عکس که رسیدیم محمودرضا گفت:این بعد از نوشتن شعار،زیرش نوشت:《جیش الخمینی فی سوریا》.این را که گفت زد زیر خنده.گفتم:《به چی میخندی؟》گفت:《تکفیری ها از ما و نام امام خمینی(رحمه الله علیه)خیلی میترسند.》بعد تعریف کرد که:《یک روز در یکی از محلاتی که اهالی اش آنجا را ترک کرده بودند،متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف میدوید.رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟گفت پسرش مجروح است و در خانه افتاده،ولی کسی نیست که کمک کند.باتعدادی از بچه ها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین تکفیری هاست.هیکل درشت،ریش بلند و لباس چریگی به تن داشت.یک گوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود.تا متوجه ما شد شروع کرد به داد و فریادکردن و هرچه از دردهانش درآمد نثارماکرد!همینطور که داشت فریاد میزد و بدبیراه میگفت،یکی از بچه ها رفت نزدیکش وتوی گوشش گفت:میدانی ما کی هستیم؟ماایرانی هستیم.این را که گفت دیگرصدایی از طرف درنیامد!》 ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و یکم 🔹خوف تکفیر از سپاه خمینی یک بار عکس
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و دوم 🔹زحمت کشیدم با تصادف نمیرم.! تهران که بود، با ماشین خیلی این طرف و آن طرف می رفت. می توانم بگویم بیشتر عمرش در تهران توی ماشین گذشته بود! مدام هم پشت فرمان موبایلش زنگ می خورد؛ همه اش هم تماس های کاری. چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی شد انگار. گاهی که خیلی خسته و بی خواب بود و پشت فرمان در آن حالت می دیدمش، می گفتم بده من رانندگی کنم. با این همه، دقت رانندگی اش خوب بود. همیشه کمربندش بسته بودو با سرعت کم رانندگی می کرد. یکی از هم سنگرهایش بعد از شهادتش می گفت:《من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم. تا می نشست پشت فرمان، کمربندش را می بست. یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می بندی؟ اینجا که پلیس نیست.》 گفت:《میدانی چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم؟》. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و دوم 🔹زحمت کشیدم با تصادف نمیرم.! تهران
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و سوم 🔹نگذار کار بزرگم را خراب کنند. بار آخری که در اسلامشهر دیدمش، نگران بود که بعد از شهادتش کسی شماتتی بکند؛ به ویژه در حق رهبر انقلاب. میگفت:《میترسم بعد از ما پشت سر آقا حرفی زده شود.》 محمودرضا خیلی هوشیار بود. فکر همه جای بعد از شهادتش را کرده بود. جنس نگرانیش را می دانستم. نگران این بود که مثل زمان جنگ، کسانی بگویند که جواب خون این جوان ها را چه کسی می دهد و از این حرف ها. نمی دانستم در برابر حرفش چه باید بگویم. گفتم:《این طوری فکر نکن. مطمئن باش چنین اتفاقی نمی افتد.》 وقتی این را گفتم برگشت گفت:《من میخواهم کار بزرگی انجام بدهم. نباید حرفی زده شود که ارزش آن را پایین بیاورد.》 چیزی پیدا نکردم در جواب حرفش بگویم. بی اختیار گفتم:《خون شهدای ما مثل خون سیدالشهدا(علیه السلام)است. صاحبش خداست. خدا نمیگذارد چنین اتفاقاتی بیفتد.》 گفت:《به هیچ کس اجازه نده پشت سر آقا حرف بزند.》 خودش این طور بود. دیده بودم که وقتی کسی حرف نامربوطی درباره ی آقا میزد، اخم هایش می رفت توی هم. اگر با بحث می توانست جواب طرف را بدهد، جواب میداد و اگر می دید طرف به حرف هایش ادامه میدهد، بلند می شد و می رفت. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و سوم 🔹نگذار کار بزرگم را خراب کنند. بار
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و چهارم 🔹خبر آمد... محمودرضا حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر،در روز میلاد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام جعفر(علیه السلام)به شهادت رسید. روز شهادتش روز عید و تعطیل بود. من در شهرستان ترکمنچای دانشگاه بودم و به تبریز برنگشته بودم.حدود ساعت ده شب بود که برادر خانم محمودرضا زنگ زد و گفت خبری هست که باید به تو بدهم. بعد گفت محمودرضا در سوریه مجروح شده و او را به ایران آورده اند. تا گفت مجروح شده، قضیه را فهمیدم. گفتم:《مجروحیتش چقدر است؟》گفت:《تو پدر و مادر را فردا بیاور تهران، اینجا میبینی.》این را که گفت مطمئن شدم محمودرضا شهید شده است. منتظر بودم خودش این را بگوید. دیدم نمی گوید یا نمیخواهد بگوید و فقط از مجروحیت حرف میزند؛ قبل از خداحافظی گفتم:《صبر کن! تو داری خبر مجروحیت به من میدهی یا خبر شهادت؟》گفت:《حالا شما پدر و مادر را بیاورید تهران.》از او خواستم که اگر خبر شهادت دارد بگوید، چون من از قبل منتظر این خبر بودم. گفت:《طاقتش را داری؟》گفتم:《طاقت نمیخواهد. شهید شده؟》تایید کرد و گفت:《بله محمودرضا شهید شده.》گفتم:《مبارکش باشد.》. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و چهارم 🔹خبر آمد... محمودرضا حدود ساعت سه
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و پنجم 🔹مجروح، مثل حسین(علیه السلام)وزهرا(سلام الله علیها) پیکر محمودرضا آمد. در معراج شهدا در حال انتقال به بهشت زهرا بود. رفتم که ببینمش. پیکر را گذاشته بودند توی آمبولانس. رفتم توی آمبولانش و دیدمش. لباس های رزمش هنوز تنش بود؛ سرتاپاخون. اما زخم کوچک روی سر که محل وارد شدن ترکش کوچکی بود، پیدا نبود. بازوی چپ محمودرضا تقریبا از بدن جدا شده بود و به زور به بدن بند بود. روی بازو تا مچ هم، بر اثر ترکش ها و موج انفجار داغان شده بود.پهلوی چپش هم پر از ترکش های ریز و درشت بود. بعدا شمردم، روی پیراهنش۲۵ تا ترکش خورده بود. ساق پای چپش شکسته بود. شمردم ده تا ترکش هم به پایش گرفته بود. اما با همه ی این جراحت هایی که بر پیکرش میدیدم، زیبا بود. زیباتر از این نمیشد که بشود! عمیقا غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت. سخت احساس کردم حقیر شده ام در برابرش. بی اختیار زیر لب گفتم:《ماشاءالله برادر!ای والله!حقا که شبیه حسین(علیه السلام)شده ای.》اما با آن همه زخم در پهلو بیشتر شبیه زهرا(سلام الله علیها)بود.چه میگویم؟... هیچ کس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه. رزمنده هایی که موقع شهادت کنارش بودند، هیچ کدام ایرانی نبودند، اما بچه های خودمان که بعدا رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود که رسیدیم، حرف نمیزد. نمیدانم،شاید وقتی داخل آن کانال با موج انفجار به دیوار خورده بود"یازهرا"گفته باشد. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و پنجم 🔹مجروح، مثل حسین(علیه السلام)وزهرا(س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ماجرای شهادت آقا محمودرضا(حسین نصرتی) ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و پنجم 🔹مجروح، مثل حسین(علیه السلام)وزهرا(س
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و ششم 🔹سبقت در حب ولایت وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمدرضا سفارش کرده چفیه ی حضرت آقا با او دفن شود. جاخوردم. نمیدانستم چنین وصیتی کرده است. داخل قبر ایستادم تا رفتند و چفیه را از داخل ماشین آوردند. چفیه ای بود که با یک واسطه به محمودرضا رسیده بود. مانده بودم با پیکرش چه بگویم! همیشه در ارادت به آقا خورد را جلوتر از محمودرضا می دانستم. چفیه را که روی پیکرش گذاشتم، فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده ام. آنجا من فهمیدم که ارادت به ادعا نیست! در دهه۷۰، محمودرضا یک عکس نیمرخ از آقا به دیوار اتاق زده بود که آن را خیلی دوست داشت. عکسی بود که ظاهرا در یکی از دیدارهادرفضای باز گرفته شده بود. یکبار که داشتیم درباره ی این عکس و ارادت به آقا حرف میزدیم، گفت:《شیعیان بعضی از کشورها بدون وضو دست به عکس آقا نمیزنند. ما از اینها عقب هستیم.》. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و ششم 🔹سبقت در حب ولایت وقتی پیکرش را داخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و هفتم 🔹سلام بر شهادت چند هفته بعد از شهادتش، یکی از هم سنگرهایش جمله ای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته شده بود:《این، سخنی از محمودرضاست.》 جمله این بود:《اذا کان المنادی زینب(سلام الله علیها) فالها بالشهاده.》 یعنی اگر دعوت کننده زینب(سلام الله علیها)است، پس سلام بر شهادت. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و هفتم 🔹سلام بر شهادت چند هفته بعد از شها
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و هشتم 🔹وصیت نامه بعد از شهادتش،سپردم همه جا را دنبال وصیت نامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جا مانده بود، اما وصیت نامه ای در کار نبود.تنها چیز مکتوبی که از او موجود است، همان نامه ای است که برای همسر مکرم خود در شب شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)نوشته بود. این وصیت نامه را بعد از شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان یک بار از همسر معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.فرمود:《یکباردر خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم.پوستر شهید همت را نشان داد و گفت وصیت من این است.》محمودرضا پوستری از حاج همت را در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامه نوشته شده بود:《با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.》 ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و هشتم 🔹وصیت نامه بعد از شهادتش،سپردم همه
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و نهم 🔹برای علی اکبر محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود جا نگرفت. رفتند تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش. یکی از بچه ها خواست روضه بخواند. گفت:《محمودرضا دهه ی محرم گاهی که کارش زیاد بود، همه ی ده شب را نمی توانست هیئت بیاید، اما شب روضه علی اکبر(علیه السلام) حتما می آمد و دم علی علی می گرفت.》 این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت بیست و نهم 🔹برای علی اکبر محمودرضا قد بلندی دا
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت سی ام 🔹وصیت نامه(بخش اول) 🔴این خاک ریز نباید فرو بریزد 🔴تصویر سازی شهید محمودرضا بیضایی از معرکه شام 🔷آنچه درپی می آید.بخشی از نامه شهید محمودرضا بیضایی(حسین نصرتی)به همسرشان در شب شهادت امیرالمونین(علیه السلام)چند ماه پیش از شهادتشان در سوریه : 🔹بسم الله الرحمن الرحیم ....باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده ایم و شیعه هم بدنیا آمده ایم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این، همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتا. نمیخواهم حرف های آرمان گرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛ نه. حقیقتا در مسیر تحقق وعده ی بزرگ الهی قرار گرفته ایم؛ هم من،هم تو،بحمدالله. خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. الان که این نامه را برایت می نویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار(علیه السلام)و در فضایی ملکوتی بین الحرمین،صبر و مصیبت،تحمل مشکلاتو سختی ها،بین الحرمین در مظلومه،دوشهیده،یکی خانم زینب کبری(روحی فداها)و دیگری بنت الحسین،خانم رقیه(علیه السلام) هستم و به یادتم. نمیدانی بارگاه ملکوتی سه ساله ی امام حسین(علیه السلام) الان هم چقدر غریب است؛ در محله ی یهودی ها،در مجاورت کاخ معاویه ی ملعون و در محاصره ی وهابی های وحشی و آدمکش. چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله را محاصره کرده اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت(علیه السلام)رقیه(علیه السلام)ولی این بار تن به اسارت آل الله نخواهیم داد، چرا که به قول امام(رحمه الله علیه)مردم ما از مردم زمان سول الله بهترند. واضح تر بگویم؛ نبرد شام،مطلع تحقق وعده ی آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقا در نقطه ای ایستادیم که با لطف خداوند و ائمه اطهار،نقشی برگردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم، تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه(علیه السلام)نباشیم. اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آل الله قیپت دارد، لحظه به لحظه آن را قدر میشماری. ✍"محمودرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
خیمه‌گاه ولایت
🔴سیری بر زندگی آقامحمودرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت سی ام 🔹وصیت نامه(بخش اول) 🔴این خاک ریز نباید فر
🔴سیری بر زندگی آقا محمدرضا 🔷از تبریز تا دمشق/قسمت سی و یکم(پایانی) 🔹وصیت نامه(بخش دوم) 🔴این خاک ریز نباید فرو بریزد. 🔷ادامه ی بخش اول... 🔹...معرکه شام میدان عجیبی است. به قول امام خامنه ای:《بحران سوریه الان مقابله ی جبهه ی کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه ی مقاومت و اسلام حقیقی است.》در واقع جنگ بین حق و باطل و این خاک ریز نباید فرو بریزد؛ نباید. خط مقدم نبرد بین حق،جبهه ی مقاومت و باطل در شام است. تمام دنیا جمع شده اند؛ تمام استکبار،کفار،صهیونیست ها،مدعیان اسلام آمریکایی،وهابیون آمدکش بی شرف،همه و همه جبهه ی واحدی تشکیل داده اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و شکست نهضت زمینه سازان ظهور است و بس. در این فضای فتنه آلود، متاسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شده اند تا این علم و این نهضت زمینه ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد، سالها و شاید صدها سال دیگر باید شعه خون دل بخورد تا تحقق وعده ی الهی را نزدیک ببیند. شام نقطه ی شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاک ریز نباسد فرو بریزد. این حرکت خطر ناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پروبال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه می اندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری(علیه السلام)و خانم رقیه(علیه السلام)[حفظ نخواهد کرد] که هیچ؛ حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و...را هم خواهد شکست. جبهه ی جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی،صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آدربایجان، امارت، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و... به نام جهاد فی سبیل الله تشکیل شده است، هدف نهایی اش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینه سازان ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده ی الهی ظهور می باشد و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سربریدن زنان و کودکان بی گناه شیعه ندارد، کما ینکه این اتفاق را الان به وفور میتوان مشاهده کرد و من دیده ام. مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی اش و ولی اش برسیم چرا که مقصریم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و به قول سید مرتضی آوینی،این یعنی اینکه همه ی ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم و یا از معرکه ی جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاءالله در پناه حق و تا [تحقق] وعده ی الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما ان شاءالله ۲۰رمضان۱۴۳۴ ۷مرداد۱۳۹۲ ✍"محمودرضا بیضائی" ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از _گاه_ولایت به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat
29.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تصویر شهید ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ✅ تلگرام ▶️https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ ✅ ایتا ▶️https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff ✅ روبیکا ▶️https://rubika.ir/kheymegahevelayat ✅ سروش ▶️http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ توییتر ▶️https://twitter.com/kh_Velayat